نگاهی روانشناختی به عزاداری
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، تحولات پرشتاب فرهنگ، ارتباطات و اطلاعات، در دهههای اخیر، هر روز، پرسشهای تازهای را فراروی جوامع قرار داده است. برخی از این پرسشها از روی کنجکاوی و بعضی نیز با اهداف و انگیزههای تغییر در باورهای اعتقادی، مطرح میشود که بیتردید، پاسخ به آنها ضرورتی است که امروزه اهمیت آن بیش از پیش آشکار شده است. از جمله این پرسشها، شبهههایی است که درباره سنت و مراسم پسندیده عزاداری، در جامعه ما مطرح میشود.
برخی با تمسک به آیات قرآنی (از جمله، آیه 156 سوره بقره) مدعی شدهاند که نهتنها دلیلی از متن دین، برای عزاداری وجود ندارد، بلکه برگزاری این مراسم، مخالف قضا و قدر الهی بوده، جامعه را از شادی و نشاط دور میسازد و موجب گسترش افسردگی در آن میشود.
نوشته حاضر، با بهرهگیری از دانش روانشناسی، به تجزیه و تحلیل واقعگرایانه از عزاداری میپردازد تا شبهه یاد شده را از دیدگاه این دانش، ارزیابی کند; هم چنین در صدد اثبات این فرضیه است که نه تنها عزاداری، مخالف با قرآن و تعالیم دینی نیست، بلکه مطابق سنت و سیره معصومان(علیهم السلام) است و از دیدگاه روانشناسانه، یکی از هنجارهای بسیار مناسبِ یک جامعه مطلوب انسانی است.
در پایان، توضیح این نکته ضروری است که با توجه به فرصت کم و بیسابقه بودن این موضوع، در پژوهشهای قرآنی و نیز تأکید بر شناخت دقیق و بهتر چگونگی تأثیر مثبت عزاداری دینی، بر جوامع انسانی، ناچار محقق محترم، پژوهش را از مقدمات بعید آغاز کرده، در موارد مناسب ،از استناد به آیات قرآنی غافل نمانده است که میتوان آن را آغاز خوبی برای ورود به مباحث قرآنی تلقی کرد، اگر چه لازم است متخصصان فن، به مطالعات گستردهتری در اینباره بپردازند.
به هر حال، با توجه به اهمیت مسئله و نیز ضرورت گشودن فصلهای نو و تازه در پژوهشهای قرآنی، به این اندازه از طرح بحث اکتفا میشود تا در آیندهای نزدیک، بستر گسترش تحقیقات دامنهدار، به وسیله محققان و قرآنپژوهان کشور فراهم شود.
مقدمه
مدتها است در نظر داشتهام که تحلیلی روانشناختی از مراسم مذهبی شیعه بنویسم; اما اکنون از یک سو، مناسبت نامگذاری سال جاری، به نام مبارک امام حسین(علیه السلام) و از سوی دیگر، فرصتِ ناکافی برای آن تفصیل، تشویقی شد تا در حد یک مقاله، درباره عزاداری و عزت و افتخار حسینی، مطالبی را بنویسم.
تحلیل روانشناختی، مشتمل است بر توصیف، تبیین، پیشبینی و تغییر و اصلاح؛ آن هم در سه بُعد شناختی، عاطفی، و رفتاری. اگر بررسیهای چهارگانه در ابعاد سه گانه ضرب شود، گستره کار معلوم میشود و اگر این بررسیها، بخواهددرباره همه مراسم مذهبی شیعه (اعم از فردی یا جمعی، مقطعی یا همیشگی، شادی یا سوگواری و...)، انجام شود، معلوم است که چه اندازه فرصت و تلاش میطلبد. بر این اساس، تحلیل روانشناختی را به «نگاهی روانشناختی» و مراسم مذهبی شیعه را به «مراسم عزاداری حسینی(علیه السلام)»، تغییر دادم تا عذر تقصیری باشد نزد آنان که بیش از این را میطلبند.
در این مختصر، نخست، توضیحی درباره «عزاداری و سوگ واقعی» و «مراسم عزاداری»، و تفاوت آن دو با هم ارائه شود. پس از آن از دیدگاه یک روانشناس اجتماعی، آن مراسم را یک گروه اجتماعی، تلقی کرده، به آثار و پیامدهای آن مینگریم و سپس به هیجانهای روانی ناشی از عزاداری، مانند غم و اندوه، افسردگی، شادی، عزت نفس و... خواهیم پرداخت. سرانجام، از دیدگاه متون دینی، به بررسی این مراسم خواهیم پرداخت (البته مناسبتر این است که از باب تیمن و تبرک و اولویت تشریفی، بحث را با متون دینی، به ویژه قرآن آغاز کنیم; اما از آنجا که اولا، مفاهیم عزاداری و سوگ، مفاهیم شرعی و قرآنی نیستند، بلکه بیشتر، فرهنگی و اجتماعیاند و ثانیاً، شبههها و اشکالهایی که متوجه آنها شده است، با زبان علمی و اجتماعی است، نه قرآنی، از این رو، ترجیح داده شد که با آن مباحث، آغازشود). پس از مباحث دینی، نگاهی بسیار مختصر نیز به آسیبشناسی مراسم عزاداری خواهیم کرد.
عزاداری چیست؟
عزاداری در عرف عام، به دو معنا به کار میرود:
الف) داغدیدگی و عزاداری شخصی و بالفعل
ب) مراسم عزاداری که به صورت سنتی، برای بزرگان دینی و دیگران برگزار میشود.
این دو معنا، از دیدگاه روانشناسی، کاملا متفاوتند. داغدیدگی واقعی، امری است غیراختیاری. افراد داغدار از مدار زندگی عادی خارج میشوند و باید به تدریج به زندگی عادی برگردند; اما مراسم عزاداری، کاملا اختیاری و برنامهریزی شده است و بخشی از برنامههای زندگی عادی افراد محسوب میشود. داغداری حالتی روانی و درونی است; ولی مراسم عزاداری، معمولا به صورت اجتماعی صورت میگیرد. برای عادی شدن زندگی فرد داغدار، عواملی به کمک میآیند، که از جمله آنها مراسمعزاداری است. داغدیدگی ممکن است به صورت ناگهانی و بدون آمادگی باشد; مانند این که عزیزی را در تصادف اتومبیل از دست بدهند و ممکن است با پیشبینی و آمادگی قبلی باشد; مانند اینکه عزیزی پس از یک دوره سخت بیماری، ازدنیا برود. در هر دو صورت، داغدیدگی صدق میکند; اما آنکه ناگهانی است، سختتر است.
داغدیدگی: فقدانهای مختلف، بارهای داغدیدگیهای متفاوتی دارند. مرگ همسر، از پرفشارترین وقایع زندگی است، هم برای زنان و هم برای مردان. برنل ، بر اساس مصاحبههایش با بیش از صد خانواده داغدیده، راهنماییهای زیر را به فرد داغدیده ارائه کرد.
1. حداقل تا شش ماه از گرفتن تصمیمات ناگهانی، پس از فقدان، خودداری کنند. (مانند خرید و فروش خانه و وسایل آن، تغییر شغل و ازدواج مجدد).
2. فرد داغدیده باید اطمینان داشته باشد که تجربه فقدان، مراحلی دارد و طی خواهد شد.
3. در حالتهای خیلی شدید روحی، در روزهای نخستین، استفاده از آرامبخشهای ضعیف، هنگام خواب اشکال ندارد.
4. توسط یک مشاور، در یک فضای همدلانه، فرایند مرگ، برای داغدیده، بیان شود.
5. در مواردی که لازم است، از مددکار اجتماعی استفاده شود; مانند مردی که همسر خود را از دست داده است و فرزند خردسال دارد.
فقدان والدین و فرزندان: این نیز از سوگهای شدید است، به ویژه برای مادران. پدر زودتر به زندگی عادی برمیگردد; اما مادر چه بسا از پدر متعجب میشود که چه زود، رفتار او عادی شده است. در این موقعیت، پدر باید بسیار به وضعیت مادر توجه و او را حمایت کند.
در سوگ فرزند، نکته مهم این است که روابط والدین، خدشهدار و ناسالم نشود.والدین سعی کنند یکدیگر را درک و حمایت کنند، فهم و تبیین خوبی از مرگداشته باشند، فلسفه منسجمی از زندگی داشته باشند و از اعتقادات ایمانی خودبهره بگیرند. متخصصانِ داغدیدگی میگویند: فرد، با فقدان والدین، گذشته را، وبا فقدان همسر، حال را و با فقدان فرزند، آینده را از دست میدهند.
در هر صورت، فرد داغدیده، فشارهای بسیاری را تحمل میکند. لایندمن(1944) در مطالعات روانپزشکی خود، 101 فرد داغدیده را مورد مطالعه قرار داد. اوواکنشهایی، مانند گریستن، اضطراب، بیقراری، بیخوابی و بیاشتهایی را گزارش کرد. کوبلر راس(1981) میگوید: همه به عزا و فقدان، واکنش نشانمیدهند; اما هر کس به شیوه خاص خود.
در مجموع، آثار داغدیدگی را در سه بعد فیزیکی، روانشناختی و جامعه شناختی میتوان بررسی کرد. در بُعد فیزیکی، اثراتی مانند بیماریهای جسمانی، تشدید علایم بیماریهای قبلی، ایجاد شکایات جدید و افزایش مراجعه به پزشک، درخور توجه است. در مطالعهای که هلسینگ(1982) و برنل وبرنل (1989)، در دو گروه مردانِ همسر از دست داده، انجام دادند، نتیجه گرفتند که مرگ و میر در والدین داغدار، 3/34 درصد بیشتر از والدین دیگر بود. برنل و برنل(1989)، اثراتی مانند احساس گرفتگی شانهها، ضعف ماهیچهها، گرفتگی گلو (بغض)، خشکی دهان، فقدان انرژی، تنگی نفس و آه کشیدن را مشاهده کردند.
آثار روانشناختی، به متغیرهای بسیاری ارتباط دارد; مانند سن، جنس، سلامت جسمانی قبلی، سازگاری قبلی، متغیرهای شخصیتی فرد، عوامل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، نوع رابطه داغدیده و متوفا، چگونگی فوت، سابقه متوفا و سابقه داغدار در اموری مانند مواد مخدر، مشروبات الکلی، سیگار و.... پاکز (1983) در مطالعهای به دست آورد که اگر افراد داغدیده، گرفتار مشکلات شدید روانپزشکی شوند، در سال اول خواهند شد، نه بعد از آن; اما در هر صورت، افراد، کم و بیش گرفتار ناباوری، گیجی، دلمشغولی با افکاری درباره متوفا، توهمات بینایی، شنوایی و...، انکار، غم، افسردگی، احساس گناه، خشم و اضطراب میشوند.
آثار اجتماعی داغدیدگی، به ویژه در بین زنان بیوه، بسیار است. رفت و آمدها تغییر میکند، نگاهها عوض میشود، اموری مانند فقدان شغل، تعارضات خانوادگی و بازنشستگی نیز، در این جهت ایفای نقش میکنند.
فرد داغدیده، در یک مرگ طبیعی، چهار مرحله را طی میکند:
1. پذیرش واقعیت فقدان: گاهی فرد داغدیده، آنچنان ضربه روحی میبیند که فقدان را انکار میکند و میگوید او نمرده است. گاهی افراد گرفتار فراموشی میشوند. وردن (1982) نقل میکند که فردی در دوازده سالگی، پدرش را از دست داد و برای سالیان متمادی، همه چیز را درباره پدرش فراموش کرد، حتی صورتِ پدرش را نیز به خاطر نمیآورد.
2. تجربه دردناکی فقدان: این تجربه، جزئی از فرایند عزا است و بدون آن، فرایند عزا، به گونه سالم طی نمیشود. در این مرحله، جامعه نقش مهمی بر عهده دارد. بالبی (1980) میگوید: اگر کسی از این مرحله امتناع کند، دیری نمیپاید که غالباً بهدرجاتی از افسردگی دچار میشود.
3. سازگاری با شرایط جدید: این مرحله هم، به ویژه برای زنان بیوه مشکل است. مدتها طول میکشد که دریابند چگونه زندگی کنند و چگونه جای خالی نقشهای متوفا را پر کنند.
4. سرمایهگذاری در ارتباطات جدید: باید انرژی عاطفی فرد داغدیده، بر ارتباطات جدید متمرکز شود. به اصطلاح عامیانه، باید از فرد متوفا دل بکند و به زندهها دل بسپارد. برای عدهای، این امر، بسیار سخت است. گروهی میپندارند که این، بی اعتنایی به متوفا است. بعضی از افراد میپندارند که اگر مثلا دوباره ازدواج کنند، فرزندانشان دچار تعارض خواهند شد. برای ایجاد رابطه جدید، در سطح ازدواج مجدد، حدود یک تا دو سال وقت لازم است.
مراسم عزاداری: عزاداری، در متون اسلامی، یک اصطلاح شرعی نیست، بلکه مسلمانان آن را به کار بردهاند. لذا از این رو، باید در فرهنگ لغات، به دنبال کاربردهای آن گشت. عزا به معنای شکیبایی در ماتم و به معنای سوگ و مصیبت آمده است. «عزّی» از باب تفعیل به کار رفته است. «تعزیه الرجل» یعنی تسلّی دادن و توصیه به صبر کردن. «عزّی بعضهم بعضاً»، یعنی یکدیگر را توصیه به صبر کردند. «احسن الله عزاک»، یعنی خداوند به تو صبر و نیکی عطا کند.
همان گونه که از معنای لغوی به دست میآید، عزاداری، در اصل برای تسلّی دادن به داغدیده است. برای آرامشبخشی به داغدیده از عوامل متعددی میتوان سود جست; از جمله:
1. هنجارهای اجتماعی و هم دردیها.
2. همسانسازی با بزرگان دینی و تاریخی مورد علاقه مردم.
3. تفکر منطقی بر این نکته که لاجرم باید به زندگی عادی بازگردیم و نمیتوان زندگی را تعطیل کرد.
4. گریه کردن و برون ریزی عاطفی.
5. ذکر کردن غم و غصهها با دیگران (راه دیگری از برون ریزی).
6. خواندن اشعار غمناک و معنادار.
7. اعتقاد به معاد و یادآوری آن.
نکته درخور توجه، این است که همه عوامل هفت گانه، در ضمن مراسم عزاداری و با کمک دیگران، برای فرد داغدیده حاصل میشود. در قالب دید و بازدیدها، اظهار همدردیها، شرکت در مراسم و ادای احترام به متوفا و بازماندگان، مداحی کردن از بزرگان دینی و ذکر مصایب آنان، خواندن قرآن و آیات مناسب و تسلیبخش، ایراد سخنرانیهای مناسب با موقعیت و شرایط و ارائه شناختهای لازم برای داغدیده و دیگر مخاطبان، همه و همه، در ضمن مراسم عزاداری به دست میآید. جالبتر این که بسیاری از اینها، اختصاص به مراسم جمعی دارد و در تنهایی و نشستهای خانوادگی حاصل نمیشود.
در جوامع مختلف، شیوههای نسبتاً مشابهی برای این مراسم وجود داشته و دارد. مراسم عزاداری و ختم در سه روز اول، هفتم، چهلم و گاه سالگرد (در جامعه ما)، به سازگاری داغدیده با شرایط جدید کمک میکند. با گرفتن مراسم سالگرد، به بازماندگان کمک میشود که ضمن گرامیداشت یاد متوفا، آن را به خاطراتِ عزیز و تکرار نشدنی تبدیل کنند. به طور کلی، دو عامل «فراموشی» و «گذشت زمان»، ازجمله عوامل سازگاری هستند.
در دیگر ادیان نیز چنین هنجارها و مراسمی وجود دارد; مانند مراسم یادآوری از مصلوب شدن حضرت عیسی، در دین مسیحیت. در فرهنگ ایرانی پیش از اسلام نیز «خون سیاوش» و «مرگ سهراب»، اگر چه به نوعی افسانه میماند، ولی در کاهش غموغصههای داغداران، ایفای نقش میکرده است. تیشه بر سر زدن فرهاد، بیابانگردی مجنون، ناکامی ذلیخا، صبر یعقوب در غم فرزندش یوسف، بر دار رفتن حلاج و...، همه و همه، عناصری نمادین از غم و اندوه برای درک این معنا و کنارآمدن با غم است./907/د101/ی
منبع: پایگاه اینترنتی موعود