قاطعیت معصومان در برخورد با پیمانشکنان
به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، معصومان(ع) همانطور که در عهد و پیمان خود همیشه ثابت قدم و پابرجا بوده و با قاطعیت تمام بر عهد خود باقی میماندند، همانگونه نیز اگر طرف مقابلِ آنان، عهد و پیمان خود را میشکستند و در صدد مخالفت با مفاد عهد و پیمان خود برمیآمدند، آنان نیز با قدرت و قاطعیت تمام با پیمانشکنان برخورد و مقابله می کردند که ما در ذیل به چند نمونه از قاطعیت آنان اشاره می کنیم:
1- برخورد قاطع پیامبراکرم(ص) با یهودیان مدینه: یهودیان با توجّه به خصلت عیب تراشی، بهانهجویی، عداوت و حسادت آنان نسبت به مسلمانان برخلاف پیمانی که با مسلمانان بسته بودند، مدام از درِ مخالفت با پیامبر گرامی اسلام(ص) در آمده و سعی در مشتبه کردن راه حق از باطل داشتند و حاضر نبودند روابط دوستانه با مسلمانان برقرار کرده و از توطئه، خبرچینی و فتنهگری علیه مسلمانان دست بردارند.
ابن اسحاق با اشاره به همین خصلتهای زشت یهود نسبت به مسلمانان میگوید: آنان مدام از روی لجبازی، از رسول خدا(ص) پرسشهای زیادی میکردند و میکوشیدند تا حق را به باطل تلبیس کنند. جنگ بدر و پیروزی شکوهمندانه و مقتدرانه مسلمانان، آنچنان بر یهودیان مدینه، دردآور و ناراحتکننده بود که کعب ابن اشرف که یکی از برجستگان یهود بود در آن هنگام گفت: «از این پس زندگی در زیر زمین بهتر از روی آن است».
این جنگ به قدری بر روحیه آنان تأثیرگذار بود که قدرت تفکر را از آنان گرفت و باعث شد، منافقان و یهودیان مدینه احساس وحشت و تزلزل کنند و کینه و خشونت خود نسبت به مسلمانان را که در حالت خفا و پنهانی صورت میگرفت، ظاهر و عیان نمایند. لذا شاعران یهودی با هجو و تمسخر مسلمانان، شروع به تشویق و تحریض مشرکان مکه علیه مسلمانان کردند. به عنوان مثال، عصما که زنی شاعر و یهودی بود در اشعارش اوسيان و خزرجيان را بر ضد رسول خدا(ص) تحريض میکرد؛ به این صورت که از آنان میپرسید «چرا باید از غریبهای که نه از بنی مراد است و نه بنی مذحج پیروی کنید؟» به همین خاطر این گونه اقدامات چون نقض صریح متن پیماننامه بود باعث شد تا پیامبر گرامی اسلام(ص) تصمیم گرفتند قاطعانه در برابر این قوم فتنهگر و پیمانشکن بایستند و مانع ادامه خصومت آنان با مسلمانان شوند.
برخورد پیامبر(ص) با قبیله بنی قریظه: غزوه بنی قریظه یکی از غزوههای پیامبر اکرم(ص) با یهودیان مدینه است که در سال پنجم هجری رخ داد و دلیل برخورد رسول خدا(ص) با آنان، پیمانشکنی و همکاری آنان با مشرکان مکه در جنگ احزاب علیه مسلمانان بود که در غزوه خندق روی داد. بر اساس گزارشات و منابع تاریخ اسلام، هنگامی که سپاه مشرکان مکه و همپیمانان آنان به مدینه نزدیک شدند، حیی بن اخطب - که از یهودیان بنی نضیر بود در ساماندهی جنگ احزاب نقشی عمده داشت - به نمایندگی از قریش به دیدار بنیقریظه رفت و موافقت آنان را برای همکاری با قریش در جنگ با مسلمانان جلب نمود. هنگامی که این خبر به پیامبر گرامی اسلام(ص) رسید گروهی از صحابه از جمله سعد بن معاذ، سعد بن عباده و اسید بن حضیر را برای تحقیق درباره درستی خبر به قلعه بنیقریظه فرستاد. بنیقریظه در دیدار با این گروه به رسول خدا(ص) بیاحترامی کرده و پیمان خود با مسلمانان را انکار کردند. پیامبر گرامی اسلام(ص) به خاطر تأثیر مخرب پیمانشکنی یهودیان بر روحیه مسلمانان و موقعیت جغرافیایی خطرناکِ محل سکونت بنیقریظه- که به آنان اجازه میداد درحالیکه مسلمانان مشغول دفاع از خندق بودند از پشت سر به مدینه حمله کنند- تصمیم گرفت تا در همان روزِ پراکنده شدنِ دشمنان در غزوه خندق به جنگ بنیقریظه رفته و دفع خطر نماید. درباره خطر بنیقریظه برای مسلمانان، از ابوبکر نقل است که میگفت: ما برای کودکان و زنان خود در مدینه، از بنیقریظه بیشتر میترسیدیم تا از قریش و غطفان. در این غزوه مسلمانان قلعههای بنی قُرَیظه را محاصره کردند و بعد از حدود یک ماه، یهودیان تسلیم شدند.
بنیقریظه خود پیشنهاد دادند که با همان شرایط بنینضیر تسلیم شوند؛ ولی رسول خدا(ص) جز این که به حکم او گردن نهند، هر پیشنهادی را رد نمودند. و با گذشت مدتی چند به پیشنهاد خود بنیقریظه، پیامبر گرامی اسلام(ص) حکمیت را به سعد بن معاذ رئیس قبیله بنی عبد اشهل اشراف اوس که قبل از اسلام متحد آنها بود، واگذار نمود. و سعد نیز با استناد به احکام تورات یهود که کیفری شرعی تلقی میشد و طبق پیمانی که بنیقریظه قبل از جنگ با پیامبر خدا(ص) بسته بودند، حکم کرد که هر کس علیه پیامبر گرامی اسلام(ص) تجمع کرده کشته شده و زنان و کودکان آنان اسیر شوند.
رسول اکرم(ص) این حکم را مطابق خواست پروردگار دانستند؛ که آیات ۵۶ تا ۵۸ سوره انفال و ۲۶ و ۲۷ سوره احزاب در رابطه با همین جنگ است. برخورد قاطعانه با دشمنان در سیره پیامبر گرامی اسلام از آنچنان اهمیتی برخوردار بود که در پیماننامه خود با قبیله بنی قریظه قید کرده بودند که در صورت پیمانشکنی یهودیان، مسلمانان مجاز به کشتن مردان، به اسارت بردن زنان و فرزندان و به غنیمت بردن اموال آنان خواهند بود.
2- قاطعیت امیرالمؤمنین(ع) با پیمانشکنان: مدتی قبل از جنگ جمل که در سال 36 هجری به وقوع پیوست امیرالمؤمنین(ع) ابتدائاً پیمانشکنان را موعظه و نصیحت نمود و با آنان با زبان استدلال و منطق سخن نمود تا آنان را از ادامه مسیرِ اشتباه بازشان دارد. امّا وقتی منطق و استدلال و آوردن دلیل و برهان بر حقانیت راه خویش و بطلان طریقت آنان، کار به جایی نبرد و تأثیری بر تصمیم نادرست آنان نگذاشت، با کمک فرزندش امام حسن مجتبی(ع) مردم را برای پیکار با پیمانشکنان دعوت نمود و در خطبههای خود چنین فرمود: به هوش که اینک شیطان حزب خویش را برانگیخته و هواداران خویش را فراخوانده است تا بار دیگر جور را به پایگاههای دیرین بازگرداند و باطل را بر اریکه قدرت بنشاند.[1] اگر اینان از حق سرپیچی کنند با تیزی شمشیر پاسخشان میگویم و این کار برای درمان باطل و یاری حق کفایت میکند.[2]
در سخنی دیگر فرمود: به جان خودم سوگند که در جهاد با مخالفان حق و گمراهان و سرکوبی آنان که با حقستیز کنند و در گمراهی همچنان پافشاری کنند مسامحه و سستی نخواهم کرد.[3] امیرالمؤمنین(ع) با تشبیه میدان نبرد به حوض و گودال، قاطعیت خود را در برابر پیمانشکنان چنین بیان میفرماید: آگاه باشيد كه شيطان حزب خود را گرد آورده و سواران و پيادگانش را بسيج كرده است؛ همان بصيرت ديرين هنوز هم با من است. چنان نيستم كه چهره حقيقت را نبينم و حقيقت نيز بر من پوشيده نبوده است. به خدا سوگند، بر ايشان گودالى پر آب كنم، كه چون در آن افتند بيرون شدن نتوانند و چون بيرون آيند، هرگز، هوس نكنند كه بار ديگر در آن افتند.[4] سرانجام این چنین هم شد و دشمنان اسلام پاسخی سخت و دندانشکن از امیرالمؤمنین(ع) دریافت کردند و فرار کنندگان این جنگ نیز چنان درس عبرتی گرفتند که تا زنده هستند بازگشت به این صحنههایی را در ذهن نپرورانند.
3- برخورد امیرالمؤمنین(ع) با پیمانشکنان صفین که وقتی نقض پیمان از طرف مقابل (معاویه) صورت پذیرفت، امام با قاطعیت تمام با آنان برخورد کرده و مردم را به نبرد با پیمانشکنان دعوت نمود.[5]
بنابراین پایبندی بر مذاکرات و تعهدات در سیره معصومان(ع) یک امر قطعی و مسلّم بود و تا زمانی که طرف مقابل به تعهدات و پیمان خود با آنان باقی بود، آنان نیز بر تعهدات خود پایبند می ماندند؛ اما اگر تعهدات و پیمانها از طرف دشمنان مورد نقض قرار میگرفت و یا به تعهدات عمل نمیشد، قاطعانه با دشمنان مقابله و برخورد می کردند.
سعید چراغی
[1]. «نهج البلاغه»، خطبه 22. «أَلَا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ذَمَّرَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ لِيَعُودَ الْجَوْرُ إِلَى أَوْطَانِهِ وَ يَرْجِعَ الْبَاطِلُ إِلَى نِصَابِهِ».
«نهج البلاغه»، خطبه 24. «وَ لَعَمْرِي مَا عَلَيَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَيَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِيهَانٍ»..[3]
.[4] «همان»، خطبه 10. «أَلَا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَهُ، وَ إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِي وَ لَا لُبِّسَ عَلَيَّ وَ ايْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ لَا يَصْدُرُونَ عَنْهُ وَ لَا يَعُودُونَ إِلَيْهِ».