بیبصیرتی، میراث شیوخ نهروان
خواص در هر جامعهای به لحاظ تبعیت و عدم تبعیت از حق، به خواص حق و خواص باطل تقسیم میشوند. خواص حق نیز دو دستهاند؛ دستهای که هنگام انتخاب بین دین و دنیا در شرایط حساس جامعه، جانب دین را گرفته، از دنیا و متاع آن چشم میپوشند و گروه دیگر، کسانیاند که جانب دنیا را ترجیح داده، دین را به دنیا میفروشند؛ یعنی در عین این که حق را شناخته، در مواقعی از آن طرفداری هم کردهاند، اما در مواقع لازم و حساس انتخاب برتر را از میان این دو مقوله انجام ندادهاند.
اما آنچه مهم است توجه به عوامل این انحراف است؛ یعنی چه علل و عواملی باعث میشوند که این دسته از خواص، از حق عدول کرده، این گونه تغییر موضع دهند که نسبت به دین یا بیتفاوت شوند یا در مقابل آن قرار گیرند.
در تاریخ اسلام کم نیستند افرادی که وقتی افشای حق و یاری آن لازم بود، کتمانش کردند و حتی در مقابل آن قد علم نمودند! بسیاری از خواص کوفه که مسلم و پس از او حضرت سید الشهدا علیه السلام را تنها گذاشتند و حتی با آنها به جنگ برخاستند، کسانی بودند که حقیقت را میدانستد و حق و باطل بر آنها مشتبه نبود؛ از این روی آنچه مهم است، بررسی عوامل انحراف خواص از موضع حق به باطل است که در اینجا به برخی از علل انحراف خواص اشاره میشود:
1- دور شدن از معنویت: هدف اصلی رسالت انبیا نزدیک کردن بندگان خدا و ایجاد معنویت بین آنان بوده است. پیامبر اسلام(ص) نیز انقلاب جهانی خود را بر اساس معنویت بنا نهاد و رسالت خویش را با دعوت به معنویات آغاز کرد.
2- عدم بصیرت: بصیرت یکی از ویژگیهای خواص مثبت است. بصیرت یعنی روشن بینی و به معنای قوه قلبی است که به نور قدس روشن باشد و با آن قوه، شخص حقایق و بواطن اشیاء را ببیند. همانطور که نفس به وسیله چشم صور و ظاهر اشیاء را میبیند، از این رو عدم بصیرت همان عدم ملکه روشن بینی است. عدم بصیرت بدترین و خطرناکترین کوری است؛ چرا که کوری چشم دل است.
حضرت علی علیه السلام فرمودهاند: «ذهاب البصر خیر من عمی البصیر؛ نداشتن چشم از کور دلی و نداشتن بصیرت بهتر است.»
در روایت دیگری از ایشان وارد شده است: «فقد البصر اهون من فقد البصیره؛ نابینایی آسانتر از کور دلی است.»
عدم بصیرت یکی از عوامل انحراف خواص در صحنه کربلا بود؛ یعنی آنچه باعث شد تا سید الشهدا علیه السلام به شهادت برسد و اهل بیت او با آن وضع به اسارت بروند و سایر ظلمها و جنایاتی که به وقوع پیوست، ناشی از بیبصیرتی خواصی بود که در صحنه کربلا حاضر بودند و نتوانستند حق را از باطل تمییز دهند.
بدیهی است که مراد از بصیرت، روشن بینی و آگاهی قلبیای است که انسان را به خدا نزدیک کند، نه مطلق آگاهی و دور اندیشی و داشتن رأی صائب؛ چرا که بین بصیرت و رأی صائب نسبت عموم و خصوص مطلق برقرار است و میتوان گفت هر بصیری به معنای یاد شده از حسن رأی و نظر صائب قطعا برخوردار است. اما این گونه نیست که هر کسی دارای حسن رأی بود، بصیر هم هست؛ زیرا ممکن است از قدرت تصمیم گیری و حسن رأی برخوردار باشد، اما نه تنها او را به خدا نزدیک نمیکند، بلکه در مقابل خدا قرار میگیرد و آن زمانی است که در عین اینکه متصف به این صفت است، اما از آن در جبهه مقابل حق استفاده میکند. چنانکه عمرو بن عاص از زیرکی و حسن رأی برخوردار بود، ولی در کنار معاویه با حضرت علی علیه السلام به مقاتله پرداخت و این نبود مگر از ناحیه بیبصیرتی او.
حال در زمان ما عدهای از افراد که نامشان یدک کش خیلی از الفاظ پر تمتراق را دارد و جامعه از آنها توقع دیدی بصیر را دارد، حکومت آمریکا یا عربستان را عادلانهتر از حکوت ولی فقیه میدانند، این افراد استدلال میکنند صدا و سیمای ایران دروغ میگوید، پس حکومت ولی فقیه بد است! تنها نکتهای که درباره این افراد میتوان گفت، این است که چه قدر این فکر احمقانه و نابخردانه است.
نوع تفکر دیگری که در بین بعضی وجود دارد، این است که به ما چه؟ ما باید درس بخوانیم و نباید وارد مسائل سیاسی بشویم و فحش بخوریم.
در پاسخ به این افراد باید گفت دایره احکام فقط مسائل فردی را در بر نمیگیرد؛ انسان به طور قطع و یقین نسبت به سرنوشت خود مکلف است و اگر مسلمانی نسبت به سرنوشت خود بیخیال باشد گنه کار است.
امام کاظم علیه السلام خطاب به فضل بن یونس میفرمایند: «أبلِغْ خَیرا و قُلْ خَیرا و لا تَکُن إمَّعَةً. قلتُ: و ما الإمَّعَةُ؟ قالَ: لا تَقُلْ: أنا مَعَ النّاسِ و أنا کَواحِدٍ مِن النّاسِ. إنّ رسولَ اللّه ِ صلی الله علیه و آله قالَ: یا أیُّها النّاسُ، إنّما هُما نَجدانِ: نَجدُ خَیرٍ و نَجدُ شَرٍّ، فلا یَکُن نَجدُ الشَّرِّ أحَبَّ إلَیکُم مِن نَجدِ الخَیرِ؛ خیر برسان و خیر بگو و اِمَّعه نباش. عرض کردم: امّعه یعنی چه؟ فرمود: نگو: من با مردم هستم و من هم مثل یکی از مردم. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: ای مردم! دو راه بیشتر وجود ندارد: راه خوب و راه بد. پس نباید راه بد نزد شما دوست داشتنیتر از راه خوب باشد». میزان الحکمه، ج 13، ص 6526، ح 20855 ـ تحف العقول 413
باید این افراد را توجه داد که مگر گذشته تاریک کشورمان را فراموش کردهاید؟ مگر پذیرایی ساواکیها را در مدرسه فیضیه را از یاد بردهاید که این چنین آسوده خاطر فاصله بین منزل تا مدرسه و یا منزل تا مسجد را طی نموده و به خیال آنکه دارید به تکلیفتان عمل میکنید آسوده خاطر روزگار میگذرانید؟
توجه این عده را به گفتار امیر المومنین(ع) جلب می کنم که فرمود:
«مَن أمَنَ الزَّمانَ خانَهُ و مَن تَعَظَّمَ علَیهِ أهانَهُ و مَن تَرَغَّمَ علَیهِ أرغَمَهُ و مَن لَجَأَ إلَیهِ أسلَمَهُ و لَیسَ کُلُّ مَن رَمی أصابَ و إذا تَغَیَّرَ السُّلطانُ تَغَیَّرَ الزَّمان؛ هر که زمانه را امین داند، همو به وی خیانت کند و هر که بر او بزرگی کند، خوار و حقیرش سازد و هر که بر وی خشم گیرد، او نیز وی را به خشم آورد و هر که بدو پناه برد، او تسلیمش کند؛ چنین نیست که هر تیراندازی به هدف زند و چون حکومت تغییر کند، زمانه تغییر کند». میزان الحکمه، ج 5 ، ص 2204 ، ح 7629 ـ بحارالأنوار، ج 77 ، ص 213 ، ح 1
بیشتر این مخالفتها ربطی به استنباطهای اصولی، فقهی و جامعه شناسی ندارد؛ بلکه بیشتر به مسائل اخلاقی برگشت دارد؛ چرا که مثلا اتفاقات انقلاب کمی به پر آنها گیر کرده است و این باعث شده مثلا فلان آیت الله بازوی بی بی سی بشود یا... .
«قَدْ رَوَى بَعْضُهُمْ عَنْ أَحَدِهِمْ(ع) أَنَّهُ قَالَ الدِّینُ وَ السُّلْطَانُ أَخَوَانِ تَوْأَمَانِ لَا بُدَّ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِنْ صَاحِبِهِ وَ الدِّینُ أُسٌّ وَ السُّلْطَانُ حَارِسٌ وَ مَا لَا أُسَّ لَهُ مُنْهَدِمٌ وَ مَا لَا حَارِسَ لَهُ ضَائِعٌ ؛ دین و فرمانروا(سلطان، رییس و یا حاکم) دو برادر همراه هماند که هر کدام ناچار است به همراهی با دیگری؛ اما دین اساس است و فرمانروا نگهبان آن. آنچه که اساس نداشته باشد، منهدم و نابود است و آنچه که نگهبان ندارد، ضایع و هدر است.» بحارالأنوار، ج 72 ، ص 354 ، باب 81 ، ح 67
/929/704/ر