ایجاد جنگ داخلی در جهان اسلام هدف حادثه ۱۱ سپتامبر
به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، تاکنون درباره رخدادهای تروریستی واشنگتن و نیویورک و نیز علل و عوامل آن، از سوی صاحبنظران، تحلیلها و نظرایات گوناگونی ارایه شده که در هر یک با آوردن دلایلی، تلاش شده تحلیلها به واقعیات نزدیکتر قلمداد شده و ارتباط منطقی و روشنی میان آن رخدادها و علل وقوع آن نزد خواننده برقرار سازد.
در آغاز باید گفت، درباره اینکه چه کسانی عامل حوادث بیستم شهریور (یازده سپتامبر) آمریکا بودهاند، سه نظر وجود دارد:
1 ـ گروههای ناراضی درون جامعه آمریکا،
2ـ صهیونیستها،
3ـ و گروههای مبارز ضد آمریکا در جامعه جهانی.
که در این میان، گویا نظریه دوم از قوت بیشتری نسبت به دو نظریه دیگر برخوردار است، ولی حادثه آفرین اصلی این حادثه بزرگ، هر که باشد، مهمتر این است که به پیامدهای آتی این رویداد اشارهای کنیم.
اهداف اصلی صهیونیسم
نخستین هدف صهیونیستها، ایجاد جنگ میان اسلام و غرب بوده است.
دومین هدف، این که آنان جابجایی قدرت را در درون دنیای اسلام دنبال میکند.
و سومین هدف آن که آنان در صدد ایجاد جنگ در جهان اسلام هستند که بالطبع پیروز این میدان، تنها غرب خواهد بود.
اینها اموری است که میتوان ردپای آنها را در لابلای نظریه هانتینگتون سراغ گرفت. او بر این باور است که باید در دنیای اسلام، به ایجاد تفرقه و تجزیه مبادرت شود تا بتوان جنگ را بر آنها و در درون قلمرو اسلام تحمیل کرد و از دیگر سو، به جذب میانهروهای جهان اسلام پرداخت؛ اینها سیاستهایی است که اکنون از سوی جهان غرب در حال اجراست.
ایجاد درگیری میان جهان اسلام و غرب
گویا هدف اصلی از ایجاد چنین حادثهای با این عرض و طول، ایجاد درگیری جهانی میان اردوگاه غرب با جهان اسلام است؛ به این معنا که درگیری موجود میان «صهیونیسم و جهان اسلام»، در عمل جای خود را به درگیری جدیتر میان «اردوگاه غرب با اسلام» بدهد و پتانسیل جهان اسلام، عملاً بر تقابل با این اردوگاه متمرکز شود.
جابجایی قدرت در درون جهان اسلام
انقلاب ما به عنوان یک انقلاب اسلامی و شیعی در سراسر جهان شناخته میشود که از اقتداری معنوی نیز برخوردار است؛ هرچند این اقتدار برای برخی از سیاستمداران داخلی پنهان باشد، قطعاً بر محاسبهگران جهان مادیت پوشیده نیست.
استکبار بر کارآمدی چنین حرکت بزرگی در دنیا به عنوان یک کانون قدرت حقیقی اذعان دارد؛ بنابراین، در صدد است که این اقتدار معنوی را در درون جهان اسلام، دست به دست کند و آن را از دست شیعه به در کرده و به دست اهل سنت و وهابیت بدهد. طبعاً ثمره این شیطنت نیز بر اهل خرد مخفی نیست، چرا که نزاع اصلی موجود، میان اعتقادات شیعی با تمدن مادی است و نه اعتقادات اهل سنت با این تمدن و اصولا یک نزاع حقیقی دامنهدار، هیچگاه نمیتواند بین اعتقادات اهل سنت با تمدن مادی روی دهد؛ افزون بر اینکه قدرتهای استکبار در صددند که پرچم این اقتدار را به دست کسانی از اهل سنت بدهند که از نظام غربی، پیروی میکنند.
آنها حاضرند هزینه سنگین این جابجایی قدرت را تحمل کنند، چرا که ثمرات آن، بیش از هزینههای آن است، چون تحلیل آنها پس از انقلاب اسلامی این بوده و هست که تنها تمدن رقیب غرب، تمدن «اسلام انقلابی» است. از این روی، آنها بر خود میپسندند که هزینه سنگین این استراتژی را تحمل تا شاید بتوانند از شکوفایی این حرکت بزرگ اسلامی جلوگیری کنند. البته برای افراد خردنگر، این هزینهها توجیهشدنی نیست، ولی برای دشمنی که بر ابزار مادی تسلط دارد، بسیار ارزشمند است که بتواند در ایجاد فضای روانی در عالم به منظور پذیرش چنین سیاستهای جهانی از سوی ملل مسلمان موفق شود. به نظر میرسد این تبدیل دشمنی در حال تحقق است؛ هرچند ما به آن راضی نباشیم.
ایجاد جنگ داخلی در جهان اسلام
افزون بر جابجایی قدرت، سردمداران نظام غرب امیدوارند بتوانند یک جنگ شدید داخلی در درون جهان اسلام به راه اندازند، چون اگر تفکرات غیر شیعی بتوانند ما را در این جنگ طرفدار و شریک غرب نشان دهند، زمینه برای چنددستگی در میان کشورهای اسلامی پدید خواهد آمد و دیگر ملل مسلمان، ما را به چشم یک بیگانه در درون قلمرو جهان اسلامی خواهند نگریست.
متأسفانه، اکنون رویکرد به غرب در میان بسیاری از دولتمردان ما هست؛ هر چند با هشدارها و برخوردهای مقام معظم رهبری، تا اندازه ای نظام اسلامی از این دام جسته است، باز شاهد برخوردهای منفعلانه و سطحی از سوی برخی ارکان مؤثر کشور در این زمینه هستیم.
شمشیر نظامِ استکبار از یک سو، هیمنه و اقتدار معنوی نظام تشیع را پاره پاره میکند و از دیگر سو، عملاً ما را در برابر کسانی که درون جهان اسلام با آمریکا در ستیزند، قرار میدهد. در چنین وضعیتی، جنگ میان شیعه و سنی آن هم از نگاه تقابل یک نیروی انقلابی با یک نیروی غیر انقلابی، اجتناب ناپذیر خواهد بود و نتیجه آن، چیزی نیست جز آنکه پرچم عدالتخواهی در دست ایشان میافتد و به همان میزان هم روح مبارز و استکبار ستیز در جهان تشیع رو به تحلیل میرود و اقتدار معنوی خود را در جهان اسلام از دست میدهد.
متأسفانه این حرکت در حال تکوین است و باید هشدارهای مقام معظم رهبری را در این باره جدی گرفت.
بنابراین، نخست باید با موضعگیری سنجیده، به هیچ وجه اجازه نداد که به عنوان یک نیروی محافظهکار طرفدار آمریکا در جهان اسلام و غیر اسلام شناخته شویم تا عملاً به شریک جنایات اردوگاه غرب علیه مسلمانان متهم نگردیم.
دوم آن که باید همچنان بر مواضع انقلابی خود در پهنة گیتی به عنوان یک موضع برتر پایبند باشیم، وگرنه باید منتظر جابجایی قدرت در این عرصه و به ضرر خود باشیم.
گویا، اگر این فرآیند خطرناک از سوی دشمن، کارساز و این حرکت، باعث نزدیکی ما به آمریکا شود، افزون بر دو نتیجه نامبرده (از بین رفتن اقتدار معنوی ما در جهان و جابجایی پرچم مبارزه از دست شیعه به اهل سنت و به ویژه وهابیت) آنچه عاید جهان تشیع میشود، آغاز یک جنگ همهجانبه و جدی در درون جهان اسلام علیه تشیع خواهد بود که عملاً واقعه شیعهکشی در دنیا در سطحی گسترده رخ میدهد.
متأسفانه این چیزی است که بسیاری از شبهسیاستمداران ما در درون، نسبت به آن غافلند، چرا که ایشان اصولاً تعهدی نسبت به جهان اسلام احساس نمیکنند.
اگر ما به دنبال ایجاد کمترین ارتباطی با غرب باشیم، حتماً این تصور ایجاد میشود که اولاً ما از مواضع انقلابی خود بازگشتهایم و دوم آن که به نوعی همکاری با دشمن مبادرت کردهایم.
شگرد جدید دشمن در سازشکار نشان دادن ایران اسلامی
به راستی چرا از ساعات نخست حادثه، نیویورک و واشنگتن، ایران یا گروههای ناراضی داخلی آمریکا را متهم به این امر نکردند و یکصدا از «بن لادن» و «القاعده» نام بردند؛ بدون آنکه به ارایه کمترین مدرکی بپردازند؟!
قطعاً بن لادن، دارای چنین قدرتی نیست، وگرنه در این چند ماه، باید میتوانست دستکم یک حرکت ضعیفتر را در گوشه ای دیگر از دنیا سازماندهی کند؛ بنابراین، نمیتواند این برنامه از سوی «القاعده» به اجرا گذاشته شده باشد.
همچنین اصولاً موضعگیری سریع دنیای غرب، بلافاصله پس از این حادثه، حاکی از وجود برنامه ای دقیق است که در آن، نخست پای ایران را کنار کشیدند و سپس رایزنیهای بین المللی را متوجه کشور ما کردند و کوشیدند، ما را در جرگه سازشکاران عالم وارد کنند.
مجموع این قرائن نشان میدهد که عامل رخدادهای آمریکا، طالبان و بن لادن نیستند، در حالی که آمریکا به بزرگنمایی قدرت آنها در دنیا پرداخته است و در واقع، به اقتدار معنوی ایشان در جهان کمک کرده و باعث شده است، تظاهرات صدها هزار نفری بلکه میلیونی به سود این گروه در دنیا راه بیفتد و عملاً عکس بن لادن به عنوان بزرگنمایی مبارز دنیا به خانههای انقلابیها راه پیدا کند.
این حرکت باعث شده است، عکس و نام امام راحل (ره) و نام تشیع به عنوان پرچمدار مبارزه با آمریکا، عملاً تحتالشعاع نام و قدرت بن لادن و طالبان قرار گیرد؛ بنابراین، بزرگترین قدرت ایشان با یک برنامه دقیق بوده است، به ویژه که همان لحظه، ایشان را متهم کردند و بلافاصله به رایزنی با ایران پرداختند تا کشور ما را در فهرست سازشکاران غربی جای دهند.
همگی اینها برای جابجایی پرچم مبارزه از شیعه به دیگر مسلمانان و نیز به حاشیه راندن نام امام (ره) و ایران صورت گرفته، اما اینکه آنها تا چه اندازه در این برنامه موفق بودهاند، بحث دیگری است!
دشمن در صدد است با تقویت موضع سازشکاران داخلی، راه گفتوگو را در این شرایط بحرانی باز کند و البته همگی در راستای همان سه هدفی است که پیشتر گفته شد؛ یعنی از یک سو صهیونیستها در صدد ایجاد برخورد میان دنیای غرب و اسلام با یک شوک انفجار در حادثه ای نظیر واقعه 20 شهریور بودند تا عملاً یک آمادگی روانی در مردم غرب برای یک جنگ تمام عیار علیه دنیای اسلام ایجاد شود و سپس آن که در صدد بوده و هستند که ایران را از جرگه انقلابیها بیرون ببرند و بلافاصله انگشت اتهام را روی دیگران بگذارند، در حالی که به هیچ وجه در این حادثه، نامی از ایران نبردند./998/
خلاصه ای از مقاله حجتالاسلام بهداروند