وهابیت تعلقی به اهل سنت ندارد
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، از جمله مطالبی که وهابیها در شبکههای ماهوارهای خود دستاویز تکفیر شیعیان قرار میدهند متهم کردن پیروان مکتب اهل بیت(ع) به استفاده صرف از عقل در اصول و فروع است. این در حالی است که عقل تنها یکی از چهار منبع استباط احکام نزد علمای شیعه است. از اینرو بر آن شدیم تا در این مورد با حجت الاسلام محمد محسن مروجی طبسی کارشناس وهابیت به گفتوگو بنشینیم.
رسا ـ در یکی از شبکههای وهابی کارشناس این فرقه مدعی شده که علمای شیعه در اصول اعتقادی خود عقل را به جای قرآن در اصول دین حجت میدانند. سپس میافزاید اگر اصول با عقل ثابت میشود پس چرا خداوند متعال پیامبران را فرستاد؟ در پاسخ به این شبهه چه باید گفت؟
قبل از طرح این مسئله، لازم است نکتهای ذکر کنم که در حال حاضر وهابیت درصدد موج آفرینی است تا در این بین خود را بیشتر مطرح کند. اما این کارشناس وهابی چند شبهه مطرح کرد؛ اول اینکه اصلا شیعه نمیتواند اعتقادات خود را از قرآن ثابت کند. این یکی از شبهاتش بود که خیلی هم روی آن مانور میداد. سپس بحث عقل را مطرح کرد و به شیعه تهمت زد که در مباحث خود قرآن را حجت نمیداند. این دقیقا روش وهابیت است که تهمت میزنند و اینگونه سخنان را نسبت به شیعه بیان میکنند و این مطلب جدیدی نیست.
اما این مساله را باید متذکر شوم که این شبهه افکنیهای کارشناس وهابی اگر قرار باشد احساسات کسی را بر انگیزد برادران اهل سنت از ما مقدم هستند؛ به دلیل اینکه این حرف به نحوی تهمت به آنها است. چون فرق و مذاهب اهل سنت همهگی نسبت به عقل محتاج هستند و خیلی از مباحث فقهی و کلامی خودشان را از طریق عقل اثبات می کنند. یعنی ما باید توپ را توی زمین خودشان بیندازیم یعنی باید بگوییم که این شبهاتی که این کارشناس وهابی انجام داد، در واقع توهینی بود به مذاهب اهل سنت، قبل از اینکه به شیعه توهینی باشد.
رسا - مصادیق استفاده اهل سنت از عقل را بفرمایید؟
از نظر فقهی چهار مذهب اهل سنت وجود دارد فرقههای حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی. همچنین فرق کلامی اهل سنت نیز هست مثل معتزله، اشاعره، ماتریدیه و تهاویه وقتی در این این دو فرقه کلامی و فقهی دقیق میشویم میبینیم که اینها همه بلا استثناء به مباحث عقلی توجه ویژه دارند. البته با حفظ حرمت برای قرآن کریم، نسبت به عقل اهمیت فوقالعاده ای قائلند.
به عنوان نمونه در فرقه حنفیه هر وقت مثال می زنند، میگویند "قیاس ابو حنیفهای" این قیاس همهاش برخواسته از عقل و عقلگرایی است. جناب ابوحنیفه اساسا نه در اثبات مباحث فقهی و نه در اثبات مباحث کلامی به هیچ وجه نقل را دخیل نمیداند. چه این نقل، قرآن کریم باشد چه حدیث. در مباحث فقهی هم ایشان فقط به هشتاد حدیث استناد کردهاند که این مباحث فقهی هم تماماً با عقل (قیاس یا استحسان) اثبات شدهاند.
پس اینها اگر بخواهند چنین حرفی را نسبت به شیعه بزنند، اولین متهمشان حنفیهای اهل سنت هستند. یعنی حرفی که این کارشناس وهابی در آن شبکه زد در واقع یک انتحار مذهبی بود. ما هم همین را میخواستیم. در واقع جای خوشحالی دارد چون وهابیت تمام تلاششان این است که بتوانند خودشان را به عنوان اهل سنت واقعی و سخنگوی جهان اسلام معرفی کنند. این مطلبی که این فرد گفته از این جهت که "عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد"، دقیقا خودشان را خراب کرده و در واقع خودشان و اهل سنت را زیر سؤال بردند و نشان دادند که وهابیت حتی تعلقی به اهل سنت هم ندارد.
مثال دیگر در استفاده مذاهب فقهی اهل سنت از عقل جناب مالک ابن انس است، مالک ابن انس هم با اینکه در مباحثشان به قرآن و حدیث استناد میکند، اما در مباحث فقهی درست مثل ابوحنیفه، به قیاس، استصحاب، استقراء، استدلال و استحسان روی میآورد که همهگی مستفاد از عقل است. مثال دیگر جناب آقای شافعی است که در مباحث فقهی به قیاس عمل میکند ولی کمتر از ابوحنیفه. لکن همین مقدار نشان میدهد که این بزرگان مذاهب اهل سنت چهقدر به بحث عقل اعتبار میبخشند.
پس میبینید که اگر قرار باشد کارشناس وهابی چنین تهمتی را نسبت به شیعه بزند، این حرف دقیقا هم بر فقه ابوحنیفه، هم بر فقه مالکی، هم بر فقه شافعی و هم بر فقه حنابله منطبق است. چرا که جناب احمد بن حنبل هم در مواردی از عقل استفاده کرده است. البته ایشان یک عقل گرای حداقلی است با این حال در مباحث فقهی خودش، در یک جاهایی به قیاس تمسک جسته است.
رسا - آیا خود وهابیت هم از عقل استفاده میکنند؟
اساسا وهابیت در مباحث فقهی و کلامی کاملا مخالف عقل هستند. البته وهابیت در کمال تعجب برای اثبات اینکه استفاده از عقل در کلام باطل است، از مقدمات عقلی استفاده میکنند.
رسا - آیا نمونههای دیگری از تقابل فرقه وهابیت با مذاهب چهارگانه اهل سنت دارید؟
بله پیشوای وهابیت جناب ابن تیمیه که پیشوای سلفیها نیز هست، در کتابهای خودش بیشترین درگیریها را با چهار فرقه اهل سنت داشت. با فلاسفه اهل سنت نیز درگیر بود. فلاسفهای مثل امام محمد غزالی و ابن رشد. این دو از فلاسفه مهم اهل سنت بودند و جناب ابن تیمیه آنها را باطل و گمراه میدانست.
باز از اهل سنت فرقههای کلامیشان است. مثل اشاعره، معتزله و ماتریدیه، که جناب آقای ابن تیمیه همه اینها را تکفیر میکند. و همچنین فرقههای سلوکانه و گرایشهای عرفانی اهل سنت را نیز، باطل میداند.
رسا ـ آیا ابن تیمیه آثاری نیز در رد عقل و عقل گرایی دارد؟
بله آثار ابن تیمیه در رد عقل، واضح است. مثل کتاب" الرد علی المنطقیین" و کتاب " الرد علی الفلاسفه". خلاصه نسبت به عقل و مباحث عقلی کاملا نگاهش نه تنها عقل گرایی حداقلی، بلکه عقل ستیز است و در مباحثی که خودش را سلفی میداند میگوید: ما به سلف خودمان هستیم و در زمان پیامبر(ص) نه عقلی بود و نه فلسفهای.
رسا - جدای از مطالبی که فرمودید، آیا پاسخ دیگری بر ادعای این کارشناس وهابی مبنی بر عدم استفاده شیعیان از قرآن در اصول دارید؟
بله جواب دیگری وجود دارد که این جواب آخر و ضربه نهایی است. آنهم اینکه حالا ما از علمای وهابی سوال میکنیم: شما که شیعه را متهم میکنید که مباحث خودش را از قرآن نمیگیرد و به عقل استناد میکند؛ حال شما بگویید نگاهتان به قرآن چیست؟ شما دینتان را از کجا می گیرید؟ ابتدا مسئلهای را مقدمتا عرض کنم بعد برسم به جواب آقایان.
وهابیت و سلفیها در مشرب خودشان، خودشان را اهل حدیث و اخباری میدانند و یک نگاه کاملا حداکثری و افراطی به احادیث دارند. وهابیها نگاهشان این است که هر حدیثی ولو ضعیف از پیامبر(ص) باشد به آن حدیث عمل میکنند و آن حدیث ضعیف را حجت میدانند. این مشربی است که وهابیت خودشان را با این مشرب معرفی میکنند و اصلا تعقل و تدبر و کنایهگویی و مجاز در آیات و روایات را قبول نداشته و خودشان را منجمد کردهاند بر ظواهر قرآن و سنت.
حال همین وهابیت که خودشان را مدعی پیروی از سنت نبوی و اهل حدیث میدانند، باید دید که احادیث خودشان را از چه کسانی میگیرند؟ آبشخورهای حدیثی اینها کجاست؟ میدانید که در دوره خلیفه دوم، هم منع تدوین حدیث بود و هم منع نشر حدیث؛ یعنی نه سنت کتبی نوشته میشد و نه سنت شفاهی گفته میشد. جالب است که خلیفه دوم کسانی را از این کار منع میکرد که پیامبر(ص) را درک کرده بودند. در عوض به کسی مثل کعب الاحبار دستور میداد که سنت پیامبر(ص) را بگوید و بنویسد. در حالی که این فرد اصلا پیامبر(ص) را درک نکرده بود.
رسا ـ کعب الاحبار کیست؟
کعب الاحبار یک یهودی است که بعد از وفات پیامبر(ص) تازه اسلام آورده بود. خود آقایان اهل سنت گفتهاند: (کان یحدِّثهم عن الکتب الإسرائیلیة)؛ اصحاب پیامبر(ص) آمدند سر درس ایشان نشستند و این آقای یهودی تازه مسلمان و یا به ظاهر مسلمان، از کتب اسرائیلیه و از کتب تحریف شده یهود به خورد اصحاب پیامبر(ص) میداد.
کعب الاحبار شد سخنگوی اسلام در حضور میثم ها، ابوذرها،عبدالله ابن مسعودها و عبدالله ابن عباسها که پیامبر(ص) را دیده بودند. این بزرگواران باید ساکت میشدند ولی کعب الاحبار باید بیاید پشت تریبونها صحبت کند و احادیث جعلی به نام حدیث پیامبر(ص) را به خورد مردم دهد.
رسا ـ ثمره این عمل کعب الاحبار چه بود؟
ثمره این کار کعب الاحبار این شد که در حال حاضر جزو عقاید و اعتقادات مهم وهابیت بحث جسمانیت خداوند است که این اعتقاد را کعب الاحبار وارد کرد و این اعتقاد از عقاید دخیلیه و از عقاید یهودیت تحریف شده در دین اسلام است. میبینید کتابهای وهابیت مملو از احادیث جسمانیت خداوند است و میگویند که خداوند جسم است و قابل روئیت و خداوند هر شب جمعه از عرش به فرش میآید.
دومین کاری که کعب الاحبار انجام داد بحث زمینه سازی برای شاهنشاهی و پادشاهی معاویه و مشروعیت بخشیدن به معاویه است. یعنی وقتی که دقت میکنیم بیشتر پی میبریم که جریان وهابیت یک جریان اموی و در امتداد جریان بنیامیه است.
حال چنین شخصی با این پرونده، وایات بسیاری در کتب معتبر اهل سنت مثل سنن ترمزی، سنن نسائی، سنن ابی داود دارد. واضح است که وهابیها دین خودشان را از چه کسی گرفتهاند.
رسا ـ آیا افراد دیگری از این دست را میتوانید مثال بزنید؟
بله، نفر دوم شخصی است به نام وهب ابن منبه این شخص اصالتا یمنی است. این فرد در زمان عثمان متولد شده و جدّش مجوسی و زرتشتی است. خود وهب بن منبه یهودی بوده و بعد به ظاهر اسلام آورده.
خصوصیتهایی از وهب ابن منبه نقل کردهاند؛ اولاً عقاید یهود و مسیحیت را ترویج میکرده، دوماً از حاکمان به ویژه حاکمان بنیامیه بسیار تجلیل میکرده، سوماً از شام که پایگاه بنی امیه است و بیت المقدس که پایگاه یهودیان بود تجلیل میکند، رابعاً روایات عجیب و غریب و افسانههای زیادی را وارد جهان اسلام کرد.
وهب بن منبه با این جایگاه حدیثی که داشت، کتب روایی اهل سنت، چون صحیح بخاری و صحیح مسلم از وی حدیث نقل میکنند.
نفر سوم شخصی است به نام کنین ابن اوس جاری. این فرد اهل مدینه و مسیحی بود. سال نهم هجرت تازه اسلام آورد. در مورد او می گویند: (اوّل من قصّ بین المسلمین) اولین کسی بود که قصه گویی را راه انداخت و افسانههای یهود و مسیحیت تحریف شده را در بین مسلمین نقل میکرد.
احادیثی که نقل میکند احادیثی است که صد در صد طعنه بر پیامبر(ص) و برتری دادن عیسی بن مریم بر پیامبر اکرم(ص) است. حدیثی را جناب بخاری در کتاب صحیح خودش صفحه 125 و 164 نقل میکند. در دو جا به نقل از این فرد میگوید: قال النبی: کل بنی ادم یفعل شیطان فی جنبین باصبعه حین یولد غیر عیسی ابن مریم؛ یعنی شیطان در زمان ولادت هر بچهای را بلا استثنا مسح میکند الا عیسی بن مریم. یعنی پیامبر(ص) نعوذ بالله میفرماید مقامم پایینتر از عیسی بن مریم است.
نفر چهارم شخصی است به نام عبدالله بن سلام. ایشان هم در زمان حیات پیامبر(ص)، اسلام آورد. اما از آن یهودیانی بود که در زمان خود پیامبر(ص) تورات میخواند و ترویج آداب یهودیت را میکرد. بعد هم در دوران معاویه و خلفا از معاویه یا از عمر بن خطاب تعریف میکرد. میگفت در تورات خواندم که تو خلیفه میشوی.
حالا ما سؤالمان از علمای وهابی این است که شما دینتان را از چه کسانی میگیرید؟ شما که شیعه را متهم میکنید به کنار گذاشتن قرآن، دینتان را از یک مشت آدم یهودی یا مسیحی یا زرتشتی تازه به دوران رسیده و به ظاهر مسلمان اخذ کردهاید.
رسا - ارادت عملی فرقه وهابیت به قرآن کریم چه قدر است؟
نکته بعدی این است که علمای وهابی و اهل حدیث که به ظاهر سنگ قرآن و حدیث را به سینه می زنند، برای قرآن ذرهای اعتنا قائل نیستند. برای این ادعا سه مستند میشود ذکر کرد؛
سند اول: ابوالحسن اشعری از قدمای اهل سنت است (قرن سوم و چهارم هجری) کتابی دارد به نام مقالات اسلامیین. در جلد دوم کتاب صفحه 251 می گوید: (انّ السنة لاتنسخ بالقرآن) سنت و حدیث به وسیله قرآن نسخ نمیشود (و لکن السنت تنسخ القرآن) اما سنت، قرآن را نسخ می کند.
سند دوم: خطیب بغدادی در کتاب جامع البیان العلم جلد دو صفحه 234 میگوید (ان القرآن احوج الی السنة من السنة الی القرآن) یعنی قرآن به سنت و حدیث بیشتر از حدیث به قرآن نیازمند است.
سند سوم: عظیم آبادی سلفی در کتاب عون المهبوت در شرح سنن ابی داود جلد چهار صفحه 429میگوید: این که بعضی گفتهاند احادیث باید برای تأیید صحت و سقمش به قرآن عرضه شود دیدگاهی است که ذندیقیها درست کردند.
از این حرفهای سخیف در کتابهایشان فراوان است. در حالی که اگر آنها مقداری اهل مطالعه بودند میآمدند کتاب اصول فقه شیعه را باز میکرند و میدیدند اصول چهارتاست: کتاب، سنت، اجماع و عقل. عقل آخرین مرحله است و از این گذشته علمای شیعه بحث عقل و اجماع را دلیل مستقل نمیدانند. اینها را به شرطی دلیل میدانند که کاشف باشد از قول معصوم(ع). یعنی نگاه کاشفیت دارند نه نگاه مستقل.
در انتها ما باید به وهابیها بگوییم، شما نسبت به قرآن بدترین نگاه را دارید. شمایید که قرآن را معتبر نمیدانید و حدیث را بر قرآن مقدم میشمارید. علمای وهابی باید جوابگوی ما باشند.
ما هم نگاهمان باید در مقابل شبهات وهابیت نگاه تهاجمی باشد. ما نباید خودمان را بدهکار آنها بدانیم، در عوض باید ما طلبکار باشیم که شما به چه مجوزی به قرآن توهین میکنید و میگویید که حدیث اعتبارش از قرآن بیشتر است؟!/922/