ادعای پمپئو برای کمک به ایران مضحک و بازی سیاسی روانی است
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری رسا، سید عباس موسوی سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در پاسخ به ادعای مایک پمپئو وزیر امور خارجه آمریکا برای کمک به ایران در خصوص ویروس کرونا و قبل از آنکه به ایران اعلام شود در رسانه ها اعلام شده و روی آن تبلیغات وسیع انجام شد را یک حرکت تبلیغاتی و ریاکارانه خواند که با اغراض سیاسی و به منظور فریب افکار عمومی جهانیان صورت می گیرد.
سید عباس موسوی افزود: ادعای کمک به ایران برای مقابله با کرونا از سوی کشوری که با تروریسم اقتصادی خود باعث فشارهای گسترده بر مردم ایران شده و حتی راه خرید دارو و تجهیزات پزشکی را مسدود کرده است، ادعایی مضحک و یک بازی سیاسی - روانی است.
این دیپلمات ارشد ایرانی اضافه کرد: وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران به منظور تامین نیازهای دارویی و بهداشتی کشور و مقابله با ویروس کرونا در تماس نزدیک با بسیاری از کشورها بوده و تاکنون بخش قابل توجهی از نیازهای کلیدی کشور شامل یکصد هزار کیت تشخیص، ماسک های ویژه جراحی، دستگاه های تنفس مصنوعی و غیره از طریق کشورهای دوست تامین شده و محموله های دیگری نیز در راه است که به موقع اطلاع رسانی خواهد شد.
سخنگوی وزارت امور خارجه تاکید کرد: مقابله با ویروس کرونا، که اکنون به یک اپیدمی جهانی تبدیل شده و کشورهای زیادی را در بر گرفته است، نیازمند یک اراده جهانی و همکاری وسیع بین المللی است و نه حرکات نمایشی که با اغراض سیاسی و با سواستفاده از رنج و عذاب بیماران و آسیب دیدگان صورت می گیرد.
دکتر توضیح داد که اینجا سه منطقه داریم . سیاه که مربوط به کسانی است که تست کرونایشان مثبت شده. مدل لباسی که باید بپوشید مثل آدم فضاییهاست . یک منطقه قرمز که مشکوکها آنجا هستند . شما آنجا میرید. آنجا هم قرنطینه است شما مثل همراه بیمارها خواهید بود چون خانواده شان اجازه ندارند بیایند داخل.
لباس سبز رنگی پوشیدم. دستکش و کلاه و ماسک و غیره. گفتند حاج آقا عمامه را هم باید در آوری.
وارد بخش شدم. یکی گفت حاجی این لباس آبی را بپوش بهتره. پوشیدم. حالا همرنگ همه شده بودم هم بیماران و هم پرستارها....
اکثرا پیرمرد ها و پیرزن ها بودند . مرا یاد پدر بزرگ و مادر بزرگم میانداختند که دیگر نیستند و دلم خیلی هوایشان را کرده. اینها شبیه آنها هستند لبخندشان و صدای خس خس نفسشان. یکی گفت پسرم پرتقال را پوست میکنی؟ گفتم چشم پر پر کردم یک پر را خورد گفت خودت هم بخور عزیزم گفتم پدر جان میل به چیزی ندارم. لبخندی زد. مهربان و آرام
دیگری گفت قرصهایم را میدهی؟ پرستار گذاشته بود جلویش که بخورد. اجازه گرفتم و بهش دادم آمد بردارد بغض کرد گفت توان برداشتن قرصهایم را هم ندارم. کف دستش گذاشتم و آب به او دادم. خورد و گفت سلام بر حسین...
یکی را گفتند مرخص است گفتند زنگ بزن به پسرش، زنگ زدم پسرش گفت ببخشید میترسم کرونا بگیرم لطفا به برادرم زنگ بزنید. زنگ زدم برادرش گفت شما همراه بیمارید گفتم بله، ناراحت شد گفت پس چرا نگذاشتند من پیش بابام باشم، گفتم نه من همراه همه هستم....
پرستارها مرا یاد خاله هام میانداختند خیلی مهربان، خیلی پر روحیه اهل مدارا با مریض ها...
من یک روحانی ام کنار خیلی از روحانیون دیگر. روحانیونی که کار میکنند با اخلاص و بی سر و صدا. این روحانی ها جدیدند دیشب ندیده بودمشان. امروز دو تا روحانی هم آمده بودند دم در بیمارستان به نگهبان میگفتند کاری از ما بر میآید، او هم انگار برایش عادی بود میگفت صبر کنید تماس بگیرم.
چقدر اینجا خوب است چقدر برایم پر عبرت است....