ولادتی که مقارن با شهادت بود
به گزارش سرویس مانیتورینگ خبرگزاری رسا، عبدالله موحد،کارشناس شبکه وهابی نور، با ایجاد شبهه ای پیرامون زندگانی حضرت زهرا (س)، نامگذاری فرزند سقط شده ایشان به نام محسن را به سخره گرفته و مدعی شد نه جنسیت و نه نام این فرزند معلوم نبوده است.
این در حالی است که محسن (ع) عزیز پیامبر (ص) بوده و آن حضرت قبلاً نام او را تعیین کرده بود. اگر این آخرین گل زهرا (س) به دنیا مىآمد همه به عنوان یادگار پیامبر (ص) از او یاد مىکردند و گرامیش مىداشتند.
ولى خوب شد به دنیا نیامد، چه آنکه هنوز متولد نشده اینچنین او و مادرش را گرامى داشتند!!!
این دلیل بر بزرگى مصیبتى است که با قتل محسن (ع) بر اسلام وارد شد و نشانهى شدت غصهاى است که مادر دلسوختهاش حضرت زهرا (س) با از دست دادن این پسر کشید.
در کتاب «بحارالانوار: ج 43 ص 195» می خوانیم:
«امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: اگر فرزندان سقط شدهى شما روز قیامت شما را ببینند در حالى که نامى براى آنان نگذاشته اید،آن فرزند به پدرش مىگوید: چرا براى من نامى تعیین نکردى در حالى که پیامبر (ص) محسن (ع) را قبل از اینکه به دنیا بیاید نامگذارى کرده بود».
در کتاب « الکوکب الدرى: ج 1 ص 194» چنین آمده است:
«اسماء مىگوید: وارد خانهى حضرت زهرا (س) شدیم وقتى که حضرت جنین خود را سقط کرده بود؛ همان که پیامبر (ص) او را محسن نامیده بود».
چه سوزناک است که پیامبر (ص) از شهادت یادگار خود خبر دهد و بفرماید: این شهادت در اثر ضربتى است که بر دخترم فاطمه (س) وارد مىشود !
این حدیث از پیامبر (ص) در کتاب « بحارالانوار: ج 28 ص 62» آمده است:
«پیامبر (ص) فرمود: حضرت زهرا (س) زده مىشود در حالى که باردار است. در اثر این ضربت فرزندى که همراه دارد سقط مىشود، و خود او در اثر همان ضربت از دنیا مىرود».
گل زهرا (س) اول شهید شد و سپس سقط گردید! اما چگونه؟ این سؤالى است که باید جزئیات ماجرا آن را روشن کند.
مادرى که فرزند همراه دارد مواظبت زیادى مىخواهد. رعب و وحشتى که مهاجمین سقیفه پشت در خانه به راه انداخته بودند، و فریادهاى بلندی که سر داده بودند و قصد ورود اجبارى به خانه حضرت را داشتند، مىتوانست به تنهایى باعث سقط محسن شود.
فریاد «آتش مىزنیم»، و صداى بر زمین انداختن هیزم، و چیدن آنها با خار مغیلان کنار دیوار و در خانه و آتش زدن آنها، و دود و شعلههایى که از زیر در و بالاى دیوار خانه دیده مىشد، هر خانم باردارى را نگران مىکرد و به وحشت مىانداخت.
اکنون بانویى پشت در آمده که از یک سو رحلت پدر مهربانى چون پیامبر (ص) بار عظیمى از غم بر قلب او نشانده، و از سوى دیگر جفاى مردم در حق شوهر مظلومش دل او را سخت آزرده است. او احساس مىکند مهاجمین قصد ورود به خانه را دارند و در وضعیت فوقالعاده خطرناکى قرار گرفته است. لذا با تمام وجود در را گرفته تا باز نشود.
آتش به چوب در گرفته و شعله ها به صورت او اصابت مىکند. در صاف نیست! چوبهاى ناهموار دارد، میخ دارد، داغ شده است! بانویى که محسن (ع) همراه اوست چگونه باید مواظب فرزندش باشد؟!
در را با لگد مىشکنند و صداى وحشتناکى ایجاد مىشود، و در به روى بانو مىافتد. دریاى عصمت و حیا با مهاجمین روبهرو مىشود. بر دستش تازیانه مىزنند تا در را رها کند.
در با میخش و با ناهمواریش، سینه را مىشکافد و خون جارى مىکند. استخوان پهلو از درون مىشکند و خون جارى مىشود! لابد اینها براى کشتن فرزندى که کنار این پهلو و سینه به تلاطم افتاده کم است؟!
حملهکنندگان سقیفه یک نفر نیستند. دستور خود را هم از پیش گرفتهاند. آن سیلى که گوشواره را مىشکند، تازیانهاى که بازو را سیاه مىکند، و بر سر و کتف بانو مىخورد و بى محابا از هر سو فرود مىآید و خون جارى مىکند، پایى بر بانوى باردار ضربه مىزند. آیا با همهى اینها هنوز محسن (ع) زنده است؟ در حقیقت باید بپرسیم هنوز مادر زنده است؟!
با این همه وحشت و ضربت و جراحت... مادر چه گفت؟ چه کرد؟ فضه چه کمکى توانست نماید؟ امیرالمؤمنین علی (ع) چه کرد؟ بچهها چه حالى داشتند؟ محسن (ع) کجا رفت؟
تاریخ، این داستان جگرسوز را با تمام تلخىهایش حفظ کرده تا معلوم شود فاطمه (س) و محسنش (ع) باهم و از یک سبب به شهادت رسیدند!! چه ضرباتى و چه حملاتى که مرد را از پا درمىآورد، چه رسد به بانویى که کنار قلبش یادگار زیبای پیامبر (ص) را در آغوش گرفته است./1406/9161/خ
ولادت غمانگیز محسن (ع) همان روز شهادتش نیز بود، و کیفیت شهادتش قبلاً پیشگویى شده بود.