آیا وحدت دروغ است؟
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، وحدت امری صرفاً سیاسی و مصلحتی و موقتی نیست؛ بلکه حتی اگر مسلمانان هیچ دشمن دیگری نیز نداشته باشند، باز هم وحدت یک ضرورت اعتقادی و ایمانی و نه صرفاً سیاسی برای آنها است. هرچند خشنودی و بهرهمندی دشمنان اسلام از تفرقهی مسلمانان و تلاشهای بسیار آنان برای دامن زدن به آن، روشنترین دلیل برای ماهیت ضددینی خدشه به وحدت است.
در این مقاله به نقد دیدگاههای رایج وحدت با اهلسنت می پردازیم:
وحدت مصلحتی
وحدت بنابر مصلحت، یک تلقی رایج از وحدت شیعه و سنی است و مبنای آن، وجود دشمن مشترکی است که از اختلاف سوءاستفاده میکند. پس اگر دشمن مشترک و مصلحتی دیگر اقتضا نکند، دیگر وحدت موضوعیتی ندارد. گویا وحدت مبتنی بر مصالح روبناییتر است و در لایهی بنیادیتر اعتقادی، وحدت جایی ندارد. این تلقی آنگاه جدیتر میشود که در کنار آموزهای قرار میگیرد مبنی بر اینکه اگر دشمنان الحادی مشترکی وجود نداشته باشند، درگیری نهایی میان شیعه و سنی خواهد بود.
وحدت پلورالیستی
تلقی دیگر برای نجات دادن وحدت از این وضع نمایشی و حقیقی دیدن وحدت، اینگونه آغاز میکند که تا مادامی که طرفین خود را مطلقاً بر حق بدانند و دیگری را در موارد اختلافی مطلقاً باطل، جایی برای وحدت حقیقی باقی نمیماند و جز به مصلحت نمیتوان از وحدت سخن گفت. بنابراین راه وحدتِ حقیقی این است که طرفین ضمن پایبندی به اعتقادات خود، با اجتناب از مطلقاندیشی و جزمگرایی، عقاید خود را حق مطلق و عقاید خلاف خود را مطلقاً باطل ندانند. چنین جملهای ممکن است برای بسیاری از مردم بیمعنا تلقی شود، اما آنان که با فضای فلسفه و علوم انسانی و دیدگاههای معرفتشناسی و علمشناسی قرن بیستم آشنا هستند، با جملاتی از این دست، بهخصوص دربارهی اعتقادات دینی، کاملاً مأنوساند.
وحدت سکولاریستی
تلقی دیگر که بر مبنای اعتقادات دینی نمیتواند دیدگاه فوق را بپذیرد و آن را برآمده از نوعی پلورالیسم دینی میداند و پلورالیسم را از اساس در تعارض با دین میبیند، و از سوی دیگر وحدت مصلحتی ـ نمایشی را نیز نوعی ریاکاری میداند که به وحدت واقعی نمیانجامد، راهی دیگر در پیش میگیرد. طرفین ضمن اعتقاد کامل به حقانیت دیدگاه خود ـ و طبعاً اعتقاد محکم به نادرست بودن دیدگاه طرف مقابل ـ میتوانند با همدیگر وحدتی واقعی داشته باشند. به این معنا که در مواجهه با یکدیگر از اعتقادات خود عزلنظر کنند و بر مشترکات تأکید نمایند. نه از آنرو که مصالح سیاسی اقتضا میکند؛ بلکه از آنرو که زیست مسالمتآمیز موضوعیت و اصالت دارد.
دیدگاه اخیر اگرچه صدق و اعتبار گزارههای اعتقادی را تضعیف نمیکند و به دیدگاههای پلورالیستی گرایش نمییابد، اما جایگاه اعتقادات مذهبی را بهشدت تضعیف مینماید. در واقع به شیعه و سنی میگوید شما در تعامل با همدیگر شیعه و سنی بودن خود را به تعلیق درآورید در عینحال که هیچ لزومی ندارد سخن یا رفتاری خلاف اعتقادات خود داشته باشید. در اینجا گویا دستوری فرامذهبی شما را به وحدت میخواند.
شاید دیدگاه اخیر بیشترین تناسب را با وضعیت کنونی جوامع داشته باشد. این دیدگاه اگرچه با پلورالیسم مخالفت میکند، اما با نزدیک شدن به سکولاریسمی ظریف، نوع دیگری از پلورالیسم را بازتولید میکند. پلورالیسمی که نه با تضعیف اعتبار صدق گزارهها، بلکه با تغییر جایگاه امری به نام اعتقاد در حیات انسان، امکان قرار گرفتن مذاهب مختلف در کنار هم را فراهم میکند. تناسب این دیدگاه با وضعیت کنونی جهان نیز از آنرو است که اکنون مقدرات بشر نه در ساحت اعتقادات ـ خواه حق و خواه باطل ـ که در ساحت سبک زندگی رقم میخورد. در روزگار پراتیک، خوف و رجا، قهر و آشتی، جنگ و صلح، غم و شادی، صلاح و فساد و خوب و بد، نه بر مدار اعتقادات که بر مدار حقایقی در سطح سبک زندگی میگردد. برای مطالعهی یک انسان بیش از آنکه اعتقاداتش موضوعیت داشته باشد، کالاهایی که مصرف میکند موضوعیت دارد و نزاع کشورها بر سر منافع است و نه اعتقادات.
قرائت دینی ذیل وضعیت مورد اشاره عبارت است از اینکه اعتقادات بهجای خود، اما دینداری حقیقی عبارت است از درستکاری، دقت در کار، اجتناب از کمکاری و کمفروشی، تعهد کاری، انجام درست و دقیق کار ارباب رجوع، رعایت حقوق دیگران، مهربانی، ادب، راستگویی. بنابراین وحدت بر مبنای تعلیق اعتقادات مبتنی بر نوعی دینداری است که در آن، جایگاه اتقان و صحت عمل از اعتقادات مهمتر تلقی میشود.
وحدت ایمانی
اما آیا میتوان راهی دیگر برای وحدت یافت که نتیجهی آن وحدت مصلحتی، نمایشی و موقت یا عدول از اعتقادات مذهبی و گرایش به پلورالیسم و یا تضعیف جایگاه اعتقادات مذهبی و گرایش به سکولاریسم نباشد؟
برای پاسخ به این سؤال باید بدانیم که اساساً چرا وحدت ضرورت و موضوعیت مییابد؟ آیا این ضرورت یک ضرورت دینی است و یا ضروتی برآمده از فضای فرادینی؟
بدیهی است که شیعه طریق خود را حق میداند و با اعتقادات خاص اهل سنت مخالف است. شیعه راه ائمهعلیهمالسلام را راه سعادت بشر میداند و دور شدن دیگران از ولایت اهلبیتعلیهمالسلام برای او امری ساده نیست که بتواند آن را نادیده بگیرد و با تعلیق آن به منافع مشترک سیاسی یا زندگی مسالمتآمیز بیندیشد؛ بلکه دور شدن از اهلبیتعلیهمالسلام را دور شدن از سعادت حقیقی میداند و از اینرو به سعادت کسانی که با اهلبیتعلیهمالسلام خصومت و دشمنی میورزند، امیدی ندارد. اما ولایت ائمهی شیعهعلیهمالسلام در دستگیری از مردم، مخصوص شیعیان نیست و نهتنها اهل تسنن و نه حتی اهل ادیان مختلف، که ولایتی شامل همهی انسانها است. ائمهعلیهمالسلام به تناسب ظرفیتها و براساس حکمتهایی که ما از آن بیاطلاع هستیم، از انسانها دستگیری میفرمایند و آنان را به مراتبی از کمال و سعادت نزدیک میسازند. مسلمانان اهل سنت که ارادتمند اهلبیتعلیهمالسلام نیز هستند، قابلیت و ظرفیت بیشتری برای قرار گرفتن در شعاع عنایات جمالی ائمهعلیهمالسلام دارند.
در این میان به واقع وحدت، استمرار ولایت، و اتحاد شیعه و سنی راه بهرهمندی بیشتر از عنایات اهلبیتعلیهمالسلام است. استمرار ولایت اهلبیتعلیهمالسلام وقتی به مسلمانان اهل سنت میرسد، محبت و دوستی و رحمت است و هرچه این محبت و وحدت بیشتر شود، امکان قرار گرفتن افراد در پرتو نورانیت ولایت ائمهعلیهمالسلام بیشتر فراهم میشود. البته این سخن بهمعنای آن نیست که در این طریق، لزوماً مسلمانان اهل تسنن دست از اعتقادات خود میکشند و اعتقادات شیعه را انتخاب میکنند.
بنابر آنچه گذشت، وحدت نه برآمده از تخفیف و تضعیف اعتقادات شیعی، بلکه برآمده از متن تأکید بر ولایت اهلبیتعلیهمالسلام است و نزاع، مشاجره، درگیری و خصومت با مسلمانان اهل تسنن نهتنها در راستای تأکید بر ولایت اهل بیتعلیهمالسلام نیست، بلکه عمل برخلاف مقتضای ولایت ائمهعلیهمالسلام و تأکید بر دور کردن مردم از ولایت ائمهعلیهمالسلام است.
چنانکه ملاحظه میشود، وحدت امری صرفاً سیاسی و مصلحتی و موقتی نیست؛ بلکه حتی اگر مسلمانان هیچ دشمن دیگری نیز نداشته باشند، باز هم وحدت یک ضرورت اعتقادی و ایمانی و نه صرفاً سیاسی برای آنها است. هرچند خشنودی و بهرهمندی دشمنان اسلام از تفرقهی مسلمانان و تلاشهای بسیار آنان برای دامن زدن به آن، روشنترین دلیل برای ماهیت ضددینی خدشه به وحدت است./907/د101/ب6
منبع: ماهنامه فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه