۱۳ آبان ۱۳۹۲ - ۱۹:۱۶
کد خبر: ۱۸۸۹۸۳
حجت الاسلام و المسلمین مرعشی نجفی در گفت‌وگو با رسا:

پدرم وصیت کرد مرا در ورودی کتابخانه و زیر پای طالبان علوم آل محمد دفن کنید

خبرگزاری رسا ـ آقای محمدی گلپایگانی در گوش ایشان عرض کرد که آقا مجلس بعدی دارد دیر می‌شود؛ دو کتاب خطی دستشان بود سرشان را بلند کردند و رو کردند به من و فرمودند: اگر آقای محمدی به من نمی‌گفتند، شاید تا دو ساعت دیگر همین‌جور ایستاده بودم و این کتاب‌ها را می‌دیدم و وقت را تشخیص نمی‌دادم.
پدرم وصیت کرد مرا در ورودی کتابخانه و زیر پای طالبان علوم آل محمد دفن کنید
قسمت سوم گفت‌وگوی اختصاصی خبرنگار سرویس اندیشه رسا با حجت الاسلام و المسلمین سید محمود مرعشی نجفی فرزند ارشد مرحوم آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی و مدیر کتابخانه آیت الله نجفی، بیشتر حول محور کتابخانه بوده و با حوصله‌ای که ایشان به خرج دادند و علاقه‌ای که به شناساندن یکی از گنجینه‌های بی‌بدیل تشیع نشان دادند، مطالب مفصل و به یاد ماندنی مطرح شده که در این‌جا به محضر خوانندگان و علاقه‌مندان علم و دانش تقدیم می‌گردد.
 
 
رسا - الآن نسخه چاپی کتابخانه چقدر است؟
 
بالای یک میلیون جلد در همه علوم است. ما این‌جا خیلی دنبال کتاب چاپی نیستیم.
 
 
رسا - برای به روز رسانی کتابخانه چه کار می‌کنید؟
 
کتاب‌هایی که مربوط به حوزه و دانشگاه هست فراهم می‌کنیم؛ اما دیگر کتاب‌ها را نه؛ چون کار ما بیشتر این‌جا روی مخطوطات است. ما آن زمینی هم که گرفتیم، این کتاب‌های چاپی همه‌اش بنا است به آن‌جا بروند و خطی‌ها این‌جا می‌مانند. البته آن زمین پردیسان خیلی گسترده است؛ بخش‌های آموزشی و رفاهی دارد و بخش‌های مختلف دیگر، مانند انتشارات و... و این احتمالا دیگر در آینده به گونه‌ای بشود که جزئی از حوزه شود و اهمیت حوزه را دوچندان خواهد کرد.
 
 
رسا - آماری از تعداد اعضای کتابخانه دارید؟
 
حدود چهل هزار نفر. اگر اجازه دهیم به بیش از یکصد هزار نفر هم می‌رسد؛ اما جا نیست بنشینند. الآن در هر روز به طور متوسط در دو شیفت کامل، بین سه هزار تا سه هزار و پانصد نفر از این‌جا استفاده می‌کنند و این آمار بسیار بالایی نسبت به دیگر کتابخانه‌ها در ایران است.
 
 
رسا - از بخش‌های مختلف و ساختمان کتابخانه هم بفرمایید.
 
کتابخانه طبیعتا بخش‌های اداری هم دارد؛ قسمت ورزش دارد که دوستان به فوتبال می‌روند تا حالا چند مسابقه را بردند و روزهای پنجشنبه هم این‌جا پزشکی داریم که روحانی اما دکتر است و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران هم هست، آقای دکتر نورمحمدی که پنجشنبه‌ها می‌آید کارمندان و خانواده‌های آنها را معاینه می‌کند و احیانا آزمایش لازم باشد ویزیت می‌کند. خیلی از همکاران ما بازنشسته شده و رفته‌اند؛ چون الآن سی سال بیشتر شده این‌جا افتتاح شده است.
 
این ساختمان جدید حسب الامر امام راحل ساخته شده است و زمان ایشان یک شب حاج احمد آقا به من تلفن کرد که آقا با شما کار دارد. رفتم به جماران سلام کردم و دست ایشان را بوسیدم و نشستم. گفتند آقای والد شما می‌دانم چقدر زحمت کشیده‌اند برای جمع‌آوری این کتاب‌های خطی و آن وقت در مدرسه فیضیه و دارالشفا می‌آمدند و می‌نشستند و ظهرها در آن آفتاب گرم، این‌ها را جمع می‌کردند و می‌خریدند و الان حکومت اسلامی است و در رأسش روحانیان هستند؛ الآن ما اگر به این کتابخانه پدر شما کمک نکنیم، واقعا ظلمی است و دیگران هم نخواهند کرد و من فکر کردم شما باید این کتابخانه را توسعه دهید که انصافا جا کم است.
 
یک چکی ایشان خودشان مرحمت کردند، پنجاه میلیون تومان، گفتند با این پول بروید خانه‌های اطراف را بخرید و بکوبید، یکی کنید برای ساختمان هم به دولت می‌گویم این‌جا را بسازند و مشکلی نداشته باشید. یک حکمی هم نوشتند که بعدا می‌توانید یک نسخه بگیرید؛ دیگر بحمدلله این شد اجرای این ساختمان هم بر عهده صنایع وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح بود که در هفت طبقه ساختند با تیراژ 16 هزار متر مربع و تنها همین یک ساختمان است. الحمدالله این کار هم انجام شد و رهبر معظم انقلاب هم در سال 1370این‌جا تشریف آوردند.
 
ایشان آمدند و داشتند کتاب‌های خطی را می‌دیدند؛ یک ساعتی طول کشید. آقای محمدی گلپایگانی در گوش ایشان عرض کرد که آقا مجلس بعدی دارد دیر می‌شود؛ دو کتاب خطی دستشان بود، سرشان را بلند کردند و رو کردند به من و فرمودند اگر آقای محمدی به من نمی‌گفتند، شاید تا دو ساعت دیگر همین‌جور ایستاده بودم و این کتاب‌ها را می‌دیدم و وقت را تشخیص نمی‌دادم. بنابراین ما با اختیار خودمان آمده‌ایم داخل این مجموعه شدیم و بدون اختیار ما را دارند از این‌جا بیرون می‌کنند. خیلی ایشان علاقه دارد؛ مثلا دوست داشت خطوط علما را ببیند که خط شیخ طوسی و علامه حلی را نشانشان دادیم.
 
همه مسؤلان آمده‌اند؛ شخصیت‌های برجسته خارج از کشور آمده‌اند؛ مطالبی که در این دفتر یادبود نوشته‌اند، واقعا خواندنی است. کسی از آمریکا آمده و گفته بود که من تعجیب می‌کنم، کشور ما الآن بالاترین تکنولوژی را دارد، اما این کتابخانه پیشرفته‌تر از کتابخانه‌های آمریکا است! الآن دستگاه‌هایی که برای میکروگرافی داریم یک سال از اختراعشان نگذشته است و تنها شش هفت ماه است که ساخته شده است.
 
 
رسا ـ الآن از همکاری دولت راضی هستید؟
 
اصلا راضی نیستیم؛ چون عنایتی به این‌جا ندارند! می‌گویند مملکت مشکلات زیاد دارد؛ اما این مجموعه را ایشان سر و پا کرده که در این نظام و کشور بماند. آقای دولت اگر شما زیاد کمک کنید، این‌ها پس فردا در خطر است، وقتی ما پول نداشته باشیم حقوق بدهیم، مجبوریم به جای صد و خورده‌ای کارگر، بیست کارمند بگذاریم؛ با بیست کارمند مجموعه را نمی‌شود اداره کرد و این‌جا غیر از کتابخانه‌های دیگر است. هنوز ما نمی‌توانیم به این آقایان بگوییم که این‌جا آن کتابخانه‌ای که شما فکر می‌کنید نیست. این‌جا یک گنجینه‌ای است که باید بماند تا انشاءالله ظهور آقا امام زمان‌(عج) اما کو گوش شنوا!
 
به آقا هم عرض می‌کنیم آقا می‌گویند؛ بعد می‌روند و اشک تمساح می‌ریزند که آقا نداریم! این‌قدر می‌گویند که هیچ می‌شود. خیلی سبب تأسف است. ببینید در این دولت دهم چه هزینه‌هایی شد؛ به خدا اگر یک صدم آنها را داده بودند، ما تا پنجاه سال این‌جا را راه انداخته بودیم. یک شانزده میلیاردش که آقای بقائی گرفته بودند برای دانشگاه ایرانیان که به حساب دولت برگشت.
 
الآن بودجه کتابخانه مجلس شده نزدیک 20 میلیارد و برای ما همان سه میلیاردی است که دارد درجا می‌زند. امروز یک کسی گفت کتابخانه ملی در این دو سه ماهه تا الآن نزدیک هشتصد میلیون تومان کتاب خطی خریده است؛ گفتم از کجا آورده‌اند این پول را؟ گفت آقای مشائی از جایی یک پولی را داده به آقای صلاحی، گفته هر چه می‌خواهید برای کتابخانه خریداری کنید.
 
پول بیت المال ببینید چگونه خرج می‌شود؛ آن وقت رفتند پارسال پیارسال، یک قرآن خریدند 600 میلیون تومان که سر و صدای فراوانی هم داشت. پول‌ها این‌گونه حرام می‌شود!
 
 
رسا - وضعیت کتاب و کتابخوانی را در کشور چگونه می‌بینید؟
 
متأسفانه در ایران مردم ما با کتاب بیگانه هستند! من رفته بودم نمایشگاه کتاب قاهره؛ چون ما اگر کشوری بخواهیم بریم، چون کار ما فرهنگی است، کار اجرایی و سیاسی نیست، به ما زود ویزا می‌دهند. نمایشگاه کتاب بود، از من دعوت کرده بودند و چند سال پشت سر هم می‌رفتیم نمایشگاه قاهره تا همین چهار سال پیش. من روز اول یک مکثی کردم جلوی در ورودی این نمایشگاه، می‌خواستم ببینم مردم چقدر کتاب می‌خرند، دیدم از کودک دو سه ساله تا پیرمرد عصایی، هر کس ولو یک یا دو جلد کتاب خریده دارد، می‌برد و هر کس آمده، برای تفریح نبوده و هیچ کس نیست که دستش خالی باشد.
 
اما در این‌جانمایشگاه خودمان شما رد می‌شوید، می‌بینید جوان‌ها می‌گویند بیایید برویم نمایشگاه، آنجا ساندویچ خوب هست و هوای خوبی دارد، یک خورده گشت بزنیم و چیزهای دیگری که نمی‌شود گفت! واقعا فاجعه است برای ما. ما الآن ترکمنستان همسایه ما است، یک کشور فقیر، عقب افتاده و خشک و بی‌آب و علف کتابخانه ملی‌اش بالای هفت میلیون جلد کتاب دارد؛ در حالی که الآن کتابخانه ملی ما در تهران یک میلیون و خورده‌ای اگر داشته باشد!
 
چرا باید این‌گونه باشد؟! آن وقت در یک سفری که خیلی متأسف شدیم، حدود پنج شش سال پیش یک دعوت نامه از دفتر حسنی مبارک برای من آمد، روی پاکتش نوشته شده بود مکتب السید الرئیس از طریق دفتر حفاظت منافعشان در تهران برای من به قم فرستادند. پاکت را باز کردم، دیدم یک کارت قطوری است، دعوت کردند برای افتتاح ساختمان جدید کتابخانه اسکندریه در شهر اسکندریه با حضور بیست رییس جمهور و هفتصد خبرنگار خارجی و پنجاه نخست وزیر و وزیر فرهنگ و من به عنوان نماینده از چند کشور منطقه خاورمیانه تا هند، به عنوان این‌که این‌جا از کتابخانه‌های معتبر جهان است به نمایندگی دعوت کرده بودند.
 
ما ده نفر از رؤسای کتابخانه‌های بزرگ دنیا بودیم که در این مراسم دعوت داشتیم؛ رییس کتابخانه کنگره آمریکا، رییس کتابخانه موزه بریتانیا، رییس کتابخانه ملی پاریس، رییس کتابخانه توکیو، کتابخانه برلین و من. ما آمدیم و از قاهره ما را به اسکندریه آوردند و گفتند شما دیگر امروز رأس ساعت 8:30 آماده باشید در لابی هتل، ماشین به دنبال شما می‌آید. ما سوار ماشین شدیم، دیدم هیچ کس در خیابان‌ها نیست و تنها مأموران هستند! از کسی پرسیدم چطور مردم نیستند و گفتند تقریبا این یک روز را در شهر، حکومت نظامی کردند؛ مدرسه‌ها و مغازه‌ها تعطیل بود و قبلا به مردم گفته بودند که برای یک روزتان آذوقه تهیه کنید، چون حضور بیست ریس جمهور امنیت خیلی بالایی می‌خواست.
 
مثلا ژاک شیراک رییس جمهور فرانسه، پادشاه اسپانیا، پسر ملکه انگلیس، فرماندار کل کانادا، فرماندار کل استرالیا و چنین آدم‌های معروفی بودند. ما نشستیم و حسنی مبارک با ژاک شیراک از در داخل آمدند و آن بالا نشستند؛ اما چه ساختمان عجیبی بود و ما دلمان خیلی آنجا سوخت. این ساختمان را کنکور معماری گذاشته بودند، مصری‌ها در کل دنیا برای نقشه‌هایش که نروژی‌ها معماری این ساختمان را بردند! از عجایب آن است که اگر برق ساختمان قطع شود، تمام اتاق‌ها از نور طبیعی می‌توانند استفاده کنند. آن وقت به صورت یک قرص خورشیدی است که نصفش در اقیانوس رفته و آن نصفه‌ای که داخل اقیانوس رفته، مخازن کتاب است و نصف دیگر که بیرون است، سالن مطالعه است؛ مانند اینکه دارد از پشت ابرها طلوع می‌کند.
 
حسنی مبارک با همسرش نشسته بودند؛ هیأت امنای این کتابخانه 24 نفر تمام جایزه صلح نوبل داشتند؛ مصری، آمریکایی و دیگر افراد. مبارک سخنرانی را شروع کرد، من دیگر وسط‌هایش خیلی حالم بد شد، دیدم برگشت گفت شما اطلاع دارید کتابخانه اسکندریه در قاهره قبل از اسلام بوده است، مسیحی‌ها شایع کردند که وقتی که نماینده عمر آمد به مصر، دستور داد این کتابخانه را آتش بزنند؛ یعنی مسلمان‌ها آتش زدند، در صورتی که این‌گونه نبود و مرحوم مطهری کتابی دارد که آتش زدن کتابخانه اسکندریه جعلی است. عمر گفته بوده که هر کتابی که ضد اسلام است، بسوزانند؛ اما کتاب‌های علمی برای مسیحی‌ها و ادیان دیگر کاری نداریم؛ مگر اهانت به اسلام شده باشد.‌ گفت بله ما کتابخانه‌ای داشتیم در این‌جا در آن زمان بزرگ‌ترین کتابخانه جهان آن روز بوده است؛ اسکندر این‌جا را سراپا کرد و این را آمدند خراب کردند و بعد دیگر به آن وضع ماند و کم کم آثارش از بین رفته است. در همان جایی هم که آن کتابخانه بوده، الآن این کتابخانه را درست کرده‌اند.
 
مردم مصر، این کتابخانه شرف، ناموس، فرهنگ و ثروت ما است؛ چرا؟ برای این‌که آثاری که علمای ما نوشته‌اند، در طول تاریخ همه در این کتابخانه باید باشد و همان آهنگی که کتابخانه در آن زمان داشته است، ما می‌خواهیم برداریم و به یاری خداوند تا چند سال دیگر بزرگ‌ترین کتابخانه جهان خواهد بود. من الآن اینجا نخست‌وزیرمان نشسته، کتبا دستور دادم و الآن هم در حضور همه دارم به تو می‌گویم، هر چه این کتابخانه نیاز دارد از بودجه دولت اولویت دارد؛ باید فراهم کنید برای خرید کتاب، ساختمان یا هر چیز دیگر، همه شاهد باشند. بعد هم خانمش صحبت کرد که رییس هیأت امنا بود و آن وقت رییس کتابخانه هم آقای اسماعیل سراج الدین، پرفسور هسته‌ای در آمریکا مقیم بوده که مبارک دعوتش کرده و شده بود ریس کتابخانه.
 
من این‌قدر آن‌جا خلقم تنگ شد و دلم سوخت، گفتم ببینید ما الآن در کتابخانه با یک رقم ناچیزی نسبت به این بودجه‌ها و پول‌ها، آن وقت گاهی سه یا چهار ماه حقوق کارمندانمان لنگ است! چرا باید این‌گونه باشیم؟ خب کتاب چاپی همه جا هست، من بگویم حالا پنج میلیون یا ده میلیون داریم، بالاخره مشابهش در خانه‌ها، کتابخانه‌ها داخل و خارج هست؛ اما این کتابخانه خطی جایی نیست؛ این‌ها آن‌قدر مهم است که اگر ما حفاظت این‌ها را نکنیم، یک روز سرقت شود، چه کسی می‌خواهد پاسخگو باشد؟ خیلی در آن جا متأثر شدم که چرا در کشور ما، جمهوری اسلامی باید این‌گونه باشد؟!
 
پدر ما با این مشقات این کتاب را تهیه کرده، آمده در طبق اخلاص گذاشته و تقدیم جامعه کرده است؛ آخر رواست این‌گونه با آن برخورد شود؟! برای یک قران دو زار بودجه اینجا؟ یک روزی فرزندانش را خواست و گفت شما چشم داشت به این کتاب‌ها نداشته باشید؛ قبل از این‌که به کتابخانه منتقل شود. من وصیت کردم و این کتاب‌ها ازآنِ همه مردم ایران است و همه باید استفاده کنند؛ از داخل و خارج. من اگر این‌ها را برای شما می‌گذاشتم، صاحب گنج قارونی می‌شدید و این واقعیت است؛ یعنی اگر این ثروت‌ها به ما می‌رسید، می‌توانستم این کتابخانه را پر از پول کنم. ولی همه ما از آن گذشتیم و گفتیم برای همه مردم باشد و ایشان وقف کرد برای همه مردم. ولی حالا چرا باید این‌گونه باشد؟
 
 
 
رسا ـ به عنوان یکی از متولیان فرهنگی کشور پیشنهادتان برای توسعه کتابخانه‌ها و فرهنگ کتابخوانی در کشور چیست؟
 
متولی کتابخانه‌های عمومی، وزارت ارشاد است که باید فکری بیاندیشید. هر کتابی که در کتاب چاپ می‌شود، حداقل به ده کتابخانه یا پانزده کتابخانه بزرگ از مؤلفان بگیرد و اهدا کند. الآن تنها به کتابخانه آستان قدس می‌رود؛ کتابخانه ملی، کتابخانه مجلس و کتابخانه دانشگاه تهران و به کتابخانه ما هم نمی‌رسد و می‌گویند اگر تیراژ بیشتر از سه هزار باشد، به شما می‌رسد و الآن هم معمولا چون کاغذ کم است، تیراژها زیر سه هزار است؛ اما کتاب‌های داستان، رمان، گلدوزی که به درد ما نمی‌خورد و هر چی هم به این وزرای ارشاد قبلی و فعلی گفتیم که می‌شنویم دو سه ماه پیش کتاب چاپ شده و بعد در بازار نایاب شده است و نیست، باید برویم پول چند برابر بدهیم و بخریم، می‌بینیم این کتاب در تهران چاپ شده است؛ چرا نباید یک نسخه به ما بدهند؟!
 
درباره این کتابخانه پیشنهاد کردیم قدری هم جلو رفتیم، خدا بگویم چه کار کند این مهاجرانی را که در ارشاد زد خراب کرد و نگذاشت. خدا رحمت کند مرحوم ایرج افشار را با او و عده‌ای دیگر آمدیم طرحی را پیاده کردیم به عنوان انجمن حمایت از مخطوطات. گفتیم چرا مردم کتاب‌های خطی خود را به خارجی‌ها می‌فروشند؟ یا دلال‌ها می‌خرند و به خارج می‌برند؟ ما کاری کنیم با قیمت خوب بخریم که مردم دیگر خارج نبرند و همین جا کتاب‌هایشان را بفروشند. در آن پیشنهاد اولیه که همه امضا کردند و آن زمان وزیر ارشاد آقای میرسلیم بود که موافقت کرد، یک ساختمانی هم در خیابان ظفر در تهران آماده شد که این دفتر در آن‌جا باشد و جنبه دولتی هم نداشته باشد، جنبه ملی داشته باشد و مردم فکر کنند یک مؤسسه خصوصی است. آن وقت این مرکز چند نفر بگذارند، مقوّم کتاب و اعلام کنند از رسانه‌ها و جراید که هر کس کتاب خطی از پدرش به ارث رسیده یا از جایی گیر آورده، به این مراکز برای فروش ارائه دهد، آنها به بهترین قیمت می‌خرند.
 
وقتی خریدند، یک سری کتاب‌های علمی و فلسفی را به این کتابخانه بدهند و یک سری کتابخانه تزئینی و هنری را به کتابخانه ملی دهند و مانند‌ آن و ما گفتیم در هر سال بیش از یکی دو میلیارد تومان نیاز نیست، که در برابر هزینه‌های دیگر بسیار ناچیز است. این آماده شد و همه کارهایش هم شد، مدیر عامل از طرف ما معین شد و یک دفعه وزیر عوض شد و کابینه آقای خاتمی آمد و از چیزهایی که رفت زیر دست آقای مهاجرانی، این بود و نگاه کرد دید نوشته انجمن حمایت از مخطوطات؛ صدا زد و گفت این چیست و یک خط ضربدر روی آن پیشنهادات کشیده بود. گفته بود کتاب خطی به ما ارتباطی ندارد! وزیر ارشاد کشور می‌گوید به ما ارتباطی ندارد و هیچ! همه چیز سوخت و دیگر هم تصویب نشد و همین‌جور ماند تا الآن و حالا ما می‌گوییم یک کاری کنیم نسخه‌ها خارج از کشور نرود که اگر محققی بخواهد کار کند، دستش کوتاه است.
 
کاری کنیم این نسخه‌ها خارج نشوند و خوشبختانه نسخه‌ کتاب‌های شیعه کمتر از نسخه‌های کتاب‌های اهل سنت به خارج از کشور رفته است؛ برای این‌که ما ایرانی‌ها خیلی اعتقاد داشتیم نسخه‌هایمان دست کافرها نیفتند. ولی دارد کماکان می‌رود و هیچ کسی هم نیست به این کار بپردازد و تنها ما هستیم و ما هم با یک بدبختی آرام آرام کتاب تهیه می‌کنیم و این آهنگ را داریم که بعد از رحلت ابوی، از این چهل هزار نسخه، 27 هزار جلد در زمان ایشان و 13 هزار جلد پس از ایشان بوده که من خریداری کرده‌ام که نزدیک سی هزار عنوان می‌شود و این خیلی مهم است که چگونه توانستم این مقدار کتاب را این‌جا جمع کنم.
 
گاهی در بودجه‌ها صرفه‌جویی می‌کنیم و گاهی از دیگران مبلغی می‌گیریم و کتاب‌ها را می‌خریم و گاهی کتاب‌هایی را هم این‌جا اهدا می‌کنند. تا الآن چیزی حدود نیم میلیون جلد کتاب چاپ، این‌جا اهدا شده است و از آنها هم اجازه می‌گیریم که اگر داشته باشیم، اجازه دهید این‌ها را بفروشیم و کتاب خطی بخریم؛ چرا که دو سه نسخه داریم و به درد ما نمی‌خورد و اجازه می‌دهند، این‌ها را که کتاب‌های چاپ قدیم است، با قیمت خوب می‌فروشیم و جمع می‌کنیم و کتاب خطی یا چاپ می‌خریم.
 
 
رسا ـ جهت توسعه فرهنگ کتاب‌خوانی در بین جوانان چه پیشنهادی دارید؟
 
رسانه‌ها باید یک مقدار بیشتر به این داستان بها دهند. چرا سهم ما از کتابخانه، از کشورهای دنیا کمتر است؟! من وقتی در هواپیما می‌نشینم و می‌خواهم به جایی سفر کنم و شش ساعت یا بیشتر در راه هستم، هر چه ایرانی باشند همه یا مشغول خوردن هستند یا خواب و یا با رفیقشان حرف می‌زنند؛ اما یک خارجی می‌بینم که از لحظه‌ای که می‌نشیند کتاب می‌خواند. احیانا غذا جلویش بیاورند یا می‌گویند نمی‌خواهم یا فقط چایی‌اش را بر می‌دارد و بعد دوباره مشغول خواندن کتاب می‌شود و چهار پنج ساعت کتاب می‌خواند و ما یک سطر هم نمی‌خوانیم! چرا باید این‌گونه باشد؟
 
متولیان ما واقعا مقصر هستند که مردم را تشویق نمی‌کنند. الآن باید خود وزارت ارشاد، سازمان فرهنگ و جاهای دیگر، خدا خیرش دهد آقای حداد عادل را یک روزی این‌جا آمده بود، گفت هر کس وظیفه دارد به کتابخانه می‌آید یک کاری برای این کتابخانه بکند. گفتم شما از لحاظ مادی کاری می‌کنید؟ گفت نه، ما پولی نداریم. گفت من مسؤل کتاب‌های درسی هستم، در این کتاب‌های درسی مدارس سه چهار صفحه مشخصات این کتاب‌ها را بگذاریم که بچه‌ها جزو کتب درسی‌‌شان باشد؛ یک دفعه می‌بینی یک میلیون بچه از وضعیت کتابخانه شما مطلع می‌شوند و این کار را کرد.
 
این باید تبلیغ شود؛ کتاب‌ها و کتابخانه‌ها و مؤسس. الآن فرنگی‌ها می‌آیند این‌جا می‌گوید ما متأسف هستیم که اگر یک چنین شخصیتی در کشور ما این کار را کرده بود(حالا کتاب چاپی مهم نیست) و این کتاب‌های خطی را به مردم داده بود، ما مجسمه‌اش را در هر کوی و برزن می‌گذاشتیم! ولی متأسفانه این‌جا قدرشناس نیستند! چرا باید کتابخانه ما در خارج از کشور شناخته‌تر باشد تا این‌جا؟! متأسفم، هر کس می‌آید رد می‌شود، شاید نیمی از مردم، طلاب و دانشجویان فکر می‌کنند مثلا این‌جا یک سالن مطالعه و سالن کتاب با دو سه اتاق است؛ در صورتی که غیر از این است؛ این ساختمان‌ها صنعتی است و ساختمان خاصی است؛ الآن به هر مهندسی بگویید یک کتابخانه این‌چنینی بسازد، نمی‌داند چه باید بسازد. بیمارستان، حسینیه، مسجد و برج می‌داند و اما کتابخانه را نه.
 
 
رسا ـ کتابخانه انتشارات دارد؟ از آثار چاپ شده هم بگویید؟
 
آن که اصلا نمی‌دانم اسم ببرم؛ چرا که چند صد جلد است. از کتاب‌هایی که چاپ شده و همه آنها مهم هستند. بخشی داریم که دوازده نفر هستند؛ به سرپرستی استاد محمد اسفندیاری از محققان برجسته حوزه علمیه قم. هر سال هم یکی از کتاب‌های ایشان کتاب سال می‌شود و جایزه می‌گیرند که البته روحانی هستند، اما ملبس نیستند. ایشان و گروه، آثار مرحوم ابوی را تصحیح کرده و به چاپ می‌سپارند که یکی ملحقات الاحقاق یا احقاق الحق که تاکنون 36 جلد چاپ شده و به زبان عربی است. موسوعة الامامة فی نصوص اهل السنة در فضائل ائمه اطهار‌(ع) از کتب اهل سنت است که تاکنون 20 جلد چاپ شده و 20 جلد دیگر در حال چاپ است.
 
بسیاری از کتاب‌ها برای اولین بار چاپ شده است؛ مثلا کتاب ریاض العلما در شرح حال علمای بزرگ شیعه است. همان کتابی که در نجف ایشان را به زندان انداخت، هفت جلد است چاپ کردیم و مؤلف آن هم از شاگردان علامه مجلسی در عصر صفویه بوده است. مرحوم آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی در علم انساب و رجال سرآمد علمای زمان خودشان بوده است؛ حتی از زمان صفویه به بعد ما چنین شخصیتی که این قدر متبحر در علم رجال و انساب باشد نداشته‌ایم. در این زمینه دو سه کتاب از ایشان چاپ کردیم که یکی در زیر چاپ است، حواشی کتاب عمدة الطالف فی انساب آل ابی‌طالب‌(ع) که پنج جلد عربی است و خیلی این کتاب مهم است و چند کتاب فقهی هم از ایشان چاپ کردیم.
 
حاشیه‌ای است بر عروة الوثقی سید در دو جلد و بعضی کتاب‌های دیگر که الآن بخواهم نام ببرم بسیار طول می‌کشد؛ اما بالغ بر سیصد عنوان تاکنون چاپ شده و برخی از این عنوان از دو تا بیست جلد است و از لحاظ جلدی شاید پانصد جلد کتاب چاپ کرده‌ایم. مثلا در این انتشارات یکی فهرست نسخه‌های خطی کتاب‌های ما است که تاکنون چهل و یک جلد چاپ شده است. فهرست کتاب‌های عکسی پنج جلد است و فهرست کتاب‌های ترکی جلد اولش چاپ شده است.
 
یک قراردادی با وزارت خارجه داشتیم که کتابخانه‌های مهمی که در کشورهای مختلف وجود دارد و نسخه‌های خطی مهمی دارند که خودشان به علت فقر مالی و یا مشکلات دیگر نمی‌توانند چاپ کنند؛ ما نیرو می‌فرستیم آن‌جا و وزارت خارجه هم وزیرا می‌گیرد و اقامت آنها را مهیا می‌کند، با هزینه ما این‌ها را فهرست می‌کنند و ما این‌جا چاپ می‌کنیم. مثلا آقای احمدی نژاد می‌خواست برود کشور مالی در وسط آفریقا، از مالی ما دو سه فهرست کتاب از کتابخانه‌هایشان چاپ کردیم و زنگ زدند از نهاد ریاست جمهوری که آقای احمدی نژاد سلام رساندند و گفتند شنیدیم شما دو سه فهرست کتاب چاپ کردید؛ ما دو روز دیگر می‌خواهیم به مالی برویم؛ اگر بشود صد نسخه از این به نهاد ریاست جمهوری بفرستید تا همراه هواپیمای ریس جمهور برود که می‌خواهد به ریس جمهور آنها هدیه کند و بگوید ببینید مؤسسات فرهنگی کشور ما کارهای شما را هم انجام می‌دهند.
 
آقای خاتمی رفته بود تاجیکستان؛ چند فهرست که ما از کتابخانه‌های تاجیکستان چاپ کرده بودیم، داده بود به ریس جمهور این کشور و کلی کیف کرده بود. حدودا اندازه سی کشور را این کار را انجام داده‌ایم و کتاب‌های انساب است؛ این کتابخانه بخش‌های مختلفی دارد؛ مرکز تبارشناسی یا همان علم انساب، مرکز قم شناسی که درباره قم پانزده کتاب تاکنون چاپ کردیم که تا به حال چاپ نشده بود. تاکنون بیست و چند جلد کتاب درباره علم انساب به چاپ رسانده‌ایم که برای اولین بار چاپ شده است و نسخه‌های خطی آنها هم در این کتابخانه بوده است. مرکز تحقیقات متون، مرکز میکروگرافی و ریزنگاری که از نسخه‌های خطی میکروفیلم، میکروفیش و اسکن تهیه می‌کند، مرکز فهرست‌نگاری که آقایان و بنده مشغول فهرست‌نگاری نسخه‌های خطی کتابخانه هستیم و جلد 42 هم به زودی زیر چاپ می‌رود که آوردند و من باید تصحیح کنم.
 
 
رسا - از توجهات ویژه مرحوم آیت الله مرعشی به کتابخانه هم بفرمایید.
 
ابوی در وصیت‌نامه مرقوم فرموده‌اند که من را در روزی که فوت می‌کنم با این‌که قبری دارم در داخل حرم و ایشان دو قبر داشت؛ یکی همان نزدیک و بالای سر قبر آشیخ عبدالکریم را به ایشان اختصاص دادند و مرحوم آشیخ عبدالنبی اراکی از مجتهدان و مدرسان قم، تا پنجاه سال پیش بود که فوت کرد. قبر جایی نبود، تولیت سابق هم قبری به او نداد، ابوی فورا گفتند آن قبری که برای من است را به ایشان اختصاص می‌دهم. تولیت آستانه بعدا یک قبری داخل حرم در آن سردابه‌ای که قبر حضرت است، آن پایین برای ایشان اختصاص داد و بعد در وصیت‌نامه نوشته‌اند با این‌که در جای متبرکی من قبر دارم، داخل حرم حضرت معصومه‌(س) نزد قبر مطهر ایشان در زیرزمین، ولی از آن قبر می‌گذرم؛ من را در راهروی ورودی کتابخانه زیر پای افرادی دفن کنید که برای مطالعه علوم آل محمد‌(ص) به این کتابخانه می‌آیند و ما چنین کردیم.
جالب است بدانید روزی که پی ساختمان این‌جا را می‌کندند، دیگر نبودند که ببینند؛ چون در سال 1369 شمسی فوت کردند؛ اما ساختمان قبلی به معمار گفته بودند، هر وقت می‌خواهید بتن ریزی کنید، قبل از این‌که بتن بریزید، من را خبر کن. تشریف آوردند یک کیسه‌ هم پر از تربت چهار گوشه این زمینی که می‌خواست ساختمان شود، تربت ریختند بعد بتن ریزی ‌شد. یکی از شاگردان عرض کرد هدفتان از این کار چیست؟ فرمود دارم بیمه می‌کنم، با این تربت سیدالشهدا و تربت دیگر مشاهد که تربیت حضرت امیر‌(ع)، از سامرا، کاظمین، مشهد، شاهچراغ، حضرت معصومه‌(س) و حضرت ابوالفضل(ع) است که مخلوط کرده بودند و فرمودند بیمه می‌کنم؛ افرادی که در این کتابخانه می‌آیند از کتاب‌های این‌جا، خدای نکرده زمانی منحرف نشوند. همچنین در این مدرسه، باز تربت ریختند و فرمودند که تربت می‌ریزم طلبه‌هایی که در این مدرسه درس می‌خوانند، واقعا برای اسلام بخوانند و خدای نکرده منحرف نشوند.
 
 
رسا - خاطرات دیگری هم از ساخت کتابخانه دارید؟
 
اوایل کار یک جوری بود که پولی نمی‌رسید؛ وقتی می‌خواستند ساختمان بسازند پول کم بود و گاهی پول نمی‌رسید، ساخت ساختمان را متوقف می‌کریدم. اما یک بار برای آهن که چهارده تریلی آهن لازم داشت، طبق لیستی که از مهندس گرفتیم، مرحوم ابوی نامه نوشتند به یک آقایی در تهران؛ من فکر نکنم مسجدهای مهمی در ایران باشد که ایشان آهنش را نداده باشد؛ مرحوم همدانی، خیلی آدم خیّری بود در تهران، روبروی بازار آهنگران دفترش بود و بزرگ‌ترین آهن فروش تهران بود؛ نامه‌ای برای ایشان نوشتند و من بردم، نامه را خواند و بوسید و گذاشت روی چشمش، گفت من نامه آقا را بررسی می‌کنم؛ سلام برسانید و بگویید نتیجه را تلفنی خدمت ایشان عرض خواهم کرد.
 
روز بعد نه، دو روز بعد، ما این‌جا سر زمین بودیم، گفتند تلفن مدرسه شما را کار دارند؛ آمدم یک کسی گفت ما راننده تریلی هستیم، چهارده تا تریلی یک خاور که این‌ها آهن است؛ گفتند برای شما است، گفتم فکر نکنم در بارنامه‌‌اش چه نوشته؟ گفتند نوشته قم خیابان ارم کتابخانه آیت‌الله مرعشی! گفتم بله برای ما است، نرسیده به میدان امام آن وقت هنوز ترمینال ساخته نشده بود، گفتم شما از طرف چه کسی هستید؟ گفتند حاج قاسم همدانی این آهن‌ها را دادند برای کتابخانه، فرمودند پولش را هم نمی‌خواهم، می‌خواهم روز قیامت آقا با من حساب کنند.
 
مردم واقعا چه علاقه‌ای داشتند! یک دفعه آقایی آمده بود، دوازده تخم مرغ برای آقا آورده بود، آقا فرموده بود این‌ها را به فلانی بدهید تا نیمرو کنند و کارگرها بخورند، خوشش آمده بود و این‌جا ایستاده بود و این‌قدر کیف کرده بود که تخم مرغش نصیب این کارگرها شده است. یک خروس دست می‌گرفت برای آقا می‌آورد. یک وقت‌ها برخی بودند چهار پنج نان خشک جو از دهات‌ اصفهان برای ایشان می‌آوردند و آقا می‌فرمود خدا این‌ها را خیرشان داد؛ خدا انشاءالله مالشان را زیاد کند، تمام حوزه‌ها را این‌ها دارند اداره می‌کنند، این دستشان پینه زده، این‌ها می‌آیند شهریه‌های ما را اداره می‌کنند، نه آن پولدارها؛ این‌ها می‌آیند صد تومان دویست تومان می‌دهند شهریه‌ها برکت می‌کند و درست می‌شود.
 
 
رسا ـ اگر توصیه‌ای برای طلاب جوان دارید بفرمایید.
 
درس و بحث‌هایشان به جای خود؛ اما چرا این طلاب ما نمی‌دانند که وضع نگارش ما از صدر اسلام چگونه بوده است؟ قرآن نازل شده چگونه بوده؟ خط چگونه بوده است؟ کوفی بوده، آیا این کوفی از کجا آمده؟ کوفی چند جور بوده است؟ این‌ها چیزهایی است که طلبه‌های ما باید بدانند. بعد خط متحول شد؛ در چه سالی‌؟ آمد آرام آرام خط نسخ شد، خط نستعلیق از کی وارد دنیا شد؟ آیا خطوط اسلامی غیر از این خطوط است یا خطوط دیگری هم هست؟ بعد آثار علمای گذشته ما، سلف ما، چه کتاب‌هایی نوشته‌اند؟ ما الآن کتب اربعه شیعه را کتاب‌های قدیمی‌اش را که از عصر صفویه و قبل از آن باشد در دست نداریم و بسیار کم است و انگشت شمار است؛ اما در این کتابخانه چند جلدش هست.
 
دست استعمار از همان زمان صفویه در کار بوده که این‌ها را احادیث کتب اربعه ما منتسب کنند به دوران صفویه که بگویند جعلیات دوران صفویه است که شیعیان از خودشان در آورده‌اند. می‌گویند اگر این‌ها کتب اربعه‌شان برای هزار سال پیش است، پس نسخه‌های قدیمی‌شان کجا است؟ پس چرا ندارند؟ این‌ها را باید این طلبه‌ها بدانند. مرحوم مجلسی‌(ره) که حقی به گردن شیعه دارد، هیچ یک از علما در طول تاریخ ندارند. یکی علامه حلی است و دیگری مرحوم مجلسی و دیگر علما هم‌چنین؛ اما این‌ها در رأس هرم هستند. چرا؟ مرحوم مجلسی کتاب مرآة العقول نوشت؛ علمی، اما حق الیقین را هم نوشت، به او گفتند شما چرا‌؟ گفت من دیدم اگر یک کتاب متن عامیانه ننویسم نمی‌توانم رسوخ کنم در این دراویشی که آمدند آرام آرام مردم را به صورت حق گو و علی گو می‌کنند؛ من باید عامیانه با زبان عامیانه این مردم را جذب کنم. آن وقت که فهمید دارند کتب اربعه را از بین می‌برند، به شاگردانش دستور داد، فرمود این‌ها را استنساخ، کتابت و تکثیر کنید.
 
یک وقتی تشکیک کردند و یک کسی ـ شریعتی ـ تشکیک کرده بود که چطور می‌شود علامه مجلسی این همه نسخه خطی که در کتابخانه‌ها هست، هزار تا دو هزار تا و علامه مجلسی نوشته، مگر ایشان چقدر عمر کرده است؟ این جعل است؟ به گوش ابوی ما رسید، فرمودند آن کسی که این را در آورده بسیار بی‌سواد است؛ به او بگویید برود تاریخ یاد بگیرد و بیشتر تحقیق کند. فرمودند مرحوم مجلسی مانند قرائت قرآن می‌نشستند صدر مجلس و علمای کنار او، همه این‌ها که نسخه‌هایشان را نوشته بودند، می‌آورند در آن مجلس، یک نفر با صدای بلند متن حدیث را می‌خوانده، وقتی متن حدیث را می‌خوانده، مرحوم مجلسی می‌گفته این‌جا غلط و این‌جا صحیح است؛ بعد در آخر پس از چند روز که تمام می‌شد، می‌آوردند پیش مرحوم مجلسی؛ می‌گفت بله این در محضر من تصحیح شده است؛ نه این‌که دانه دانه ببرند مجلسی بخواند. این‌ها در جمع تصحیح کردند.
 
آن وقت علامه مجلسی بسیار به شیعه خدمت کرده است؛ چقدر کتاب برای شیعه نوشته است. این مشاهد مشرفه را در عراق ببینید همه از کارهای صفویه یا بعدشان است، در حالی که یک نفر از کشور عراق از سلاطین گذشته یا کنونی نیست؛ صحن‌ها و گنبدهایی که ساخته شده است و همه را هم صدام از بین برد که اسم ایران و ایرانی روی آنها نباشد. یکی هم علامه حلی است؛ آن داستان را شنیدید که لشکر هلاکوخان چگونه شیعه شدند.
هلاکوخان مغول را در همین سلطانیه زنجان، علامه خواسته بود شیعه کند؛ گفته بود با یک شرط شیعه می‌شوم؛ مجلسی بگیریم علمای اهل سنت با شما و هر کسی مباحثه کنند؛ اگر شما مغلوب شدید، همه باید سنی شوید و ماها هم سنی می‌شویم و اگر شما پیروز شدید و غالب شدید بر آنها، همه آنها می‌آیند شیعه می‌شوند و من هم اولینشان. علامه فوری قبول کرد، یکی از شاگردانش را که حافظه بسیاری داشت و به متون و احادیث بسیار وارد بود آوردند، هی علامه استناد می‌کرد، او فوری می‌گفت در کتاب فلان است و از کتاب استخراج می‌کرد. این داستان دو سه روز طول کشید و دیگر سنی‌ها همه مغلوب شدند و خودش و لشکریانش همه شیعه شدند و چه خدمت بزرگی به کشور ما کرد.
 
سادات مرعشی و تشیع مازندران مرهون زحمات اجداد ما است که اجداد ما هم اکنون در مقبره مرحوم میر بزرگ مرعشی، جد اعلای ما در سبزه میدان آمل مدفون هستند که مدت‌ها نماز جمعه اول انقلاب تا چند سال آن‌جا خوانده می‌شد. این‌ها با علمای اهل سنت آن‌قدر جنگیدند و مباحثه کردند که طبرستان همه شیعه شدند. بعد دیگر تیمور آمد و این‌ها را قلع و قمع کرد، کشت و از بین برد.
آقای عطاردی یک روز این‌جا برای بازدید آمده و نوشته بود که مرحوم آیت‌الله مرعشی مجلسی عصر ما هستند؛ ولی یک فرق دارند با مرحوم مجلسی اول، مرحوم مجلسی اول کتابخانه‌اش تاراج شد و همه از بین رفت، اما ایشان کتابخانه‌اش ماند و اکنون مورد استفاده است.
 
 
گفت‌وگو از: حمزه حاجی ملا حسینی 
 
975/401الف/ر
ارسال نظرات