وصایت و خلافت در اسلام و مسیحیت
مساله وصایت و خلافت برای انبیاء الهی امری غیر قابل انکار و در هر یک از ادیان آسمانی با چالشهایی روبه رو بوده است برای بررسی این بحث در اسلام و مسیحیت که از ادیان بزرگ آسمانی هستند و بیشترین پیروان را دارند در گفت و گویی با کارشناس و محقق حوزوی، حجت الاسلام سید احمد رضوی به ابعاد مختلف این مساله پرداختیم.
رسا ـ آیا وصایت و خلافت مختص به پیغمبر اسلام است یا انبیاء دیگر هم چنین حقی داشتهاند؟
یک روایت صحیح السند داریم که نام مبارک بسیاری از انبیا و اوصیاء ذیل این روایت آمده است مبنی بر این که تمام آنها وصی بعد از خود داشتهاند. طبق اعتقادات ما مسلمانان نیز تمام انبیا وصی داشتند، اولین انسان خلق شده توسط پروردگار حضرت آدم بود که خود نبی و وصی او شیث بود.
اولین انسان پیغمبر بود و اولین پیغمبر وصی داشت تا پیغمبر خاتم؛ یعنی داشتن وصی برای انبیاء یک مطلب مسلم و پذیرفته شده است. پیغمبری آمده و برنامه و موازینی را بیان کرده، برای بعد از خودش باید یک حافظ و یک مبیّن و مفسر داشته باشد و او را تبیین کننده دین و دستوراتی که از جانب خداوند آورده قرار دهد، از این رو نمیتواند دین را بدون سرپرست رها کند.
رسا ـ این دیدگاه اختصاص به شیعه دارد یا اهل سنت هم همین اعتقاد را دارند؟
در روایات اهل سنت هم داریم که وقتی خلیفه دوم داشت از دنیا میرفت عائشه بوسیله عبدالله عمر به خلیفه دوم پیغام فرستاد که ای خلیفه! امت پیامبر اکرم(ص) را بدون چوپان رها نکنی. هیچ چوپانی گله گوسفندش را بدون مسئول و سرپرست رها نمی کند، آن وقت میگوید که امت پیغمبر که از گله گوسفند کمتر نیست؛ مبادا امت پیغمبر را بدون سرپرست رها کنی، ولی اهل سنت از طرفی قائلند که پیامبر(ص) بدون وصی از دنیا رفتند.
میخواهم بگویم بحث وصایت و خلافت از مسلمات بین فرق اسلامی و عقلای عالم است و در روایات نیز اشاره شده است که هیچ پیغمبری بدون وصی از دنیا نرفته و تمام انبیاء وصی داشتهاند.
رسا ـ آیا مساله وصایت و جانشینی در عقائد و تاریخچه مسیحیت هم آثاری از خود نشان میدهد؟
ما می گوییم پیامبران همه وصی داشتند، کتاب مقدس نیز همین را میگوید، سیره انبیاء را مطالعه کنید در روایات متعدد بیان شده است که همه انبیاء وصی داشتند، و جانشینشان یا پیغمبر و نبی بوده یا حجت خدا.
رسا ـ آیا در کتاب مقدس مستندی بر این بحث وجود دارد؟ لطفا بیان کنید؟
در کتاب مقدس هم مطلب از همین قرار است مثلا یکی از انبیاء کتاب مقدس حضرت داوود است، وصی حضرت داوود، جناب سلیمان بود، حضرت موسی نیز وصی داشت و وصی حضرت موسی برادرشان هارون بود، در زمان زندگی حضرت موسی، هارون از دنیا رفت سپس یوشع وصی ایشان شد؛ یوشع هم جزء اوصیاء است ولی وصی دوم بود، جانشین و وصی حضرت عیسی هم پطرس بود.
رسا ـ آیا وصایت و جانشینی انبیای کتاب مقدس مثل جانشینی در اسلام است؟
ما معتقدیم وصیِّ پیغمبر خدا که حضرت علی(ع) است منصوب از جانب خداست، لذا در بعضی از نقلها وارد شده است که یک قبیلهای آمد تا اسلام بیاورد، به پیامبر اکرم(ص) گفتند: یا رسول الله ما اسلام میآوریم به شرط اینکه خلافت و وصایت بعد از شما به دست ما باشد؛ حضرت فرمودند دست من نیست و خداوند تعیین کننده خلافت بعد از من است.
عین این کلیشه را در کتاب مقدس می بینیم، لااقل در مورد انبیاء مشهور در کتاب مقدس؛ مثلا یعقوب جانشین اسحاق شد به خواست خدا، سلیمان جانشین داوود شد به خواست خدا، در عبارات کتاب مقدس وارد شده است که خداوند از قبل سلیمان را برای این امر انتخاب کرده بود اما جالبتر است که سلیمان در کتاب مقدس نبی نیست بلکه پادشاه است، اما پادشاهی است که قرار است وصی داوود نبی شود، این پادشاهی که قرار است جانشین داوود شود از جانب خدا انتخاب میشود از وقتی که در شکم مادر است مورد عنایت پروردگار است.
وقتی خدا میخواهد حضرت موسی را دنبال کاری بفرستد، به حضرت موسی می گوید برو این وظیفه را انجام بده و تبلیغ کن؛ حضرت موسی می گوید خدایا من نمیتوانم، کار سختی است. در کتاب مقدس اینگونه گفته شده است که خدا می گوید، آیا برادرت هارون را نمیشناسی که او فصیح و بلیغ است، من برادرت هارون را که نبی هم هست به همراه تو میفرستم؛ حضرت هارون همراه و وصی حضرت موسی میشود آن هم به انتخاب خدا.
در عهد جدید از کتاب مقدس (انجیل) آمده است که حضرت عیسی می خواهد برای خودش جانشین انتخاب کند"پطرس" را انتخاب میکند و میگوید من کلیسای جدید خود را بر روی تو ایجاد میکنم؛ یا به تعبیر کتاب مقدس آن چه را که تو در زمین ملعون بدانی در آسمانها ملعون است و آن چه را تو بگویی خوب است پس خوب است.
حضرت پطرس توسط چه کسی انتخاب شد؟ توسط عیسی مسیح و همانطور که میدانید حضرت عیسی در عالم مسیحیت یکی از اقانیم(خدا) سه گانه است، پس پطرس به انتخاب خود خداوند به عنوان وصی عیسی انتخاب میشود، حضرت عیسی که از نظر مسیحیت یک "خدا، انسان" است.
حال پرسش این است که چطور ممکن نیست که جانشین پیامبر اکرم(ص) از جانب خداوند انتخاب شده باشد.
رسا ـ آیا در دیدگاه مسیحیت و حتی اهل سنت، وصی پیامبر نباید امتیازی نسبت به سایر انسانها داشته باشد؟
یکی از تشابههای وصی در اسلام و مسیحیت این است که وصیّ که در کتاب مقدس انتخاب می شود باید دارای کمالات و مراتب بالاتری نسبت به دیگران باشد، اما در بین اهل سنت می گویند نیازی به این مطلب نیست، هرچه شد، شد. وهابیت قائل است که هر کس امام و خلیفه شد اطاعتش واجب است «ولو بالقهر و الغلبه» حتی اگر به زور شمشیر باشد.
دو سال پیش کنار خانه خدا در مسجدالحرام نشسته بودم، خطیب مسجدالحرام صحبت می کرد، خودم میشنیدم که میگفت امام جماعت لازم نیست عادل باشد میگفت «و اِن شرب الخمر» حتی اگر شرب خمر کند و اگر گناهان کبیره کند باز هم امام است؛ عین مطلبی که امروز وهابیت به آن قائل هستند.
اما در کتاب مقدس کسانی که وصی میشوند، با اینکه معصوم نیستند اما نسبت به بقیه یک سر و گردن بالاترند؛ اوصاف حضرت سلیمان، وصی حضرت داوود را در کتاب مقدس نگاه کنید، از وقتی که در رحم مادر است مورد عنایت خداست، وقتی به دنیا میآید(در کتاب مقدس آمده) خداوند حکمتی به او میدهد که تا به حال به احدی نداده بود و از تمام عالم برای شنیدن حکمت او میآمدند.
در مورد حضرت هارون نگاه کنید، معجزات او در کتاب مقدس امده است، بلاغت، فصاحت و شجاعت ایشان، البته از نظر کتاب مقدس معصوم نیست با این که یک خطاهایی هم دارند ولی باز یک کمالاتی را دارا هستند که بقیه ندارند.
طبق بیان و اعتقادات مسیحیها در کتاب مقدس، حضرت سلیمان، هارون و پطرس بعضا خطاهای خیلی بزرگی هم کردند، اما از آن طرف کمالاتی که کتاب مقدس برایشان برشمرده کمالاتی است که دیگران ندارند و این نکته مهم است؛ اما در وهابیت چنین چیزی را قائل نیستند.
اما نظر شیعیان، باید گفت که شیعه قائل است وصی پیغمبر باید افضل مردم بوده و برترین مردم باشد کتاب مقدس هم تا حدودی همین را میگوید اعتقادات شیعیان هم همین حرف را میگوید و دلیل عقلی نیز دال بر این است که امامت مفضول قبیح است.
رسا ـ آیا نقاط مشترک دیگری در بحث وصی و جانشین نبی بین اسلام و مسیحیت هست که باید بیان شود؟
وجه شباهت بعدی بحث تحریف است چون حضرت عیسی آخرین پیامبر مذکور در کتاب مقدس است ما بیشتر روی جانشین حضرت عیسی تکیه کنیم، وصی حضرت عیسی پطرس بود و طبق ابلاغ و وصیت پیامبر اکرم(ص) وصیش کسی نبود جز حضرت علی(ع)؛ آیا واقعا وصایت و خلافت در اینها باقی ماند یا خلافت را ازآنها غصب کردند.
متاسفانه میبینیم همانگونه که پیامبر اکرم وعده داده بود دقیقا آنچه در بنی اسرائیل واقع شده در امت ما واقع شد، در اسلام امامت و وصایت قابل غصب نیست حواسمان باشد اما خلافت حضرت امیر(ع) غصب شد؛ در انجیل هم میخوانیم حضرت پطرس وصی حضرت عیسی بود اما بعدا خلافت و وصایت ایشان نادیده گرفته شد و شخصی به نام پولس آمد منازعات و بحثهایی با جناب پطرس داشت بالاخره نتیجه این شد که حرف پولس چربید و پطرس به حاشیه رفت.
در اسلام نیز همینگونه شد ابتدا با حضرت امیرالمومنین مخالفت کردند، بعد زمانه گذشت و یکی پس از دیگری عوامل دست به دست هم دادند تا دیگران خلیفه مسلمین شدند.
در کتاب مقدس حضرت عیسی میگوید: پطرُس تو وصی منی، پس پطرس باید وصی حضرت عیسی میشد؛ حتی وصی حضرت عیسی، ایشان را خدا نمیدانست. تاریخ مسیحیت را نگاه کنید؛ مثلا کتاب مسیحیت و بدعتها نوشته"جوان اگریدی" ایشان در بخش انشعابات مسیحیت میگوید که در قرون اولیه کسی حضرت عیسی را خدا نمیدانست، چون در قرون اولیه مسیحیت، خصوصا قرن اول و دوم و سوم پطرس و اعتقاداتش در مسیحیت نفوذ داشت و هنوز وصی عیسی پطرس بود.
اما پولس با پطرس منازعهای میکند حتی میگوید که پطرس و اطرافیانش نادانند و آنها را متهم به حماقت میکند خلاصه با هم درگیر می شوند، آخرش هم میگوید آقای پطرس تو وصیّ حضرت عیسایی، باش اما تو برای مختونان تبلیغ کن و من برای نامختونان، مختونان عده قلیلی از بنی اسرائیل هستندکه یهودیاند و به حضرت عیسی ایمان آوردند و نامختونان بقیه مردم دنیا هستند؛ آن عده قلیل مال تو و بقیه دنیا مال من. میخواهم بگویم بین اعتقادات وصی حضرت عیسی با وصی جعلی و غصبی فرق بود در انجیل آمده که پطرس اعتقاد به ختنه داشت اما پولس اعتقاد به ختنه نداشت.
ببینید هم در اسلام این انحرافات ایجاد شد هم در مسیحیت، یک سقیفه در اسلام اتفاق افتاد و یک سقیفه در مسیحیت؛ ادوار نزدیک سقیفه دست به دست هم دادند و توانستند بحث خلافت و امامت دیگران را جا بیندازند.
پیامبر اکرم(ص) تصریح کردند به وصایت علی(ع) اما سقیفه تشکیل شد و به تبع سقیفه توانستند خلافت را غصب کنند، در مسیحیت هم سقیفه داریم، سقیفه مسیحیت عمده در سال سیصد و بیست و پنج است در شورای نیقیه یعنی تا سال 325 میلادی بیش از سیصد سال بعد از حضرت عیسی هنوز اختلاف بود که حضرت عیسی خداست یا نیست؛ چرا این اختلاف بود چون بین اینکه پطرس وصی باشد یا پولس اختلاف بود.
گزارشات تاریخی می گوید پطرس و حواریون و طرفدارانش قائل به الوهیت حضرت عیسی نبودند، اما پولس قائل بود. وی جزو حواریون هم نبود، اصلا حضرت عیسی را درک نکرده بود سپس در سال 325 میلادی اختلافات بالا گرفت بعضیها مثل آریوس که یکی از کشیشها بود گفتند حضرت عیسی خدا نیست ولی بعضی دیگر مثل آتاناسیوس رقیب طرف مقابلش گفت: عیسی خداست.
به دستور امپراطور وقت یک شورایی تشکیل شد، امپراطور این منازعات دینی را به صلاح حکومتش نمیدانست و میگفت باید حرف یکی شود، هر کدام شد برای من فرقی نمی کند. شورا تشکیل شد حرف پولس به زور حاکم وقت به کرسی نشست، پولس قائل به الوهیت حضرت عیسی بود.
ما این را مقایسه می کنیم در بحث اسلام هم غصب خلافت به این راحتی انجام نگرفت شمشیر، قدرت، تهدید و حذف سنت به کمکشان آمد تا توانستند فضایل و احادیث را حذف کنند، خطبه غدیر را حذف کردند و بعد کمکم به زور شمشیر و قدرت، خلافت و حکومت را تصرف کردند.
در مسیحیت هم شورای نیقیه تشکیل شد و به نفع پولس رای دادند با اینکه اکثریت مردم آن زمان قائل به الوهیت حضرت عیسی نشدند یعنی باز هم در عمل نچربید اما در آنجا به نفع آنها رای دادند؛ آریوس را تبعید کردند که قائل به الوهیت نبود کتابهایش را سوزاندند، عین سوزاندن حدیث در صدر اسلام که خلیفه دوم دستور داد وقتی که به خلافت رسید دستور داد گفت هیچ کس حق ندارد از پیامبر اکرم روایت نقل کند اینها اجمال مقایسه خلافت و وصایت اسلام و مسیحیت بود.
علاوه بر این مسائلی که ذکر شد اشتراکات و اختلافات دیگری نیز وجود دارد که به فرصت و بحث دیگری نیاز دارد./925/گ401/ع