تمام نسلها بر محور معرفت فاطمه سیر کرده اند
به گزارش سرویس مانیتورینگ خبرگزاری رسا،کارشناسان شبکه های وهابی از تفسیر حدیث « تمام نسلها بر محور معرفت فاطمه سیر کرده اند»عاجز ماندند لذا بر آن شدیم پاسخ آنرا بیان کنیم:
معنای این جمله بسیار عمیق است که نشان می دهد فاطمه ظاهر و باطنی دارد؛ عالم شهادت و غیبی دارد؛ علم شهادت را می توان درک کرد اما عالم باطنی فاطمه را که عالم حقیقت است باید انسان با چشیدن مقام انسانیت بچشد و انسان شود سپس حقیقت را درک کند.
همه ی ما آمده ایم در این عالم خودمان را پیدا کنیم و درس بهشتی شدن را بیاموزیم؛ در حقیقت ما حق نداریم درس زمینی بخوانیم؛ امتحان زمینی هنر نمی خواهد بلکه همه ی ما آمده ایم در این عالم درس آسمانی بخوانیم و امتحان آسمانی دهیم و قبولی آسمانی بگیریم و بالا برویم.
بعضی از اسما در نظام عالم زیبا هستند و انسان با آن نامها تمام حقایق عالم را درک می کند؛ نام فاطمه نامی است که انسان با آن مفاهیم عالم حقیقت را درک می کند؛ بعضی از افراد از عالم درک فراتر رفته و به مرحله شهود می رسند. در زیارت جامع کبیره آمده است: چه نامهای شیرینی، چه گرامی جانی و چه عظیم وجودی دارید این مفاهیم را انسان باور می کند.
اول مقام باور است و دوم شهود حقیقت است؛ عقل ابزار باور است؛ عقل مفاهیم را درک می کند و به حقایق می رساند، اما قلب انسان با باور سیراب نمی شود و آرام نمی گیرد و نفس مطمئن نمی شود مگر اینکه با قلب شهود کند.
در عالم واقعیت، هستی دو دسته است که اولی محسوسات است و درک محسوسات آسان است چون ابزاری مثل چشم و گوش و لامسه (حواس پنجگانه) دارد، محسوسات را کشف کردن آسان است مثلا به خاک نگاه می کند و از خاک کوزه می سازد و با درست کردن کوزه خوشحال می شود چون سر خاک را کشف کرده است پس برای درک محسوسات که آن هم در عالم شهادات است در عالم غیب آن را شهود می کنیم، پس باید ببینیم تا به نفس مطمئنه برسیم؛ حضرت ابراهیم از خدا می خواهد که معاد را ببینند؛ انسان هزاران کتاب می خواند و صدها برهان اقامه می کند و با عقل آن را باور می کند و باور دوم از آن بالاتر می رود و علم حضوری پیدا می کند که برای رسیدن به آن مقام باید استعدادها را آزاد کرد یعنی کلمه ی زیبای فاطمه را نگاه کرد و حقیقت انسان را درک کند، ببیند و به فعلیت رسیدن را بنگرد؛ چون او غایت است و نظام تکوین به این غایت وصل است؛ حدیثی است که تمام نسل ها بر محور معرفت فاطمه سیر کرده است.
معنای این جمله بسیار عمیق است که نشان می دهد فاطمه ظاهر و باطنی دارد؛ عالم شهادت و غیبی دارد؛ علم شهادت را می توان درک کرد اما عالم باطنی فاطمه را که عالم حقیقت است باید انسان با چشیدن مقام انسانیت بچشد و انسان شود سپس حقیقت را درک کند. در زیارت جامع کبیره آمده است: «و دعوة الحسنی» (شما دعوت زیبای خداوند هستید). پس حضور شما دعوت خداست هم در نظام تکوین و هم در نظام تشریع.
عده ای در عالم، عین دعوت الله هستند ظهورشان دعوتشان است؛ ظاهرشان قابل لمس است، اما باطنشان را غیر از مطهرین نمی توانند درک کنند؛ چون هم می توانند بشر باشند و هم فراتر ازبشر؛ مطهرین در عالم هستی بشر هستند و در عالم غیبی فراتر از بشر (در واقع بشر حقیقی هستند) در اینجاست که انسان خودش را پیدا می کند و دعوت به باطن صورت می گیرد.
همه ی ما آمده ایم در این عالم خودمان را پیدا کنیم و درس بهشتی شدن را بیاموزیم؛ در حقیقت ما حق نداریم درس زمینی بخوانیم؛ امتحان زمینی هنر نمی خواهد بلکه همه ی ما آمده ایم در این عالم درس آسمانی بخوانیم و امتحان آسمانی دهیم و قبولی آسمانی بگیریم و بالا برویم.
اصل انسان از حضرت آدم و حواست؛ حضرت آدم و حوا در بهشت بودند، اما چون درس جنت را درست نخواندند به زمین هبوط کردند؛ حضرت آدم از خدا طلب بخشش کرد و گفت: خدایا ما به خود ظلم کردیم و نفهمیدیم؛ اگر ما را نبخشی و رحمت تو بر ما نازل نشود پرشکستگان عالم ماییم؛ زمانی که حضرت آدم و حوا به سمت خدا بازگشتند، در عالم خاکی زندگی کردند و خداوند تکلیف و اخلاقیات را بر آنها نازل فرمود و مقرر داشت تا انسان در زمین به گونه ای زندگی کند که مطابق با جوهر اصلی اش یعنی بهشتی باشد.
بشر برای سکونت به زمین هبوط نکرده است بلکه سکونت در بهشت است و انسان در این دنیا شاید آسایش پیدا کند ولی آرامش پیدا نمی کند و سکنی نمی گیرد؛ انسان باید بهشتی زندگی کند و استعدادهایش را آزاد کند چون در انسان این استعداد وجود دارد که به فاطمه ی زهرا (س) برسد.
پیدایش عالم از نور است؛ عالم خانواده ی محمد و آل اوست؛ در احادیث هم آمده است که هم شیعه قبول می کند و هم اهل سنت. اول خلقت نور اهل بیت و در مقام وحدت است؛ یعنی نظام تکوین و ملکوت عالم بر یک حقیقت که روح عالم است و آن حقیقت پیغمبر و آل اوست؛ همه باید عضو خانواده ی پیغمبر باشند؛ خداوند در این عالم یک خانواده ی طاهر آفریده است و تمام خانواده های عالم باید به آن وصل شوند و اگر وصل نشوند رشد پیدا نمی کنند، یعنی برای انسان حج انسانی لازم است پیغمبر و آل او انسانهای کاملی هستند؛ آنها حج انسانی را به فضل پروردگار متعال تمام کردند.
حج انسانی باطن حج اسلامی است؛ حج اسلامی شرایطی دارد که قرآن می فرماید باید استطاعت مالی داشته باشد تا بتواند به مکه برود؛ اما اسراری وجود دارد که می توان در حج اسلامی به حج انسانی نیز رفت.
حج انسانی را همه باید بروند، همه قدرت و استعداد این را دارند، این حج از اجداد و نیاکان شروع شده است. شما از رحم مادرانی به وجود آمده ای که مطهرند، پس همه در مقام طهارت هستند، شما در ثلب های پاک بودید، انسان توانایی دارد نسل بعد را نجات بدهد تا جایی که همسایه هم از او بهره مند شود. حج انسانی انسان از مرحله جنینی آغاز شده حتی قبل از ان هم بوده است. برای مثال یک نفر در جنگ خدمت حضرت علی (ع) می آید و می گوید: یا امیرالمؤمنین، ای کاش برادرم هم در یک جهاد حضور داشت و در خدمت شما و در رکاب شما می جنگید. حضرت فرمود: دل برادرت به کدام طرف مایل است؟ آن مرد جواب داد: با شماست. حضرت فرمودند: او نیز در این جنگ شریک است؛ نه تنها او شریک است بلکه عده ای که قرن ها بعد به دنیا می آیند و دلشان با ماست نیز در این جنگ سهیم هستند.
ببینید انسان چقدر در معنویت سریع سیر می کند و قادر است کل مکان و زمان را درنوردد به طوری که تمام عالم در مقابل همت انسان کوچک می شود؛ مقام عالی همت، همت عالی می خواهد پس حج انسانی از ثلب در رحم و جنین شروع می شود و اگر انسان مرتکب خطایی بشود، این خطا به هفت نسل بعد از خودش انتقال می یابد. در هر خاکی نمی شود زراعت کرد چون خاک باید حاصلخیز و قابل باشد مگر اینکه پدر در فرزند پسر و مادر در فرزند دختر ظهور پیدا می کند. در حدیث قدسی آمده است: وقتی معصیت وارد روح من می شود به روانم نقصی وارد می کند که تا هفت نسل ظاهر می شود؛ خداوند برای معصیت جزای کمتری می دهد اما برای کارهای خیر هفت برابر اجر می دهد. خانواده ای که از بهشتیان هستند ثمره حج انسانی هستند که همانا زیارت خداست و در حج اسلامی انسان به زیارت خانه خدا می رود. احکام حج انسانی ایمان، اخلاق نیک، محسنات و عمل صالح است. در حج انسانی باید بگویید: قولوا لا اله الا الله تفلحوا (بگویید هر چه غیر از خدا را دور بیاندازید و رستگار شوید).
حج انسانی تکلیف می آورد که همان «میقات» است و باید آن را محترم شمرد و به تکالیف لبیک اللهم لبیک گفت آنجاست که انسان می شود زمزم. ابراهیم حج اسلامی را بنا کرد اما ابتدا خود به حج انسانی رفت، هاجر اول در درون خود زمزم را پیدا کرد بعد در زیر پای فرزندش. هر دیدنی که در ظاهر باشد اول در حقایق چشیدنی است، قرآن خواندنی نیست بلکه بلعیدنی است آن وقت است که از باور به شهود می رسد و حج انسانی را تمام می کند، بنگر انسان در آن هنگام به چه مقامی می رسد.
در دوران بلوغ به آسمان نگاه کنیم نه به شهوت؛ نگاه کنید چرا به دنیا آمده اید، باید به دنبال حقیقت برویم و حق را پیدا کنیم و به مفید بودن و مفید نبودن فکر نکنیم. در جریان کربلا فردی به نام عبدالله بن ضحاک به امام حسین گفت که من مشروط بیعت می کنم. امام فرمود: مگر با ولایت به شرط بیعت می کنند؟ مقام ولایت فانی است همان طور که می دانید هر کس با حب علی بمیرد شهید است؛ یعنی در مقام ولایت باید بمیرد و این رمز و راست است. عبدالله گفت: به شرطی بیعت می کنم که مفید باشد.
در حج انسانی نباید به مفید بودن فکر کرد باید دید حق چیست؛ باید گفت اللهم لبیک.
شما نیز احرام کنید و هر وقت شروع کنید می شود احرام بست؛ دیر نیست. حضرت قبول کردند. در لحظات آخر عبدالله گفت: آقا ماندن من فایده ای ندارد. حسین (ع) گفت: برو.
امام می خواست آنها را به تعالی ببرد؛ وقتی حضرت گفت هل من ناصر ینصرنی مقصودش این بود که مردم را به تعالی دعوت کند و مردم بعدا نگویند حسین ما را به تعالی دعوت نکرد. عبدالله از کربلا رفت ولی جوان انصاری به قتلگاه رفت.
ببینید تفاوت از کجا تا کجاست؛ معرفت مزید عشق است؛ بی معرفت زندگی نکنید؛ از مقام عشق سیر نشوید؛ در مقام عشق همیشه باید بگویید "انا اشبع" ؛ باید محو خدا شوید.
آنچه در مناجات سحر آمده است حج انسانی است و اشاره دارد به این که همه جای عالم مکه است، افرادی هستند که به مکه نرفته اند اما خدا را پیدا کرده اند، به عنوان مثال آیت الله مرعشی که استطاعت رفتن به مکه را نداشتند به مکه نرفتند اما حج انسانی انجام داده و خدا را پیدا کردند؛ در واقع حقایق عالی، همت عالی می خواهد؛ حج انسانی نام فاطمه را به یاد انسان می آورد؛ همواره باید همه ی وجودت و دار و ندارت را خرج کنی تا به انسان بودن برسی؛ باید عالم بشریت را رها کنی تا به عالم غیب برسی؛ تمام لذات در آنجاست؛ بشر در این عالم هر حرفی دارد خیال پوچ است و بشر در این دنیا سرگردان است. /1406/9161/خ