صدر علما
درآمدی در اجتهاد و تقلید
یکی از جایگاههای بسیار مهم در سیستم دینی و مذهبی شیعه نهاد مرجعیت است. این نهاد اصیل و فخیم بنا بر اصل نیاز به منبعی برای استنباط احکام از متون دینی و مرجع قرار گرفتن این افراد معدود برای دیگر افراد جامعه که طبیعتا همه توان دستیابی به احکام الهی از طریق استنباط احکام ندارند، به وجود آمده و خود به سیستمی مهم در نهادهای دینی شیعه تبدیل گشته است.
استاد شهید "مرتضی مطهری" اجتهاد را این گونه تعریف میکنند: «اجتهاد به طور سربسته به معنای صاحب نظر شدن در امر دین است؛ ولی صاحب نظر بودن و اعمال نظر کردن در امور دینی از نظر ما که شیعه هستیم، دو جور است؛ مشروع و ممنوع. همان طوری که تقلید نیز بر دو قسم است؛ مشروع و ممنوع. اجتهادی که از نظر ما ممنوع است، به معنای تقنین و تشریع قانون است. یعنی مجتهد حکمی را که در کتاب و سنت نیست، با فکر خودش و رأی خودش وضع کند. این را در اصطلاح، اجتهاد به رأی گویند. اینگونه اجتهاد از نظر شیعه ممنوع است؛ ولی اهل تسنن آن را جایز میدانند. آنها منابع تشریع و ادله شرعیه را که ذکر میکنند، میگویند: کتاب و سنت و اجتهاد. اجتهاد را که مقصود همان "اجتهاد رأی" است در عرض کتاب و سنت قرار میدهند».(ده گفتار ص98)
استاد شهید سپس به کاوش در این اختلاف میپردازند و میگویند: «این اختلاف نظر از اینجا سرچشمه میگیرد که اهل تسنن میگویند احکامی که به وسیله کتاب و سنت تشریع شده، محدود و متناهی است و حال آنکه وقایع و حوادثی که پیش میآید نامحدود است. پس یک منبع دیگر غیر از کتاب و سنت لازم است معین شده باشد برای تشریع احکام الهی و آن همان است که از او به اجتهاد رأی تعبیر میکنیم. در این زمینه احادیثی هم از رسول اکرم(ص) روایت کردهاند.
از آن جمله اینکه رسول خدا(ص) هنگامی که معاذ بن جبل را به یمن میفرستاد، از او پرسید در آنجا چگونه حکم میکنی؟ گفت مطابق کتاب خدا. فرمود اگر حکم را در کتاب خدا نیافتی چگونه حکم میکنی؟ گفت از سنت پیغمبر خدا استفاده میکنم. فرمود اگر در سنت پیغمبر خدا نیافتی چه خواهی کرد؟ گفت: اجتهد رأیی؛ یعنی فکر و ذوق و سلیقه خودم را به کار میاندازم. احادیث دیگری هم در این زمینه روایت کردهاند. در اینکه "اجتهاد رأی" چگونه است و به چه ترتیبی باید صورت بگیرد، در میان اهل تسنن اختلاف نظر است.
شافعی در کتاب معروف خود به نام "الرسالة" که اولین کتابی است که در علم اصول فقه نوشته شده و بنده در کتابخانه مجلس دیدهام، بابی دارد به نام باب اجتهاد. شافعی در آن کتاب اصرار دارد که اجتهاد که در احادیث آمده، منحصرا "قیاس" است. قیاس اجمالا یعنی موارد مشابه را در نظر بگیریم و در قضیه مورد نظر خود مطابق آن موارد مشابه حکم کنیم.
ولی بعضی دیگر از فقهاء اهل تسنن، اجتهاد رأی را منحصر به قیاس ندانسته و "استحسان" را نیز معتبر شمردهاند. استحسان یعنی اینکه مستقلا، بدون اینکه موارد مشابه را در نظر بگیریم، ببینیم اقرب به حق و عدالت چیست و ذوق و عقل ما چگونه میپسندد، همانطور رأی بدهیم و همچنین است "استصلاح" یعنی تقدیم مصلحتی بر مصلحت دیگر و همچنین است "تأول" یعنی هر چند حکمی در نصی از نصوص دینی، در آیهای از آیات قرآن و یا حدیثی از احادیث معتبره پیغمبر خد(ص) رسیده، ولی به واسطه بعضی مناسبات، ما حق داشته باشیم از مدلول نص صرف نظر کنیم و "رأی اجتهادی" خود را مقدم بداریم. هر کدام از اینها احتیاج به شرح و تفصیل دارد و بحث شیعه و سنی را در میان میآورد».(همان ص98)
سپس استاد شهید در ادامه چگونگی جدا شدن اجتهاد مشروع از اجتهاد نا مشروع را در فقه شیعه شرح میدهد: «کلمه اجتهاد تا قرن پنجم به همین معنای بالخصوص، یعنی به معنای قیاس و اجتهاد رأی که از نظر شیعه اجتهاد ممنوع است، استعمال میشد. علمای شیعه تا آن وقت در کتب خود "باب الاجتهاد" را مینوشتند برای اینکه آن را رد کنند و باطل بشمارند و آن را ممنوع اعلام نمایند؛ مثل شیخ طوسی در عده. ولی تدریجا معنای این کلمه از اختصاص بیرون آمد و خود علمای اهل تسنن مثل ابن حاجب در "مختصر الاصول" که عضدی آن را شرح کرده و تا این اواخر کتاب اصول رسمی جامع الازهر بوده و شاید الان هم باشد و قبل از او غزالی در کتاب معروف "المستصفی" کلمه اجتهاد را به معنای خصوص اجتهاد رأی استعمال نکرده که در عرض کتاب و سنت قرار بگیرد، بلکه به معنای مطلق جهد و کوشش برای به دست آوردن حکم شرعی به کار برده که با این تعبیر بیان میگردد: «استفراغ الوسع فی طلب الحکم الشرعی». به حسب این تعریف، معنای اجتهاد به کار بردن منتهای کوشش در استنباط حکم شرعی از روی ادله معتبره شرعیه است؛ اما اینکه ادله شرعیه معتبره چیست؟ آیا قیاس و استحسان و غیره نیز از ادله شرعیه هست یا نیست؟ مطلب دیگری است.
از این وقت علمای شیعه نیز این کلمه را پذیرفتند؛ زیرا اجتهاد را به این معنی آنها قبول داشتند. این اجتهاد، اجتهاد مشروع است. هر چند این کلمه در ابتدا در میان شیعه یک کلمه منفوری بود، ولی بعد از آنکه تغییر معنا و مفهوم داد، علمای شیعه تعصب نورزیدند و از استعمال آن خودداری نکردند. چنین به نظر میرسد که در بسیاری از موارد، علمای شیعه مقید بودند که رعایت وحدت و اسلوب و هماهنگی با جماعت مسلمین را بنمایند. مثلا اهل تسنن اجماع را حجت میدانستند و تقریبا برای اجماع نیز مانند قیاس، اصالت و موضوعیت قائلند و شیعه آن را قبول ندارد. چیز دیگر را قبول دارند، ولی برای حفظ وحدت و اسلوب، نام آنچه را خودشان قبول داشتند، اجماع گذاشتند. آنها گفته بودند ادله شرعیه چهار تا است؛ کتاب و سنت و اجماع و اجتهاد(قیاس)، اینها گفتند: ادله شرعیه چهار تا است؛ کتاب و سنت و اجماع و عقل».(همان ص101)
ایشان سپس به تقلید میپردازد و پس از تبیین تقلید نا مشروع، بر مبنای احادیث به تبیین تقلید مشروع میپردازند و میگویند: «حضرت بعد از آن جملهها که قبلا راجع به تقلید مذموم نقل کردم، تقلید مشروع و ممدوح را این طور بیان میکند: «فاما کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا علی هواه مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه؛ هر کدام از فقهاء که بتواند خود را ضبط و نگهداری کند، دعوتها و صورتهای شیطان او را از جا نکند، دین خود را حفظ کند، دین خودش را نفروشد(شاید مقصود این باشد که دین را در میان مردم و جامعه حفظ کند)، مخالف هواهای نفسانی و مطیع امر الهی باشد، عوام از هم چو کسی میتوانند تقلید کنند.»
البته این نکته واضح است که مخالفت یک عالم روحانی با هوای نفس فرق دارد با مخالفت یک نفر از عوام؛ زیرا هوای نفس هر کسی در امور معینی است. هوای نفس جوان یک چیز است و هوای نفس پیر یک چیز دیگر. هر کسی در هر مقام و هر درجه و هر طبقه و هر سنی که هست یک نوع هوای نفس دارد. مقیاس هوا پرستی یک عالم روحانی این نیست که ببینیم مثلا شراب میخورد یا نمیخورد؟ قمار میکند یا نمیکند؟ نماز و روزه را ترک میکند یا ترک نمیکند؟ مقیاس هوا پرستی او، در جاه و مقام و میل به دست بوسی و شهرت و محبوبیت و علاقه به اینکه مردم دنبال سرش حرکت کنند و در صرف بیتالمال در راه آقائی خود و یا باز گذاشتن دست کسان و خویشان و مخصوصا آقا زادگان گرام در بیتالمال و امثال اینها است. بعد امام(ع) فرمود: و هم بعض فقهاء الشیعة لا جمیعهم».(همان ص117)
مجتهدی از جبل عامل
در طول تاریخ شیعه، دانشمندان مجتهدی از مناطق مختلف جهان اسلام و شیعه به مرجعیت رسیدند و مرحوم آیتالله العظمی سید صدر الدین صدر -که این روزها مطابق با سالروز رحلت ایشان است- از این دست مجتهدینی است که بعد از درگذشت مرحوم آیتالله حائری یزدی، در کنار دو مجتهد دیگر، مرحوم آیتالله العظمی خوانساری و مرحوم آیتالله العظمی حجت، به مرجعیت شیعه رسیدند و به رفع نیازهای دینی و دنیایی شیعیان و اداره حوزه علمیه پرداختند.
آیتالله العظمی سید صدرالدین ابن سید اسماعیل ابن سید صدرالدین در سال 1299: در شهر مقدس کاظمین به دنیا آمد. ایشان فقیه، اصولی، محدث، رجالی، رئیس حوزه علمیه قم پس از آیتالله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی و از مراجع بزرگ شیعه طی دهههای بیست و سی شمسی بود. نامش محمد علی، کنیهاش ابوالرضا و لقبش صدرالدین بود. با این حال به نام لقبش شهرت یافت؛ تا جایی که پدر بزرگشان نام اصلیاش متروک ماند و خود نیز همه جا خویش را «صدرالدین» خواند.
ایشان سرسلسله خاندان شریف و پر آوازه صدر در شهر مقدس قم است. مادرش بانو صفیه، دختر آیتالله سید هادی صدر بود. دوران کودکی و نوجوانی را کنار پدرش و خانواده در سامرا، مقر مرجعیت و تدریس آیتالله العظمی میرزا حسن شیرازی، سپری کرد. ریاضیات، ادبیات، منطق و اغلب دروس سطح فقه و اصول را در همان سامرا نزد اساتید برادر بزرگترش، سید مهدی، فرا گرفت. از مهمترین اساتید مقطع سطح وی آیات عظام میرزا حسین نائینی و شیخ حسن کربلایی را در سطح رسائل و تقریرات شیخ انصاری و آقا ضیاءالدین عراقی را در سطح مکاسب نام بردهاند. از آیات عظام حاجشیخ عبدالکریم حائری و سید ابوالحسن اصفهانی نیز به عنوان اساتید وی نام برده شده که به نظر میرسد مراد مقطع سطح بوده است. سالهای حضورش در نجف و کربلا به درستی ثبت و ضبط نشده است.
همین اندازه آشکار است که از حدود سال 1314ق تا 1331ق در مجالس درس خارج فقه و اصول بزرگترین اساطین این دو شهر زانوی تلمذ زده است. از یادداشتهای پسر خالهاش آیتالله العظمی سید عبدالحسین شرفالدین چنین بر میآید که آقا سید صدرالدین قبل از ترک سامرا توسط پدر در سال 1314ق، به نجف اشرف هجرت نمود و چند سالی را در دروس خارج فقه و اصول آیات عظام آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی و همچنین آقا رضا همدانی، شیخ طه نجف و سید محمد بحرالعلوم تلمذ نمود.
آیتالله سید صدر الدین صدر در سال 1334هجری قمری به ایران مهاجرت کردند و پس از چندین بار رفت و آمد بین عراق و مشهد مقدس، سرانجام در سال 1314 هجری شمسی به دعوت آیتالله حائری به قم وارد شده و برای همیشه در این شهر ماندگار شدند. ایشان پس از رحلت آیتالله حائری، زعامت شیعه را با دو مرجع پیش گفته بر عهده گرفتند و سالها در کنار مرجعیت به تدریس و تألیف پرداختند.
مرحوم استاد دکتر "عباس زریاب خویی" که در آن دوران در حوزه قم مشغول به تحصیل بودهاند، مرحوم آیتالله صدر را اینگونه وصف مینمایند: «سید صدر الدین صدر قدی بلند و قیافهای نورانی و باشکوه داشت و در لهجه فارسی او، لحن عربی شنیده میشد و این بدان جهت بود که آن مرحوم در عراق بزرگ شده بود و از خانواده روحانی بسیار معروفی بود که چهرههای بسیار برجستهای از آن برخاسته بودند. اصل این خاندان از لبنان است و شاخهای از آن در اصفهان زندگی میکردند... . آقای سید صدر الدین صدر علاوه بر تبحر در فقه و اصول در ادبیات عرب و تاریخ اسلام نیز اطلاعات عمیق داشت و در آگاهی به سیاست زمان، از آن دو معاصر خود جلوتر بود. حسن معاشرت و خلق و رفتار کریمانه و نجیبانه و برخوردهای انسانیش او را بسیار ممتاز ساخته بود و سزاوار بود که علاوه بر رهبری روحانی، رهبری سیاسی حوزه قم را در برابر اولیای دولت نیز داشته باشد».(شط شیرین پر شوکت ص59)
این عالم ربانی و فقیه صمدانی، سرانجام در شهر مقدس قم در 19ربیع الثانی 1373 هجری قمری به دلیل بیماری قلبی دار فانی را وداع گفت و پس از تشییع با شکوه و اقامه نماز توسط آیتالله العظمی بروجردی، در مسجد بالا سر حضرت فاطمه معصومه(س) در کنار قبر آیتالله العظمی حائری به خاک سپرده شد.
منابع:
1. ده گفتار- مرتضی مطهری
2. شط شیرین پر شوکت- به کوشش میلاد عظیمی
3. یک صد سال مبارزه روحانیت- عبد الرحیم عقیقی بخشایشی
4. سازمانها و جریانهای سیاسی و مذهبی- رسول جعفریان
5. مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل به ایران- مهدی فراهانی منفرد
هادی شاملو
/979/704/ر