۳۰ مرداد ۱۳۹۰ - ۱۷:۰۸
کد خبر: ۱۱۱۲۳۵
آیت‌الله تهرانی:

دنیا برای انسان و انسان برای آخرت آفریده شده ‌است

خبرگزاری رسا ـ استاد اخلاق حوزه علمیه تهران با اشاره به حدیثی از پیامبر(ص) خاطر نشان کرد: انسان از دنیا برای آخرت، از زندگی‏ برای مرگ و از جوانی برای پیری‏ توشه برمی‌دارد، پس همانا دنیا برای شما و شما برای آخرت آفریده شده‏اید.
آيت الله مجتبي تهراني


به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی، هجدهمین شب از سلسله نشست‌های درس اخلاق و معارف اسلامی با موضوع دعا برگزار شد.

مروری بر مباحث گذشته

ماه مبارک رمضان ماه تلاوت کلام الهی است که از مصدر وحی نازل شده و ماه راز و نیاز عبد با ربّ و اظهار حاجات و درخواست‎هایش است که از آن تعبیر به دعا می‎کنیم؛ یعنی ماه مبارک رمضان ماه قرائت قرآن و دعا است. بحث ما رسید به مضمون دعاهایی که شخص برای خود و دیگران می‎کند. در باب مضامین دعا عرض کردم که بنده باید برای حاجات دنیوی خود سقفی بگذارد و این سقف همان «کفاف» و «بلاغ» است. یعنی در این حد از خداوند بخواهد که در زندگی‎اش احتیاجی به دیگران پیدا نکند که بخواهد دست به سوی دیگران دراز کند و از دیگران تقاضا کند؛ از خداوند در باب امور مادّی‎اش بی‏نیازی را بخواهد.
در دعای تعقیبات بعد از نماز روزهای ماه مبارک رمضان آمده است که: «وَ أَغْنِنَا مِنَ الْفَقْرِ» خدایا، مرا بی‏نیاز کن تا نسبت به امور معاشم تهی‎دست نشوم! از آن طرف، بنده نباید هیچ‏گاه در دعاهایش نسبت به امور دنیایی، اکثار داشته باشد. در روایتی از امام صادق(علیه‎السلام) در باب زیارت امام حسین(علیه‎السلام) وارد شده است که ایشان در دعای خود فرمودند: «وَ لَا تَشْغَلْنِی عَنْ ذِکْرِکَ بِإِکْثَارٍ عَلَیَّ مِنَ الدُّنْیَا» مرا سرگرم مال‎اندوزی در امور دنیا مکن. بنابر این، از طرف دیگر باید از خدا خواست که مبادا در امور مادی ما را به سمت زیاده‏طلبی‎ بکشاند.

درخواست کفاف، امری غیر تعبدی است

مطلبی را باید در اینجا عرض کرد و آن این‏که آیا درخواست کفاف در امور دنیایی‎، یک امر تعبّدی محض است؟ اگر انسان از خدا بخواهد که مبادا من سرگرم دنیا شوم و از خدا بخواهد که کمکش کند، آیا این تعبّد محض است یا خیر؟ جواب: خیر.
ابتدا باید مقدمه‏ای کوتاه عرض کنم. انسان اگر بخواهد بر درخواست‎هایش تأکید کند و یا درخواستی را مقدّم بدارد، باید دید که حاجتش چه مقدار نزد او اهمیّت دارد. تأکید انسان بر بعضی دعاهایش و مقدّم داشتن حاجتی که در نظر و دیدگاهش اهمیّت بیشتری دارد، امری طبیعی است که به دیدگاه فرد داعی بستگی دارد. مثلاً در دعای بعد از زیارت عاشورا می‏فرماید: «وَ اصْرِفْنِی بِقَضَاءِ حَاجَتِی وَ کِفَایَةِ مَا أَهَمَّنِی هَمُّهُ مِنْ أَمْرِ دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی» خداوندا! آنچه از خواسته‏های دنیایی و آخرتی برای من اهمیت دارد را برآورده کن. این مسأله بستگی به دیدگاه ما دارد؛ هر اندازه اهمیّت یک درخواست در نظر ما بیشتر باشد، آن را مقدّم کرده و بر آن تأکید می‎کنیم.

درخواست کفاف در حاجت‏های بلند مدّت دنیوی

در تقسیم‏بندی ابتدایی، حاجات ما دو گونه است؛ یکی حاجات کوتاه مدّت و عاجل و دیگری حاجات دراز مدّت و آجل. حاجت عاجل و کوتاه مدّت مثل این‏که بنده مریض باشم و از خدا شفایم را بخواهم و خدا هم مرا شفا دهد. البته این‏گونه حاجات موردِ بحث ما نیست. بحث ما راجع به حاجات دراز مدّت است که برای سراسر زندگی‎ام نسبت به امور مادی دعا می‏کنم. نسبت به این حاجات است که می‎گوییم بیش از احتیاج درخواست مکن! احتیاج یعنی کفاف که «وَ أَغْنِنَا مِنَ الْفَقْر» یعنی خدا چنان کن که در گذران زندگی‎ام به کسی احتیاج پیدا نکنم و تنگ‏دست نباشم.

دنیا؛ وسیله یا هدف؟!

این مسأله بستگی به دیدگاه دعاکننده نسبت به دنیا و خودش دارد. باید دید که این شخص نسبت به دنیا چه دیدگاهی دارد؛ آیا دنیا را اصیل می‎بیند و در نگرش و بینش خود برای دنیا اصالت قائل است؟ یا برای دنیا نقش ابزاری و وسیله‎ای قائل است؟ به این معنا که دنیا وسیله و ابزاری است که هنگامی که کارم به پایان رسید، آن را کنار می‏گذارم و اصالت را در چیز دیگری می‏دانم. در روایتی علی(علیه‎السلام) می‎فرماید: «الدُّنْیَا خُلِقَتْ لِغَیْرِهَا وَ لَمْ تُخْلَقْ لِنَفْسِهَا» دنیا خلقتش به صورت ابزاری‎ است و خودش اصالتی ندارد.

انسان برای دنیا یا دنیا برای انسان؟!

این دیدگاه نسبت به دنیا بود؛ مسأله دیگری که مطرح می‏شود، این است که «خلقت خودم» چه‏طور؟! آیا من برای دنیا خلق شده‏ام؟! اگر دیدگاه بنده این باشد که دنیا برای من خلق شده و من نیز برای آخرت خلق شده‏ام، نتیجه این می‏شود که دنیا تا جایی اهمیت دارد که من را به هدف خلقتم برساند. من برای دنیا خلق نشده‏ام، بلکه دنیا برای من خلق شده است. ابناء دنیا تمام همّ و غمّشان به دست آوردن مال است و خیال می‎کنند که برای مال دنیا خلق شده‏اند؛ در صورتی که مال دنیا برای ایشان خلق شده است.
در روایات متعدّدی این مسأله بیان شده است که تعدادی از آن‏ها را بیان می‏کنم. علی(علیه‎السلام) می‏فرماید: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ الدُّنْیَا لِمَا بَعْدَهَا»؛ خداوند دنیا را برای آنچه بعد از دنیا می‏آید ـ‏یعنی آخرت‏ـ خلق کرده است. اینجا حضرت مسأله جعل تکوینی را مطرح می‏کنند. بعد می‏فرمایند: «وَ ابْتَلَى فِیهَا أَهْلَهَا لِیَعْلَمَ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»؛ خداوند در دنیا اهلش را آزمایش می‎کند تا مشخص گردد که کدام یک نیکوکار‏تر هستند. سپس می‎فرماید: «وَ لَسْنَا لِلدُّنْیَا خُلِقْنَا وَ لَا بِالسَّعْیِ فِیهَا أُمِرْنَا». ما برای دنیا خلق نشده‏ایم و به سعی و تلاش در آن هم امر نشده‏ایم. هیچ‏گاه در معارف الهیّه‎مان نمی‎بینیم که امر به تلاش به خاطر دنیا کرده باشند.
در روایتی پیغمبر اکرم(صلّی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم) می‏فرمایند: «فَلیَتَزَوَّد العَبدُ مِن دُنیَاهُ لِآخِرَتِهِ وَ مِن حَیَاتِهِ لِمَوتِهِ وَ مِن شَبَابِهِ لِهِرَمِهِ فَإنَّ الدُّنیَا خُلِقَت لَکُم وَ أنتُم خُلِقتُم لِلآخِرَةِ» بنده باید از دنیا برای آخرتش و از زندگی‏ برای مرگش و از جوانی برای پیری‏اش توشه جمع کند. پس همانا دنیا برای شما خلق شده است و شما برای آخرت خلق شده‏اید.من برای دنیا خلق نشده‏ام چرا که در این دنیا نمی‎مانم. من برای جایگاه و عالَمی خلق شده‎ام که در آنجا جاودانه می‎مانم. «فَلیَتَزَوَّد العَبدُ مِن دُنیَاهُ لِآخِرَتِهِ» یعنی دنیا وسیله است؛ از این وسیله برای آن جایگاه ابدی و همیشگی بهره بگیر. بعد هم یک قانون کلّی را بیان فرمودند که همان دیدگاه و بینش صحیحی است که ما باید به آن برسیم: «فَإنَّ الدُّنیَا خُلِقَت لَکُم وَ أنتُم خُلِقتُم لِلآخِرَةِ». دنیا برای تو خلق شده است و تو هم برای آخرت خلق شده‎ای.
این یک امر تحمیلی نیست، بلکه جنبه دیدگاهی دارد. باید دیدگاهت را نسبت به دنیا اصلاح کنی تا دعاهایی که می‎کنی جدّی باشد. این دستورات و دعاهای مأثوره ما نسبت به دنیا و امور دنیایی، چنین مسأله‏ای را بیان می‏کند؛ امّا اگر دیدگاه ما با آن هم‎سو نباشد، دعایمان تبدیل به لقلقه لسان می‏شود و عبد دیگر نسبت به آن اراده جدّی ندارد. انسان باید دعاهایش با آنچه که در درون او می‎گذرد هم‎سو باشد. باید گفتارها با دل‎خواه‎ها هم‎سو باشد و آن هم بستگی به بینش انسان و نگرش وی نسبت به دنیا دارد. کسی که‎ قائل به اصالت دنیا است، نمی‏تواند به صورت جدّی از خدا به اندازه کفاف در امور دنیایی درخواست کند. در روایت می‏فرمایند: «دَنَانِیرُهُمْ دِینُهُمْ» دین این‏ها همان پول‏هایشان است. چنین فردی دیگر به آخرت توجهی ندارد.

جدیّت در دعا و اعتقاد به معاد

پس یک رابطه مستقیم بین باور نسبت به معاد و دعا نسبت به امور دنیایی وجود دارد. هر اندازه انسان اعتقادش نسبت به معاد بیشتر باشد، دعاهایش جدّی‎تر است. لذا گفتم که تعبّد محض نسبت به دعایی که دل تو با آن هم‎سو نیست ارزشی ندارد. از علی(علیه‎السلام) نقل شده است: «إِنَّمَا الدُّنْیَا مُنْتَهَى بَصَرِ الْأَعْمَى لَا یُبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَیْئاً»؛ نهایت دیدگاهِ کور، دنیا است. آن‏هایی که برای دنیا اصالت و نفسیّت قائل هستند، کورند و دیدشان از این عالم به عالم دیگر عبور نمی‎کند. این‏ها پشت صحنه این دنیا را نمی‎بینند. «وَ الْبَصِیرُ یَنْفُذُهَا بَصَرُهُ وَ یَعْلَمُ أَنَّ الدَّارَ وَرَاءَهَا» امّا فرد بصیر، دیدش از دنیا عبور می‎کند و می‎فهمد که این دنیا جایگاه او نیست.

جدیّت در دعا لازمه اجابت دعا

هنگامی که طرح حاجت می‎کنی، باید در حاجت خود جدّی باشی؛ وگرنه همه این دعاها را هم که بخوانی، حتّی اگر معنایش را هم بفهمی، در دعایت اراده جدّی نداری. فرق است بین قرائت قرآن و دعا! قرآن خواندن ثواب دارد، حتّی نگاه کردن به آن هم ثواب دارد، حتّی اگر معنایش را هم نفهمی باز هم ثواب دارد؛ ولی بین تلاوت کلام الهی و دعاهایی که می‎کنی فرق است. از آنجا که دعا عبارت است از مطرح کردن خواسته‎ها، باید خواسته‏ات جدی باشد. اگر انسان معاد را ـ‏که در تعبیر علی‎(علیه‎السلام) همان عالم ماوراء دنیا است‏ـ نبیند، دعاهایش جدّی نیست. دعایی به هدف اجابت می‏رسد که جدّی باشد. لذا باید دقت کنیم در دعاهایی که در ماه رمضان می‏کنیم، اگر حاجات دنیوی داریم، هنگامی که سقف تعیین می‎کنیم، با جدّیت این سقف را تعیین کنیم.

توسّل به امام حسین(علیه‏السلام)

در مقاتل می‎نویسند وقتی خاندان حسین(علیه‎السلام) وارد کوفه شدند، عبیدالله بن‏زیاد مجلسی آراست و بار عام داد که هر کسی که می‎خواهد بیاید. سپس این اسرا را وارد کردند. در بین اسرا دید خانمی است که سایر بی‎بی‎ها اطرافش را گرفته‏اند. حضرت کناری رفت و به صورت ناشناس نشست. سؤال کرد که این کیست؟ زینب(سلام‎الله‎علیها) جوابش را نداد.حضرتبار دوم هم جوابش را نداد. بار سوم، یکی از کنیزهایی که آنجا بود به او گفت: «هَذِه زَینَبُ بِنتُ فَاطِمَة بِنتُ رَسُولِ الله». این زینب دختر فاطمه است و فاطمه هم دختر پیغمبر است.
عبیدالله شروع کرد به نکوهش کردن و جسارت کردن؛ حضرت زینب(سلام‎الله‎علیها) هم جوابش را می‎داد. عبیدالله رسوایی به بار آورد. نقل می‏کنند زین‎العابدین(صلوات‎الله‎علیه) به عمه‎اش فرمود جواب این را ندهید. عبیدالله شروع کرد به صحبت کردن با امام زین‎العابدین. باز هم دید دارد رسوایی به بار می‎آورد. لذا امر کرد که سر این جوان را بزنید و او را بکشید. اینجا بود که زینب(سلام‎الله‎علیها) برادرزاده‎اش را گرفت و گفت من نمی‎گذارم. اگر می‎خواهید او را بکشید من را هم باید بکشید.
در روایت می‎گویند عبیدالله نشسته بود و سر حسین(علیه‎السلام) را در تشت گذاشته بودند. با چوب دستی‎اش به لب و دندان حسین(علیه‏السلام) می‎زد. زید بن‏ارقم از اصحاب پیغمبر آنجا بود؛ گفت: «ارْفَعْ قَضِیبَکَ عَنْ هَاتَیْنِ الشَّفَتَیْنِ فَوَ اللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَقَدْ رَأَیْتُ شَفَتَیْ رَسُولِ اللَّهِ عَلَیْهِمَا مَا لَا أُحْصِیهِ یُقَبِّلُهُمَا» چوبت را بردار و به این لب و دندان‎ها نزن. به خدا قسم خودم مکرّر دیدم که پیغمبر این لب و دهان را می‎بوسید.../927/د102/ع

ارسال نظرات