فرزندآوری؛ بازگشت به ریشههای اسلامی و ایرانی برای نجات آینده جمعیت
به گزارش خبرنگار گروه جمعیت و تعالی خانواده خبرگزاری رسا، مسئله فرزندآوری در روزگار ما تنها یک انتخاب فردی نیست؛ موضوعی تمدنی، فرهنگی و حتی وجودی است. جامعهای که از چرخه طبیعی و الهی تولید نسل فاصله بگیرد پیش از آنکه در حوزه اقتصاد، سیاست یا امنیت آسیب ببیند در بنیان هویتی خود دچار خلأ میشود. برای درک این حقیقت باید به سرچشمههای مشترک نگرش اسلامی و سنت ایرانی درباره خانواده رجوع کرد؛ سرچشمههایی که فرزند را «برکت زندگی» و «تداوم حیات جمعی» میدانند نه یک مسئولیت جانبی یا هزینه اضافی.
نگاه دینی: فرزند، سرمایهای برای سختیهای زمانه
در منظومه معرفتی اسلام خانواده تنها یک نیاز طبیعی نیست؛ محل رشد و میدان تربیت انسان است. در چنین بستری، فرزند جایگاه محوری دارد. امام رضا(ع) در جملهای کوتاه اما عمیق، فلسفه وجودی فرزند را اینگونه ترسیم میکنند: «تَوْفِیرِ الْوَلَدِ لِنَوَائِبِ الدَّهْر»(1) «فرزند اندوختهای است برای سختیهای روزگار.»
این تعبیر نشان میدهد که از نگاه دین انسان بدون فرزند بخشی از پشتوانه حیاتی خود را از دست میدهد. فرزند نه برای روزهای آسان بلکه برای روزهای سخت است؛ برای زمانهایی که انسان به دوستی نزدیکتر از همه نیاز دارد.
همین معنا را امام حسن عسکری(ع) در زندان معتمد عباسی با دعایی در حق یکی از یاران خود به شکلی ملموس بیان کردند: « اللَّهُمَّ ارْزُقْهُ وَلَداً یَکُونُ لَهُ عَضُداً فَنِعْمَ الْعَضُدُ الْوَلَدُ» «خدایا! به او فرزندی عطا کن که بازوی توانای او باشد.»(2)
بازو بودن نمادی از پشتیبانی، همدلی، تداوم و تکثیر قدرت است؛ همان چیزی که خانواده را در فراز و فرودهای زندگی استوار نگاه میدارد. این تلقی در کلام امام سجاد(ع) نیز بازتاب یافته است: « مِن سَعادَةِ الرَّجُلِ أن يَكونَ لَهُ وُلدٌ يَستَعينُ بِهِم »(3) « از سعادت مرد داشتن فرزندانى است كه از آنها كمك مى گيرد »
سه امام از سه عصر مختلف، یک پیام واحد را منتقل میکنند: فرزند بخشی از سعادت و اقتدار انسان است؛ نه صرفاً یک عضو جدید خانواده.
قرآن: فرزند، نشانه مدد الهی و مایه روشنی خانواده
این نگرش در قرآن با دو محور اساسی تقویت میشود: نخست، فرزند بهعنوان «امداد الهی و توان جمعی» که در آیهی تاریخی و پرمعنای « أَمْدَدْنَاكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ »(4) جلوهگر است؛ جایی که یاری خدا در قالب مال و فرزند معرفی میشود و فرزند نه صرفاً یک عضو خانواده بلکه بخشی از ظرفیت امت و رکن اقتدار اجتماعی دانسته میشود.
دوم، فرزند بهعنوان «مایه آرامش و روشنی چشم»؛ چنانکه قرآن، «عبادالرحمن» را کسانی میخواند که از پروردگار خویش «فرزندانِ روشنیبخش» میطلبند: « رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا »(4). این آیه نقشی عاطفی و معنوی برای فرزند ترسیم میکند؛ فرزند را کانون آرامش، محبت و معنا میداند و نشان میدهد خانهای که از وجود او تهی باشد اگر سرشار از نظم و رفاه باشد از روشنایی و گرمایی بیبدیل محروم خواهد ماند.
فرهنگ ایرانی: فرزند، ریشه هویت و نشانه تداوم خاندان
نگرش ایرانیان به فرزند، ریشه در تجربه تاریخی و هویت تمدنی آنان دارد؛ مردمان این سرزمین از دیرباز خانواده را هسته اصلی جامعه میدانستند و فرزند را نشانه «جاری بودن زندگی» و «تداوم نسل» تلقی میکردند. در فرهنگ سنتی ما، مردِ نیرومند کسی بهشمار میرفت که نسل و خانهاش رونق داشته باشد، زنِ موفق زنی بود که کانون خانواده را گرم و آباد نگه دارد، و خانواده پرجمعیت شاخصی از قدرت اجتماعی و همبستگی خانوادگی محسوب میشد. چنین نگاهی، برخلاف تصور برخی، نه محصول فقر اقتصادی بود و نه ناشی از سادهاندیشی گذشتگان؛ بلکه برآمده از تجربهای عمیق در زمینه پایداری خانه و انسجام اجتماعی بود. در این فرهنگ، فرزند محور هویت خانواده است و نبود او نوعی نقصان بهشمار میآید؛ تا امروز نیز ناباروری در بسیاری از خانوادههای ایرانی تنها یک مشکل پزشکی تلقی نمیشود، بلکه آسیبی به پیوندهای خانوادگی و شأن اجتماعی به حساب میآید.
خانواده بدون فرزند؛ سکوتی که با هیچ رفاهی پر نمیشود
خانهای که در آن صدای کودکی شنیده نمیشود، دیر یا زود به فضایی بیرمق تبدیل میگردد؛ و این را نه تنها دین و فرهنگ، بلکه تجربه روانشناختی والدینی که سالها بدون فرزند زندگی کردهاند تأیید میکند. حضور فرزند، گرمابخش و زندگیآفرین است؛ خندهها، پرسشها، آموختنها، و حتی بازیگوشیها و سختیهای او، همه جزئی از پویایی خانوادهاند. در نبود این جریان زنده، زندگی به سکونی میرسد که بهویژه در دوران سالمندی، سنگینتر و تلختر میشود؛ تنهایی پیری، وقتی با فقدان فرزند همراه گردد، زندگی را به تجربهای دردناک بدل میکند تا آنجا که بسیاری از سالمندان بیفرزند ناگزیر به خانههای سالمندان سپرده میشوند. از همین روست که بزرگان دین فرزند را «قوت قلب» دانستهاند و اندیشمندان اجتماعی او را «معنادهنده زندگی» خواندهاند.
با این حال، رخدادهای دهههای اخیر سبک زندگی ایرانی را دگرگون کرده است؛ ازدواج دیرتر شکل میگیرد، تعداد فرزندان کاهش یافته، «زندگی فردی» بر «زندگی خانوادگی» ترجیح داده میشود و فرزند بهجای سرمایه، نوعی «بار» تلقی میگردد. این دگرگونیها، بیآنکه با روح دین و سنت ایرانی هماهنگ باشند، خانواده را به سمت نوعی «فردگرایی سرد» سوق دادهاند. در چنین شرایطی، کاهش جمعیت تنها یکی از پیامدهاست؛ پیامد مهمتر، فروپاشی شبکه طبیعی ارتباطات و همبستگی اجتماعی است. جامعهای که فرزند نیاورد، در آینده نیروی کار، نشاط جمعی، امنیت اجتماعی و حتی پیوست فرهنگی خود را از دست خواهد داد؛ جامعهای که نه فقط پیر میشود، بلکه بهتدریج بیحوصله، منزوی و بیافق نیز خواهد شد.
بازگشت به حقیقت: فرزند، بار نیست؛ برکت است
اگر به متن دین و فرهنگ بازگردیم، درمییابیم که نگاه اسلامی و ایرانی به فرزند، نگاهی «وجودمحور» است؛ نگاهی که فرزند را امتداد انسان میبیند، هم در دنیا و هم در آخرت. در این چارچوب، فرزند تکیهگاه انسان، روشنایی خانه، امداد الهی برای فرد و جامعه، معنابخش زندگی و درمان تنهایی و نیز پایه پایداری خانواده و اجتماع به شمار میآید. احیای این مفاهیم در ذهن و سبک زندگی امروز میتواند بسیاری از نگرانیهای جمعیتی و خانوادگی را کاهش دهد؛ چرا که سیاستهای حمایتی اقتصادی هرچند ضروریاند، اما این فرهنگ است که اراده و رغبت به فرزندآوری را شکل میدهد.
در فرهنگ اسلامی ـ ایرانی، فرزندآوری نه یک اجبار حکومتی است و نه صرفاً یک رسم اجتماعی؛ بلکه حقیقتی انسانی و الهی است. خانوادهای که فرزند دارد، ریشهدارتر، گرمتر، امیدوارتر و پایدارتر است و این معنایی است که هم دین بر آن تأکید کرده و هم تجربه تاریخی و اجتماعی ما آن را تصدیق میکند. اگر جامعه ایرانی خواهان آیندهای پویا، جوان، خلاق و معنوی است، باید به این ریشهها بازگردد؛ به حقیقتی که میگوید فرزند سنگبنای حیات خانواده و سرمایه آینده جامعه است؛ خانه با آمدن او جان میگیرد و خانواده در پرتو حضورش استوار میشود.
.......................
(1) الکافی، ج10، ص700
(2) وسائل الشیعه، ج 50، ص275.
(3) الكافي : ج 6 ص 2
(4) سوره نوح، آیه 12
(5) سوره فرقان، آیه 74