مصائب پرستار بودن
به گزارش خبرگزاري رسا، نوید زنده روحیان؛ در کشویی باز میشود، باد سردی به سر و صورتم میخورد. آمبولانس با سرعت جلوی در ترمز میزند و پیرمردی را با برانکارخارج میکنند و می دوند به سمت اتاق و در را می بندند. پشت سرش سه مرد و چهار زن وارد میشوند. یکی از خانم ها بیقراری میکند و مدام با خود چیزی زمزمه میکند. مردها قدم رو می روند، نگهبان نزدیک میشود و یکی از آقایان را صدا میزند و با خود میبرد داخل اتاق، ساعت 10 دقیقه از 12 شب گذشته، بقیه بی قرارتر میشوند. ساعت 12:20 مردی که داخل اتاق بود از در خارج میشود. همه به سمتش میدوند و یکی از خانم ها یقه پیراهناش را می گیرد و میپرسد: چی شده ؟ مرد بغض اش میترکد و اشک در چشم اش حلقه میزند. زن جوان دست هایش سست میشود و آرام روی زمین مینشیند و با صدای بلندتر میگوید، بگو ...
«روز پرستار» بهانهای میشود که یک شب را در بیمارستان به صبح برسانم و چهره ای واقعی از یک شغل را برای خوانندگان به نمایش بگذارم، اما به دور از تقدیر و تشکرهای کلیشهای که در هر مناسبت از یک قشر انجام میشود، حرفهایشان را بشنویم و تصویری واقعی را جدای از هرگونه قضاوتی ببینیم.وارد اورژانس عدالتیان بیمارستان امامرضا(ع) میشوم. ساعت حدود 10 شب است و فضای اورژانس تقریبا شلوغ. سرشیفت پرستاری را پیدا میکنم. یک جوان متولد 66 که شش سال هم سابقه کار دارد. با هم صحبت را شروع میکنیم. میگوید: این جا یکی از شلوغ ترین اورژانس های کشور است که180 پرستار در آن مشغول به کار هستند و هر پرستار باید به چهار بیمار رسیدگی کند.
تبعیض امانمان را بریده
یکی از آقایان پرستار که متوجه حضورم شده، جلو میآید و دستم را میگیرد و می گوید: می خواهم حرف دلم را بزنم. تبعیض امان ما را بریده. اسم ما پرستار است اما کار چند نفر را انجام میدهیم. سرم بیمار را ما وصل میکنیم، نوار قلب میخوانیم، اما برای این کارها رقمهای قابل توجهی در سیستم به نام پزشکان ثبت میشود بدون این که اصلا پزشک وجود داشته باشد! در حقیقت کاری که ما انجام دادهایم به نام پزشکان ثبت می شود و پولی هم به ما تعلق نمیگیرد.او ادامه میدهد: اسماً ما با چهار بیمار سر و کار داریم اما از شش ساعت کار مفید در یک شیفت حدود سه تا چهار ساعت آن به کار سیستمی و کاغذ بازی میگذرد، یعنی ما کار منشی را هم انجام میدهیم و باید همه چیز را در نرم افزار برای حسابداری بیمارستان ثبت کنیم. این زمان حق بیماران است که ما به این کارها مشغول هستیم و به همین دلیل گاهی اوقات همین نبودن ما بر بالین بیمار حتی به فوت بیمار منجر شده، چون ما نبودیم که به بیماررسیدگی کنیم.
گاهی یک پتو نداریم
یکی از خانم های پرستار جلو می آید و میگوید: مردم از ما انتظار رسیدگی دارند و ما می دانیم که حق دارند اما گاهی اوقات امکانات واقعا موجود نیست، گاهی اوقات بیمار سردش میشود اما یک پتو نداریم. حدود یک سال بود که دستکش لاتکس نداشتیم و بیشتر خطر آن برای خودمان بود. برخی داروها دوره ای نایاب میشود. یک روز سرنگ، یک روز فلان قرص، یک روز انسولین و مردم از ما توقع دارند و همه سر و صدایشان با ماست. همه تلاشمان را میکنیم اما باز هم نمی توانیم مردم را راضی کنیم آن هم به دلایلی که در اختیار ما نیست.
سیستم حقوق و دستمزد عجیب!
پرستار دیگری از وضعیت معیشتی این قشر میگوید و خاطرنشان می کند: طرح تحول نظام سلامت و سیستمی به نام قاصدک چند وقتی است که اجرا شده و واقعا سیستم عجیبی است. با این سیستم ما افرادی را داریم که کارانه منفی 200 هزار تومان برایشان منظور میشود. چون میگویند ساعت کاری کمتری آمده یا اضافه کاری اجباری را که به ما میدهند قبول نکرده! جالب این جاست که اگر ما این اضافه کاری را هم بیاییم بازهم تغییری در کارانه صورت نمی گیرد و مبلغی که برای اضافه کاری ساعتی هفت هزار تومان برایمان پرداخت میشود به عنوان کارانه محسوب میشود. یعنی به شکلی مارا بازی میدهند. این در شرایطی است که پزشکان ما تا 200 میلیون تومان و برخی جراحان حتی میلیاردی کارانه میگیرند که البته آن هم برای کارهایی است که ما انجام میدهیم.
ساعت 12 شب
نیاز به کمی هوای تازه دارم به حیاط بیمارستان می روم و بعد از چند دقیقه بر می گردم در کشویی باز میشود، باد سردی به صورتم میخورد ... ساعت کمی از 12 شب گذشته، آمبولانس یک بیمار را به اتاق احیا میآورد. پرستار و دکتر آماده اند، تکنیسین اورژانس شرح حال و اقدامات را میگوید و بیرون میرود، بیمار پیرمردی حدود 70 ساله است که دچار ایست قلبی تنفسی شده. حدود هفت پرستار و پزشک بالای سرش میآیند، دکمه های پیراهن اش باز است. هرکدام شروع به کاری میکنند، یکی از همراهی هایش داخل اتاق میآید تا شرح بیماری های گذشته فرد را بدهد. یک نفر با دستگاهی، تنفس مصنوعی میدهد، گیرهای به انگشت اش وصل میشود و ضربان قلب را نشان میدهد. دو نفر به نوبت ماساژ قلبی را آغاز میکنند تا وقفهای اتفاق نیفتد. مدام ضربان و تنفس را چک می کنند چند دقیقه گذشته و سرعت تیم پزشکی بالاتر میرود.
پسر پیرمرد بیمار در اتاق ایستاده و بی قراری می کند، پرستاران مدام در رفت و آمد هستند، دو نفر دیگر به جمع تیم پزشکی اضافه میشوند، چند آمپول تزریق میکنند و مداوم ماساژ قلبی و تنفس را انجام میدهند. یکی میگوید برگشت، پزشک دستور توقف عملیات را میدهد. لبخند رضایت بر لبان تیم احیا می نشیند. پسر جوان اش از اتاق بیرون میرود و یکی از خانم ها یقه پیراهن اش را میگیرد و میپرسد: چی شده ؟ مرد بغض اش میترکد و اشک در چشم اش حلقه میزند. زن جوان دست هایش سست میشود و آرام روی زمین مینشیند و با صدای بلندتر میگوید، بگو.به بخش اورژانس اطفال که میروم، مادری کنار تخت کوچک فرزندش نشسته، با چشمهایی که کاسه خون است دعا میخواند. چند دستگاه مختلف به کودک متصل شده، میپرسم مشکل چیست؟ مدعی می شود: چند روز قبل از نیشابور ماست محلی خریدیم و پسر و همسرم خوردند. میگویند مسمومیت است، پسرم این جا بیهوش است و همسرم هم در بخش آی سی یو ، یک پایم این جاست و یک پایم کنار همسرم، نگرانم!
درد کمبود نیرو
«سوختگی» بخش دیگری است که به آن سر میزنم. از پرستاران این بار درخصوص بیمارانی که به این جا میآیند می پرسم. یکی از آن ها می گوید: بخش سوختگی بیمارستان امام رضا(ع) جزو بخش های خوب کشور محسوب می شود مثلا همین امشب ما آماده باش هستیم چون چهار نفر از بیماران استان مازندران و زاهدان در حال انتقال به این جا هستند. این اتفاق زیاد برای ما پیش میآید.او میگوید: مردم نمیدانند که پرستاری جزو مشاغل سخت است اما این قانون اجرا نمی شود و ما مجبوریم به دلیل کمبود نیرو 30 سال در همین شرایط سخت کار کنیم. البته ما درک میکنیم که درد این کمبود نیرو را بیماران هم تحمل میکنند.
پرستار آی سی یو با 18 ماه حقوق عقب افتاده
آخرین بخش، آی سی یو و جراحی قلب باز است. یکی از پرستارها می گوید: سختی این بخش نیاز به آمادگی برای همه لحظه ها دارد و معلوم نیست که بیمار یک دقیقه بعد چه شرایطی دارد و رسیدگی مداوم و کامل ما و آمادگی رو به رویی با هر شرایطی لازمه کار در این بخش است. با این شرایط اما ما باید از نظر رفاه در وضعیت مناسبی به سر ببریم و دغدغه فکری نداشته باشیم که اصلا این طور نیست و وضعیت مالی ما خوب نیست، مثلاما چندین ماه حقوق عقب افتاده داریم.ساعت 4:30 بامداد است و میخواهم از بیمارستان خارج شوم، نمیدانم غم بیماری که جلوی چشمم از دنیا رفت یا کودکی را که معلوم نیست دارو به آن برسد و زنده بماند، داشته باشم یا به فکر حقوق عقب افتاده پرستاری باشم که قرار است در این محیط خدمت کند./1360//101/خ