سونامى تکفیرى در جهان بشرى
حجتالاسلام سید مهدى علیزاده موسوى، متولد 1349 در شهر قم، همزمان با تحصیل در حوزه علمیه، دروس دانشگاهى را تا مقطع دکترى علوم سیاسى با گرایش اندیشه سیاسى، ادامه داد. وى همچنین در کنار دروس فقه و اصول به صورت تخصصى به کلام تطبیقى پرداخت و در حوزه کلام و عقاید مذاهب اسلامى، با تأکید بر نقد عقاید وهابیت و جریانهاى معاصر آن، فعالیت نمود. در حوزه علوم سیاسى نیز در مسایل جهان اسلام، از قبیل: اسلامهراسى، بنیادگرایى، اسلام سیاسى، ریشههاى همگرایى و واگرایى و ... با مطبوعات و رسانهها همکارى دارد. ایشان از دىماه 1391 به عنوان مدیر پژوهشکده حج و زیارت، منصوب شده است و در ماههاى اخیر به عنوان دبیر کنگره بینالمللى «خطر جریانهاى تکفیرى براى اسلام و مسلمین و جهان بشریت» به شدت پیگیر برگزارى شکوهمند آن است.
اینک متن گفتگوى ماهنامه آموزشى اطلاع رسانى معارف با ایشان را درباره جریانهاى معاصر فرقه وهابیت، تقدیم شما مىکنیم.
لطفا در ابتدا چرایى و چگونگى شکلگیرى جریانهاى تکفیرى را در جهان اسلام، بیان فرمایید؟
واقعیت این است که جهان اسلام امروز از یک فتنه و مشکل اساسى رنج مىبرد و آن هم بحث تکفیر است. شاید بتوان گفت که در سالها و قرون گذشته بحث تکفیر را به این ابعاد و گستردگى نداشتیم؛ به گونهاى که شاهد سر بریدن و نبش قبر کردن و امثال این جنایات باشیم. چنین فعالیتى در قرن کنونى که در حقیقت به آن قرن تمدن مىگویند، متاسفانه یادآور قرون وسطاى غرب شده و موجب مشکلات حاد و اساسى براى جهان اسلام گردیده است.
اگر ما بخواهیم در حقیقت به چرایى و چگونگى بحث تکفیر در جهان اسلام بپردازیم باید از دو دسته عوامل یاد کنیم؛ یکسرى عوامل خارجى در حقیقت بهوجود آمدن تکفیر است که در رأسش مسئله توطئههاى دشمنان اسلام و استعمار مىباشد. به عبارت دیگر در استعمار نو یکى از مهمترین استراتژىها یا سیاستها بحث فرقهسازى است و شما شاهد هستید که فرقهسازى هنگامىکه رشد مىکند در حقیقت مباحث تکفیر را هم در دل خودش مىآورد. جریان وهابیت ابتدا با حمایت استعمار انگلستان به وجود آمد و رشد کرد و بعد آمریکا متولى آن شد و امروز هم شاهد حمایتهاى بىدریغ آمریکا از این جریان در دنیاى اسلام هستیم. این فتنه از قرن دوازدهم که آغاز شده تاکنون بیش از چهارصد هزار کشته از جهان اسلام گرفته که قابل تأمل است. استعمار امروز به شدت به دنبال ایجاد فتنه و تفرقه در جهان اسلام است و تمام تلاشش این است که جامعه اسلامى را از درون تهى کند بنابراین شما شاهد این هستید که بسیارى از جریانهاى تکفیرى زاییده جهان غرب است. هنگامىکه القاعده در افغانستان بعد از آن مجموعه مکتبالخدمه عبدالله عظام به وجود مىآید رسما دست استعمار و آمریکا و غرب را در آن مىبینیم. دلیلى که آن زمان مىآورند این است که ما مىخواهیم از رشد کمونیزم جلوگیرى کنیم! و در حقیقت سلاحهاى زیادى به آنها مىدهند، عربستان پول در اختیار آنان مىگذارد و در حقیقت این جریانها را به طرف رادیکالیزه شدن پیش مىبرد؛ اما واقعیتى که وجود دارد بعد از اینکه خطر کمونیزم از بین رفت غرب به این نتیجه رسید که اگر بتواند ابزارها و گروههایى را در جهان اسلام داشته باشد که اینها بتوانند به ناامنى دامن بزنند و بحث تکفیر را فعال کنند، به این
وسیله مىتواند از یک طرف حضور خود را در جهان اسلام تضمین کند و از سوى دیگر از وحدت و همگرایى جهان اسلام جلوگیرى نماید. همان کارى که سالها وهابیت کرد و در حقیقت از وحدت جهان اسلام، با طرح شبهات جلوگیرى نمود. بنابراین شما شاهد این هستید که اینها در پاکستان بحث گروههاى افراطى مانند «سپاه صحابه»، «لشکر جنگوى» و «لشکر طیبه» را به شدت فعال مىکنند و باز در همان جا «القاعده» به شدت فعال مىشود و یا در آفریقا شاهد گروههاى تکفیرى «الشباب» و «بوکوحرام» هستیم. در سوریه هم شاهد گروه «جیش النصره» و «داعش» هستیم که شکى نیست که دست اینها با آمریکا در یک کاسه است. در عراق مىبینیم که گروههایى مانند «گروه مصعب زرقاوى» که فرعى از القاعده هستند، به شدت فعالیت مىکنند. در قسمت جنوب یمن در بابالمندب و عدن هم به شدت جریانهاى تکفیرى فعالند و به نظر مىرسد اگر واقعا کمکهاى خارجى به اینها نباشد و یک عزمى باشد که اینها از بین بروند، امکان این هست؛ اما خود غرب همیشه این جریانها را به عنوان استخوانهاى لاى زخم در جهان اسلام نگه داشته است.
اما جداى از جریانها و علل خارجى در دل جهان اسلام هم شاهد غدههاى سرطانى هستیم که اینها هم به جریان تکفیر دامن مىزنند که به خصوص مىتوانیم از عربستان و قطر نام ببریم که تمام گروههاى تکفیرى به نوعى از عربستان تغذیه مىشوند. در عراق و پاکستان رسما رد پاى عربستان را مىیابیم، در بحرین که اصلا عربستانىها حضور نظامى دارند و به کشتار مسلمانها مىپردازند. در سوریه سلاحها و پولهایى که به تروریستهاى تکفیرى دادند مشخص شده است. حتى دامنه این کشتارها از جهان اسلام هم بیرون رفته و امروز در روسیه شاهد این هستیم که اینها در منطقه ولگا بمبگذارى کردند و پوتین رسما اعلام کرد دست سعودىها در این قضیه کاملا مشهود است و تهدید هم کرد که باید اسم عربستان سعودى در میان گروههاى تروریستى ثبت شود. پس یکى از علتهاى داخلى مسئله قدرتهایى مانند عربستان و قطر است. علت داخلى دوم مسئله جهل تودههاست که رهبران تکفیر از این جهل کمال سوء استفاده را مىکنند؛ چهرههایى مانند یوسف قرضاوى و عدنان العرعور رسما از جهل تودهها کمال بهرهبردارى را مىکنند و شاهدیم که مباحث تکفیرى بیشتر در میان طبقه جاهل و توده نادان جامعه رشد دارد و فعال است. مثلا یکى از انتحارىهایى را که دستگیر کرده بودند، گفته بود شما زودتر مرا بکشید تا به نماز جماعت پیامبر (ص) در بهشت برسم! اما آنقدر سواد ندارد که بفهمد در بهشت تکلیف نیست که حضرت رسول (ص) در آنجا نماز بخوانند که تو بخواهى به آن برسى!
نکته سومى که به نظر من نقش داخلى دارد تعصبات و اهانتهاى مذاهب اسلامى به همدیگر است که اینها هم باز بهانه دست تکفیرىها مىدهد. متأسفانه حتى در میان شیعیان بعضى از جریانهاى افراطى دیده مىشود که رسما در ملأ عام به مقدسات اهل سنت توهین مىکنند و تکفیرىها و جریانهاى سلفى هم به شدت از این عملکردها سوء استفاده مىکنند و با پخش کلیپها و فیلمهاى آن در مناطق سنىنشین احساسات آنها را بر ضد شیعه تحریک مىکنند؛ یا از سوى دیگر بعضى از وهابىها و چهرههاى افراطى سلفى علیه شیعه و مذاهب دیگر موضعگیرى مىکنند و اینها خود زمینه رشد جریانهاى تکفیرى را در جهان اسلام به وجود مىآورد. بنابراین یک دسته عوامل درونى و یک دسته عوامل بیرونى دست در دست هم داده و این فضا را به وجود آورده است.
با توجه به جنایات بسیار وحشیانه و غیرانسانى که تکفیرىها انجام مىدهند، جایگاه عقل در تفکر جریانهاى تکفیرى کجاست؟
جریان سلفى در جهان اسلام یک واکنش به جریان مدرنیزم است؛ یعنى مدرنیزم عقل را کاملا حاکم مىداند و مىگوید عقل اندیشه کامل است. از سوى دیگر در واکنش به این جریان سلفیت مىگوید عقل هیچ جایگاهى ندارد و صرفا نقل است که اهمیت دارد. در جایى که مدرنیزم انسان را محور قرار مىدهد و مىگوید همه چیز براى انسان است و انسانمحورى و اومانیزم را مطرح مىکند، سلفیت از آن طرف مىافتد و مىگوید اصلا انسان هیچ جایگاهى ندارد؛ پس خودش را منفجر مىکند و در واکنش به این شرایط حاضر است افراد را بکشد و از بین ببرد. بنابراین ما شاهد این هستیم که هر چه بحث مدرنیزم عنان گسیخته در جهان اسلام رشد مىکند اندیشه سلفیه و تکفیرى هم رشد مىکند و پیش مىرود.
نکته دیگرى که باید به آن توجه داشت این است که گاه اندیشه تکفیر از برخى از مبانى اندیشمندان اسلامى سوء برداشت مىکند؛ به این معنا که اندیشه سید قطب یک اندیشه تکفیرى نیست اما امروز آن را به عنوان اندیشه تکفیر مصادره مىکنند یا مثلا اندیشه ابوالاعلى مودودى در پاکستان که اندیشه تکفیرى نبود اما اینها از بس آمدند و این را به عنوان یک اندیشه تکفیرى مطرح کردند، ما شاهدیم که این به عنوان یک اندیشه تکفیرى مطرح مىشود! بنابراین چیزى که باید به آن توجه داشت این خط ممیزهایى است که بین اندیشههاى سلفىگرى تکفیرى، جهادى، تنویرى، تبلیغى وجود دارد و اگر ما اینها را بشناسیم و بتوانیم خطوط را مشخص کنیم مشاهده مىکنیم تکفیرىها در جهان اسلام زیاد نیستند؛ اما اینها با توجه به اهرمهایى که در دست دارند توانستهاند رشد کنند. نکته بعد، حوزه تبلیغات اینهاست که یکى از عوامل رو به گسترش اینهاست. مثلا شما شاهد این هستید که چهار شبکه به زبان فارسى دارند که اندیشههاى افراطى را مطرح مىکنند. اسم این شبکهها را گذاشتهاند اهل سنت اما عملا وارد مباحث تکفیر مىشوند و حتى عقاید اهل سنت را به چالش مىکشند! سایتهایى که اینها دارند، پولى که در اختیارشان قرار مىگیرد، جزوات و منشوراتى که چاپ مىکنند، این اقدامات رفته رفته موجب شده است با مشکلى به نام سلفیه روبهرو شویم.
آیا نسبتى میان تکفیر و جریانات تکفیرى با اسلام و مسلمانان اهل سنت، وجود دارد؟
فتنه تکفیر یا تکفیر مذاهب و اهل قبله، امرى است که از ابتداى اسلام مورد نکوهش شیعه و چه سنى بوده است. در قرآن مىفرماید «ولا تقولوا لمن ألقى إلیکم السلام لست مؤمنا» اگر کسى به شما اظهار اسلام کرد به او نگویید که تو مؤمن نیستى زیرا پیامبر (ص) فرمود:
جهت آشنایى مخاطبان، گونهشناسى جریانهاى سلفى را به طور مختصر بیان کنید؟
سلفیه به معناى بازگشت به گذشته است. سلف، در معناى اصطلاحى به این معناست که سه قرن اولیه اسلام، بهترین قرون هستند و باید مسلمانها همه مذاهب را کنار بگذارند و به آن سه قرن برگردند؛ اما اینکه مىگوییم سلفیه، به این معنى نیست که همه سلفیه تکفیرى هستند و بگوییم هر که سلفى شد یعنى بازگشت به گذشته را بیان کرد، لزوما سایرین را تکفیر مىکند. بنابراین در جریان سلفیه، یک جریان، جریان جهادى است. «سلفىگرى جهادى» ریشه در اندیشههاى سید قطب دارد. سید قطب حاکمان سوء را تکفیر مىکند و اگر هم جامعه را تکفیر مىکند تکفیر سیاسى است؛ یعنى مىگوید این جامعه باید علیه این حاکم قیام کند و اگر سکوت کند جامعه جاهلى شده است؛ اما هیچگاه فتوا نمىدهد که باید فرقهگرایى شود که اگر این شیعه است و آن سنى باید کشته شوند و از بین بروند.
نوع دیگر سلفیه، «سلفىگرى تنویرى» یعنى سلفىگرى روشنفکرى است؛ البته روشنفکرى نه به معناى مصطلحش در جامعه ما. نگاه سلفىگرى روشنفکرى این است که باید به گذشته بازگشت، اما در این مسیر باید کاملا از عنصر اجتهاد و عقل استفاده شود، اصول را از گذشته بگیریم و شرایط را با توجه به شرایط امروز بررسى کنیم. چهرههایى مانند سید جمال، علامه اقبال و محمد عبده، در حقیقت نگاهشان اینگونه بوده است.
یک «سلفىگرى تبلیغى» هم داریم که اینها روىکردشان بیشتر تبلیغ است و به دنبال این هستند که اندیشههاى خود را تبلیغ کنند، اما تکفیر نمىکنند.
در کنار تمام اینها «سلفىگرى تکفیرى» هستند که ریشه در اندیشه وهابیت تکفیرى دارد. اینها فرقهگرا هستند؛ مىگویند کافى است مسلمانى به زیارت برود یا توسل پیدا کند، دیگر مشرک شده است! رهبرشان محمد بن عبدالوهاب هم هنگامىکه مىخواهد از مسلمانها نام ببرد مىگوید: «مشرکین زمان ما» که مرادش همین مسلمانها هستند! سلفىگرى تکفیرى
خطر جریانهاى تکفیرى براى اسلام، مسلمانان و جهان بشریت، چیست؟
جریان تکفیر را باید در دو حوزه داخلى جهان اسلام و حوزه فرا دینى جهان بشریت پیگیرى کرد. در حوزه داخلى چند خطر اساسى جهان اسلام را تهدید مىکند: اولین خطرش بحث فرقهگرایى است و موجب مىشود که مسلمانها دشمن همدیگر شوند و با همدیگر به مبارزه بپردازند. مشکل دوم موجب مىشود که تمدن اسلامى از بین برود؛ چون اینها تمام آثار اسلامى را تخریب مىکنند و تا چندى دیگر شاید اثرى از آثار و ثقافه اسلامى نبینیم. مشکل سومى که وجود دارد، مسئله جان و مال و ناموس مسلمانهاست که در معرض خطر قرار مىگیرد. امروزه شاهدیم که حدود صد و بیست هزار نفر در سوریه کشته شدند که از بین اینها دوازده هزار فقط کودک هستند. هر جا که وارد مىشوند تمام زیرساختهاى منطقه را از بین مىبرند و نابود مىکنند. نکته بعدى نوعى اباحىگرى و سطحىنگرى را در جامعه گسترش مىدهند. گهگاهى فتاوایى از اینها صادر مىشود که واقعا فتاواى سخیفى است. الان بحث جهاد نکاح یکى از مباحثى است که واقعا براى جهان اسلام خیلى زشت است؛ یا فتاوایى مانند اینکه گل بردن براى مریض حرام است، آب یخ خوردن حرام است، زمین گرد نیست، و ... این فتاوا همهاش در بستر این فضاى تکفیرى شکل مىگیرد و جایگاه اندیشه اسلامى را در جهان اسلام تخریب مىکند.
اما در حوزه بشریت و جهان دو مشکل اساسى پیدا مىکند اول این که به اسلامهراسى و اسلامستیزى دامن مىزند، یعنى جهان غرب به دنبال این است که اسلام را یک دین کاملا خشن و خشونتبار معرفى کند و شاهد این حرفش هم این کارهاى تکفیرىهاست. اینها را نشان مىدهد اما مىگوید ببینید که چگونه مسلمانها همدیگر را مىکشند، سر همدیگر را جدا مىکنند؟! نشان مىدهند تا بگویند این جنایات وحشتناک در دین اسلام هست. اینها در حقیقت به دنبال این هستند که چهره بدى را از اسلام در جهان نشان دهند. بنابراین چهرههاى پاملا گلر یا اسپنسر که چهرههاى اسلامستیز هستند مىآیند مىگویندThe only good muslim is a dead muslim مسلمان خوب یک مسلمان مرده است! چون اینها این فضا را به وجود مىآورند و به شدت به دنبال این هستند که اسلام را یک دین اینگونهاى معرفى کنند؛ مثلا فیلم فتنه که چند سال پیش ساخته شد در همین راستاست. آنها آیات قتال قرآن را مىآوردند، بعد انفجارها را نشان مىدادند! بنابراین جریانهاى تکفیر به شدت به اسلامهراسى و اسلامستیزى دامن مىزنند.
نکته دیگرى که در جهان بشریت در مورد اسلام وجود دارد این است که اینها از رشد و گسترش اندیشههاى اسلامى در دنیا جلوگیرى مىکنند. مىدانید که رشد اسلام حتى از مسیحیت در غرب بیشتر است و این نکته بسیار مهمى است. اما هنگامىکه چهره مشوش و زشتى از اسلام ارائه شود، دیگر مسلمانها هم آنگونه که باید به میدان نمىآیند تا آرمانهاى برحق خود را منتقل کنند.
به نظر شما دانشگاهیان براى برونرفت از بحران تکفیر و مقابله با آن از چه راهکارها و شیوههایى مىتوانند بهره ببرند؟
جهل تودهها بخش عمدهاى از مشکل ما در حوزه تکفیر است. اگر واقعا ما به دنبال این باشیم که اندیشه اسلامى که سه اصل اساسى دارد «ادع إلى سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة وجادلهم بالتى هى أحسن»، این سه اصل را در گفتگوى بین مذاهب حاکم کنیم، در حقیقت بخش عمدهاى از این نگاه فروکش مىکند.
نکته دوم جلوگیرى از افراطگرایى است به ویژه در دانشگاهها؛ اینکه گهگاه دیده مىشود جوانان مذهبى به جاى این که بر شعور خودشان تکیه کنند بر صرف شور تکیه مىکنند و حرفهاى نامناسبى به دیگر مذاهب اسلامى زده مىشود. دشنام، سب، لعن، و ... همه زمینه رشد گرایشهاى تکفیرى را در جامعه فراهم مىکنند؛ اما اگر گفتمان ما واقعا برمبناى سه اصل قرآنى باشد به شدت جلوى این فضا گرفته مىشود.
نکته بعد، هوشیارى جوامع دانشگاهى است. تجربه عملا نشان داده که هرجا پاى تکفیر باز شده ناامنى، قتل، کشتار و ... را در آن منطقه ایجاد کرده است. حتى امروز کشورى مانند ترکیه به خاطر دفاع از تکفیرىها خودش هم در مرداب تکفیر فرو رفته و با تحولات مختلفى روبهرو شده است. بنابراین باید هوشیار باشیم به این معنا که رصد کنیم ببینیم اگر در محافل علمى، محافل دانشگاهى برخى از افراد به این مباحث دامن مىزنند اینها را کاملا شناسایى کنیم. به ویژه اینکه کشور ما از این جهت آسیبپذیر است. با اینکه دورتادور کشور ما مذاهب اهلسنت هستند و هیچ مشکلى نداریم اما تکفیرىها گاه از این شرایط به دنبال سوء استفاده هستند؛ چنانچه ما شاهد امثال عبدالمالک ریگى در بلوچستان بودیم که «جندالشیطان» را در آنجا راه انداخت، یا الان که «جندالعدل» به آن دامن زده است.
در پایان ضمن تشکر از حسن نظر شما نسبت به نشریه معارف و مخاطبان فرهیخته آن، اگر صحبت دیگرى دارید، بفرمایید؟
متأسفانه تکفیر امروز ابعادش خیلى گسترده شده است. فقط در سال 2013، نه هزار نفر در عراق کشته شدند، در کشور سوریه قریب به 120 هزار نفر کشته شدند، در کشورهایى مانند پاکستان و افغانستان هر روز شاهد این هستیم که افراد مختلفى جان خودشان را از دست مىدهند و از بین مىروند. بر همین اساس مراجع عظام این احساس را کردند که بزرگترین علماى اسلام باید جمع شوند و در حقیقت موضع خودشان را نسبت به تکفیر مشخص کنند؛ بنابراین کنگرهاى را تحت عنوان «خطر جریانهاى تکفیرى براى اسلام و مسلمین و جهان بشریت» پایهریزى کردند و الان برنامه ما هم این است که در هشت نقطه جهان اسلام پیش نشستهایى بگذاریم و در نهایت هم در ایران (در آبان سال 93) انشاءالله با حضور علماى بزرگ جهان اسلام، بحث تکفیر را به شدت مورد نقد قرار دهیم و با آن مبارزه کنیم./918/د101/س