۱۹ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۸:۱۸
کد خبر: ۲۵۱۳۹۴
جانباز و راوی دوران دفاع مقدس:

روحانیت به 8 سال جنگ تحمیلی تقدس بخشید

خبرگزاری رسا ـ راوی دوران دفاع مقدس گفت: روحانیت واسطه مردم و دین است و آن‌ها طبیبان دین هستند؛ روحانیت در جبهه تغذیه معنوی را به عهده داشت و مداحان نشاط معنوی را در جبهه محیا می‌کردند؛ تقدس جنگ مرهون روحانیت است.
داوود احمد پور
داوود احمد پور در مهرماه 59 در حالی که پا به سن 17 سالگی گذاشته بود به سرپل ذهاب رفت تا از دین و مرز و بوم این کشور دفاع کند.
 
وی  در جبهه‌های حق علیه باطل چهار مرتبه به مقام جانبازی نائل شد و بعد از جنگ نیز از پا ننشست و جبهه‌ای را در عرصه فرهنگی باز کرد و همراه با کاروان‌های راهیان نور عازم مناطقی شد که خود آنجا را درک کرده بود؛ وی عهده دار روایت از دلداگی ها، عاشقی ها و فداکاری های کسانی است که در کنار آنها جنگیده بود و شهادت یاران امام را مشاهده کرده بود.
 
 
نوشتار پیش رو حاصل گفت و گوی خبرنگار خبرگزاری رسا با این رزمنده دفاع مقدس و روایت گر فرهنگ شهدا است که تقدیم خوانندگان محترم می‌شود.
 
رسا ـ زیباترین و سخت‌ترین لحظه‌ای را که در دوران جنگ تحمیلی درک کرده‌اید چه لحظه‌ای بوده است و نحوه جانبازی خود را توضیح بفرمایید؟
 
سخت‌ترین دوران جبهه اسیر بودن است و زیباترین حالت هم شهادت است که می‌توان در جبهه تصور کرد.
 
اولین مرتبه که جانباز شدم ترکش به سرم اصابت کرد؛ در چادری مشغول توضیح انواع ترکش برای جمعی از رزمنده‌ها بودم، وقتی کارم تمام شد به بیرون از سنگر آمدم؛ ناگهان خمپاره‌ای در کنارم منفجر شد و ترکش آن به سرم اصابت کرد، خون زیادی از سر من جاری بود به نحوی که جایی را نمی‌دیدم در حالی که دستم را بر سرم گذاشته بودم وارد سنگر شدم و تا دستم را از روی سرم برداشتم خون مانند فواره از رو سرم به طاق پاشیده می‌شد، چند نفر از بچه هایی که آنجا بودند سریع سر من را با باند بستند که جلوی خون‌ریزی را بگیرند، ناگهان صدایی بیرون از سنگر توجه ما را جلب کرد، فوری من به بیرون از سنگر رفتم و دیدم بلدوز گردان مورد اصابت خمپاره قرار گرفته است.
 
 
من هم با سرعت به سمت بلدوزر حرکت کردم راننده را مشاهده کردم که به شدت مجروح شده او را بر دوش گذاشتم و به سمت آمبولانس امداد حرکت کردم امدادگر تا ضعیت من را دید به اجبار به همراه راننده بلدوزر سوار آمبولانس کرد و به سمت بیمارستان طالقانی آبادان حرکت کرد تا آمبولانس به بیمارستان رسید پرستاران با مواجه شدن با پیراهن پر خون سریعا با قیچی پیراهن را پاره کرد تا آمدم بگوییم سرم مجروح شده، پیراهنم پاره شد، و من فقط اشاره به سر مجروح  خودم کردم پرستار سر من را بخیه کرد و من از بیمارستان مرخص شدم.
 
دومین تجربه مجروحیت من در فاو بود که با رزمندگان برای توجیه به منطقه فاو رفته که ناگهان خمپاره‌ای به زمین اصابت کرد و ترکشی به زانوی من اثابت کرد و بعد از مدتی ترکش خود به خود دفع شد.
 
مجروحیت بعدی من در منطقه مهران بود که وقتی وارد منطقه شدم عراق به شدت منطقه را به آتش گلوله و خمپاره بسته بود و من در مواجه با این صحنه یک ماشین پر از ساندیس که در وسط میدان بود را دیدم و به سرعت به سمت آن رفتم؛ در آن موقعیت ساندیس‌ها را داخل چفیه گذاشتم؛ در داخل سنگرها پخش کردم؛ آخرین سنگر هم‌رزمانم بودند داخل سنگر وسط آن‌ها نشستم در آن لحظه گلوله‌ای آمد بالای سرم دوستان من را به سمت دیگر سنگر کشیدند که گلوله به سر من اصابت نکند و ناگهان به فک و دندان‌های اثابت کرد و دندان‌هایم شکست.
 
چهارمین بار که منجر به بستری طولانی در بیمارستان شد، در عملیات کربلای 5 منطقه شلمچه بود و از تیربار عراقی یک گلوله به پهلوی من اثابت کرد که باعث شد شش‌ماه از هم‌رزمانم جا بمانم.
 
رسا ـ نهاد روحانیت در جبهه در فکر شما برای ورود به این عرصه چه تاثیری داشته است؟
 
خانواده پدر و مادرم مقید به برگزاری روضه بودند؛ امام جماعت مسجد ما جناب حجت الاسلام شبستری، روحانی سن بالایی بود که صفای عجیبی داشت؛ وقتی وارد مسجد می‌شدیم خیلی امثال من را تحویل می‌گرفت و این باعث جذب من به مسجد شد.
 
 
در مدرسه‌ای که تحصیل می‌کردم مدیر مدرسه یک روحانی بود؛ این‌ اتفاقات همه دست به هم داده بود که تمایلات به روحانیت در ما ایجاد شود.
 
همچنین بعد از آن به انقلاب برخوردیم که علمدار اصلی آن روحانی بود و  در این ارتباط ها دغدغه‌های دینی جزو خواسته‌های ما شد؛ در جبهه‌ها نیز بیش تر با روحانیت آشنا شدایم و این تاثیر بسیار بالایی در روحیه رزمندگان داشت.
 
رسا ـ اگر روحانیت در دفاع مقدس نقش آفرینی نمی کرد، چه اتفاقی می‌افتاد؟
 
واژه مقدس را اگر از دفاع مقدس حذف شود اتفاقات ناگواری خواهد افتاد زیرا دفاع مقدس یعنی ورود به عرصه دین؛ این مقدس بودن دفاع است که سبب شد به پیروزی‌های فراوانی دست پیدا کنیم.
 
روحانیت واسطه مردم و دین است و آن‌ها طبیبان دین هستند؛ روحانیت در جبهه تغذیه معنوی را به عهده داشت و مداحان نشاط معنوی را در جبهه محیا می‌کردند.
 
به عنوان مثال: در جبهه از آیت الله دستغیب سؤال کردند که برخی از رزمندگان در اثر مجروحیتی که پیدا کرده‌اند در نماز به مشکل برخورده‌اند و نجس می‌شوند و با تیمم نماز می‌‌خوانند آیا قبول است؟ آیت الله دستغیب(ره) فرمودند: مایلم هر چی زحمت در حوزه کشیده‌ام را به این رزمندگان دهم و در ثواب نمازشان شریک شوم.
 
 
و خاطره‌ای دیگر که شهید ردانی پور در بین عملیات، در آن شلوغی یک بسیجی جوان از حاج آقا ردانی پور سؤالی درباره نماز پرسید و حاج آقا ردانی پور به هم‌رزم خود می‌گوید پاسخ به سؤال این جوان واجب‌تر است؛ در این اتفاق شهید ردانی‌پور اولویت را به نماز یک بسیجی گذاشت و این بها دادن به مقدسات را روحانیت در جبهه محیا کرد.
 
ثبت وقایع دوران دفاع مقدس و حفظ ارزش‌ها یک دیوان بزرگ را تشکیل می‌دهد و ثبت این دیوان بزرگ لازم و ضروری است.
 
هر جا که روحانیت حضور داشت آرامش و نشاط در آنجا حکم فرما بود؛ به طور مثال در دوران اسارت علمداری اسیران جنگ را روحانیت به دوش داشت و در این دوران سخت دفاع مقدس؛ رزمندگان به ارزش‌های بیشتری دست پیدا کردند.
 
رسا ـ تربیت مسجدی چه نقشی در جهت دهی رزمندگان داشته است؟
 
رزمندگان در جبهه به دو دسته تقسیم می‌شدند یک‌دسته رزمندگانی که نشأت گرفته از تربیت مسجدی به جبهه آمده بودند. دسته‌ای دیگر، لطف خدا شامل حالشان شده بود و کسانی که از تربیت مسجدی به جبهه راه پیدا کرده بودند میانداری و هدایت جبهه را عهده‌ داشتند و چهره شاخص شدند.
 
مسجد در قبل از جنگ و داخل جنگ نقش پایگاه وحدت میان نیروهای بود و به عنوان نمونه مسجد جامع خرمشهر که پایگاه فعال در جبهه را تشکیل می‌داد.
 
رسا ـ آیا می‌توان گفت حفظ تقدس دفاع مقدس بر دوش روحانیت است و در حال حاضر این قشر چه نقشی در این عرصه دارند؟
 
احساس مسؤولیت یک روحانی با یک رزمنده خیلی متفاوت است و یک روحانی علمدار گردان یا گروهان در زمان جبهه بود و همیشه در صف جلو حرکت می‌کردند و در گردانی که یک روحانی حضور داشت نماز جماعت به تاخیر نمی‌افتاد و به این معنا بود که کسانی می‌توانند اسرار جنگ را حفظ کنند که با آیات قرآن و نماز آشنا باشند.
 
هر کاری مزدی دارد و مزد جهاد، شهادت است و بهترین مرگ را شهادت رغم می‌زند و این نشانگر تقدس جبهه است.
 
رسا ـ تاثیر گذاری مداحی و منبر در جبهه و مقایسه آن با جنگ‌هایی که در دنیا اتفاق می‌افتد را بیان کنید؟
 
عملی به نتیجه می‌رسد که عامل آن متوجه شود که چه کاری انجام می‌دهد؛ وقتی در قانون جنگ مشاهده می‌کنیم و توان‌سنجی یک رزمنده را می‌خواهیم افزایش دهیم یک معادله برای خود برنامه ریزی می‌کنیم که «روحیه در کنار تجهیزات، نیرو،‌ تجربه و پشتیبانی» و این روحانی است که روحیه را به وجود می‌آورد و تقویت می‌کند.
 
 
نشاط را در جبهه مداح به وجود می‌آورد و تقویت می‌کرد مانند زمان امیرالمؤمنین(ع) که در جنگ‌ها رجزخوانی بود؛ رجز خوان جبهه‌ها مداحان بودند.
 
در جنگ هر کس مدیریت اداره جنگ را داشت فرمانده قرار می‌گرفت؛ وظیفه فرمانده هدایت نیروها بود و بعضأ ما به روحانی که مداح و فرمانده بود برخورد می‌کردیم این صفات در کنار هم بودن باعث پیشرفت می‌شد.
 
رسا ـ آیا رفتارهای نظامی و رزمی و رشته‌های مختلف سبب تاثیرگذاری نفوذ کلام روحانیت در جبهه می‌شد؟
 
دعوت فرماندهان به رزم در میدان نبرد به این شیوه بود که می‌گفتند: ما رفتیم و شما هم بیایید نمی‌گفتند بروید بعد ما می‌آییم؛ این امر به وضوح در آمارهای شهدای روحانی که بیشتر از اقشار دیگر است مشاهده می‌شود.
 
روحانیت در جبهه یا دوشادوش رزمندگان بود یا جلوتر از همه بود فاصله‌ای بین روحانیت و رزمندگان نبود. به عنوان مثال: حاج آقا رحمانی که در منطقه مهران قالب یخ را به دوش حمل می‌کرد؛ سپس رزمندگان اصرار به کمک می‌کردند اما او این کار ا از وظایف خود می‌دانست.
 
رسا ـ وضعیت راهیان نور را چگونه ارزیابی می‌کنید و آیا توانسته پیام دفاع مقدس و مظلومیت رزمندگان را به جوانان برساند؟
 
راهیان نور ایده‌ای عالی است؛ عالی به این معنا که در فضایی فعلی جامعه کسانی باشند که دغدغه آنان این باشد که روایت بهترین‌ها را بشنوند.
 
ما در راهیان نور کسانی را می‌بینیم که قیافه آنان شاید مذهبی نباشد ولی آمده ببیند که روایت خوبان عالم چگونه است و ما در این ایام تماشاچی هستیم.
 
به عنوان مثال خاطرات مادر شهید رضوانی را در یک جمع گفتم وقتی تمام شد یک دخترخانم که قیافه زیاد موجه‌ای هم نداشت آمد جلو گریه می‌کرد و می‌گفت تو می‌گی محسن دست مادرش را می‌بوسید الان پدر و مادر من بدون اجازه من حق تصمیم گیری ندارند بعد این دختر گیج شده بود بعد چندتا نصیحت کوتاه کردم و بعد از او جدا شدم بعد از شش ماه باز این دختر را در تهران دیدم که چادری شده است.
 
 
دختر به من می‌گفت: مادرم قبلا من را مانند بختک در زندگی خود می‌دید اما الان تا دم درب من را همراهی می‌کند و بعد می‌گوید کی برمی‌گردی و این به این معنی است که دلتنگ من می‌شود؛ وقتی بر می‌گردم می‌بینم پشت درب ایستاده منتظر من است.
 
من به این دختر گفتم تو اون روز شهید به دلت راه دادی و در دلت مهمون نوازی کردی آن را از دلت بیرون نکردی؛ این تاثیرات راهیان نور است.
 
رسا ـ واژهایی که می‌شنوید یاد چی می‌افتید؟
 
امام خمینی(ره): لحظه‌ای که رزمندگان در کنار امام نشسته بودند بیادم می‌آید که امام(ره) خطاب به آن‌ها می‌گوید من شرمنده شما هستم و همه گریه می‌‌کردند.
 
رهبر معظم انقلاب: ممنوع الجبهه شدن رهبری یادم می‌افتد، رهبری وقتی در جبهه به شکار تانک می‌رفت امام خمینی(ره) متوجه شدند فرمودند حق ندارید به جبهه بروید.
 
 
شهید محلاتی: وقتی به عنوان نماینده امام(ره) در سپاه مأمور می‌شود به او می‌گویند در جبهه با یک عده مجتهد روبرو هستی؛ مجتهد به این معنا که رزمندگان تشنه دین بودند.
 
شهید میثمی: یاد صحبتش که می‌گفت آنانی که در طلائیه ماندند اگر در کربلا بودند می‌ماندند.
 
شهید ردانی پور: مظلوم جبهه‌ها.
 
شهید قنوتی: اوج کنیه دشمن نسبت به روحانیت.
 
رسا ـ از علمایی که در جبهه حضور داشتند را اگر به یاد دارید نام ببرید؟
آیت الله مشکینی، حاج آقا قرائتی و دیگران؛ یکی از امام جمعه‌ها می‌گفت من رفتم پیش همشهریانم و برای آن‌ها داشتم سخنرانی می‌کردم و روایتی که امیرالمومنین(ع) محضر رسول الله(ص) بود و درباره شهادت می‌پرسند را نقل می‌کردم؛ ‌گفتم همین که رزمنده در حین نبرد شمشیر می‌زند و به روی زمین می‌افتد ملائکه آن رزمنده را می‌گیرند؛ در همین حال مشاهده کردم که یکی از رزمندها که سن خیلی کمی داشت و در صورتش مو در نیاورده بود گفت همه این‌ها مال خودت به ما بگو آقا امام زمان(عج) کی ‌می‌آید؛ امام جمعه می‌گفت من هم میکروفن را گذاشتم زمین و رفتم./978/گ403/ف
ارسال نظرات