تعزیهای که قدمتش از بسیاری از شهرها بیشتر است

به گزارش خبرگزاری رسا در خوزستان، خورشید آرامآرام از پشت نخلهای دز بالا میآمد. نسیمی داغ، روی خاک خشک میدان میوزید، و صدای طبلهایی که از دور شنیده میشد، خبر از چیزی غیرمعمول میداد. شهر حر ـ که ساکنان قدیمیاش هنوز آن را با نام «بیت چریم» صدا میزنند ـ بار دیگر مهیای یک روز دیگر بود؛ نه یک روز عادی، که روزی از جنس تاریخ… از جنس کربلا.
اینجا، در جنوب خوزستان، تعزیهای برگزار میشود که قدمتش از عمر بسیاری از شهرها بیشتر است. تعزیهای که بیش از ۲۵۰ سال، نسل به نسل، سینه به سینه، با زبان عربی محلی و در دل میدان، روایت میشود. مردمان حر هر ساله، از عصر تاسوعا تا عصر عاشورا، بار دیگر واقعهی عاشورا را بازمیآفرینند؛ نه فقط با نمایش، که با دل، با اشک، با باور.
مجلس شام؛ آغاز روایت
به وقت ظهر تاسوعا ، صدای بلندگوها در شهر طنینانداز میشود. مردم، زن و مرد، کودک و پیر، از خانهها بیرون میآیند و به سمت میدان تعزیه حرکت میکنند. هوا سنگین است؛ هم از گرمای جنوب، هم از اندوهی که در فضا موج میزند.
در «مجلس شام»، که نخستین بخش تعزیه است، ورود اهل بیت به سرزمین شام روایت میشود. راوی با لهجهای شیرین و آشنا، از داغهای زینب(س) و اضطراب کاروان حسینی سخن میگوید. صدای گریه کودکی از دل جمعیت بلند میشود؛ شاید برای آنکه هنوز نمیفهمد چه شنیده، اما غم را با دل کوچک خود حس کرده است.
تعزیهی میدانی؛ صحنهای به وسعت کربلا
صبح عاشورا، میدان خاکی شهر حر به صحنهی کربلا تبدیل میشود. هیچ پرده و صحنهسازیای در کار نیست؛ همهچیز واقعیتر از هر تئاتر مدرن است. بازیگران، که همگی از اهالیاند، لباس رزم پوشیدهاند؛ برخی با لباس سپاه یزید، برخی با شمشیرهایی به نشانه یاران حسین (ع). در دل میدان، «عباس» با مشکی بر دوش ایستاده، در حالی که صدای شیههی اسبی از پشت شنیده میشود.
تعزیه آغاز میشود؛ مردان در گرمای بیش از ۴۵ درجه، پای بر خاک داغ میگذارند و نقش میآفرینند. تماشاگران اما نه از روی صندلی، که ایستاده، با چشمانی اشکبار، صحنهها را دنبال میکنند. در بخشی از اجرا، وقتی لحظه شهادت حضرت علیاکبر (ع) فرا میرسد، سکوتی سنگین فضا را میگیرد. انگار همه نفس در سینه حبس کردهاند. و آنگاه که راوی میخواند: "هذا علی، هذا شبیه المصطفی"… صدای شیون زنانی از جمعیت بلند میشود؛ صحنهای که تاریخ را به اکنون میآورد.
مواکب؛ سنگرهای مردمی ارادت
در اطراف میدان، دهها موکب برپا شدهاند. پارچههای مشکی با خط سفید یا سبز که رویشان نوشته شده: "یا حسین"، "یا عباس"، "یا ثارالله"، از داربستها آویزان است. زنان درون موکبها مشغول پخت غذاهای نذریاند. کودکان با سینیهای شربت و آب سرد بهدست، میان جمعیت میچرخند. و در هر گوشه، صدای صلوات و لبیک یا حسین میپیچد.
یکی از موکبداران پیرمردی است که خودش را «خادم الحسین» مینامد و میگوید:«پدرم هم در همین تعزیه بازی میکرد. ما از بچگی یاد گرفتیم که عاشورا را فقط نباید دید، باید زندگی کرد.»
میراثی زنده، در دل خاک جنوب
تعزیه شهر حر، فقط یک نمایش نیست؛ یک میراث زنده است. زبان عربی اجرا، لباسها، اشعار و سبک بیان، همه نشان از اصالت آیینی دارند که با همهی سادگی، پیچیدهترین احساسات انسانی را برمیانگیزد. مردم حر، کربلا را به این میدان آوردهاند، نه برای تماشا… برای زنده نگهداشتن یاد رشادت، مظلومیت، و وفاداری.
در پایان روز عاشورا، وقتی آخرین صحنه اجرا میشود و صدای زنگ شترهای اسارت در میدان میپیچد، هیچکس بیاشک نمیماند. خورشید، کمکم غروب میکند، و مردم، آرامآرام از میدان دور میشوند؛ اما چیزی در دلشان روشنتر از قبل شده: ایمان، عشق، و خاطرهای دیگر از عاشورا.