تصویری متفاوت از پشت سیم خاردارهای پادگان اشرف
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، با دیدن عنوان فیلم، پوستر و پیش زمینه ذهنی، به ذهن تداعی می شود قرار است حضور یک زن در پادگان اشرف و کمپ منافقین بر قاب تصویر روایت شود. پوشش ژاله صامتی (ثریا) بر روی پوستر فیلم به همراه بلندگو مؤید این مطلب است اما ناباوری با یک داستان متفاوت روبرو می شوید.
سازمان مجاهدین خلق که به درستی منافقین نامیده می شوند از قصه های غم انگیز روزگار معاصر ما است؛ یک غم که بوی خون و باروت می دهد و صدای انفجار دارد؛ تصویر این غم در عکس های کم کیفیت دهه 60 خلاصه می شود. برای بسیاری این غم یک قاب شد و بر دیوار دهه شصت ماند و برای بسیاری دیگر نیز به فراموشی سپرده شد و در همان دهه 60 دفن شد.
اما هستند کسانی که این غم برایشان تمام نشده و ادامه دارد؛ شاید فکر کنید عزیز از دست داده هایی که منافقین قاتل جگرگوشه هایشان بودند غمی به درازای عمر خود دارند و زندگی شان با اندوه عزیزشان که به دست یک هم وطن کشته شده در آمیخته است. هم وطنی که علیه هم وطنش بجنگد یک تراژدی ناتمام را خلق می کند.
راستش را بخواهید وقتی فهمیدم که سوژه فیلم چیست احساس انزجار کردم زیرا وقتی خانواده های سازمان منافقین را در اطراف خود به یاد آوردم که چگونه طرفداران فرزندان جنایتکار خود را می کنند و نظام را به خاطر اعدام این جنایتکاران نمی بخشند، نتوانستم به کاراکتر های فیلم همزاد پنداری کنم؛ با خود گفتم چرا از خیر فرزندان خود نمی گذرند.
وقتی فیلم ماجرای نیمروز دو با نام رد خون به نمایش درآمد انتقادات زیادی پیرامون خلق کاراکتر های منافقین صورت گرفت که چرا زن روسری قرمز باید خواهر یک رزمنده یا همسر عنصر اطلاعاتی باشد؟ اما واقعیت سازمان مجاهدین خلق به همین تلخی است که فرزندان، خواهران و برادران ما قربانی تمامیت خواهی یک مرد و زن پلید شدند و با هزار فریب و نیرنگ جذب سازمان منافقین شده و سرانجام دست خود را به جنایت های فراوان آلوده کردند. «فضل الله المجاهدین»خوان هایی که به نام خلق و آزادی، از تن خلق ایران سر بریدند و داغ های فراوانی خلق کردند.
اما سرهنگ ثریا کاملا متفاوت و دور از انتظار به منافقین می پردازد؛ در طول تماشای فیلم شاید کمتر از 10 دقیقه به پرداخت یک شخصیت منافق یا نشان دادن سکانس هایی از اشرف روبروی شوید اما دوربین کارگردان در اکثر سکانس های فیلم پشت سیم خالدارهای اشرف کاشته شده و نمایی از یک جماعت را نشان می دهد که چشم انتظار فرزندان خود هستند. دوست دارند فرزندان خود را ملاقات کنند و تنها خواسته شان همین است.
مخاطب با یک فیلم قصه گو مواجه نیست بلکه سراسر فیلم تصاویر مختلفی از یک قصه است؛ قصه بی رحمی سازمان مجاهدین خلق و اعضای آن.
شاید پس از تماشای فیلم با خود بگویید که برای این یک خط داستان 1 ساعت 45 دقیقه زمان لازم نبود و حتی ممکن است از تماشای فیلم هم خسته شده باشید اما به تصویر کشیدن رنج های خانواده های چشم انتظار کار سختی است و باید گفت کارگردان در خلق این رنج کاملا موفق نبوده است؛ به تصویر کشیدن شرایط زندگی سخت پشت سیم خالدارهای اشرف و غریبی در خاک عراق کوچک ترین رنج خانواده ها است که به خوبی پرداخت شده اما بی رحمی اعضای سازمان مجاهدین خلق در ملاقات نکردن نزدیکانشان به خوبی به مخاطب منتقل نمی شود.
جنایت این جماعت با عاطفه و بشریت تمامی ندارد و در جایی که بلندگوی چشم انتظاران دست مجاهدین خلق می افتد فرصت بسیار مغتنمی است که کارگردان می توانست قتل عاطفه ها را منتقل کند اما از این ظرفیت به اندازه کافی استفاده نکرده است؛ البته در همین سکانس مذکور مخاطب با چشم انتظاران هم دردی می کند.
سخن آخر: هیچ جریان و سازمانی به اندازه سازمان منحوس مجاهدین خلق در تاریخ انقلاب اسلامی وجود و حضور تاریخی ندارد زیرا بسیاری از جریان های فعال با نو شدن تقویم ها، باطله شدند و از یاد رفتند و خود نیز تلاش نمی کنند اما سازمان منافقین در کنار پیرچریک های موس به دست کمپ تیرانا هنوز عضوگیری کرده و در کشور خرابکاری می کند. پرداخت سینمایی از زوایای مختلف به این پدیده منحوس بسیار لازم و واجب است که سوژه «سرهنگ ثریا» بسیار انتخاب هوشمندانه ای است.
تلاش فیلم نیز نشان دادن یک واقعه انسانی است و برای او نیز تلاش کرده اما اشاره ای به جنایات سازمان منافقین در حق ملت مظلوم و انقلاب ایران نکرده است.
معلوم نمی شود چرا ثریا را سرهنگ صدا می زنند؛ تمام فیلم یک تلاش مادرانه است و خانوادگی است چرا باید از این حرکت با تعبیر سرهنگ یاد شود؟ در سکانس ابتدایی فیلم که کودکانی از مادرانشان جدا می شوند و به نظر می رسد ثریا هم در بین کادر منافقین است اما چرا دیگر در طول فیلم یادی از سکانس ابتدایی نمی شود و به این جداکردن کودکان غیر از یک مورد پرداخت نمی شود. البته فیلم قرار نیست به مخاطب اطلاعات تاریخی دهد اما یک فیلم بی قصه نباید گره داستانی ایجاد کند.
در مجموع فیلم سرهنگ ثریا دیدنی است و از بسیاری از آثار پرفروش سینما جلوتر و عمیق تر است؛ بازی خوب ژاله صامتی، بازی در دو نقش، توسط وحید آقاپور نقطه قوت فیلم است.
علی شاهرخ