جلال آل احمد، داستان یک بازگشت
خبرگزاری رسا - آل احمد نماد روشنفکری است که پس از عمری رهسپاری در عوالم فکری و ایدئولوژیک مختلف، برای یافتن حقیقت، سرانجام نگاه دینی و اسلامی را در پایان عمر، چون یک روش برای انسان ایرانی و مسلمان، به منظور حفظ هویت و داشتههایش برگزید. وی ریشه بسیاری از دردهای انسان جهان سومی را آفت غربزدگی میدانست.
شهریور ماه یادآور سالروز درگذشت جلال آل احمد است. آل احمد نماد روشنفکری است که پس از عمری رهسپاری در عوالم فکری و ایدئولوژیک مختلف، برای یافتن حقیقت، سرانجام نگاه دینی و اسلامی را در پایان عمر، چون یک روش برای انسان ایرانی و مسلمان، به منظور حفظ هویت و داشتههایش برگزید. وی ریشه بسیاری از دردهای انسان جهان سومی را آفت غربزدگی میدانست. سطرهای پیش رو داستان مجاهده او برای یافتن حقیقت است.
طلوع جلال
سید جلال الدین سادات آل احمد در آذر 1302 هجری شمسی در محله سید نصرالله تهران، در خاندانی از سادات اهل علم و دین به دنیا آمد. پدر جلال از علمای تهران بود که سِمَت پیش نمازی و ارشاد را در مدتی به درازای یک عمر بر عهده داشت. خاندان آل احمد اصالتا اهل روستای اورازان از توابع طالقان بودند. جلال در تک نگاری "اورازان"، نسب نامه خاندان خود را که منتهی به امام محمد باقر(ع) میشود آورده است.(ر.ک اورازان)
جلال آل احمد پس از اتمام تحصیلات ابتدایی، مقدمات و سطح را در مدرسه مروی تهران گذراند و در کنار آن دبیرستان را به صورت شبانه سپری کرد. وی سپس در معیت برادر بزرگترش سید محمد تقی که از شاگردان نخبه آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی بود، رهسپار نجف شد تا تحت سرپرستی مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی، صاحب "الذریعه" تحصیلات حوزوی خود را کامل نماید؛ اما این سفر به دلیل برافروخته شدن آتش جنگ جهانی و اشغال ایران و عراق توسط متفقین، ناتمام ماند و جلال به ایران بازگشت.(ر.ک یک چاه و دو چاله)
آغاز یک جستجو
بازگشت جلال به ایران، مصادف بود با دوران مطلوبیت عام ایدئولوژی چپ در میان نخبگان ایرانی و این مسأله پیش از فرو افتادن تشت چپ کمونیستی از بام دیکتاتوری و اقتدارگرایی مسلم شوروی بود. جلال هم از مغناطیس این جذبه در امان نماند و جذب حزب توده شد. این دلفریبی حزب توده در آن دوران، به دلیل عدم وجود یک ایدئولوژی فعال و همه جانبه در ایران بود؛ زیرا نگاه دینی در آن روزگار، تحت فشارهای پهلوی اول به حاشیه رانده شده بود. در همین دوران بود که جلال وارد حزب شد و به دلیل استعداد ذاتیاش به سرعت رشد کرد؛ به گونهای که به شورای مرکزی حزب راه یافت. این در دورانی بود که جلال مشغول تحصیل در دانش سرای عالی بود. طی همین دوران بود که جلال چند داستان و مقاله به چاپ رساند. مجموعه داستان "دید و بازدید" که به روشنی، پیشینههای مذهبی زندگی جلال در آن نمود دارد، در همین دوره به چاپ رسید. او علاوه بر عضویت در شورا و تصدی مقام بازرسی حزب، مدیر داخلی نشریه ارگان حزب توده -ماهنامه مردم- را نیز بر عهده داشت.(ر.ک همان).
نه شرقی...
جلال آل احمد کسی نبود که بتواند زندگیاش را به پای حزبی که سر در آخور بیگانه داشت، بگذارد. آذر 1326 بود که جلال با همراهی جمعی دیگر، از حزب توده منشعب شدند. او در باب این انشعاب میگوید: «انشعاب در آذر سال 1326 اتفاق افتاد. به دنبال اختلاف نظر جماعتی که ما بودیم، به رهبری خلیل ملکی و رهبران حزب، به علت شکست قضیه آذربایجان، زمینه افکار عمومی حزب، دیگر زیر پایشان نبود و به همین علت، سخت دنباله رو سیاست استالینی بودند که میدیدیم به چه بواری میانجامید».(ر.ک همان) این انشعاب حاصل تیزبینی، ظلم ستیزی و ملی گرایی جلال بود. مقام معظم رهبری طی تحلیلی در باب این انشعاب، به نقل از آل احمد میفرمایند: «[آل احمد] میگفت ما در اتاقهای حزب توده، مرتب از این اتاق به آن اتاق جلو رفتیم،... دیدیم از پشت دیوار صدا میآید! گفتیم آنجا کجاست؟ گفتند اینجا مسکو است! گفتیم ما نیستیم، برگشتیم».(ر.ک وبسایت معظم له)
آل احمد دوران انشعاب را با فعالیت ادبی خویش سپری میکند؛ چه اینکه حزب جدید او تحت فشار حزب توده و رادیو مسکو، امکان فعالیت نمییابد. در همین زمان است که زبان فرانسه میآموزد و دست به ترجمه میزند. مجموعه داستان "سه تار" در همین دوره به چاپ میرسد. در حوادث ملی شدن صنعت نفت، جلال بار دیگر پا به عرصه سیاست میگذارد و این بار تحت کمیته "نیروی سوم" که یکی از ارکان جبهه ملی بود و مرام سوسیالیستی داشت، دست به فعالیت سیاسی و مطبوعاتی میزند؛ ولی به زودی جلال از این دار و دسته نیز میبرد. او دلیل این بریدن را اطلاع از روشهای حذف افراد به سبک شوروی در حزب نیروی سوم عنوان میکند.(ر.ک یک چاه و دو چاله)
میتوان گفت این دوران جلال، دوران بازگشت او از شرق و جبهه چپ بود. بازگشتی با کوله باری از تجربه و درکی عمیق از فرو غلطیدن ایدئولوژی چپ در دام قتل و ارعاب و فشار و خفقان. در همین دوران بازگشت و روی گردانی از چپ بود که جلال "بازگشت از شوروی" آندره ژید و "دست های آلوده" سارتر را ترجمه میکند و به قول خودش: «معلوم است که هر دو را به چه علت»(ر.ک همان). سال 1343 است که جلال طی سفر به شوروی روایت دردناک خود را از ستم و بیعدالتی ایدئولوژی چپ نسبت به مردم جهان و مخصوصا مردم جمهوریهای شوروی نقل مینماید و داستان ایدئولوژیای را که با شعار خلق و عدالت، بزرگترین خلق کشیها و بیعدالتیها را رقم زد، روایت میکند.(ن.ک سفر روس)
نه غربی...
هر چند جلال آل احمد زمانی را با دلدادگی نسبت به آرمان چپ سپری کرده بود، اما هیچگاه با ایدئولوژی سرمایهداری سر سازگاری نداشت. بهترین نماد این ستیهندگی هم، کتاب "غربزدگی" اوست. جلال در همین دوران به دعوت مؤسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران، به نگارش مونوگرافیهایی درباره مناطق مختلف ایران میپردازد. وی هدف خود را از این کار، «از نو شناختن و ارزیابی مجددی از محیط بومی و هم به معیارهای خودی» عنوان میکند.(ن ک یک چاه و دو چاله) "اورازان" ، "تات نشینهای بلوک زهرا" و " جزیره خارک، در یتیم خلیج" از جمله این تک نگاریها(مونوگرافیها) است. اما جلال زمانی که به قول خودش: «دیدم میخواهند از آن تک نگاریها متاعی بسازند برای عرضه داشت به فرنگی»، این مؤسسه را ترک میکند و تک نگاریهایش را با دغدغههای «خودی» مینویسد.(ن.ک همان)
جستوجوی همین «خود» بود که جلال را به کتاب "غربزدگی" رساند؛ وی در این باره میگوید: «و همین جوری بود که آن جوانک مذهبی، از خانه گریخته و از بلبشوی ناشی از جنگ و آن سیاست بازیها سر سالم به در برده، متوجه تضاد اصلی بنیادهای سنتی اجتماعی ایرانیها شد، با آنچه به اسم تحول و ترقی و در واقع به صورت دنباله روی سیاسی و اقتصادی از فرنگ و آمریکا، دارد مملکت را به سمت مستعمره بودن میبرد و بدلش میکند به مصرف کننده تنهای کمپانیها و چه بیاراده هم»(ن ک همان). اینجاست که جلال برای احیای «خود»، به جدال با غرب دست میزند؛ جدالی که تا پایان عمر دست از آن نمیشوید.
"غربزدگی" یکی از مؤثرترین کتابهای روشنفکری در ایران است که رویکردی یکسره تهاجمی به غرب دارد. در همین کتاب است که آل احمد دلدادگی نظری و عملی به غرب و ایدئولوژی سرمایه داری را برای انسان شرقی به مثابه یک بیماری تلقی میکند؛ «غربزدگی میگویم همچون وبازدگی و اگر به مذاق خوشایند نیست، بگوییم همچون گرمازدگی یا سرمازدگی. اما نه دست کم چیزی است در حد سن زدگی، دیدهاید که گندم را چطور میپوساند؟ از درون؟... به هر صورت سخن از یک بیماری است».(ن.ک غربزدگی)
جلال در این کتاب قرنها بیداد استعمار و کشورهای غربی و صنعتی را فریاد میزند و شرقی را نسبت به دام "مصرف گرایی" کالاهای فکری و غیر فکری غربی، انذار میکند. او درمان این درد را اتکای به خود و بازگشت به دادههای خویشتن قلمداد میکند. صفحات متعددی از غربزدگی در باب سلطه ماشین بر انسان و نقد این سلطه است و جلال «خیشهای کور قرن بیستمی» را آفت زندگی انسان شرقی میداند.
در خدمت و خیانت روشنفکران
یکی از تمهای اصلی کتاب غربزدگی و نیز کتاب "در خدمت و خیانت روشنفکران"، کالبدشکافی روشنفکری ایرانی است. روشنفکریای که به تعبیر مقام معظم رهبری، از همان ابتدا بیمار متولد شده است. جلال در این کتاب با تیغ تیز نقد، جایگاه روشنفکر و خطرات روشنفکران غربزده را برای جوامع شرقی به خوبی میشکافد. او در این کتاب انسان غربزده را با جملاتی دقیق و روشنگر این چنین معرفی میکند: «آدم غربزده هرهری مذهب است... یک آدم التقاطی است. نان به نرخ روز خور است. همه چیز برایش علی السویه است؛ خودش باشد و خرش از پل بگذرد، دیگر بود و نبود پل هیچ است! نه ایمانی دارد، نه مسلکی، نه مرامی، نه اعتقادی نه به خدا یا به بشریت». «آدم غربزده راحت طلب است... ماشینش که مرتب بود و سر و پُزش، دیگر هیچ غمی ندارد». «آدم غربزده معمولا تخصصی ندارد. همه کاره و هیچ کاره است». «آدم غربزده شخصیت ندارد. چیزی است بیاصالت». «آدم غربزده قرتی است. به خودش خیلی میرسد. به سر و پُزش خیلی ور میرود». «آدم غربزده چشمش به دست و دهان غرب است. کاری ندارد که در دنیای کوچک خودمان چه میگذرد».(ن.ک همان) از این جملات رویکرد جلال به غرب، به خوبی روشن میگردد. او غربزدگی را بیماری کشنده برای انسان شرقی میداند. چه اینکه تاریخ ملل شرقی، بهترین روایتگر فرجام دردناک و سرشار از خسران غربزدگی و اتکای به غرب است.
راه سوم: نه شرقی نه غربی
جلال آل احمد در کتاب غربزدگی، از راه سوم سخن میگوید. راهی که نه شرقی است و نه غربی. راهی که عبارت است از اتکال به خویشتن و داشتههای فکری و فرهنگی خود، به همراه استفاده از تکنولوژی غربی، بدون مرعوب شدن و پیروی از نرم افزارهای فکری غربی؛ ایدهای که یک دهه بعد، در روزگاری که جلال دیگر در این جهان نبود، طی انقلابی اسلامی به ثمر رسید. ایده «نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی» که توسط امام خمینی(ره) تبیین و به عنوان موتور محرک جامعه اسلامی ایران، به انقلاب عظیم اسلامی انجامید. دیگر جلال روزگاری بود که جایگاه دین را به عنوان تنها راه رستگاری ملتهای ستم دیده شناخته بود. در سفر حجی که شرح آن را در سفرنامه "خسی در میقات" میآورد، از مذهب میگوید و در غربزدگی نعش شیخ فضل الله نوری را بر سر دار، چون پرچم استقلال و نفی استیلای استعمار میشمارد.(ن.ک همان)
تلقی جلال از مذهب، به عنوان یک فرهنگ پیشرو در طی قیام دینی پانزده خرداد 1342 شکلی کامل میگیرد؛ جایی که در نامهای ارادت آمیز به امام خمینی(ره)، از شادی خود نسبت به آزادی امام(ره) از زندان سخن میگوید. روشنگریهای جلال با نوشتن "اسراییل عامل امپریالیسم" ادامه مییابد و کارها و تفکرات او همگی راه به مسیر سومی میگشاید که بازگشت به مذهب و ایدههای رهایی بخش آن است. هر چند این بازگشت تا به امروز از سوی عدهای انکار شده است، اما این انکار حقیقت را نخواهد پوشاند.
غروب جلال
آل احمد پس از بازگشت به خویشتن، مدتی با کناره گیری از دیگران، به بازاندیشی در خود پرداخت. به همین خاطر به اسالم گیلان پناه برد. مدتی بود که با نماز و قرآن انس پیدا کرده بود و روحانیتی در چهرهاش نمایان شده بود. اما انگار رود خروشان وجودش که عمری برای رسیدن به اقیانوس حقیقت خروشیده بود، به مقصد رسیده بود. هجدهم شهریور 1348 بود که خبر مرگ جلال در همه جا پیچید. مرگی که تا به امروز هم از آن به عنوان مرگی مشکوک یاد میشود. هر چند مرگ جلال مرگی زود هنگام بود، اما در زمانی رخ داد که جلال به ابعاد هستی شناسی عالم تفتن یافته بود و همین تفتن بود که جایگاه جلال را به عنوان یک روشنفکر مسلمان و بصیر برای همیشه تاریخ ایران تثبیت کرد.
در پایان سخنان روشنگر مقام معظم رهبری را در این باره میآوریم: «اگر هر کسی را در حال تکامل شخصیت فکریاش بدانیم و شخصیت حقیقی او را آن چیزی بدانیم که در آخرین مراحل این تکامل بدان رسیده است، باید گفت "در خدمت و خیانت روشنفکران" نشان دهنده و معین کننده شخصیت حقیقی آل احمد است. در نظر من آل احمد در محیط تفکر اجتماعی ایران، شاخصه یک جریان است. تعریف این جریان، کاری مشکل و محتاج تفصیل است؛ اما در یک کلمه میشود آن را «توبه روشنفکری»، با همه بار مفهوم مذهبی و اسلامی که در کلمه توبه هست، نامید. جریان روشنفکری ایران که حدودا صد سال عمر دارد، با برخورداری از فضل آل احمد، توانست خود را از خطای کج فهمی، عصبانیت و جلافت و کوته بینی برهاند و توبه کند؛ هم از بدفهمیها و تشخیصهای غلطش و هم از بددلیها و بدرفتاریهایش».(ن.ک نشریه یاد)
منابع:
1.یک چاه دو چاله، جلال آل احمد
2.غربزدگی، جلال آل احمد
3.سه تار، جلال آل احمد
4.دید و بازدید، جلال آل احمد
5.در خدمت و خیانت روشنفکران،جلال آل احمد
6.اورازان، جلال آل احمد
7.از چشم برادر، شمس آل احمد
8.سفر به ولایت عزرائیل، جلال آل احمد
هادی شاملو علی آبادی
/979/702/ر
ارسال نظرات