روایت دو دیدار فرمانده سپاه عاشورا با دو نسل از قافله ایثار و جهاد
به گزارش خبرگزاری رسا در آذربایجان شرقی، دیدارهای دوره ای فرمانده سپاه عاشورا با خانواده شهدا و ایثارگران امروز با سرکشی به منزل دو نسل متفاوت از قافله ایثار و شهادت پیگیری شد.
روایت دیدار اول
مقصد دیدار اول مقصد خانهای در منطقه عباسی تبریز است، محله ای که مهد پرورش شهدا و ایثارگران است و وجود آلاله های خفته در گلزار شهدای ملک عباسی موید هویت انقلابی و غیرت ایرانی اهالی این منطقه است.
کمی زودتر به درب خانه می رسم اما منتظر می مانم تا همراه با دیگر مهمانان وارد شوم. زنگ خانه را که می زنیم جوانمردی از یادگاران ۸ سال حماسه و جهاد به استقبال ما آمده و به داخل خانه راهنمایی می کند. تنها خانم این جمع من هستم و مورد استقبال گرم و صمیمی همسر خانه قرار می گیرم.
میزبان این دیدار باصفا و نورانی، حاج حسین حسین نیا معروف به حاج حسین خیاط از جانبازان سرفراز دوران دفاع مقدس است. او از اینکه پذیرای همرزمان عاشورایی خود است، شور و شعف دارد.
فضای جلسه صمیمی و غیررسمی است و سردار عباسقلی زاده و حاج حسین با هم از روزهای درخشان جهاد و حماسه می گویند.
در لابلای این صحبت ها، سعی می کنم با همسر حاج حسین گرم بگیرم و سر سخن را باز می کنم که در این حین فرمانده سپاه عاشورا اشاره می کند که حاج خانم علاوه بر اینکه همسر جانباز باشند، خواهر شهید مهدی ادراکی نیز هستند و با برادر ایشان در یکی از عملیات ها در کنار هم بوده و با دشمن بعثی مبارزه کردیم.
این را که شنیدم، بیشتر از قبل برای هم کلام شدن با او ذوق زده شدم. اصرار دارد که از میوه و شیرینی میل کنم اما حلاوت حرف های این بانوی ایثارگر را به شیرینی های ظاهری ترجیح می دهم.
حاج خانم در این فرصت کم از آثار جراحت های همسر ایثارگر خود گفته و اضافه می کند: به تازگی سرفه های حاج حسین که یادگاری جنگ است، شروع شده و منتظر نظریه نهایی پزشکان هستیم.
سردار عباسقلی زاده نیز با اشاره به جانفشانی های رزمندگان در دفاع از انقلاب و خاک کشور، حضور در جمع باصفای جانبازان را قوت قلبی برای خود عنوان می کند.
از حاج حسین می خواهم با بیان خاطره از جبهه و جنگ ما را به فیض اکمل برساند. ادب و تواضع نشان داده و می گوید: دخترم، من پیش سردار عباسقلی زاده و بقیه رزمنده ها به خود اجازه نمی دهم صحبتی کنم.
در پاسخ به خواهش های ما اینگونه بیان می کند: از خرداد ماه سال ۵۸ آموزش های لازم را در سپاه دیدم و در عملیات آزادسازی سوسنگرد دوشادوش شهید علی تجلایی، شهید چمران و شهید خلیل فاتح با دشمن تا بن دندان مسلح ایستادیم و اجازه ندادیم وجبی از خاک ایران اسلامی از دست برود و به افتخار جانبازی نائل شدم.
او به همین میزان بسنده کرده اما قول می دهد یک روز در مصاحبه ای بیشتر و مفصل تر برایمان از آن روزهای حماسه و جهاد بگوید.
روایت دیدار دوم
آن سوی شهر مقصد دوم ماست. با گذر از ترافیک سرسام آور تبریز به خانه شهید دهه هفتادی می رسیم. شهیدی که از رویش های نهال سترگ انقلاب اسلامی بوده و با وجود فراهم بودن شرایط مناسب دنیوی، به همه دنیا و مافیها پشت کرده و جانش را فدای امنیت مردم کرد.
صحبت از شهید دکتر امیرحسین حسین پور است که سال گذشته در تبریز در جریان گشت رضویون در دفاع از امنیت پایدار شهر و مردم به قافله شهدا پیوست.
دوستان شهید حسین پور هم که شنیده بودند فرمانده سپاه عاشورا مهمان این خانه می شود، خود را به اینجا رسانده بودند. در اثنای صحبت های سردار عباسقلی زاده با پدر شهید حسین پور، چشمم به عکسی از شهید خورد که روی میز ناهار خوری بود. یکی از دوستان شهید جریان این عکس را چنین برایمان می گوید: این عکس را در روز عید غدیر در پارک باغشمال تبریز گرفتم و رو به امیر گفتم «دکتر ببین عکسات چطور افتاده؟» – امیر را همیشه دکتر صدا می زدیم- امیر عکس ها را نگاه کرد و گفت «کج افتاده صبر کن ژست خوب بگیرم، چون قرار است این عکس در آینده به دردتان بخورد.» انگار به دلش گذاشته بودند قرار است تا چند روز دیگر شهید شوید و این معروف ترین عکس از دکتر باشد.
سردار عباسقلیزاده با تمجید از رشادت های جوانان در صحنه های مختلف انقلاب، از شهید حسین پور الگوی یک جوان انقلابی یاد می کند.
به این فکر میکنم که صلح و آرامش امروز ما و ترس دشمنان از انقلاب اسلامی ثمره ای است که با خون جوانان دیروز و امروز حاصل شده است. وقت اذان نزدیک است، عکس یادگاری میگیریم و با بدرقه پدر خانه را ترک می کنیم.