۱۵ آذر ۱۳۹۱ - ۱۹:۱۶
کد خبر: ۱۴۸۸۸۹

حدیث سیاستمداری و شریعتمداری مدرس در آینه تأمل و تحلیل امام

خبرگزاری رسا ـ حضرت امام خمینی(ره) با وجود این‌که مدرس را به عنوان یک الگوی سیاسی‌ـ‌روحانی پذیرفته است، اما به موجب صمیمیتی که در گفتار دارد، حاضر نیست حقیقت را فدای مدرس سازد. لذا علی‌رغم همه تعریف‌های پیشین، وقتی به موردی برمی‌خورد که عمل مدرس را از نظر سیاسی اشتباه می‌داند، بی‌پرده می‌گوید.
شهيد مدرس
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از جوان، از دیدگاه کسی که شخصیت‌های حاکم را فقط از دریچه سیاست می‌نگرد، تجلیل امام خمینی از مدرس، یک امر طبیعی و کاملاً مورد انتظار است. مدرس، در تاریخ معاصر ایران به عنوان سرسخت‌ترین حریف رضاخان شناخته شده است و امام خمینی به عنوان حریف رضاخان و اخلاف و اسلاف او ـ‌تا 2500 سال‌ـ شناخته می‌شود. تفاوتی نیز هست و آن این‌که: مدرس سرانجام از عهده یک رضاشاه برنیامد، ولی امام خمینی رژیم شاهان را که 25 قرن سابقه برای آن ادعا می‌شد، در طول یک نهضت 25 ساله که مقدماتی هم از پیش داشت، از پای درآورد. کیفیت سیاسی فوق، به‌طور طبیعی ایجاب می‌کند امام، مدرس را به عنوان یک سلف راستین بستاید.
 
 
امام خمینی طبق شیوه‌ای که داشت، از تمام این افراد به نیکی یاد می‌کرد و همه را مجتهد، معذور و اهل تقوا می‌دانست و کمتر کسی از این افراد هست که نامش به مناسبتی یا مناسبت‌های متعددی در سخن امام نیامده باشد. مدرس نیز یکی از این افراد است، اما وقتی گفتار امام را در مجامع عادی و مجالس خصوصی پی می‌گیریم، ملاحظه می‌کنیم نام مدرس از نظر تعداد یادآوری بسیار بیش از دیگر روحانیان سیاسی و نامدار قرن معاصر آمده است. این نکته در نگاه اول پیداست، اما برای این‌که مطلب با دقت بیشتری ارائه شود، بخشی از سخنان امام از این جهت مورد بررسی قرار گرفت و معلوم شد، ایشان در گفتارهای خود از ابتدای نهضت تا سالیان اولیه استقرار نظام اسلامی، حداقل 26 بار از مدرس تجلیل کرده‌اند. درحالی که جمع یادآوری‌های ایشان از حضرات آیات، میرزای شیرازی، آخوند خراسانی، سیدمحمدکاظم یزدی، شیخ‌فضل‌الله نوری، نائینی و کاشانی ـ‌ رضوان‌الله‌علیهم اجمعین‌ـ روی هم به تعداد مزبور نمی‌رسد. این آمار از مجلدات صحیفه نور، جلد یک تا شانزدهم برآورد شده است، یعنی شامل سخنان ایشان پس از شهریور 61 و قبل از شروع نهضت نمی‌شود و نیز اگر گفتاری به صحیفه راه نیافته باشد از این محاسبه بیرون است.
 
یک نکته مهم
در اینجا تذکر یک نکته، بدون فوت وقت و با تأکید تمام لازم است و آن این‌که نام نبردن از کسی دلیل بر رد یا تعریض نسبت به او نیست و این معنی به‌ویژه در حق امام، مؤکد است، زیرا شیوه ایشان مبتنی بر احترام گذاشتن و حریم نگه داشتن نسبت به مراجع بوده است. همچنین ایشان هنگام یادآوری علمای گذشته و حال، معمولاً جملاتی نظیر «رضوان‌الله‌علیهم» و «کثرالله‌امثالهم» را فراموش نمی‌کردند.
 
اهل سیاست از این‌گونه ستایش‌ها غفلت نمی‌ورزند و انگیزه ایشان نیز غالباً این است که دکان خود را گرم کنند و پای ارادت در بین نیست. چنان‌که نکوهش و انتقاد نیز در عالم سیاست معمولاً با انگیزه فوق انجام می‌شود و ناشی از بی‌ارادتی واقعی نیست و مثال‌های فراوانی از این دست می‌توان به دست آورد. امام نیز مدرس را برحسب انتظار بزرگ می‌دارد، اما نکته بسیار قابل توجه این است که بزرگداشت مزبور از آن‌گونه نیست که در عامل سیاست معمول است، بلکه از این جهت است که او را الگوی تمام عیار یک روحانی مبارز سیاسی می‌داند و از این هم برتر می‌رود و او را یک انسان قابل اقتدا می‌شمارد. دلیل این مطلب، کمیت و کیفیت طرح مدرس در کلام امام است.
 
الف‌ـ کمیت
از شروع مقدمات مشروطه تا پیروزی انقلاب اسلامی، تعداد قابل توجهی روحانی سیاست‌پیشه ظهور کرده‌اند و بعضی از جهت دینی در حد مرجعیت عامه بوده‌اند. شخصیت این افراد متفاوت بوده است و گاه از نقطه نظر سیاسی در مقابل همدیگر قرار می‌گرفته‌اند. برای مثال در مورد مشروطه نظر حاج شیخ‌فضل‌الله با دو مجتهد معروف، بهبهانی و طباطبایی یکسان نبود و برخورد مدرس با رضاشاه در مقایسه با بسیاری از هم‌مسلکانش فرق داشت. انقلاب اسلامی تک‌تک این روحانیون را با تمام اختلافاتی که داشته‌اند، بار دیگر مطرح ساخت. فصلی نو در تاریخ ایران درانداخت و تحلیل‌های تازه‌ای را سبب شد و البته هنوز قضاوت تاریخ در این باره به مرحله بروز و قطعیت نرسیده است.
 
ب‌ـ کیفیت
تکریم امام راحل ازعالمان مجاهد غیر از مدرس، معمولاً با مناسبتی ویژه صورت می‌گرفت. به عنوان نمونه می‌فرمودند:«درفلان موضوع تاریخی، فلان کس این‌طور گفت». گاهی نیز فراتر می‌روند و مثلاً می‌گفتند:«فلان فرد هدفش عمل به اسلام بود»، اما در یادآوری‌های ایشان از مدرس معمولاً تکیه بر این نکته است که مدرس یک انسان تمام عیار و یک الگوی قابل تبعیت و بالاخره یک اسوه بود. به عبارت دیگر می‌توان گفت ایشان هر یک از عالمان ـ غیراز مدرس ـ را که نام می‌بردند، تنهااز جنبه‌ای می‌ستودند، اما وقتی از مدرس نام می‌بردند، او را تقریباً از همه جنبه‌ها می‌ستودند. این شکل ازتجلیل که بدان اشارت رفت، مختص به مدرس است و در باره هیچ‌کس اعم از روحانی و غیرروحانی دیده نشده است.
 
سرسختی مدرس
قدیمی‌ترین سخن وتجلیلی که از امام راحل درباره مدرس داریم، چند موردی است که در کتاب معروف کشف الاسرار آمده است. این اثر مربوط به 65 سال قبل است و در آن، ذیل عنوان «چرا رضاخان با علما بد بود؟» چنین می‌خوانیم:
«او با مرحوم مدرس، روزگاری گذرانده بود و تمام خصوصی داشت، از این‌رو فهمید که با هیچ چیز نمی‌توان او را قانع کرد. نه با تطمیع و نه با تهدید و نه منطقی صحیح داشت که او را قانع کند. (رضاخان) از او (مدرس) حال علمای دیگر را سنجید و تکلیف خود را برای اجرا کردن نقشه‌های ارباب‌هایش فهمید.
 
نمونه‌ای که مذکورافتاد را از کتاب بیوگرافی پیشوا نقل کردیم و چنان‌که عیان است، ناقل تصرفاتی در اصل عبارت آورده، اما مضمون عوض نشده است. بیوگرافی پیشوا نام جزوه‌ای در شرح زندگی امام راحل و پاره‌ای از دیدگاه‌ها و منویات ایشان است که قبل از پیروزی انقلاب، توسط انتشارات 15 خرداد تدوین ومنتشر شده است.
 
تأثیر یک انسان مسلمان
درمورخه 31 اردیبهشت 58، دانشجویان دانشکده حقوق ملاقاتی با امام داشتند. امام ضمن هشدار نسبت به طراحی‌های اجانب در باره مؤسسات آموزشی‌ـ‌تربیتی مسلمانان به هدف اسلام ازبرنامه‌های تربیتی خوداشاره کرد و فرمود:
«اسلام می‌خواهد انسان درست کند، می‌خواهد آدم درست کند، یک آدم اگر موافق تعلیم قرآن درست شود یک وقت می‌بینید که یک مدرس از کار درمی‌آید که یک مدرس مثل یک گروه است جلوی قدرت رضاخان، آن قدرت شیطانی می‌ایستد، تنها می‌ایستد. با پیرمردی خودش می‌ایستد جلویش را می‌گیرد و جلوی شوروی را که می‌خواستند به ایران حمله کنند، می‌گیرد. اینها هم خارجی‌ها هم از انسان می‌ترسند و لهذا دانشگاهی‌ها را می‌خواهند نگذارند از آن انسان پیدا بشود.
 
یک مجلس و یک مدرس
رهبرکبیر انقلاب در دیدار با دانشجویان دانشگاه شیراز شخصیت مدرس وقدرت نفوذ او در مجلس را چنین می‌ستایند:
«آنها از مدرس می‌ترسیدند. مدرس یک انسان بود، یک نفری نگذاشت کارهای او پیش برود تا وقتی که کشتندش. یک نفری بر همه مجلس غلبه می‌کرد، یک نفری بر اهالی که در مجلس بودند غلبه می‌کرد، یک نفری تا در مجلس نبود (من آن وقت مجلس رفتم، دیدم، برای تماشا، بچه بودم، جوان بودم رفتم) مجلس آن وقت تا مدرس نبود مثل این‌که چیزی در آن نیست. مثل این‌که محتوا ندارد. مدرس با آن عبای نازک و با آن قبای کرباسی وقتی وارد می‌شد، مجلس می‌شد. طرح‌هایی که در مجلس داده می‌شد، آن‌که مخالف بود مدرس بود و می‌ماساند مطلب را.
 
وارستگی و آزادگی
در هفتم شهریور 61، اعضای هیئت دولت وقت به حضور امام رسیدند. بنیانگذارجمهوری اسلامی به منظور موعظه و نیز تشویق ایشان به اعراض از دنیا و به هیچ شمردن مقام، به شمه‌ای از حالات و وضع زندگی مدرس و چگونگی برخورد او با صاحبان قدرت اشاره کردند و آثار این روحیه را در زندگی شخصی و اجتماعی، به‌ویژه برای اهل سیاست تشریح کردند. بخش هایی از این گفتار ‌که درفضایی صمیمی بیان شده است‌ را به تناسب اهمیت محتوا و جامعیت سخن و مناسبت و موقعیت مجلس ملاحظه می‌کنیم:
 
«شما ملاحظه کرده‌اید، تاریخ مرحوم مدرس را دیده‌اید که یک سید خشکیده لاغر لباس کرباسی (که یکی از فحش‌هایی که آن شاعر به او داده بود، همین بود که تنبان کرباسی پوشیده است)، یک همچو آدمی در مقابل آن قلدری که هر کس آن وقت را ادراک کرده است، می‌داند که زمان رضاشاه غیر از زمان محمدرضاشاه بود، آن وقت یک قلدری بود که شاید تاریخ ما کم مطلع بود، در مقابل او در مجلس ایستاد. در خارج که یک وقت گفته بود، سید چه از جان من می‌خواهی؟ گفته بود که می‌خواهم تو نباشی. می‌خواهم تو نباشی. این آدم که می‌آمد (من درس ایشان یک روز رفتم)، در مدرسه سپهسالار که مدرسه شهید مطهری است حالا، درس می‌گفت، من یک روز رفتم درس ایشان، مثل این‌که هیچ کاری ندارد، فقط طلبه‌ای است دارد درس می‌گوید. این‌طور قدرت روحی داشت. در صورتی که آن وقت در کوران آن مسائل سیاسی بود که باید به مجلس می‌رفتند و آن بساط را درست می‌کردند. از آنجا از پیش ما رفت مجلس. آن وقت هم که می‌رفت مجلس، یک نفری بود که همه از او حساب می‌بردند. من مجلس آن وقت را دیده بودم، کأنه مجلس منتظر بود مدرس بیاید. با این‌که با او بد بودند، ولی مجلس کأنه احساس نقص می‌کرد وقتی مدرس نبود. وقتی مدرس می‌آمد مثل این‌که چیز تازه‌ای واقع شده است. این برای چه بود؟ برای این‌که یک آدمی بود که نه به مقام اعتنا می‌کرد و نه به دارایی و امثال ذلک، هیچ اعتنا نمی‌کرد، نه مقامی او را جذب می‌کرد. ایشان وضعش این طور بود که (برای من این را که نقل کردند) داشت قلیان خودش را چاق می‌کرد، خودش این‌طور بود، فرمانفرمای آن روز (حالا که من می‌گویم فرمانفرما، شما به ذهنتان نمی‌آید یعنی چه) فرمانفرمای آن روز وارد شده بود منزلش، گفته بود که به او حضرت والا من آب قلیان را می‌ریزم، تو این آتش سرخ‌کن را درست کن یا به‌عکس. از اینجا همچو او را کوچک می‌کرد که دیگر نه، طمع دیگر نمی‌توانست بکند. وقتی این‌طور با او رفتار کرد که بیا این آتش سرخ‌کن را گردش بده، آن آدمی که همه برایش تعظیم می‌کردند، همه برایش چه می‌کردند، این وقتی این‌طوری می‌رسید، این شخصیت‌ها را این طوری از بین می‌برد که مبادا طمع کند که از ایشان چیزی بخواهد. من بودم آنجا که یک کسی یک چیزی نوشته بود، زمان قدرت رضاشاه، زمانی که آن وقت باز شاه نبود، آن وقت یک قلدر نفهمی بود که هیچ چیز را ابقا نمی‌کرد، یک کسی آمد گفت من یک چیزی نوشتم برای عدلیه، شما بدهید ببرند پیش حضرت اشرف (یک همچو تعبیرهایی) که ببینند. گفت، رضاخان که نمی‌داند اصلش عدلیه را با «الف» می‌نویسند یا با «ع»، من بدهم این را او ببیند؟ نه این‌که این را در غیاب می‌گفت. در حضورشان هم می‌گفت. این جوری بود وضعش. این چه بود؟ برای این‌که وارسته بود. وابسته به هواهای نفس نبود. «اتخذ الهه هویه» نبود. این هوای نفسانی خودش را اله خودش قرار نداده بود، این اله خودش را خدا قرار داده بود. این برای مقام و جاه و وضعیت کذا نمی‌رفت عمل کند. او برای خدا عمل می‌کرد. کسی که برای خدا عمل می‌کند، وضع زندگیش هم آن است. دیگر از آن وضع بدتر که نمی‌شود برایش، برای چه دیگر چه بکند، از هیچ‌کس هم نمی‌ترسید. وقتی که رضاشاه ریخت به مجلس که چیز می‌کردند، فریاد می‌زدند آن قلدرهای اطرافش زنده باد کذا و زنده باد کذا، مدرس رفت و ایستاد و گفت که مرده باد کذا، زنده باد خودم. در مقابل او شما نمی‌دانید حالا، در مقابل او ایستادن یعنی چه و او ایستاد. این برای این بود که از هواهای نفسانی آزاد بود، وارسته بود، وابسته نبود.
 
اشاره به یک اشتباه مدرس
امام با این‌که مدرس را به عنوان یک الگوی سیاسی‌ـ‌روحانی پذیرفته است، اما به موجب صمیمیتی که در گفتار دارد، حاضر نیست حقیقت را فدای مدرس سازد. لذا علی‌رغم همه تعریف‌های پیشین، وقتی به موردی برمی‌خورد که عمل مدرس را از نظر سیاسی اشتباه می‌داند، بی‌پرده می‌گوید.
 
در قضیه جمهوری چنان‌که در تاریخ خوانده‌ایم، مدرس مخالفت کرد. او می‌پذیرفت که شکل حکومت جمهوری با الگویی که از صدر اسلام داریم موافقت دارد، ولی آن جمهوری پیشنهادی را پیش درآمد خودسری و دیکتاتوری می‌دید و گاهی هم بلشویکی می‌خواند. در این ماجرا برگ برنده دست رضاخان بود، زیرا مردم عادی، هر چند رشد چندانی نداشتند، اما از پادشاهان هم خیری ندیده بودند. خواص نیز کم و بیش می‌فهمیدند که تمرکز قدرت طی سالیان دراز در یک خانواده موجب فساد است و حکومت خاندان قاجار می‌توانست نمونه زنده آن باشد. این بود که مردم بسیاری با صمیمیت و انتظار به جمهوری چشم دوخته بودند و مخالفت با آن دشوار بود و می‌توانست موجب بدنامی و انواع تهمت‌ها شود. مدرس بی‌اعتنا به وصله‌هایی که ممکن بود به او بچسبانند ـ‌و از جمله این‌که او را به دلیل رد تمایل روس‌ها انگلیسی قلمداد کنندـ سرسختانه با جمهوری مخالفت کرد و سرانجام آن را به هم زد. عجیب این است که روشنفکران آن روز مثل بهار و دیگر اعضای اقلیت نیز کم‌کم با او موافق شدند و شعر جمهوری‌نامه یکی از آثار آن موافقت است. در آن قضیه رضاخان از عمق جانش به قدرت مدرس پس برد و سر تسلیم فرود آورد.
 
امام با کمال بی‌تعصبی، نوع تشخیص و اقدام مدرس در آن روز را اشتباه قلمداد کرد. عین عبارت ایشان از این قرار است:
«هیاهو کردند، فریاد کردند که ما می‌خواهیم شما را به دروازه تمدن بزرگ برسانیم و در واقع مطلب دور کردن ملت بود از اصل تمدن، تا چه برسد به تمدن بزرگ، همه را دور کردند از تمدن، از آنی که استقلال انسان را درست می‌کند. استقلال فکری انسان را تا انسان استقلال فکری نداشته باشد، نمی‌تواند یک فرد مفید باشد و اینها می‌خواستند فرد مفید پیدا نشود، اینها اصلاً از انسان می‌ترسیدند. اینها دیدند که یک مدرس، در زمان رضاخان یک مدرس بود که در مجلس بود و نگذاشت رضاخان آن وقت که می‌خواست جمهوری را درست کند، مدرس نگذاشت ولو برخلاف مصالح شد و اگر درست شده بود بهتر بود، لکن آن وقت اینها نظر سوء داشتند.
 
در اینجا امام نمی‌گویند جهت اشتباه مدرس چه بود و ما نمی‌خواهیم به وکالت از ایشان حرفی بزنیم، اما می‌توانیم با توجه به بعضی از موضع‌گیری‌های مدرس که در گذشته دیده‌ایم، جهت یا جهات اشتباه او را استنباط کنیم. برای مثال روشن بود که پس از شکسته شدن استبداد و تشکیل مجلس شورا، جمهوری و رئیس‌جمهور نیز ناچارند متکی بر مجلس باشند و مدرس که آن‌گونه از قدرت مجلس در مقابل شاه دم می‌زد دلیلی نداشت قدرت مجلس را در برابر رئیس‌جمهور دست‌کم بگیرد. همچنین مدرس اعتراف می‌کرد که جمهوری بیش از مشروطه با الگوی اسلامی سازش دارد. در آن صورت از مثل او انتظار می‌رفت بر قدرت اسلام تکیه کند و به امید برپاداشتن یک اساس اسلامی دست به کار شود. گذشته از اینها در برخورد مدرس با اشخاص، یک صفت و سلیقه خاص از او به ظهور رسید که خیلی بحث‌انگیز بود و هنوز هم هست. مدرس افرادی را با بدترین سوابق سیاسی در صورت امکان برای روز مبادا و به منظور کسب حداقل استفاده نگاه می‌داشت، یعنی معتقد بود نباید یک ذره انرژی در عالم سیاست و اداره اجتماع هدر برود. حفظ نصرت‌الدوله و گذشت از وثوق‌الدوله از جمله مثال‌های بارز این معنی به شمار می‌روند. همچنین در مجلس ششم، پس از مخالفت مفصل و مستدل دکتر مصدق با وزارت وثوق‌الدوله و فروغی، ضمن یک نطق تاریخی وثوق‌الدوله را قابل گذشت دانست، ولی از فروغی با جمله طعن‌آمیز «لانعلم منه الاخیراً» یاد کرد و حضار خندیدند. سپس گفت:«ای کاش ما صد نفر مثل مصدق داشتیم» و با کمی فاصله عین همین جمله را در باره فروغی هم تکرار کرد. در اینجا معلوم است که او مصدق را با فروغی در یک کفه نمی‌گذارد و منظورش بر حسب تصریح خودش، این است که فروغی هم با تمام معایبش نگهداشتنی است و جایی به درد می‌خورد.
 
این سلیقه مدرس بود و ما کار به درستی و نادرستی یا عملی بودن و نبودن آن نداریم، بلکه فقط می‌خواهیم بگوییم کسی که معتقد است افراد را حتی اگر ناسالم و بی‌آبرو باشند، باید حفظ کرد و از حداقل منافع آنها بهره‌مند شد، نسبت به یک عنوان صد در صد آبرومند، مثل جمهوری هم بایستی همان گونه فکر کند. حق آن بود که این عنوان سودمند را نگه می‌داشت و در پیرایش آن از مقاصد رضاخان ـ‌به نظر خودش‌ـ کوشش می‌کرد.
 
یک حکم تاریخی
امام خمینی یک اظهارنظر مستقل و نسبتاً مفصل نیز در باره مدرس دارند که در حکم مورخ 28 شهریور 1363، مبنی بر بازسازی مزار مدرس منعکس است. وقتی ماجرای این حکم و مقبره نوبنیاد مدرس را با سرنوشت قبر رضاخان پس از انقلاب اسلامی مقایسه کنیم، یک نکته عبرت‌آموز تاریخ معاصر روی می‌نماید. بخشی از این حکم را که اتفاقاً شامل مقایسه‌ای ضمنی بین رضاخان و مدرس و نقش این دو در صحنه سیاست ایران است، پایان‌بخش این مقال قرار می‌دهیم:
 
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
در عصر شکوفایی انقلاب اسلامی، بزرگداشت مجاهدی عظیم‌الشأن و متعهدی برومند و عالم بزرگواری که در دوران سیاه اختناق رضاخان می‌زیست لازم است، زیرا در زمانی که قلم‌ها شکسته و زبان‌ها بسته و گلوها فشرده بود، او از اظهار حق و ابطال باطل دریغ نمی‌کرد. در آن روزگار در حقیقت حق حیات از ملت مظلوم ایران سلب شده بود و میدان تاخت و تاز قلدری هتاک در سطح کشور باز و دست مزدوران پلیدش در سراسر ایران تا مرفق به خون عزیزان آزاده وطن، علمای اسلام و طبقات مختلف آغشته بود. این عالم ضعیف‌الجثه با جسمی نحیف و روحی بزرگ و شاداب از ایمان، صفا و حقیقت و زبانی چون شمشیر حیدر کرار رویارویشان ایستاد و فریاد کشید و حق را گفت و جنایات را آشکار کرد و مجال را بر رضاخان کذایی تنگ و روزگارشان را سیاه کرد و عاقبت جان طاهر خود را در راه اسلام عزیز و ملت شریف نثار کرد و به دست دژخیمان ستمشاهی در غربت به شهادت رسید و به اجداد طاهرینش پیوست. در واقع شهید بزرگ ما مرحوم مدرس که القاب برای او کوتاه و کوچک است ستاره درخشانی بود بر تارک کشوری که از ظلم و جور رضاشاهی تاریک می‌نمود و تا کسی آن زمان را درک نکرده باشد، ارزش این شخصیت عالی‌مقام را نمی‌تواند درک کند. ملت ما مرهون خدمات و فداکاری‌های اوست و اینک که با سربلندی از بین ما رفته برماست که ابعاد روحی و بینش سیاسی اعتقادی او را هرچه بیشتر بشناسیم و بشناسانیم و با خدمت ناچیز خود مزار شریف و دورافتاده او را تعمیر و احیا کنیم.
28 شهریور 1363
روح‌الله الموسوی الخمینی
پی‌نوشت‌ها:
(1)بیوگرافی پیشوا، ص 33.
(2)صحیفه نور، ج 1، ص 97.
(3) همان، ج 6، ص 231.
(4) همان، ج 16، صص 268 و 269.
(5) همان، ج 8، ص 199.
/971/پ202/ج
ارسال نظرات