عزیزانتان را در راه خدا انفاق کنید
به گزارش خبرگزاری رسا، دستان پیر خمین بر آسمان بود و چشمانش منتظر، در سرزمینی دور، پگاه آدینهای در فرداهای ایران را به انتظار میکشید تا گلبانگ آزادی را بر منارههای این مرز و بوم فریاد کند.
پیر خمین آن روزها تنها بود و خدا برایش گلهای بهشتی را به یاوری میفرستاد، دست تقدیر در سال 1343 یکی از این شکوفهها را در «آران» و در خانواده «الماسی مقدم» نشاند و «عباسعلی» نام نهاد و به دستان پاک و پر توان پدر به رسم امانت سپرد.
تحصیل در حوزه و نوکری امام زمان
دوازده سال بعد، عباسعلی کوچک، نوجوانی خوش قد و بالا و تحصیل کرده بود که با شور و اشتیاق، تحصیل در حوزه و نوکری امام زمان- عجل الله تعالی فرجه الشریف- را برای ادامه زندگانی خاکی برگزید.
وی که میدانست نیک سیرتان روزگار در حجرههای کوچک مدارس علمیه به جایی رسیدهاند، به مدرسه «آیتالله یثربی» رفت و نزد آن فرزانه، علم و ادب آموخت.
قاصدک جانش را روانه کوچه باغهای انتظار کرد و در هجر مولایش بس سوخت، آغاز طلبگی عباس همزمان با دوران پر تب و تاب انقلاب بود و او در برگزاری تظاهرات و پخش اعلامیه در بین مردم بسیار کوشید.
پس از پیروزی انقلاب به قم، هجرت کرده و تحصیل را در حوزه آن دیار ادامه داد، طلبه آگاه و غیور آرانی با آغاز جنگ تحمیلی همواره منتظر فرصتی بود تا دِین خویش را به امام و انقلاب ادا کند.
کرشمههای شبانه
او میدانست که امروز نهال نورسیده انقلاب محتاج خون جوانانی مانند او است، سرانجام برات حضور در سنگرهای خاکی نصیب وی نیز گشت و او به همراه پدر عازم دیار آتش و خون شد، بارها توفیق حضور در جبهه را یافت و از کیان اسلام دفاع کرد.
در پنجمین اعزام عاشقانه بود که کرشمههای شبانهاش به شیدایی صبح درآمیخت و نگاه حضرت دوست را به سوی خود کشانید، در عملیات «والفجر یک» در منطقه «فکّه» نه با پا و نه با سر که با همه وجود، ققنوس وار در آتش یار بسوخت و از چشمان آلوده ما خاکیان پنهان گشت.
22 فروردین سال 62 روزی بود که برای همیشه رفت و چشمان پدر را در حسرت حتّی یک نشانه بر در گذاشت، سالها گذشت و موهای پدر در هجران یوسف گمگشته سفید شد.
چشمانش کمسو و قامتش خمید. در مرداد سال 74 13 با بازگشت عباس لبخندی بر لبان پدر نقش بست، به استقبالش رفت و با دیدنش آسمان چشمش باز باریدن گرفت.
تابوتی سه رنگ به سبکی روح عباس در خیل دستان مردم این سو و آن سو میرفت و به سمت گلزار شهدای «آران» تشییع میشد، پدر، اینک در دریای غرور خویش غوطهور بود و به استخوانهای عباس مباهات میکرد. «روح پاکش با اهلبیت محشور باد.
وصیت نامه
الحمدلله رب العالمین والصلوه و السلام علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد وآله الطیبین الطاهرین المعصومین، «انفروا خفافا و ثقالا و جاهدوا باموالکم و انفسکم فی سبیل الله...». (توبه-41) سلاح خود را برگیرید و کوچ کنید، از سبکبار یا سنگین بار و با دشمنان اسلام بجنگید.
ای ملت ایران! بدانید که حتماً حق پیروز است که قرآن میفرماید: «ان وعدالله حق» (قصص-13) اکنون که آمریکای جنایتپیشه برای خالی کردن عقده دل به وسیله صدام خائن دست به عمل جنایتکاری زده است، باید هر یک از ما وظیفه خود را شناخته و به آن عمل کنیم.
وظیفه ما این است که از هر نظر که شده چه از مال و چه از جان کمک کنیم و در نتیجه باید کوشش کنیم که در این هنگام و هر موقعی که بلایی بر سر ما میآید، خوب و به نحو احسن امتحان پس بدهیم.
اگر فرزندتان خواست به جبهه برود خوشحال باشید
اینطور نباشد گاهی اگر فرزندانمان خواستند به جبهه بروند از آنها جلوگیری کنیم، باید خوشحال باشید، چون که در روز قیامت نزد امام حسین- علیهالسلام-و فاطمه زهرا-سلام الله علیها- رو سفید هستند.
این را بدانید که «کل نفس ذائقه الموت...» (آل عمران-185) یعنی اینکه هر کس طعم مرگ را خواهد چشید؛ پس چه بهتر که این مرگ، مرگ با عزت و در راه خدا باشد، نمیگویم گریه نکنید، اگر خواستید گریه کنید، به یاد امام حسین- علیهالسلام- گریه کنید.
پدر و مادرم! میدانید که انفاق در راه خدا از نشانههای مؤمن است و بهترین انفاقها با ارزشترین آنهاست؛ پس چه بهتر که عزیزتان را که از هر چیز بهتر و دوستش دارید، در راه خداوند انفاق کنید که این بهترین انفاقهاست، چه معاملهای از این بالاتر که خریدار خداوند عزّوجل باشد.
پدر و مادرم! مرا ببخشید که نتوانستم حقتان را ادا کنم. در ضمن چهار یا پنج روز روزه قضا دارم.
شایان ذکر است، علاقهمندان به کسب آگاهی بیشتر از زندگینامه، وصیتنامه و خاطرات شهدای روحانی، میتوانند به پایگاه اینترنتی«جلوه ایثار، روایت حماسه شهدای روحانی» به نشانی http://www.jelveisar.ir مراجعه کنند./995/د101/ن