هفت سال نخست زندگی، دوران طلایی تربیت دینی کودک است
حجت الاسلام و المسلمین احمد ابوترابی، عضو هیئت علمی موسسه امام خمینی(ره) قم کارشناس در زمینه مسائل خانواده به ویژه تربیت کودکان است که در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری رسا در اهواز به طرح نکات ارزشمندی در رابطه با تربیت دینی در خانواده پرداخته، که مشروح آن را در زیر می خوانید:
رسا ـ تربیت دینی به چه معناست و چه آثاری دارد؟
تربیت از دیدگاه یک انسان متدین نگاهی مبنایی است؛ یعنی تربیت اثر مستقیمش در تکامل فرد مربی و تقرب الی الله برای اوست. در متربی نیز هدف غایی این است که او را هرچه بیشتر به خداوند نزدیک کنیم. این هدف یک حالت انگیزشی در والدین به وجود می آورد. یعنی حالتی از هیجان و عاطفه؛ حالتی که نام آن را عشق و علاقه نسبت به کودک می گذاریم. وقتی که کودک واسطه بین فرد و خدا شود، به این معنا که زحماتی که در راستای تربیت کودک کشیده می شود، راه میانبر رسیدن به رضای الهی خواهد بود.
اگر عشق به فرزند از این تفکر سرچشمه گرفته باشد که تربیت وی، مربی را به هدف غایی آفرینش نزدیک می کند، ذخیره ای از انرژی در فرد به وجود می آید که نهایتی ندارد و بهره برداری هرچه بیشتر از آن عشق را افزون می کند. اگر با این نگاه بخواهیم وارد تربیت فرزند شویم باید بگوییم نخستین مرحله از تربیت فرزند توجه به رضایت الهی در تربیت کودک و دومین مرحله عشق به کودک است. پس از این مرحله، ضرورت شناخت طبع و روان کودک است.
براساس آموزه های دینی در تربیت دینی روال واحدی در برخورد با کودک در همه مراحل سنی وجود ندارد. شیوه های تعامل و تربیت در دوره های مختلف سنی متفاوت است؛ به عبارت دیگر تربیت از دید تعالیم اسلامی و نگاه به تربیت کودک، نگاه تحولی است؛ یعنی در هر مرحله از تربیت و سن کودک روش های تربیتی متفاوت می شود.
رسا ـ این مراحل کدام اند و در هر مرحله ما باید به چه شیوه ای با آنها برخورد کنیم؟
بطور کلی اسلام در تبیین مراحل تربیتی قائل به مراحلی است که در علم نوین تربیت از آن غفلت شده است. از آغازین مراحل تربیت کودک، دقت در انتخاب همسر است؛ یعنی توجه به اینکه مادر در تربیت فرزند چه نقشی می تواند داشته باشد. در روایت داریم که «در انتخاب همسر گزینش به خرج دهید و در این گزینش از منظر تربیتی در آینده به زنی که می خواهید با او ازدواج کنید نگاه کنید». مرحله دیگر تذکر های دینی در زمان انعقاد نطفه است.
مرحله دیگر از تربیت توجه به زمان بارداری است و از مراحل حساس و جبران ناپذیر تربیت، زمان تولد کودک است. از روایات این گونه برداشت می شود که در لحظه تولد و زمان زایمان، باید توجه ویژه ای به تربیت کودک داشت.
از نظر علمی، مادرانی که در زمان زایمان نگرانی بسیاری دارند، از فرزند نیز تنفر دارند. این نگرانی از نگاه های بسیاری سرچشمه می گیرد؛ از جمله آنها این است که مردانی که نسبت به فرزند جدیدشان بی تفاوت و بی میل هستند، والدینی که نسبت به جنسیت بچه بیش ازحد حساس هستند، نگاه های منفی جامعه روز نسبت به جمعیت و اولاد، این نگاه های منفی می تواند موجب سختی زایمانی شود. اختلالات زایمانی همچون زایمان های زودرس و دیررس و زایمان هایی همراه با مشکلات و سختی، بچه آسیب هایی را در زمان تولد می بیند که بسیاری از آنها اثر خود را در لحظه تولد نشان نمی دهد، ولی بعدها زمینه های روانشناختی و مغزی آن آشکار می شود. در نمونه هایی از این اختلال مشکلی پیش می آید به نام انوکسی یا فقدان اکسیژن؛ بخشی از این اختلالات مربوط به نحوه تفکر مادر است؛ یعنی حالات هیجانی و اضطرابی در مادر، که این حالات اضطرابی ناشی از تفکر اجتماعی یا تفکر شوهر یا خود زن است. بسیار متفاوت است سلامت زایمان در دو زنی که یکی با این نگاه بچه را به دنیا می آورد، یعنی هنگامی که بچه به دنیا می آید فرشته ای بر مادر نازل می شود و به او می گوید: زندگی را از نو آغاز کن که تو همچون کسی هستی که زندگی را از نو آغاز کرده و خداوند او را از هر گناهی پاک کرده است و اگر از دنیا هم برود پاداش شهادت دارد. این نگاه را مقایسه کنید با زنی که جامعه او را تحقیر می کند که مثلا دختر به دنیا آورده، یا فرزند چندم اوست. این دو نگاه دو حالت هیجانی و جسمانی در زایمان به وجود می آورد و تفاوت این حالات اثر خود را در سلامت فرزند نشان خواهد داد.
«فرزند شما هفت سال اولیه فرمانده و آقای شماست»؛ فارغ از نگرانی بگذارید بازی کند و خود نیز با او بازی کنید. «هر آن کس که کودک دارد، خودش باید به کودک تبدیل شود»؛ در این مرحله تربیت دینی در قالب سلامت روان و افزایش هوش است. در این مرحله مسائلی مانند نماز یا حجاب که می خواهیم آموزش دهیم، به شکل الگویی است؛ یعنی همان کودک در حالی که دارد بازی می کند، از الگوی مورد نظر فیلمبرداری می کند و آن را در ذهن خود به صورت ناهوشیار ثبت و ضبط می کند. یعنی بچه به حالت پدر در هنگام نماز توجه اجمالی دارد که از نماز لذت می برد یا بدش می آید؟ آیا مادر در مواجهه با نامحرم حالتی از خویشتنداری در او مشاهده می شود یا نه؟ بدان معنا که کودک مانند یک چشم به ظاهر غیر مدرک، همه چیز را ثبت می کند. رفتارهایی که کودک ثبت می کند به صورت سریع و صریح در رفتار او متجلی نمی شود، بلکه اثر آن در مراحل کودکی یا نوجوانی ظاهر می شود.
در روایت است که رفتارهای خاص زناشویی در منظر کودک نباشد، گرچه سن خیلی پایینی داشته باشد. «اگر کودک در آینده اهل اعمال منافی عفت شد خود را سرزنش کنید» یا کودک چهار ساله ای که می بیند پدرش تلویزیون مشاهده می کند و در بعضی از صحنه های تلویزیون بلند می شود و می رود به کار دیگری می پردازد، این یک نمونه از تربیت تقواست. نیاز نیست در این دوران در خصوص آموزش قرآن سخت گیری کنیم. البته آموزش های خفیفی مانند یاد دادن ذکر «لااله الا الله» یا «اللهم صل علی محمد و آل محمد» یا آموزش وضو، پس از سن سه سالگی را داریم، اما آموزش رسمی و اجباری در این دوران وجود ندارد.
رسا ـ پس شما آموزش های قرآن یا زبان انگلیسی که درسنین کودکی در حال رایج شدن است را صحیح نمی دانید؟
این امر به دو جهت صحیح نیست؛ یکی این که تعالیم دینی، آموزش را مخصوص هفت سال دوم می دانند، که البته آخرین پژوهش های علمی در حوزه شناخت کودک نیز به همین نتیجه رسیده است. تحقیقات «ژان پیاژه» دانشمند معاصر همین مسأله را تأکید می کند. هر چند کودک یاد می گیرد، اما این یاد گرفتن به بچه ضربه خواهد زد و او را از رشد علمی آتی به تعویق خواهد انداخت. یا اینکه در هوش عاطفی، هیجانی که کم و بیش به مفهوم عقل نزدیک است، مانند تعاملاتی که در رابطه با والدین و همسالان خواهد داشت، را دچار تأخیر خواهد کرد. اما اگر آموزش جسته و گریخته باشد، مانند اینکه بچه در مهد کودک چند ساعت بازی می کند و آیاتی از سوره های قرآنی را به شکل تفریحی و با محوریت خودش حفظ می کند، اشکالی ندارد. ولی این مسأله با شیوه رایج امروز که مادر فرزند را مجبور می کند تا چند ساعت با او تمرین کند تا فردا پاسخگو باشد متفاوت است .
نکته دیگر این است که خود بازی در بر دارنده پیچیده ترین یادگیری ها و آفریننده هاست که اگر بچه ای از آن محروم شود ضربه خواهد خورد. در روایت است که «بچه هایتان را از بازی در خاک محروم نکنید زیرا خاک پرورشگاه خوبی است برای آنها، خلاقیت در بازی با خاک زیاد است».
مرحله دوم مرحله هفت تا چهارده سالگی است که دروازه های ذهن کودک برای فراگیری بسیار زیاد علم و دانش باز است و یک نوع توجه فطری کودک به حرف والدین وجود دارد. البته نه به صورت مطلق، زیرا انسان ها مایل به تنبلی هستند. در این دوره انواع آموزش به ویژه آموزش های دینی باید با فرصت طلبی آغاز شود. در روایت است که «ما فرزندانمان را از پنج سالگی امر می کنیم شما از هفت سالگی این کار را انجام دهید» این دوران دوران طلایی آموزش دینی است، آموزش مستقیم مبتنی بر دو رویکرد تشویق و تنبیه.
ما در تربیت دینی تنبیه بدنی نداریم، مربی و متربی همواره باید حس کنند که یک خط قرمزهایی در درون خانواده وجود دارد. یعنی تربیت دینی اینگونه نیست که ما فقط پیشنهاد دهیم و او را مخیر کنیم بین راه خوب و بد؛ خواستی برو خواستی نرو، بلکه این تعامل باید به گونه ای باشد که آنها احساس کنند خطوط قرمزی وجود دارد که نباید به آنها نزدیک شد و الا پیامدهای سختی دارد.
نکته دوم آن است که باید فرزندان را امر کرد و در مرحله بعد تنبیه است. تنبیه مراحلی دارد، یکی اینکه وقتی بعضی کارها را انجام داد متوجه ناراحتی والدین بشود. یعنی نخستین مرحله ابراز ناخرسندی است. مرحله دیگر قطع امتیازات است، به عنوان نمونه پدری که همیشه به او محبت می کرد، محبتش را از او دریغ می کند و گاهی در مواردی استثنایی و به ندرت به ضرب می رسد که آن هم شرایطی دارد. باید به گونه ای نباشد که موجب قرمز شدن پوست فرزند شود. این سوزش کتک نیست که بچه را می سازد، بلکه زدن صدق مفهوم خاصی می کند که بچه را متوجه خلافش بکند.
دوران نوجوانی مرحله ای است که شخصیت نوجوان شکل می گیرد. مسأله ای که جامعه در تعامل صحیح با آن دچار مشکل شده است و نحوه صحیح برخورد با نوجوانان را هم عموما نمی دانند، مخصوصا اکنون که نسل ها در حال عوض شدن است، این است که درک از همدیگر کم شده است. در این مرحله چگونه باید برخورد کرد؟
مرحله سوم مرحله چهارده تا بیست و یک سالگی است و همانطور که اشاره کردید دوران بحران تربیت در جامعه ماست؛ به ویژه در جامعه ما که با تهاجم فرهنگی دشمن نیز همراه شده است.
ورود به این مرحله به خودی خود ویژگی هایی را دارد که شبیه بحران است مثلا کودک به ناگاه تقاضای استقلال فیزیکی در خانه دارد و می خواهد بخشی از خانه به او اختصاص داده شود. این استقلال در مرحله فکر هم وجود دارد؛ یعنی نوجوان مایل است متفاوت از والدین، مسؤولان و تفکرات حاکم بر اجتماع، فکر کند. گرایش به این تمایز نوعی روح نقادی را در او به وجود می آورد. نوجوانان در همه عالم نقاد هستند و معمولا رفتار والدین را در خانه به نقد می کشند! نکته دیگر گروه گرایی آنهاست؛ همانگونه که خواستار استقلال از والدین هستند، تمایل دارند که به سوی دوستان و همسالان گرایش داشته باشند.
این گرایش فکری، عاطفی است. یعنی طرز پوشش و تفکر آنها را انتخاب می کنند. حتی تکیه کلام ها و سلایق آنها را انتخاب می کنند و دیگر اینکه یک تمایل به تجمل در آنهاست؛ تجمل بدنی و پوششی، که زمینه هایی از نگرانی را در کشور به وجود آورده است. پوشش های نامناسب و مروج فرهنگ بیگانه و امثال اینها. تفکر خاص نسبت به فلسفه آفرینش همراه با میل به فهم فلسفه آفرینش، با گرایش انتقادی هم از دیگر ویژگی های این دوران است، مثلا می پرسند که چرا سیل یا زلزله وجود دارد؟
البته در کنار همه این حالات بحران گونه در نوجوان یک میل دیگر نیز در نوجوان بوجود می آید و آن میل به معنویت است؛ یعنی نوع عزاداری تیپ نوجوان، با میانسال فرق دارد. لذتی که از یک مناجات می برند متفاوت است.
حال اگر این همه حالات بحرانی در نوجوان وجود دارد، چرا خداوند آن را در نوجوان قرار داده است؟ در همه این مراحل یک رگه مشترک وجود دارد. همه این ها از یک میل پنهانی نفس به یک موضوع است و آن این است که فرد از مرحله کودکی بیرون آمده است و می خواهد به عنوان نمونه کاملی از آن جنس باشد. می خواهد یک نمونه از فرد کامل اجتماعی باشد.
بنابراین ذات این گرایش ها بد نیست. پس چه چیزی می تواند ما را از این بحران های این موضوع نجات دهد؟ این که ما این گرایشات را به رسمیت بشناسیم. نکته مهم بعدی اینکه بدترین حالت مخرب برای تربیت دینی، مقاومت والدین، به گونه غلط است.
رسا ـ مقاومت غلط چه رفتاری است؟
والدین تصور می کنند که فرزند نوجوانشان همان کودک پیشین است و می خواهند با همان شیوه مستقیم قبلی با نوجوان برخورد کنند؛ غافل از اینکه در این دوران فرد، خود محور است. شاه کلید برخورد با نوجوان در دوران نوجوانی، سخن گهربار وجود شریف حضرت رسول اکرم(ص) است که فرمود در این دوران فرزند، وزیر خانواده است؛ یعنی عقل و مشاور خانواده است، قائم مقام رییس خانواده است. آیا غیر از این است که نوجوان در رفتارهای انحراف گونه، فقط میل به این دارد که بگوید من یک فرد بزرگم؟ آیا انتقاد او غیر از این است که قوای تفکر خود را به رخ والدین بکشد تا بگوید من کودک نیستم؟ ما درهماهنگی میل درونی نوجوان، او را به عنوان مشاور و عقل خانواده می پذیریم و با او مشورت می کنیم. اگر با نوجوان مشورت می کنیم معنایش این است که پذیرفته ایم که شما یک فرد صاحب خرد و بزرگ و هم دارای کرامت نفس هستید و اگر کسی را تکریم کردیم میل به گناه در او کم می شود.
رسا ـ یعنی به صرف اینکه والدین در کارها با فرزند خود مشورت کنند، بحران های دوران نوجوانی برطرف می شود؟ و اساسا این مشورت چگونه باید صورت بپذیرد؟
مشورت شاه کلید مسأله است که البته آن هم کیفیت خاص خود را دارد. اینکه نوجوان حس کند مورد مشورت قرار می گیرد، خودش موضوعیت دارد. همین که ببیند با او مشورت می شود! دیگر برای او مهم نیست که حتما نظر او پذیرفته شود. همین اندازه که ببیند والدین او را به عنوان یک فرد بزرگ به حساب آورده اند، خودش کوتاه می آید و می گوید هر طور که خودتان صلاح می دانید! ضمن اینکه می توان از نظرات نوجوانان استفاده کرد. با توجه به اینکه بزرگسالان محافظه کارتر هستند، می توان در طرح های نو، از نظرات نوجوانان استفاده کرد. همانطور که حضرت امیر(ع) می فرمایند: «طرح نو را از جوانان بگیرید و با تجربه پیران محک بزنید» و گاهی می توانیم در مشورت با آنها به گونه هدایت شده نظر بخواهیم و او را بین حالاتی که ما می پسندیم مخیر کنیم که دست به انتخاب بزند؛ آنگاه خواهیم دید که نوجوان به گونه ای برخورد می کندکه فوق انتظارات ماست.
گاهی برخی از دختران لباسی را انتخاب می کنند که زیبا و ارزنده است و موجب عزت نفس نوجوان بوده، جلف، زننده و مفسده آمیز نیست؛ پس خودمان به انتخاب او شکل می دهیم. در استقلال فیزیکی نیز به جای آنکه چالش به وجود بیاید، در مستقل کردن کارهای خود از دیگران، خودمان به این حس او کمک کنیم و مثلا به بچه های کوچکتر بگوییم که به این قسمت قفسه کتاب که مخصوص به فرزند نوجوان خانواده است، دست نزنند و استقلالش را به رسمیت بشناسیم.
در گروه گرایی نیز بجای آنکه پیوسته با نوجوان مبارزه کنیم که چرا با دوستانش می گردد، خودمان زودتر شروع کنیم به انتخاب دوستان او و سعی کنیم که این افراد گروهی تشکیل بدهند و حتی از فرزندانمان بخواهیم در ماه رمضان یا غیر آن، دوستانش را به خانه دعوت کند و به دوستان فرزندانمان احترام بگذاریم. چه بسا تعالیم دینی را از طریق آنها به فرزندانمان یاد دهیم! در بحث توجه به جنس مخالف، ما باید به ازدواج در سن مناسب فکر کنیم و تابع عرف جامعه نباشیم. از نظر دینی نمی توان پذیرفت که دختری در دوازده سالگی به بلوغ برسد، اما درسن بیست و چهار سالگی ازدواج کند! یعنی دوازده سال در یک فضای محرک و فضای آموزشی خاص، با زمینه هایی چون رسانه ها، بخواهد رهبانیت پیشه کند! این تربیت دینی نیست. در خصوص پسر هم به همین گونه است. بلکه خود والدین باید حتی قبل از رسیدن خواستگار، زمینه ازدواج او را از لحاظ روانی برای دختر فراهم کنند. فرد گرسنه ای که بداند بزودی سیراب خواهد شد، نسبت به کسی که امیدی به سیر شدن در این نزدیکی ها ندارد، راحت تر می تواند گرسنگی را تحمل کند! و قتی ببیند هیچ افق روشنی در پیش رو نیست آنگاه ممکن است دست به معصیت بزند.
همچنین در خصوص مسائل و سؤالات مربوط به آفرینش، نباید در برابر سوالات او برانگیخته شد! باید با یک روحانی در ارتباط بود تا بتوان به سؤالات او به درستی پاسخ داد.
رسا ـ پس از مرحله نوجوانی فرد چه مسیری را طی می کند و چگونه باید با او برخورد شود؟
پس از این مرحله فرد به یک جوان مستقل تبدیل می شود که زمان تشکیل خانواده او می رسد. در یک جمله می توان گفت مهم ترین نکته ای که در رابطه با جوان باید رعایت شود، رفاقت با جوان و دوست داشتن اوست.
رسا ـ ممنون از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید.
9454/ 402/ر