تأملاتی بر سیر تطور حکومت اسلامی؛
حکومت اسلامی، نظامی برای تمام فصول
خبرگزاری رسا ـ از بدو وجود زندگانی اجتماعی در جوامع بشری، وجود یک نوع حکومت و دولت برای اداره جامعه ضروری به نظر میرسید. بنابراین، از همان آغاز، در اندیشههای اندیشمندان غربی و شرقی و بعد از ظهور اسلام، در اندیشه اندیشمندان مسلمان، به حکومت و دولت برآمده از دین مبین اسلام، توجه فراوان شده است.
از بدو وجود زندگانی اجتماعی در جوامع بشری، وجود یک نوع حکومت و دولت برای اداره جامعه ضروری به نظر میرسید؛ بنابراین، از همان آغاز، در اندیشههای اندیشمندان غربی و شرقی و بعد از ظهور اسلام، در اندیشه اندیشمندان مسلمان، به حکومت و دولت برآمده از دین مبین اسلام، توجه فراوان شده است. در این متن ما به دنبال آن هستیم که با اثبات ضرورت وجود حکوت اسلامی در جوامع اسلامی، به مفهوم حکومت اسلامی نیز اشاراتی داشته باشیم.
اسلام و سیاست
سیاست در دوره کنونی بعد از شکلگیری دولت ملی، از قداست و مذهب فاصله گرفته است؛ به طوری که حیطه این دو مقوله را جداگانه تعیین میکنند. سیاست در معنای جدید، امری دنیوی و بشری است و به غیب و آخرت ارتباطی ندارد.
در ذیل عنوان اسلام و سیاست به بررسی این نکته میپردازیم که سیاست در نگرش اسلامی، علاوه بر اینکه شامل دو بعد دنیوی و انسانی است و بدین سبب سیاستِ دین، مهمتر از سیاست به معنای جدید آن میباشد و سیاست دین چیزی نیست جز ارتباط سیاست با غیب، خداوند و آخرت، که در بعد توحیدی سیاست قرار میگیرد.[1]
در اینجا هر یک از سه بعد مذکور را توضیح میدهیم:
1. سیاست امری دنیوی
عدهای فکر میکنند که دنیوی بودن سیاست، سبب میشود که سیاست از حوزه دیانت خارج شود، که چنین نگرشی مبتنی بر نگرش دوره جدید، یعنی جدایی سیاست از دین میباشد که در مقابل این عده، عدهای دیگر، معتقدند که در نگرش اسلامی، سیاست امری دنیوی نیست؛ بلکه امری صرفا شرعی و دینی به شمار میآید. اما برداشت ما این است که نگرش اسلامی، در این باره تلقی خاصی از دنیا ارائه مینماید و آن اینکه دنیا مقدمهای برای آخرت است. بنابراین سیاست، وسیلهای است در دست انسانها که آنها را در رسیدن به کمال و نائل شدن به سعادت ابدی کمک مینماید و لذا بر همین اساس بعضی از اندیشمندان مثل غزالی در تعریف سیاست گفتهاند: سیاست عبارت است از اصلاح خلق به گونهای که سعادت دنیا و آخرت آنها تأمین شود. پس هدف از سیاست، رساندن انسان به سعادت است و سعادت، در مفهوم حقیقی خود، متعلق به دنیای دیگر و جهان آخرت است. ولی این سعادت اخروی بدون عنایت به سعادت دنیوی و اعمالی که در این جهان، مرضی حق قرار گرفته باشند و انسان را به درجه رفیع عبودیت ارتقا دهند، میسر نمیگردد.
به هر حال، سیاست از این حیث که سیاست است امری دنیوی بوده، ولی در نگرش اسلامی، مثل سایر امور دنیوی، اگر مقدمهای برای آخرت، وسیلهای برای نجات بشر و قرب خداوند باشد، نه تنها مستحسن، بلکه ضروری و جلوهای از دیانت است و در غیر این صورت امری مذموم به شمار میرود. [2]
2. سیاست امری انسانی
سیاست پدیدهای است که با توجه به نوع برداشتی که از انسان ارائه میگردد، توضیح داده میشود؛ زیرا بدون تأمل و توجه به نوع تعبیر و تلقی که یک نگرش درباره انسان دارد، پرداختن به توضیح و مفهوم سیاست در آن نگرش امکانپذیر نیست. اگر تعریف و مفهوم سیاست، از ماکیاولی به بعد، تغییری ماهوی میکند، به این خاطر است که ماکیاولی تعریف و برداشت جدیدی از انسان ارائه مینماید و یا اینکه دیدگاههای رئالیستی و ایدهآلیستی در سیاست، از دو تلقی بدبینان و خوشبینان نبست به انسان... گرفته است که به شکل نگرشی در سیاست، درآمده است.[3]
در نگرش اسلامی، انسان و دین جدا شدنی نیستند؛ همانگونه که شما نمیتوانید جزئی از اجزاء بدن انسان را از او جدا کنید، دین را هم نمیتوانید از انسان جدا کنید؛ چرا که بر اساس آیات فطرت، انسان بر اساس فطرت خدایی خلق شده است و لذا دین تا زمانی که انسان، انسان است، از وی جدا شدنی نیست و لذا دین برای انسان یک نسبت و یک قانون فطری به شمار میآید. پس سیاست از دیدگاه اسلام امری انسانی است؛ اما با برداشتی که اسلام از انسان دارد و آن عبارت است از انسان دو بعدی، بعد ملکی و بعد ملکوتی.[4]
3. سیاست امری توحیدی
سیاست دینی، بر پایه توحید است؛ اما سیاست مبتنی بر شرک و یا سیاست مبتنی بر الحاد، نیز میتواند تصور شود. ولی نتایجی را که در نگرش اسلامی از سیاست و تأثیر آن بر انسان و جوامع انسانی مورد انتظار است، به بار نخواهد آورد. با این حال ممکن است در برخی نظرات اسلام، پایههای دیگری نیز برای سیاست ذکر شود. اما همه آنها به توحید باز میگردند. لازم به ذکر است که از وحدت در نیروی آفرینش جهان و یگانگی آفریدگار، به وحدت در جامعه و این زندگی میرسیم.
تجلی توحید در اسلام، به عنوان آخرین و کاملترین ادیان توحیدی را میتوان در کلامی از یک اندیشمند غیرمسلمان مشاهده نمود که میگوید: «میتوان گفت که اسلام در آن واحد، هم دین است و هم امت دنیایی؛ یا بهتر بگوییم: امتی است که در یک جوشش قلبی متحد و تجزیهناپذیر، عهدهدار روابط هر فرد با خداوند است؛ همچنین عهدهدار ارتباطات معتمدین آن با یکدیگر، در سطح اخلاقی، اجتماعی و سیاسی. بدین قاعده چنانچه بخواهند ضوابط مبحث را با امت منطبق سازند، عمل، حقیقی و عینی خواهد بود.»[5]
توجه به این مسئله که سیاست، امری توحیدی است، بیان کننده این مفهوم است که علیرغم ابعاد دنیوی و انسانی سیاست که باعث تغییر و تحول در سیاست میشود. بعد توحیدی سیاست، سیاست را به مطلقهای تغییر ناپذیری که فوق تغیرات و تحولات بشری و دنیایی است، متصل میکند و این دوگانگی، یعنی تغییرپذیر بودن سیاست و اتصال به مطلقهای توحیدی، ویژگی خاص به سیاست دینی میدهد که حکایت از پیچیدگی آن مینماید.
در نتیجه سیاست در نگرش اسلامی، امری دنیوی، انسانی و توحیدی است. توجه به این سه رکن باعث ایجاد مرزبندی با نگرشهای غیر خواهد شد.
دلائل موافقان وجود حکومت اسلامی
تا چند دهه قبل دخالت مستقیم دین در سیاست چیزی عجیب و مربوط به گذشتههای بسیار دور بوده است و در ذهن اندیشمندان سیاسی به افسانهای شبیه بوده، اما در ربع آخر قرن 20، اتفاقاتی به وقوع پیوست که باعث شگفت انگیزی زیادی در عرصه سیاست شد.
1. گستردگی آموزههای دین اسلام
اگر در رابطه با بعضی از ادیان قبول کنیم که فقط شامل پند و اندرز باشند، اما درباره اسلام چنین چیزی را نمیتوان پذیرفت؛ چرا که با نگاهی اجمالی به احکام و قوانین این دین، پی خواهیم برد که احکام دین اسلام علاوه بر امور عبادی و فردی، شامل ابعاد سیاسی و اجتماعی زندگی بشریت نیز هست. این دین در مسائل گوناگون سیاسی از جمله دولت و حکومت ابراز نظر میکند که بر این اساس، اسلام را بایستی دین سیاست نامید. [6]
2. سیره پیامبر اسلام(ص)
از آنجایی که قول و فعل پیامبر گرامی اسلام به عنوان سیره نبوی برای مسلمانان سند و حجت است، با مطالعه در سیره نبوی، مشاهده میکنیم که پیامبر(ص) در کنار بعد نبوت و رهبری دین مسلمانان، در امور سیاسی نیز جامعه را رهبری مینمودند. البته لازم به ذکر است که در مواردی این دو به قدری به هم نزدیک هستند که تفکیک بین دین و سیاست امکانپذیر نیست و به نوعی عینیت واحدی از آن فهمیده میشود. رهبری سیاسی پیامبر، در کنار رهبری دینی، به قدری در سیره نبوی قابل فهم و واضح است که برخی آن حضرت را دولتمرد خواندهاند؛ یعنی بنیانگذار دولت اسلامی و اداره کننده آن؛ چنانکه برخی هم از ایشان با عنوان «الرسول القائده» یاد کردهاند؛ یعنی پیامبری که فرماندهی نظامی بود.[7]
3. وجود دلائل فقهی(در قرآن و سنت)
بر اساس آنچه که در قرآن و سنت بیان شده است، ایمان یک عقیده ذهنی مجرد نیست که انسان را در رهبانیت و دوری از جامعه و انسانها بخواهد؛ بلکه ایمانی که توسط قرآن و سنت تبین شده است، در متن جامعه قابل فهم و رشد بوده و امور سیاسی نیز از مسائل بسیار مهمی است که فقط در متن جامعه رشد و نمو پیدا میکند. پس، ایمان هرگز از حرکت سیاسی در مسیر آرمانها و هدفهای که قرآن مشخص میکند و پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) دنبال کردهاند، قابل تفکیک نیست.[8]
4. لازمه پیادهنمودن احکام اسلامی، حکومت اسلامی
پیادهنمودن بسیاری از احکام اسلامی، منوط به این است که یک حکومت دینی بر جامعه حاکم باشد؛ در غیر این صورت، اجرای احکام امکانپذیر نیست. بهطور مثال، اجرای احکام امر به معروف و نهی از منکر، جهاد، قضا و قوانین اقتصادی و مالی اسلامی، نیازمند وجود حکومت دینی است و در صورت فقدان حکومت دینی، بسیاری از احکام به تعطیلی کشیده خواهد شد. پس میتوان گفت که حکومت دینی ابزاری در دست دین است تا به واسطه آن، احکام دین اجرا گردد. در این جا بهراحتی میتوان اتحاد دین و سیاست را حس نمود.
از این دلیل میتوان چنین نتیجه گرفت که دینی نبودن حکومت، باعث لطمه خوردن به احکام دین میشود. پس برای متوقف نماندن احکام دین، ناچارا بایستی دین در سیاست و حکومت دخالت نموده و از ابزار حکومت برای اجرای احکام استفاده بنماید[9]؛[1] و علاوه بر این، میتوان گفت که اگر دین به سیاست نپردازد و برای سیاست دستورات و تکالیفی نداشته باشد، خود را نفی کرده است؛ چرا که در این صورت، حکومت دینی نه تنها ضامنی برای اجرای احکامش ندارد، بلکه مانعی به اسم حکومت غیر دینی در مقابل اجرای احکام دین وجود داشته و دین، برای اجرای احکام خود، بایستی در حکومت و سیاست دخالت کرده و برای آن دستوراتی در نظر بگیرد.[10]
و در آخر کلام، ضرورت ایجاد حکومت اسلامی
امام خمینی(ره) حفظ نظام جامعه اسلامی، جلوگیری از بینظمی و هرج و مرج در میان امت اسلامی، حفظ حدود و ثغور کشور اسلامی از هجوم بیگانگان و اجرای احکام الهی را از جمله اهداف اصلی در استقرار حکومت اسلامی میدانند. با توجه به این که حفظ نظام جامعه از واجبات مورد تاکید شرایع الهی است و بینظمی امور مسلمانان نزد خدا و خلق، امری نکوهیده و ناپسند است و پر واضح است که حفظ نظام و سد طریق اختلال، جز به استقرار حکومت اسلامی در جامعه تحقق نمیپذیرد، لذا هیچ تردیدی در لزوم اقامه حکومت باقی نمیماند. علاوه بر آن چه گفتیم، حفظ مرزهای کشور اسلامی از هجوم بیگانگان و جلوگیری از تسلط تجاوزگران بر آن، عقلا و شرعا واجب است. تحقق این امر نیز جز به تشکیل حکومت اسلامی میسر نیست.[11]
[1]. شجاعی زند، علی؛ مشروعیت دینی دولت و اقتدار سیاسی دین، بررسی جامعه شناختی مناسبات دین و دولت در ایران اسلامی، تهران، تبیان،1376، ص 18
[2]. قادری، حاتم؛ اندیشهی سیاسی غزالی، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و دینی اسلامی، 1370،ص 96
[3]. قادری، حاتم؛ اندیشه های سیاسی در اسلام و ایران، تهران، سمت، 1378، ص 51
[4]. امینی،حسن؛ « حاکمیت و حکومت در فقه شیعه و سنی»، کیهان، سال 5، ش 24، سال 1374، ص 32
[5]. گارده، لویی؛ اسلام، دین و امت، ترجمهی رضا مشایخی، تهران، شهرک بهار انتشار، 1352، ص 285
[6]. مصباح یزدی، محمدتقی؛ حکومت و مشروعیت، کتاب نقد، ش7، تابستان 1377، ص 53
[7]. شمسالدین، محمد مهدی؛ نظام حکومت و مدیریت در اسلام، ترجمه مرتضی آیت اللهزاده شیرازی، تهران، دانشگاه تهران،چاپ اول، 1375، ص 31
[8]. عمید زنجانی، عباسعلی؛ انقلاب اسلامی و ریشههای آن،تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1368، ص 62
[9]. جوادی آملی، عبدالله؛ ولایت فقیه: رهبری در اسلام، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجاء، 1375، ص 16
[10]. یوسفی اشکوری، حسن؛ حکومت دموکراتیک اسلامی، دین و حکومت: مجموعه سخنرانیها و مقالاتی در سمینار انجمن اسالامی مهندسین، تهران، مؤسسهی خدمات فرهنگی رسا، 1378، صص 306 الی 309
[11]. امام خمینی(ره)؛ نگرشی موضوعی بر وصیتنامه سیاسی- الهی امام خمینی(ره)، تهران، انتشارات موسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ دوم ،1373، ص 46
دکتر مرتضی اشرافی
/1327/702/ر
ارسال نظرات