چگونه فرقهها را نقد کنیم/ بخش سوم؛
خوانندگان معنویتهای وارداتی خوشبینانه به مصاف خطر میروند
خبرگزاری رسا ـ آنچه معنویتهای وارداتی از ما میخواهند این است که اجازه دهیم تمدن غرب به کار خود ادامه دهد.
در این قسمت تکنیکهایی را دربارۀ مفاهیم به کار رفته در مکاتب ذکر میکنیم که ناقدان با توجه به این نکات بتوانند نقد صحیحی در مورد آیینهای گوناگون داشته باشند.
در این بخش، سخن از مفاهیم است؛ نه رهنمودهای عملی در هر مکتب و نه جهان بینی هر مکتب. سخن در این است که از واژهها نباید سرسری گذشت و واژههایی که در ظاهر با واژههای اسلامی شبیه است، نباید باعث خلط مبانی شده و ناقد را به اشتباه اندازد.
بنابراین، این فراز بیشتر درباره کسانی کاربرد دارد که حسن نیت دارند و معمولا به ظاهر کلمات فریفته شده و مرادِ سوءِ گوینده را نادیده میگیرند.
مفاهیم سکولار را متعالی معنا نکنید
هر واژهای تفسیری دارد و با همان تفسیر باید فهم گردد. در هر مکتب واژههایی یافت میشود که در دیگر مکاتب هم کاربرد دارد؛ ولی در هر کدام بار معنایی خاص دارد.
کسی که قصد دارد معنای دقیق مفاهیم هر مکتب را بداند، باید تعریف هر واژه را از متون همان مکتب جویا شود. از جمله پارهای از مفاهیم در عرفانهای جدید، به گونهای تفسیر شدهاند که با تفسیرهای دینی تفاوت بنیادین دارند.
مفاهیمی که در متون دینی معانی متعالی و الهی دارند، در معنویتهای نوپدید، با عینک این جهانی دیده شده و کاملاً با نگرش انسانمحورانه معنا شدهاند. مفاهیمی مانند دعا، عبادت، شکرگزاری، خودمقدّس، فطرت، عرفان و حتی واژۀ خدا با همین مشکل روبهرو است. در کشور ما خوانندگان کتابهای معنویت وارداتی اغلب با خوشبینی بیجا با این ایدهها و گفتهها روبهرو میشوند.
درست است که پیشداوری یکی از موانع فهم صحیح اندیشۀ دیگران است، اما آنچه از پیشداوری آسیبزاتر است، تحمیل ذهنیت قبلی بر واژههایی است که نویسنده و گوینده از آنها مراد دیگری دارند. تحمیل ذهنیت، همیشه ناشی از تعصّب نیست و گاهی ناشی از آرمانگرایی است. در این موارد از آنجا که به تعالی کلام گوینده ختم میشود، به پذیرش آن میانجامد.
چنین تحمیلی غالباً در جایی اتفاق میافتد که نگاه خواننده، متعالی است و از نویسنده هم انتظار عرضۀ پیام غنی را دارد؛ به همین علت اگر نویسنده هم تفسیر متعالی از مفاهیم عرضه نکرده باشد، باز خوانندۀ اثر، این مفاهیم را چنان میفهمد که انتظار داشته، نه چنان که گوینده اراده کرده است. بنابراین اگر معانی قبلی که در ذهن خواننده وجود داشته، خود را بر واژهها تحمیل کند، غیر از آن که واقعبینانه نیست، عالمانه هم نبوده و این روحیه در فضای پژوهش و تحقیق به نتیجۀ غیر علمی میانجامد. از این روی، فهم واژگان در متون معنوی جدید جایگاه ویژهای دارد.
مثال
مفهوم «بخشش» در معنویتهای جدید فراوان تبلیغ میشود. در نوشتههای اکهارت توله این مفهوم برجستگی خاصی دارد. در متون اسلامی، مفهوم بخشش در عرصه حیاتِ جمعی و تعامل با افراد در اجتماع وارد شده و به معنای صَرف نظر کردن از حقّ معنوی و مالی خود و یا سهیم نمودن دیگران در امکانات شخصی است. اینگونه بخشش در متون دینی، در صورتی فضیلت اخلاقی محسوب میشود که با قصد خیر رساندن به دیگران و کسب رضایت خدا انجام شده باشد[1].
واژه بخشش در کلمات اکهارت به معنی چشمپوشی از داشتههای خویش و شریک کردن دیگران در داراییهای خود نیست، بلکه به معنی چشمپوشی از نگرانیها و گذشتن از خود است؛[2] به عبارت دیگر بخشش در نظام اندیشه اکهارت، نه با سرگذشت دیگران پیوند میخورد، نه با انگیزه ورود به عالم معنا و کسب فضیلت اخلاقی انجام میشود. یعنی نه خدا در آن به چشم میخورد و نه رسالت اجتماعی در آن دیده میشود. نتیجه این که در کلمات اکهارت«بخشش» در مقابل کینهتوزی یا خساست نیست، بلکه در مقابل «ندامت» است.
بخششی که اکهارت به آن دعوت میکند، در حقیقت دعوت به سرپوش گذاشتن بر وجدان اخلاقی است. یعنی چراغی به نام «عذاب وجدان» که ممکن است سوسوی آن در نهایت، آدمی را به خالقش پیوند دهد و راه بسته انسان مدرن را به عالم معنا باز کند. این در مکتب اکهارت، ضدّ ارزش است و مدفون کردن آن، ارزش معرفی میشود! اکهارت از دیگران میخواهد با بخشش گله و شکایت را کنار بگذارند و انسانهای قانع و سربهراهی باشند و اجازه دهند که تمدن غرب به کار خود ادامه دهد.
به راستی معنویتی که با انکار مشکلات روانی انسان مدرن آغاز میشود، شناختش از نیازهای روحی آدمی چه میزان درست خواهد بود؟
فهمش از ساحتهای وجودی انسان چه قدر قابل اعتماد خواهد بود؟ در نهایت راهکارهایی که برای درمان پیشنهاد میدهد، چه میزان واقعبینانه و کارآمد خواهد بود؟
مفاهیم تجربی را دینی تفسیر نکنید
ناقد باید با کاوش در حقیقتِ مفاهیم، بین مفاهیم دینی و تجربی تفاوت بگذارد و از یافتههای جدید علوم تجربی، به مفاهیم دینی پل نزده و مفاهیم دینی را تجربی تفسیر نکند. ممکن است بعضی از یافتههای جدید علوم تجربی بتواند در موارد جزئی از گزارشهای دینی پرده بردارد و حکمت بعضی از دستورها(نه علت) را کشف کند. اما بسیاری از گزارههای دینی، حقیقتی وحیانی دارند و با تفسیرهای تجربی و حسی نه تنها رازگشایی نشده؛ بلکه اساساً از معنای خود تهی شده و شأن حقیقی خود را از دست میدهند. به علاوه کم نبوده یافتههایی که با آب و تاب، آن را علمی و مسلّم پنداشتهاند؛ اما چندی بعد دانشمندانِ همان علم، آن را "بافته" و بیاساس اعلام کردهاند.
بر همین اساس دو اشتباه بخششناپذیر در بعضی از نحلههای معناگرا اتفاق افتاده است: اول این که این یافتهها را با ظاهری متافیزیکی ارائه داده و حتی نامی متافیزیکی بر آن نهادهاند(مانند مثال بعدی). دوم این که ادعا کردهاند تفاسیر دیگر از آموزههای دینی صحیح نیست و برترین و بهترین تفسیر همین است.
مثال
وین دایر از کسانی است که کتابهایش بیشتر با موضوعات عرفانی به نگارش درآمده و اندیشه خود را با آرم عرفان عرضه کرده است. به همین جهت از اصطلاحات به ظاهر عرفانی بهره برده است.
از مفاهیم مطرح شده در آثار ویندایر مفهوم «وحدت وجود» است. وی در توضیح وحدت وجود میگوید: «پلکهای چشم ما با وجود ساختار کوچک خود، با تمام بدن هماهنگ عمل میکند و تمام اجزای بدن، ضمن این که خود از نیروی حیات سرشارند، با تمامیّت آدمی که «من» باشد هماهنگ عمل میکنند.
یافتههای علمی دانشمندان با میکروسکوپ الکترونی، بر وجود حیات در تمام اجزای موجودات(نه فقط انسان) حکایت دارند. ضمن استقلال حیات اجزا، هماهنگی و همسویی با کل نیز آشکار است. تکتک انسانها با هم دیگر «پیکره کامل انسانیّت» را تشکیل میدهند. انسانها «من» هایی هستند که در قالبی متحدالشکل به نام «ما» به حیات خود ادامه میدهند؛ پس باید حقیقتی انکارناپذیر به نام «اصل وحدت وجود» را پذیرفت که در جهان لایتناهی بر سراسر هستی حکومت میکند.[3]
تمام اجزای عالم، ضمن این که در کار انفرادی خود از نقص و خطا عاری هستند، در همان زمان با ذرات دیگر و با کلّ کائنات هماهنگ و همنوایند و به فواصل زمانی احتیاجی ندارند[4]. پرواز دسته جمعی پرندگان در هوا و پیچ و تاب خوردن آنها به گونهای که انگار به هم متّصلند و از یک جا فرمان میگیرند، شواهدی روشن بر وحدت وجود است.»
کسانی که بینش قرآنی دارند نیک میدانند که در تفسیر ویندایر از وحدت وجود، نه مفهوم وحدت خوب تعریف شده و نه موضوع وجود به شایستگی تصویر شده است.
نظر او در باب وحدت، بیانی جدید[5] از نظم در جهان هستی است که درک شکل سادهتر آن یعنی انسجام و انتظام در اجزای عالم، برای انسانهای عادی هم آسان است. آنچه ویندایر وحدت وجود نامیده، بیان متکلمین و فلاسفه بر اثبات وجود خداست که از آن به برهان نظم یاد شده است. وحدت قبل از هر چیز، محور لازم دارد. در تفسیر ویندایر از وحدت، هیچ اثری از محوریّت خدا نیست و گفتۀ او با خدامحوری پیوند برقرار نمیکند.
آنچه برهان نظم در صدد اثبات آن است، اثبات خالق است، نه اثبات وحدتِ خالق. آنچه در کلام وین دایر پذیرفتنی است، پذیرش خالق کائنات است و از گفتۀ او «وحدت خالق» هم برنمیآید، چه رسد به «وحدت وجود». بنابراین در کلام ویندایر، یافتهای تجربی، نامی دینی به خود گرفته و بدون آن که اندکی به تفسیر دینی نزدیک شده باشد، در پی معنوی جلوه دادن این تفسیر است.
محقق و پژوهشگر حوزوی عرفان های وارداتی،
حجت الاسلام حمزه شریفی دوست/925/م8/ر
[1].انسان کامل، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، 1376، ص 301.
[2].نیروی حال، ص 186.
[3]ـ عرفان، ص 138.
[4]ـ همان، ص 360.
[5]. جدید به این معنی که مثالهای وی به تازگی در علوم تجربی مطرح شده و مصادیقی است که تازه کشف شده است.
ارسال نظرات