شهید شاه آبادی منزل خود را وقف کارهای فرهنگی کرده بود
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در مشهد، شهید شاه آبادی سال 1309 چشم به جهان گشود، پدرش یکی از مطرح ترین مبارزان در راه آزادی و مبارزه با استبداد بود، آیت الله محمدعلی شاه آبادی، هر چند استاد برجسته عرفان بود، اما در صف اول مبارزه با ظلم و نابرابری ایستاده بود.
مهدی شاه آبادی چهار ساله بود که همراه خانواده راهی تهران شد و در مکتب خانه امامزاده یحیی، تحصیل علوم دینی را آغاز کرد؛ دو سال بعد به دبستان توفیق رفت، تحصیل او همزمان با کسب علم در محضر پدرش بود، پس از این دوره، در چهارده سالگی به مدرسه مروی رفت و چهار سال بعد، ملبس به لباس روحانیت شد پس از عزیمت به قم، خیلی زود به یکی از شناخته ترین شاگردان امام خمینی(ره) شناخته شد.
فعالیت های شهید بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شهید شاه آبادی نقش های مختلفی را برای دفاع از نظام برآمده از انقلاب بر عهده گرفت. از همراهی در تشکیل و ایفای نقش در کمیته های انقلاب اسلامی گرفته تا حضور در مجلس شورای اسلامی، به نمایندگی از مردم تهران و بعد هم ایفای مسؤولیت در هیأت بررسی کننده عملکرد بنیاد مستضعفان، که به فرمان امام خمینی(ره) تشکیل شده بود. او در جریان ایفای همین نقش نمایندگی، در حالی که برای بررسی خط مقدم جبهه به منطقه عملیاتی جنوب رفته بود، بر اثر انفجار گلوله های توپ دشمن به درجه رفیع شهادت نائل شد.
گوشه هایی از ابعاد شخصیتی آن شهید والا مقام
شجاعت: از جمله ویژگی های مبارزاتی ایشان، شهامت و شجاعت مثال زدنی بود. ایشان در محافل عمومی، علیه رژیم شاه سخن می گفتند. اعلامیه و نوار پخش می کردند، آن هم در شمارگان بالا. در آن دوران، اتومبیل ایشان همواره پر از اعلامیه و نوار امام بود و در پاسخ بعضی ها که از ایشان اعلامیه مطالبه می کردند با مزاح می گفتند:«اعلامیه داریم ولی پانصد تا کمتر نه!» و حتی از دادن نوار و اعلامیه به کسانی که به خاطر ترس از لو رفتن خودشان می خواستند از ایشان نوار و اعلامیه بگیرند، خودداری می کردند و می گفتند«اعلامیه می دهم ولی جلوی همه، وسط محله!» در حقیقت این عکس العمل ها به دلیل از بین رفتن ترس کاذب از ساواک در مردم بود که مانع بیداری و آگاهی مردم می شد.
پایداری و استقامت
شهید شاه آبادی همواره در مسیر مبارزه با طاغوت، پذیرای همه گونه رنج و سختی بوده و از مشقت ها و شکنجه هایی که در راه خدا به او وارد می شد، با آغوش باز استقبال می نمود. آنچه این بزرگ مرد را به تحمل سختی ها فرا می خواند همانا اوج ایمان و همت والای این شهید بزرگوار بود. مرحوم آیت الله سید محمد باقر موسوی همدانی در این باره می گویند: ایشان هرجا احساس می کرد که باید از آسایش خود و خانواده اش چشم بپوشد و به تبلیغ دین بپردازد، بدون درنگ اقدام می کرد، گاهی این حقیر او را به این زحمات دچار نموده، خواهش می کردم که فلان محل برود.
از آن جمله، وقتی که اهالی محترم بندر ماهشهر مراجعه نمودند و درخواست کردند که جهت مسؤولیت امامت و تبلیغ، کسی به آن شهر دور افتاده و سوزان برود، دست زن و بچه خود را گرفت و با این که در آن روز، آقازادگانش همه خردسال بودند و آن زمان هم ایام تحصیلی آنها بود، در مدت کمتر از 24 ساعت، کوله بارش را بست و به آن شهر سفر کرد و مدت ها به رسالت خویش که تبلیغ دین و ترویج مرجعیت امام خمینی (ره) بود، عمل کرد.
جاذبه و حسن خلق
ایشان مصداق برجسته و روشنی از این آیه شریفه بودند:«محمد رسول الله و الذین معه اشداءعلی الکفار و رحما بینهم». در سخت ترین شرایط روانی و یا سیاسی، لبخند و تبسم همیشگی بر لبان مهربان این بزرگمرد آشکار بود. گویی حرکت موزون این شهید عزیز، ترجمان واقعی و لطیف حدیث مولایش امیر مومنان علی(ع) بود که می فرمود:« المومن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه».
رهبر فرزانه انقلاب پیرامون اخلاقیات و خوش روحیه بودن این شهید بزرگوار می فرمایند:« شهید شاه آبادی یکی از افتخارات روحانیت مبارز بود، یک انسان پاکباز، با اخلاص، فداکار، کاری، نستوه و خستگی ناپذیر و خوش روحیه، من به خوش روحیه گی این انسان، کم آدم دیدم.»
خدمات فرهنگی
کمک در تشکیل کتابخانه و نمایشگاه های کتاب و نوار و نیز همکاری در جهت اعزام مبلغان و روحانیون و خطبا به مدارس و مساجد و ادارات و نیز ارتباط مستقیم با وزارت آموزش و پرورش، از خدمات فرهنگی این شهید است.
از دیگر خدمات فرهنگی این شهید، سرپرستی و اداره انجمن اسلامی«الغدیر» بود، این انجمن در سال 1361 توسط عده ای از جوانان و اخیار تاسیس شد. شهید شاه آبادی نیز به دعوت مؤسسین، نظارت و سرپرستی آن را پذیرفت و در نهایت، منزل خود را نیز در اختیار این مرکز علمی و فرهنگی قرار داده بود.
آیت الله انواری در این زمینه می گوید:«ایشان حتی منزل خودشان را در اختیار انقلاب گذاشتند و آنجا را تبدیل به مؤسسه ای کردند به نام «الغدیر» که در آنجا جوان ها با معارف اسلامی آشنا شوند. خودشان علی رغم گرفتاری هایشان بر امور آن نظارت می کردند...»
بعدها بنده مطلع شدم که ایشان و فرزندشان با خانواده در طبقه دوم آن خانه سکونت داشت و خواسته اند که به علت کمبود جا، برای تشکیل کلاس آن جا را تخلیه کرده و در اختیار انجمن بگذارد.» مؤسسه الغدیر، پس از شهادت شاه آبادی، به «حوزه علمیه شهید شاه آبادی» تغییر نام یافت.
عشق و علاقه به رزمندگان و دیدار از جبهه ها
شهید شاه آبادی مکرر به جبهه ها می رفت، تا به قول خود در یک سنگر، یک رزمنده پیدا کند و دست و روی او را ببوسد و به او بگوید: «درست است که ما کار رزمی نمی دانیم و در این زمینه ها نمی توانیم برای شما کاری انجام دهیم، اما بدانید که دل ما با شماست و قلب ما از شماست.»
بلافاصله عازم جبهه های جنگ شد و به هر نحوی که شده، عشق و علاقه خود را رزمندگان نشان می داد و می گفت: «من احساس حقارت می کنم که از این که رزمندگان ما این همه ایثار می کنند و ما در برابر آنها کاری نمی توانیم بکنیم.»
دور از تجملات
ایشان با آنکه هم پیش از انقلاب، می توانستند یک زندگی مرفه برای خود ترتیب می دهند و با تشریفات زندگی کنند، ولی هرگز چنین نکردند و سعی بر این داشتند که همچون سایر اقشار اجتماع باشند. وقتی که ایشان منزل خود را به انجمن اسلامی«الغدیر» واگذار کردند و قرار شد که در خانه های اطراف مجلس زندگی کنند، اصرار داشتند اولا، جایی را قبول کنند که بهتر از منزل مسکونی خودشان نباشد و دیگر این که مایل نبودند در محدوده ساختمان مجلس باشد، زیرا معتقد بودند اگر کسی بخواهد مراجعه کند برایش مشکل خواهد بود.
نکته دیگر این که شهید شاه آبادی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از راه یافتن به مجلس شورای اسلامی علی رغم مشکلات بسیاری که داشت، سنگر امامت مسجد را رها نکرد و هر شب بعد از اقامه نماز، ساعات زیادی را به رسیدگی امور مردم اختصاص می داد و گاهی که در مقابل این سؤال قرار می گرفت که آیا بهتر نیست به جای صرف وقت خود در امور عادی مردم به مسائل عمومی کشور رسیدگی کنید؟ می فرمود: « من آخوندم و با مردم زندگی می کنم و نمی توانم از مردم دور شوم.»/934/ت302/ف