اسلام سیاسی در اندیشه امام خمینی
به گزارش خبرنگار گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا، دین فقط یک رابطه معنوی ما بین افراد و خدای تبارک و تعالی نیست؛ بلکه برنامه زندگی و حکومت دارد و دین اسلام همانند سایر ادیان - خصوصاً مسیحیت ـ نیست که جز چند کلمه اخلاقی راجع به تدبیر مُدُن و سیاست مدن داشته و راجع به کشورها و اداره کشورها برنامه ندارد؛ درحالی که دین اسلام قبل از تولد انسان، شالوده حیات فردی و اجتماعی را ریخته و برای همه برنامه دارد و در شرع مقدس اسلام فقط نماز، دعا، زیارت و بیان احکام وارد نشده است؛ بلکه این موارد تنها بابی از فقط یک ابواب احکام اسلام است و سیاست نیز یکی از ابواب آن است که با آن مملکت اداره می شود.[1]
یکی از ویژگی های دین اسلام، ادغام سیاست و عبادت می باشد؛ زیرا مواقفی همچون عید فطر، قربان، حج، نماز جمعه، جماعات که در اسلام وجود دارد که در شب و روز انجام می گیرد، هم جنبه های عبادی دارد و هم دارای جنبه های سیاسی و اجتماعی است؛ یعنی جنبه عبادی در جنبه سیاسی آن ادغام است.[2]
سیاست در اندیشه امام راحل برآمده از آموزه های قرآنی، روایات و مبتنی بر مبانی فقهی، اصولی، فلسفی، کلامی و عرفانی است و از دیدگاه امام خمینی سیاست حقیقی؛ آن سیاستی است که مدنظر انبیاء و ائمه معصومان علیهم السلام بود تا شرایط رشد انسان را در ابعاد مختلف فراهم کند.
در میان اندیشمندان اسلامی، امام خمینی(ره) جامع ترین تعریف را از سیاست ارائه داده است و ایشان سیاست را به سه بخش سیاست شیطانی، سیاست مادی و سیاست اسلامی تقسیم کرده است. امام خمینی(ره) درباره سیاست شیطانی، وقتی که یکی از مقام های دولتی رژیم پهلوی خطاب به امام راحل گفته بود که «سیاست عبارت است از دروغگویی، خُدعه، فریب و پدرسوختگی و این را بگذارید برای ما» امام خمینی(ره) در ماقبل این تعریف از سیاست موضع گرفته و فرموده بود «این سیاست مال شماست! البته سیاست به آن معنایی که اینها می گویند؛ دروغگویی با دروغگویی، چپاول مردم و با حیله و تزویر و سایر چیزها، برای تسلط بر اموال و نفوس مردم، این سیاست هیچ ربطی به سیاست اسلامی ندارد، این سیاست شیطان است.[3]
امام خمینی(ره) در تبیین یک نوع دیگر از سیاست نیز که از آن به «سیاست مادی» عنوان میشود میفرماید: اگر فرض کنیم یک فردی پیدا شود که سیاست صحیح (مادّی) را اجرا کند، نه به آن معنای شیطانی فاسدش، سیاست (او) اگر صحیح هم باشد، امت را در یک بُعد هدایت می کند و راه می برد و آن بُعد حیوانی است، بُعد اجتماعی مادّی است و این سیاست یک جزء ناقص سیاستی است که در اسلام برای انبیاء و اولیاء ثابت است.[4]
اما امام خمینی(ره) درباره معنای سیاست در اسلام می فرماید: سیاست به معنای اینکه جامعه را راه ببرد و هدایت کند به آن جایی که صلاح جامعه و صلاح افراد است، این در روایات ما برای نبّی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) با لفظ «سیاست» ثابت شده است؛ همانی که در قرآن صراط مستقیم گفته می شود و ما در نماز می گوییم: «اهدنا الصراط المستقیم» و از خدا می خواهیم که ملت، اجتماع و اشخاص را راه ببرد به یک صراط مستقیمی که از اینجا شروع می شود و به آخرت ختم می شود و الی الله است؛ این سیاست مختص به انبیاء و اولیاء است... انبیاء شغل شان سیاست است و دیانت همان سیاستی است که مردم را از اینجا حرکت می دهد و به همه چیزهایی که به صلاح ملت و مردم است، هدایت می کند.
از دیدگاه امام خمینی(ره) حکومت اسلامی، متفاوت با دیگر حکومت های موجود است؛ چراکه حکومت اسلام، حکومت قانون است و در این طرز از حکومت، حاکمیت منحصر به خدا بوده و قانون، همان فرمان و حکم خداست و قانون اسلام با فرمان خدا بر همه افراد و دولت اسلامی حکومت تام دارد و همه افراد - از رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گرفته تا خلفای آن حضرت و سایر افراد- تا ابد تابع قانون هستند.
امام خمینی(ره) با بهره گیری از این دیدگاه، خدمات ارزنده ای از خود به یادگار گذاشت که یکی از ارزنده ترین و ماندگارترین خدمات امام راحل(ره) به اسلام و مسلمین، احیای اندیشه سیاسی اسلام و به میان کشیدن «اسلام سیاسی» از حاشیه به متن بود؛ همانگونه که پیدایش اصل انقلاب اسلامی با احیای این اندیشه به وقوع پیوست، استمرار و دوام آن نیز با تداوم این ممکن خواهد بود.
با دقت در مبانی اسلام سیاسی اندیشه امام خمینی(ره) در می یابیم که مبانی اندیشه سیاسی امام راحل دارای مؤلفههایی چون خدامحوری، عقل گرایی، نص گرایی اجتهاد محور، سعادت طلبی و پیوند دین و سیاست است؛ درحالی که در نظریه اسلام سلفی مطلق انگاری، جزمیت، عقل گریزی، انحصارطلبی و سطحی گرایی دینی مشاهده میگردد. اسلام سکولار نیز با مبانی اصلی چون نسبی گرایی معرفت، دین ستیزی، وحی گریزی، علم پرستی، دنیا محوری و جدایی دین از سیاست شناخته میشود و همین جذابیتهای اسلام سیاسی امام خمینی(ره) در عرصه مبانی است که منجر به گسترش گفتمان انقلاب اسلامی در جهان اسلام شده و در یک برهه بسیار مهم و حساس تاریخ حیات سیاسی اسلام؛ یعنی عصر جهانی سازی لیبرالیسم سکولار و خطر خروج کامل دین از حیات سیاسی - اجتماعی مسئله بیداری اسلامی را رقم زده است و این بیداری را به واقع باید بیداری اسلام سیاسی نامید؛ چراکه اجتهاد علمای شیعه از قرآن و سنت، هم سبب احیای اسلام نبوی و علوی شده و هم پارادایمی نو برای زندگی سیاسی - دینی ایجاد کرده است؛ این درحالی است که نظریات رقیب به دلیل عدم جامعیت تئوری و عاریتی بودن تاکنون موفق به عملیاتی کردن نظریه خود نشدهاند.
از نگاه امام خمینی(ره) دین اسلام برنامه الهی جامعی است که سعادت دنیوی و اخروی تمام بشر را در حوزه حیات اجتماعی و خصوصی تحقق می بخشد؛ امام راحل بر این باور بود که اسلام برخلاف مکتب های غیرتوحیدی در تمام شئون فردی، اجتماعی، مادی، معنوی، فرهنگی، سیاسی، نظامی و اقتصادی دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته ای هرچند کوچک در تربیت انسان، جامعه و پیشرفت مادی و معنوی به سادگی عبور نکرده است و موانع موجود در راه تکامل را چه در اجتماع و فرد گوشزد کرده و برای رفع آنها تلاش کرده است.[5]
امام خمینی(ره) نگاه جهان شمول به دین دارد و از نظر ایشان اسلام، دینی سیاسی بوده و غیر از این نمی تواند باشد و ایشان در 21 فروردین 1343 در این باره فرمود: «واللَّه اسلام تمامش سیاست است، اسلام را بد معرّفی کرده اند. سیاست مُدُن از اسلام سرچشمه می گیرد. من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم؛ من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیه اوقات برای خودم سلطانی باشم و به امور دیگر کاری نداشته باشم».[6]
امام راحل اسلام شناسان را به سه دسته تقسیم کردند؛ یک دسته گروهی هستند که «طرف معنویت را گرفته و طرف اجتماع را رها کردند» و گروه دیگر «طرف اجتماع، علم اجتماع، علم سیاست و برخی دیگر از علوم بوده وآن طرف را رها کردند»؛ اما امام خمینی(ره) هیچ کدام از این دو گروه را اسلام شناس نمی داند و قائل است که «اسلام شناس کسی است که این دو مطلب را، این دو جبهه را، هم جبهه معنوی را بشناسد، هم جبهه ظاهری را؛ یعنی هم اسلام را بشناسد به آن جهات معنوی که دارد، و هم اسلام را بشناسد به این جهات مادی که دارد. کسی که اسلام را بخواهد بشناسد، باید به این جور بشناسد».[7] به عبارت دیگر کسی اسلام را شناخته است که هم آیات، روایات و احکام راجع به جهات معنوی اسلام و هم برای تنظیم امور جامعه، امور سیاسی و امور حکومتی را بشناسد.
امام خمینی(ره) می فرماید به بیشتر مردم، اهل علم و مقدسین القا شده است که «اسلام به سیاست چه کار دارد؛ اسلام و سیاست اصلا جدای از هم است؛ همینی که حکومت ها میل دارند، همینی که از اول القا کرده اند این اجانب در اذهان ما و حکومت ها در اذهان ما که اسلام به سیاست(چه کار دارد) آخوند چه کار دارد به سیاست. فلان آخوند را وقتی عیبش را می گیرند می گویند: آخوند سیاسی است! اسلام را می گویند از سیاست کنار است؛ دین علی حده است، سیاست علی حده».[8] از نظر امام کسانی که چنین باوری دارند «اسلام را نشناخته اند «اسلامی که حکومتش تشکیل شد در زمان رسول الله و باقی ماند حکومت به عدل یا به غیر عدل، زمان حضرت امیر بود، باز حکومت عادله اسلامی بود؛ یک حکومتی بود با سیاست، با همه جهاتی که بود».[9]
بنابراین پیوند دین و سیاست از مقولههایی است که امام خمینی(ره) به انحای مختلف به آن پرداخته است و در برخی از بیانات ایشان به عنوان رابطه سیاست با صدر اسلام و بعض دیگر به عنوان رابطه رهبری سیاسی و دینی در صدر اسلام و گاهی به عنوان رابطه احکام و عبادات با سیاست به موضوع پیوند دین و سیاست پرداخته شده است.
.....................
[1] . امام خمینی، 1391، ج 2،ص31 «نقل به مضمون»
[2] . امام خمینی،1391، ج 4، ص 447 «نقل به مضمون»
[3] . امام خمینی، 1391، ج 13، ص 431.
[4] . امام خمینی،1391،ج 13، ص 432.
[5] . روح الله خمینی، وصیت نامه سیاسی الهی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1371، ص 8.
[6] . روح الله خمینی، لوح صحیفه امام، ج 1، تهران، مرکز تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 270.
[7] . روح الله خمینی، لوح صحیفه امام، ج 1، تهران، مرکز تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 270.
[8] . روح الله خمینی، لوح صحیفه امام، ج 3، تهران، مرکز تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 277.
[9] . روح الله خمینی، لوح صحیفه امام، ج 3، تهران، مرکز تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 277.