۲۵ آبان ۱۳۹۸ - ۱۰:۲۰
کد خبر: ۶۲۷۲۲۴
جریان‌های تاریخ‌نگار ایران معاصر(3)

قاسم تبریزی: نسل نو تاریخ نگار مسلمان، غرب ستیز و مستقل است

قاسم تبریزی: نسل نو تاریخ نگار مسلمان، غرب ستیز و مستقل است
نسل تاریخ‌نگار ما در دهه آینده تازه رشد می‌کند؛ چون روند، روند امیدبخشی است و منابع تاریخی خوبی داریم.

اشاره

استاد قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی کتابخانه مجلس شورای اسلامی در سلسله گفتگوهایی با خبرنگار خبرگزاری رسا به جریان شناسی تاریخ نگاری در ایران معاصر پرداخته و 5 جریان غالب تاریخ نگار در ایران را معرفی و تحلیل کرده است. این 5 جریان تاریخی عبارتند از: تاریخ‌نگاری کمونیستی در ایران، تاریخ‌نگاری ناسیونالیستی در ایران، تاریخ‌نگاری غرب‌گرا در ایران، تاریخ‌نگاری شرق‌شناسی در ایران و تاریخ‌نگاری اسلامی در ایران.

این تاریخ‌پژوه در قسمت سوم از مصاحبه های مقدماتی با خبرنگار خبرگزاری رسا، به مرور کلی زندگی و آثار رجال سیاسی و فرهنگی تاثیرگذار در ایران معاصر می پردازد و افرادی مانند قوام‌السلطنه، محمدعلی‌خان فروغی و علی امینی،کیانوری، ملکم خان، بنی صدر، آخوندزاده، احمد کسروی، احسان طبری را از جمله رجالی می داند که در تاریخ معاصر تاثیرات منفی سیاسی و فرهنگی در جامعه ایران داشته اند.

استاد تبریزی اشاره ای به رجال نظامی معارض با اسلام در ایران معاصر از جمله رضا خان، فضل الله زاهدی، ارتشبد بهرام آریانا، ازهاری، قره باغی، بهرام افضلی و دریادار احمد مدنی دارد.

او هم چنین حجج اسلام علی دوانی، علی ابوالحسنی منذر، رسول جعفریان و دکتر موسی حقانی را به عنوان رجال تاریخ نگار مسلمان معرفی می کند و در ادامه به شخصیت های تاریخ نگار معارض معاصر اشاره ای گذرا دارد: احمد کسروی، فریدون آدمیت، باقر مومنی، احسان طبری، سید حسن تقی زاده، ابراهیم پورداود، احسان یارشاطر، عبد الحسین زرین کوب، حسن پیرنیا، حسین مکی، مسعود بهنود، عباس میلانی، یرواند آبراهامیان.

 

 رجال به کسی گفته می‌شود که در جامعه تأثیرگذار باشد

به کسی رجال گفته می‌شود که حضورش در جامعه نقش‌آفرین و تأثیرگذار است و نبودش خلأیی ایجاد می‌کند، چه مثبت یا منفی. ممکن است که یک فرد سی‌ساله تأثیرگذار باشد، اما یک فرد نودساله تأثیرگذار نباشد. خدا رحمت کند مرحوم جلال آل احمد را، او بسیاری از دولت‌مردان پهلوی یا فعالان را اشباه الرجال می‌نامید؛ که آن‌‎ها اشباهی از رجال هستند. رجال به کسی گفته می‌شود که در یک جامعه تأثیرگذار باشد و این تأثیرش باعث پدیدآمدن جریان یا تحولی می‌شود. حرکت او نیز بر اساس جایگاه او صورت می‌گیرد، یعنی پدیدآورنده جریانی هم هست. البته غرب با جامعه ما تفاوت‌هایی دارد. شخصیت‌های در غرب  داشتیم که تأثیرگذار بودند. سارت در فرانسه شخصیت بود. راسل در دهه سی و چهل در غرب مؤثر و یک شخصیت مطرح بوده است؛ اما در عین حال نزدیک به هفتاد سال قبل در کتاب «جهانی که من می‌شناسم» (او این کتاب را در سال‌های 1328 تا 1330 شمسی نوشته است) می‌گوید در غرب دیگر شخصیت‌ها نقش ندارند، بلکه رسانه‌ها نقش دارند و تأثیرگذارند.

بنابراین رجل سیاسی به کسی می‌گویند که دارای یک فکر، اندیشه، تفکر است. فرد گاهی وقتی سوار بر حزب و گروه می‌شود، سرعت بیشتری می‌گیرد. گاهی هم مستقل است و در حد خودش می‌تواند جریان داشته باشد. گاهی هم یک شخصیت به حکومت وصل می‌شود؛ مثل حسنعلی منصور. او شخصیت نیست، هیچی نیست؛ اما چون برخاسته از سیاست آمریکاست و آمریکایی‌ها او را می‌آورند و در رأس کانون مترقی می‌گذارند و بعد او را نخست‌وزیر می‌کنند، جایگاهی دارد. چون کانون مترقی جایگاه دارد، این افراد مطرح می‌شوند. صرف شهرت حزبی و گروهی نمی‌تواند برای فرد، شخصیت تلقی شود؛ مانند این است که یک فرد سوار بر شتر شود و در خیابانی برود، همه او را می‌بینند که خیلی بالاست، ولی در حقیقت شتر است که او را بالا برده است. ولی برخی خودشان وقتی که حرکت می‌کنند، تأثیرگذارند؛ علی امینی اگر نخست‌وزیر هم نبود شخصیت بود.

گاهی تشکیلات، جریان را می‌سازد، و شخص نماد تشکیلات می‌شود؛ مثلا فرخ نگهدار شخصیت نبود. او در رأس سازمان فدائیان خلق است، ولی شخصیت نیست. فرخ نگهدار برای چریک‌های فدائیان خلق و بعد برای فدائیان خلق فعالیت کرد؛ اما کیانوری منهای حزب توده هم، یک شخصیت و یک رجال است. ملکم‌خان منهای فراماسونری (تشکیلات فراموش‌خانه) یک شخصیت است.

شخصیت‌های سیاسیِ تأثیرگذار در ایران معاصر

حداقل در 200 سال اخیر نقش شخصیت‌ها در تحولات جامعه ما بالا بوده است؛ اگرچه بعد از انقلاب مقداری تعدیل شده است. در جامعه ما می‌توانیم بگوییم رجال سیاسی مؤثر بوده‌اند. افرادی مانند قوام‌السلطنه، محمدعلی‌خان فروغی و علی امینی، از شخصیت‌ها و رجال تأثیرگذار هستند. بعضی شخصیت‌ها نیز چندبعدی هستند؛ یعنی ابعاد مختلفی دارند؛ مثلاً اگر بخواهیم تقی‌زاده را مطرح کنیم باید در چهار پنج جا به شخصیت تقی‌زاده بپردازیم.

در مورد شخصیت‌های مثبت‌ نیز افرادی مانند شهید مدرس و شهید شیخ فضل‌الله نوری از رجال سیاسی جریان‌ساز و تأثیرگذار هستند. بعد از آن، شهید بهشتی را می‌توان نام برد. چند وجهی بودن شهید بهشتی جای خود محفوظ است، اما اینجا ما چون فقط بُعد سیاسی را مطرح می‌کنیم، می‌توان گفت نقش ایشان به عنوان یک رجال سیاسی در جامعه ما تأثیرگذار بود و نبودشان خلأیی را در جامعه ایجاد کرد. با شهادت مدرس نیز در جامعه خلأیی ایجاد شد. تنها شخصیتی که در برابر رضاخان می‌ایستاد، شهید آیت الله سید حسن مدرس بود. وقتی نبود، یکه‌تازی رضاخان گسترده شد. در انقلاب ما شهید بهشتی در برابر جریانات مختلف، یک رجال تأثیرگذار بود و عمدتاً یک خط منظم و منسجم داشت. ما نبود ایشان را هنوز داریم احساس می‌کنیم.

در میان دولت‌مردان شهید رجایی یک رجل سیاسی بود. از جهت منفی، بنی‌صدر یک رجل است. او تأثیرگذار بود و جریانی را به وجود آورد. ابوالحسن بنی صدر، عضو شورای انقلاب و اولین رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران است. جریانات مختلف از منافقین، ملیون، مائوئیست‌ها، غرب‌گرایان، جبهه ملی، نهضت آزادی، حزب رنجبران و... اطراف بنی‌صدر قرار گرفتند و حول شخصیت او بودند. با بودن بنی‌صدر همه این‌ها در جامعه جایگاه پیدا می‌کنند و با نبودش همه این‌ها احساس خلأ می‌کنند. اصلاً یکی از دلایل حرکت مبارزه مسلحانه این بود که می‌گفتند چرا بنی‌صدر را برداشتید. امام(ره) به دلیل اینکه دور بنی‌صدر را منافقین و جریانات دیگر گرفته بودند، می‌فرماید: من به این آدم -منظورش بنی صدر است- گفتم که سرنوشتت را با این‌ها گره نزن؛ این‌ها گرگ‌هایی هستند که تو را نابود می‌کنند.

کیانوری یک شخصیت سیاسی است. او در جریان چپ و عضو حزب توده اوست. وقتی او اعتراف می‌کند ما خیانت کردیم و وابستگی داشتیم و جاسوسی می‌کردیم، دیگر حزب شکست می‌خورد. با برکناری کیانوری، کسی نیست جای او قرار بگیرد. بعد از کیانوری کسی به اقتدار او در حزب توده نداریم. آقای بازرگان یک شخصیت است. چرا می‌گوید ما چاقوی رئیس جمهور را می‌خواهیم تیز کنیم؟ برای اینکه چاقوی او ببرد. یا چرا حزب ملی ایران و جبهه ملی دور او جمع می‌شوند؟ چون او یک نماد و شخصیت است که می‌تواند حرف آن‌ها را بزند، ولو دو سال بیشتر نباشد.  

شخصیت‌های فرهنگی تأثیرگذار در ایران معاصر

ما علاوه بر رجال سیاسی، رجال فرهنگی نیز داریم که صد و پنجاه سال اخیر در جامعه ما تأثیرگذار بودند.

ملکم‌خان

یک ملکم خان است، چند بعدی آن را کنار بگذارید، وقتی که می‌آید مسئله اومانیسم و اصالت انسان یا آدمیت را مطرح می‌کند. وقتی خودت را در آن دوران و وضعیت قرار بدهید، می‌بینید این برای عده‌ای حرف نو است. وقتی بحث تغییر خط را مطرح می‌کند، از او استقبال می‌شود. آخوندزاده که یک شخصیت ناسیونالیست است و میرزا آقاخان کرمانی که یک فعال سیاسی بابی است، در کنار ملکم‌خان قرار می‌گیرند. وقتی او تشکیلات را راه می‌اندازد، می‌بیند که در جامعه تغییری پیدا شد؛ تک‌تک افرادی که غرب‌گرا، فراماسون و... بودند، از روشنفکر، روزنامه‌نگار، دوله‌ها و سیاستمداران و عوامل انگلیس، همه ذیل شخصیت او می‌آیند.

ملا علی کنی اعلام می‌کند که فعالیت‌های این آدم خلاف اسلام و حرمت و عزت مسلمین است. وقتی او را بر می‌دارند، یک خلأ در جریان به وجود می‌آید. او از اینجا به لندن می‌رود و روزنامه قانون را منتشر می‌کند. هنوز هم عده‌ای او را شخصیت، رجال و خدمت‌گزار می‌دانند، ما هم او را رجال می‌دانیم، اما خائن و خیانتکار.

در رجال‌بودن ملکم‌خان کسی شکی ندارد، اما دو نگاه است: یک نگاه اسلام و جامعه اسلامی است با معیارهایی (از ملاعلی کنی تا به امروز) که می‌گوییم او خائن است؛ دوم، نگاه جریان غرب‌گرا یا فراماسون است که هنوز ملکم‌خان را فردی معرفی می‌کنند که به دنبال تحول و ترقی ایران بود. او شعار ترقی می‌داد، شعارش هم بر سه محور بود، البته شعارش را از فراماسونری گرفته است؛ «آزادی، برادری و برابری». آزادی که می‌گوید، آزادی از دین و تعصبات و تقیدات دینی است؛ برابری که می‌گوید یعنی تمام آدم‌ها از صهیونیست و بهائی و بابی و... برابرند؛ برادری هم که می‌گوید یعنی همه این‌ها برادرند. اما یک مسلمان درباره این سه کلمه می‌گوید خداوند انسان را آزاد آفریده است و حق ندارد بنده دیگری باشد، چون او بنده خداست. «آزادی» هم در چارچوب قوانین الهی است. «برادری» همه مسلمانان با هم «برادر» هستند، در عین حال اصل تولی و تبری هم داریم. گاهی یک کلمه، اشتراک لفظی است، اما به معنی که می‌رسیم متوجه تعارض بنیادین می‌شویم. همه مردم بنده و مخلوق خدا هستند و برابرند، ولی در برابر خداوند بهترین افراد، متقین هستند. به هر حال ملکم‌خان یکی از رجال تأثیرگذار فرهنگی است.

قاسم تبریزی: نسل نو تاریخ نگار مسلمان، غرب ستیز و مستقل است

بنی‌صدر

بنی‌صدر خودش ظرفیت داشت و صاحب اندیشه بود. اینکه تفکرش چه بود بماند، اما او از سال 1339 در عرصه سیاست بود. بعدها  مائوئیست‌ها بیشتر دور او آمدند. در فرانسه کلاس برای آن‌ها کلاس داشت. در کنفدراسیون عضو نبود اما به عنوان سخنران می‌رفت. از سال 55 به انجمن اسلامی دانشجویان انگلیس می‌رفت و سخنرانی می‌کرد. در مجله انجمن اسلامی آلمان مقالاتش به اسم  «الف موسوی» چاپ می‌شد. آدم با سوادی بود. او به آقای منتظری گفته بود اجتهاد 64 علم می‌خواهد و شما دو سه تا از آن را دارید؛ ادبیات و فقه می‌دانید. آقای منتظری گفته بود چه کسی این علم‌ها را دارد؟ بنی‌صدر در جواب گفته بود که من دارم. او ادعا می‌کرد و باورش شده بود که کسی است، ولی آدم با استعدادی بود. شما صد مقاله اول روزنامه انقلاب اسلامی را بخوانید؛ واقعاً هنوز حرف نو دارد. این مقالات برای قبل از ریاست جمهوری‌ بنی‌صدر است. این صد مقاله‌ به صورت کتاب هم چاپ شده است. او کتابی دارد به نام جنگ روانی؛ کتاب برای سال 58 است. این کتاب هنوز حرف نو دارد. ولی بنی‌صدر، غرور و خودخواه و خود‌پرست بود و خودش را نابغه قرن می‌دانست. او باسواد بود، اما نابغه نبود، آن هم نابغه قرن! اگر قرن را دورة یک سال و نیم بگیریم راست می‌گفت!

مولانا داستانی در مورد طوطی نقل می‌کند؛ می‌گوید تاجری بود که یک طوطی داشت. این تاجر می‌خواست به سفر هند برود. همه کارگرها و اهل خانه هر کدام سفارشی دادند تا برایشان بیاورد. به طوطی گفت تو چه می‌خواهی؟ طوطی گفت دوستان و برادران و خواهران من در فلان باغ هستند. به آنجا که رفتی بگو فلان طوطی در خانه من در قفس است. این تاجر بعد از خرید هدایا به آن باغ می‌رود و به طوطی‌ها می‌گوید ما از ایران می‌آییم و یک طوطی در قفس خانه داریم که به شما سلام رسانده و دلش برای شما تنگ شده است. تا این را می‌گوید یک طوطی از آن بالا می‌افتد پایین و می‌میرد. تاجر می‌گوید عجب کار اشتباهی کردم که باعث مرگ یکی شدم. از سفر که برمی‌گردد، طوطی از او می‌پرسد آیا دوستانم را دیدی؟ تاجر می‌گوید بله، به‌محض اینکه پیغام شما را رساندم، یکی از طوطی‌ها افتاد و مرد. طوطی این را شنید، بلافاصه می‌افتد. تاجر درِ قفس را باز می‌کند و طوطی را در باغ می‌اندازد. طوطی پر می‌زند و به بالای درخت می‌رود.

البته مولانا این داستان را درباره شیطان و نفس مطرح می‌کند، اما وقتی فرد، استعداد و نبوغ داشته باشد، ولی تزکیه نفس و خودسازی نداشته باشد، وقتی دنیا به او روی بیاورد، به دنبال شهرت، ثروت، قدرت و ریاست می‌رود. انسان انواع و اقسام امراض درونی دارد که بیرون می‌ریزد. بنی‌صدر چون تزکیه نفس نداشت و مغرور بود و خودخواهی و خودپرستی داشت، این‌ها را بیرون ریخت. با یک تلنگر هم می‌شکست؛ اگر یک نفر جلوی او حرفی بر خلافش می‌زد، عصبانی می‌شد و نمی‌توانست خود را نگه ‌دارد. آدم‌های این‌طوری زود می‌شکنند؛ چون فریب می‌خورند.

آخوندزاده

آخوندزاده یک رجال فرهنگی است که بحث ناسیونالیسم و این‌ها را مطرح می‌کند. قبل از او، مراکز شرق‌شناسی انگلیس و... ناسیونالیسم را مطرح می‌کردند. او منادی ناسیونالیسم بر علیه اسلام می‌شود. کتابی دارد به نام «مکتوبات علیه پیامبر اکرم». او نیز از مدافعین تغییر خط بود که ما باید این خط عربی را به خط لاتین تبدیل کنیم تا جامعه ما رشد کند. هنوز هم آثارش ادامه دارد.

احمد کسروی

احمد کسروی یک شخصیت فرهنگی تأثیرگذار است. ادعای پیامبری‌اش را در جای دیگر می‌توان مطرح کرد؛ اما او نسلی را بی‌دین و ضددین کرد که به تعبیر جلال برخی از این‌ها به حزب توده رفتند و برخی هم هنوز آثارش را علیه شیعه، اسلام و ائمه اطهار می‌خوانند و مثل تاریخ مشروطه به تفکر ناسیونالیستی و... می‌پردازند.

شخصیت‌ها مختلف چه مثبت و منفی را می‌توانید بررسی کنید. علامه طباطبایی یک شخصیت فرهنگی است و تأثیرگذاری عظیمی در جهت مثبت دارد. او شخصیت‌های بزرگی مانند شهید مطهری را تربیت کرد. آثار علمی و عملی داشت. تفسیر قرآن نوشت. علامه جعفری یک شخصیت فرهنگی است. شیخ عباس قمی یک شخصیت فرهنگی است. شهید مطهری یک شخصیت فرهنگی است و هنوز تأثیر خود را دارد. همان‌گونه که کسروی و ملکم‌خان هم هنوز تأثیر خود را دارند. دو صف حقیقت و بطالت دقیقاً مشخص است. جهت مثبت و منفی مانند دو جوی آب در جامعه در حرکت است. این‌ها جریان می‌شوند؛ همان‌طور که شهید مطهری جریان شد، علامه طباطبایی یک جریان شد، حضرت امام در سطوح کاملش تأثیرگذار بودند.

احسان طبری یک شخصیت است. بعداً او از مارکسیسم برگشت. یک مرحله از زندگی‌اش مارکسیسم بود و بعدا از اعتقادش برگشت. در مارکسیسم بعد از ارانی مانند احسان طبری نداشته‌ایم و هنوز هم نداریم؛ یعنی شخصیتی که مارکسیسم را بشناسد، بتواند تبیین کند و ارائه دهد. حتی چریک‌های فدائی خلق که توده و مائیست‌ها را فحش می‌دادند آثار طبری را می‌خواندند. برخی از افراد چپ که منهای تشکیلات بودند کتاب‌های او را می‌خواندند. قبل از او، ارانی این جایگاه را داشت. لذا ما وقتی نقش شخصیت‌های فرهنگی را مطرح می‌کنیم این شخص است که جریان به وجود می‌آورد. کتاب‌های کارل مارکس، لنین و استالین بود؛ اما کتاب به‌تنهایی جریان نمی‌سازد، بلکه یک کسی جریان‌ می‌سازد که بتواند این کتاب را در متن جامعه بیاورد. علامه طباطبایی وقتی قرآن را به عنوان تفسیر به جامعه می‌آورد، منبرها و حوزه‌ها و مجامع دینی ما حرکت دینی دارند و تفکر دینی را تبیین می‌کنند. علامه جعفری وقتی نهج‌البلاغه و مثنوی را تفسیر می‌کند این‌گونه است.

شخصیت‌های نظامیِ تأثیرگذار در ایران معاصر

رجال نظامی هم در جامعه مؤثر و تأثیرگذارند؛ مانند رضاخان که یک قزاق قسی‌القلبی که فاقد عقل و علم و دین است، اما در نظامی‌گری بی‌نهایت قساوت دارد. فضل الله زاهدی یک نظامی تأثیرگذار است؛ از نهضت جنگل تا دورانی که فرمانده نظامی خوزستان بود تا بعد از کودتای 28 مرداد که جای محمد مصدق نخست‌وزیر شد.

بهرام آریانا یک رجال نظامی دوران شاه بود و وقتی هم رئیس ستاد ارتش می‌شود یا جایگاه دارد بمباران اکراد، بمباران عراق؛ یک آدمی است که دیوانه‌وار می‌خواهد حرکت کند. ببینید او چقدر دیوانه است که شاه دیوانه گاهی جلوی او را می‌گیرد که تندروی نباید کرد؛ البته او انگلیسی بود و رفت.

ازهاری و قره‌باغی، هر کدام از این‌ها تخصصی داشتند؛ مدیریت نظامی قره‌باغی بالا بود و ازهاری عملیات نظامی‌اش بالاست؛ قره‌باغی رئیس ستاد بزرگ‌ارتشداران می‌شود. او یک وزنه نظامی است. نه اینکه چون انتخابش می‌کنند، بلکه به دلیل عملکرد و کارنامه‌اش در ارتش. قبل از دوره رضاخان سرلشکر امیر احمدی، مسئول لشکر غرب کشور این‌گونه بود.

در انقلاب اسلامی نیز شهید همت، شهید چمران، شهید بروجردی، شهید خرازی و شهید باقری نظامی‌های برجسته هستند. هر کدام از آن‌ها در عملیات‌های نظامی ابداع و ابتکار و عملکرد بالایی دارند. شفیعی‌زاده، متوسلیان و حاج‌قاسم سلیمانی -که اکنون در منطقه بزرگ‌ترین تئوریسین جنگ‌های فرسایشی است- ابتکار عمل بالایی داشتند. امروز هم حاج‌قاسم دشمن را زمین‌گیر می‌کند. قبلاً اسرائیل راحت به جنوب لبنان حمله می‌کرد و آنجا را می‌گرفت. یکی از دوستانمان مرتب به لبنان می‌رود و آنجا را خیلی خوب می‌شناسد. در جلسه‌ای یک نفر پرسید چرا اسرائیل الان نمی‌تواند لبنان را مثل قبل بگیرد؟ او گفت بچه‌های جبهه و جنگ به آنجا رفته‌اند و سیستم خیابان‌بندی آنجا را به هم ریخته‌اند. قبلاً از جنوب لبنان یک راهی داشت که به فلان منطقه می‌آمد. اسرائیلی‌ها که از مرز می‌آمدند از این جاده می‌آمدند و مستقیم به جنوب بیروت می‌رسیدند و آنجا را اشغال می‌کردند؛ اما بچه‌های سپاه آمدند این خیابان‌بندی فرعی و اصلی را گسترده کردند، به موازاتی که اسرائیلی‌ها می‌خواهند بیایند حزب الله از فرعی می‌تواند وارد شود و این‌ها را از وسط محاصره و قیچی کند. او در آن جلسه نقشه نظامی را خوب تشریح می‌کرد.

بهرام افضلی را می‌توان عامل حزب توده گفت، چون طراح نبود. سرهنگ عطاریان عامل حزب توده بود. در حقیقت اسرار نظامی ما را در اختیار حزب توده می‌گذاشتند.

دریادار احمد مدنی عضو حزب ایران و جبهه ملی، استاندار و فرمانده نیروی دریایی ما در جنوب است. از همان موقع با بختیار مرتبط بود. وقتی بختیار علیه ما فعالیت می‌کرد، مدنی تلفنی با بختیار مرتبط بود. تلفن‌هایش را بچه‌های سپاه شنود کرده بودند و برای امام آوردند. نهایتاً برکنار می‌شود و از ایران فرار می‌کند و به فرانسه می‌رود. آنجا تشکیلات نظامی علیه جمهوری اسلامی تشکیل می‌دهد. آمریکایی‌ها یک میلیون و پانصد هزار دلار در اختیارش می‌گذارند. بعدها قضیه‌اش افشا شد. مدنی گفت من قرض الحسنه گرفته‌ام! که این بحث در مطبوعات ایرانی‌های آنجا به تمسخر گرفته شد. برخی نیز گفتند قضیه را بزرگ نکنید که جمهوری اسلامی سوء استفاده می‌کند. به هر حال قضیه را مسکوت گذاشتند.

دریادار احمد مدنی قبلاً ارتشی بود و کار و حرکتش حساب‌شده و با برنامه بود. به هرحال ما نظامی هر دو جریان منفی و مثبت را داریم. این‌ موارد چون مربوط به بحث ما می‌شد مطرح کردیم، و الا اگر بخواهیم در تقسیم‌بندی وارد رجل اقتصادی و... بشویم بحث مفصل می‌شود.

قاسم تبریزی: نسل نو تاریخ نگار مسلمان، غرب ستیز و مستقل است

رجال تاریخ‌نگار مسلمان

تاریخ‌نگاران و مورخین را می‌توان جزو رجال دانست؛ چون آثار تاریخی این‌ها در جامعه مؤثر است. حالا مثبت یا منفی. ما در گذشته مورخین اسلامی بزرگی مانند ابن خلدون بیهقی، مسعودی ابن مسکویه، ابن اثیر، طبری و امثال این‌ها داشتیم که امروز کتاب‌های تاریخی‌شان جزو منابع و مآخذ تاریخی است. در زمان معاصر، شخصیتی مانند شیخ عباس قمی داریم. ایشان مورخی است که کتاب‌های تاریخی‌اش درباره رجال و علما،  امام حسین (نفس‌المهموم) و چهارده معصوم (منتهی الآمال) و... است.

استاد علی دوانی

در تحولات صدوچند سال اخیر مورخینی داریم که حرکتشان جریان فکری به وجود آورد؛ با تفاوت‌ها و ویژگی‌هایی که هر کدام به لحاظ ایدئوژی فکری یا جایگاه سیاسی داشتند. اگر بخواهیم در جهت مثبت‌ نام ببریم مرحوم آقای دوانی جزو اولین مورخینی بود که درباره انقلاب اسلامی نوشت؛ او «نهضت دو ماهه روحانیون ایران» را نوشت؛ نهضت از مهر 1341 شروع می‌شود تا آذر 41. ایشان تقریباً دی و بهمن کتاب را منتشر می‌کند. شجاعت و دقت داشته است و نگران بود که این اسناد نابود شود. او همچنین درباره تاریخ اسلام و علمای اسلامی نیز کار کرده بود. کتاب «وحید بهبهانی» و «علامه دوانی» را نوشت. در کتاب مفاخر اسلام، از صدر اسلام شروع کرد و زندگی‌نامه علما و بزرگان را نوشت. آقای دوانی مبانی تاریخ‌نگاری‌اش را از قرآن و سیره اهل بیت گرفته بود. قلمش دینی و معنوی بود. وقتی از یک شخصیت بحث می‌کرد، مثبت یا منفی، نگاه ایدئولوژیکش را در نقل دخالت نمی‌داد، بلکه در تحلیل دخالت می‌داد. اگر در نقل دخالت می‌داد، اصالت کارش خدشه‌دار می‌شد.

مرحوم سید محمد روضاتی در اصفهان پیرامون تاریخ اسلام و علمای اسلام کتابی نوشته بود. او از نوادگان مرحوم خوانساری معروف به صاحب روضات است که ده جلد زندگی علما را نوشته بود.

مرحوم علی ابوالحسنی (مُنذر)

مرحوم آقای ابوالحسنی از معاصرین ما بود که در مسائل تاریخی بینش و نگرش داشت. هم مطالعه داشت و هم عدالت. می‌ارزد آدم درباره هر کدام از دو شخصیت، آقای دوانی و هم آقای ابوالحسنی، مستقل صحبت کند. این دو شخصیت می‌فهمیدند که مخالفین و معارضین در چه مسیری حرکت می‌کنند، لذا تقابل هم می‌کردند. آقای دوانی، ادوارد دوران و فریدون آدمیت را می‌شناخت؛ لذا وقتی که یک مطلبی درباره ملا علی کنی می‌نویسد، فریدون آدمیت را نیز نقد می‌کند. اگر درباره شیخ فضل الله نوری مطلبی می‌نویسد، کسروی را نیز نقد می‌کند. اگر آقای دوانی را نسل اول حساب کنیم، آقای ابوالحسنی چون نسل دوم است مطالعات تاریخی و فرصت مطالعات تاریخی بیشتری داشت. در عین حال که خیلی از علمای مشروطه درباره‌ مشروطه کاری نکرده بودند، اما ایشان کار مستقل انجام داد. برخی درباره جریان مشروطیت ده یا بیست صفحه نوشتند، اما آقای ابوالحسنی هفت جلد کتاب نوشت. او درباره آثار تحریف‌کنندگان تاریخ یک جلد کتاب نوشت. هوشیاری و هوشمندی بالایی داشت و تسلط او به تاریخ و تاریخ‌نگاری قوی بود.

آقای جعفریان مسلط است. آقای دکتر موسی حقانی هست که خوب است، آقای دکتر موسی نجفی هست که رویکردش تاریخی، فرهنگی است. آقای آسید حمید آقای روحانی نهضت امام و جریانات معارض با امام را کار کرده است. هر کدام از آن‌ها ویژگی‌هایی دارند.

نسل تاریخ‌نگاری که به میدان آمده است

عموماً مورخین ما یک مقدار از لحاظ فکری به جاهای مختلف تکیه می‌کردند و مستقل نبودند؛ اما نسلی که در میدان تاریخ‌نگاری آمده است می‌توان سه ویژگی را برای آن بشماریم؛ یک، با جریان شاهنشاهی و غربی و... هیچ ارتباطی ندارد و منتقد آن‌هاست؛ دو، مبانی‌اش را از اسلام می‌گیرد و سه، مستقل است.

ما نسلی داریم که هنوز در حال آمدن هستند. نسل تاریخ‌نگار ما در دهه آینده تازه رشد می‌کند چون روند، روند امیدبخشی است و منابع تاریخی خوبی داریم.

در خیلی‌ جاها نیز ما دستاوردهایی داریم. اگر شما خاطراتی مانند احمد احمد، خانم دباغ، عزت‌شاهی را در کنار خیلی از رجال گذشته بگذارید، قابل مقایسه نیست؛ هم عمق دارد و هم وسعت؛ مثلا کتاب آقای عزت‌شاهی تاریخ بیست‌ساله ایران، از سال 38 تا 58 است؛ چون هم او مسلط بوده و هم ویراستار و تدوین‌کننده فرد ماهری بوده است که در پاورقی‌ها به مباحث پرداخته است. لذا این رشدها را داشتیم. تاریخ جنگ که بچه‌های سپاه در پنجاه‌وچهار جلد طراحی کردند و حدود هفده جلد از آن چاپ شده است، نشانگر قدرت کار است.

واقعاً گاهی اسیر جوسازی دیگران می‌شویم یا مورچه دیگران برای ما غاز نشان داده می‌شود و فکر می‌کنیم که ما هیچی نیستیم. واقعیت را باید دانست. درست است که نباید نادیده گرفت آنها کار می‌کنند، ولی این طرف رشد و شکوفایی و بالندگی، در سطح خیلی عالی است؛ نه یکی دو تا. در همین مدت کوتاه کارهای خوبی در سطح کشور در حال انجام است؛ اما در شأن اسلام و نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی در حد نیاز نیست؛ اما از نسلی که سی و هفت سال است که شروع کرده است خیلی برازنده و خوب است؛ البته اگر مدیریت تاریخی و فرهنگی داشتیم دست‌آوردمان بالاتر بود.

ما درباره شخصیت‌های معارض و شخصیت‌های خودمان، هم واقعیت را می‌گوییم و هم حقیقت را؛ دلیلی ندارد کم بگوییم. غلو نمی‌کنیم و بیش از آن‌که هستند نمی‌گوییم. واقعیت را نیز انکار نمی‌کنیم که متوجه نشویم در چه دنیایی زندگی می‌کنیم، چه مشکلاتی و چه نیازهایی داریم.

قاسم تبریزی: نسل نو تاریخ نگار مسلمان، غرب ستیز و مستقل است

شخصیت‌های تاریخ‌نگار معارض

کسروی

از جریانات معارض، کسروی تاریخ‌نگار قوی است که هنوز هم آثارش جریان‌ساز است. کتابش مأخذ است. او ضد اسلام و ضد روحانیت، و ناسیونالیسم متعصبی است. کسروی در تاریخ‌نگاری قوی است و روش خاص خود را دارد. دوره مشروطه نوجوان چهارده‌ساله بود، اما در این دوره در تبریز خاطرات خیلی از افراد، اعلامیه‌ها و بیانیه‌ها را گرفت و در تدوین آن خط مشی مخصوص خود را دارد. کتاب تاریخ 18 ساله آذربایجانش قوی است؛ البته آن‌طور که می‌خواهد نوشته است؛ او به‌خاطر تفکر و اندیشه‌هایش در آن کتاب خیلی از چیزها مانند نقش آمیرزا صادق مجتهد، آسید ابوالحسن انگجی و... را نمی‌نویسد. به هر حال او یکی از تاریخ‌نگاران تأثیرگذار است.

فرویدون آدمیت

فریدون آدمیت، پدرش فراماسون بود و لژ «جامع آدمیت» را داشته است. سه دلیل را می‌توان برای رمز کارایی آثار آدمیت برشمرد: یک، نوجوان بود که به انگلستان می‌رود و در نوزده‎‌سالگی در وزارت امور خارجه استخدام می‌شود. در سن 21سالگی در کنار تقی‌زاده، نفر دوم سفارت لندن می‌شود. اینکه یک جوان 21 ساله چطور به وزارت امور خارجه می‌رود و پشت این قضیه چیست به این جریانی مربوط می‌شود که درباره میراث آن‌ها ما حرف می‌زنیم. او به انگلستان می‌رود و روش تاریخ‌نگاری نوین را در انگلستان یاد می‌گیرد. دوم اینکه در وزارت امور خارجه دستش در اسناد باز بود. یادم نیست این مطلب را آقای هاشمی رفسنجانی یا شخص دیگری گفت؛ گفت وقتی کتاب امیرکبیر را که ایشان نوشته نگاه می‌کردم در قسمت اسناد دیدم که عمداً خیلی از اسناد را نیاورده است. سوم، در اختیار داشتن مجموعه آثار ماسون‌ها که در منزل از پدرش باقی مانده بود. چون مجموعه آثار ملکم‌خان و فراموشخانه و جامع آدمیت در اختیار ایشان بود. او بعد از رجوع به یک سند، آن را تقطیع می‌کرد. مخاطب هم فکر می‌کند آن مطلب، قوی و مستند است؛ اما اینکه او چه جاهایی را حذف و چه جاهایی را برجسته می‌کند، نمی‌دانیم؛ چون حتی بعد از مرگش هم معلوم نیست اصل اسنادش چه شد؟ آیا به انگلیسی‌ها یا... داد، معلوم نیست. ولی به هر حال اسناد در جامعه نیامد. آن موقع هم برخی او را نقد می‌کردند که اسنادی که تحلیل می‌کنی، در اختیار مورخین هم قرار بده.

فریدون آدمیت با همان روش کسانی را که علیه اسلام، علیه دین و علیه استقلال مملکت بودند را به عنوان نمادهای روشنفکران مطرح کرد. یک کتاب درباره آخوندزاده نوشت. کتاب قطوری است که از آخوندزاده تجلیل زیادی کرده است. کتابی در تجلیل از طالب‌اف که یک غرب‌گرا و منتقد اسلام بود، نوشت. کتابی درباره میرزا آقاخان کرمانی نوشت. او بابیِ ازلی، غرب‌گرا و ضد دین بود. اخیرا کتاب مجموعه نامه‌ها که چاپ خارج از کشور بود را به آقای رجبی دادم تا استفاده کند. ایدئولوژی مشروطیت را دو جلد نوشت. در آنجا نه‌تنها علیه شیخ فضل الله بلکه علیه ملا صدرا هم می‌نویسد.

فریدون آدمیت را می‌توان بین ناسیونالیسم، فراماسونری و غرب‌گرایی دید. در مبانی سیاسی‌اش بیشتر اومانیسم و لیبرالیسم است؛ وقتی می‌گوییم یک نفر مسلمان است، اعتقاد به خدا، پیغمبر و قرآن چارچوب دارد؛ آدم گاهی در برخی از جریانات غرب‌گرا یا شرق‌گرا، رگه‌هایی از مکاتب و ایدئولوژی‌ها را می‌بیند.

باقر مؤمنی

یکی دیگر از این مورخین باقر مؤمنی بود. او نیز تأثیرگذار و از اعضای حزب توده بود. از سال‌های 37 که از زندان آزاد می‌شود با احسان نراقی همکاری می‌کند. درباره مشروطه و تاریخ می‌نویسد. همچنین کتب تاریخ مارکسیست‌ها که برای آکادمی تاریخ‌نگاری روسیه بود را ترجمه می‌کند؛ که در اینجا چاپ می‌شود و مورد استقبال برخی قرار می‌گیرد. علیه سید جمال الدین اسدآبادی و شیخ فضل الله نوری می‌نویسد. با اینکه مارکسیست است، اما در برابر نقد غرب‌گرایی جلال آل احمد موضع‌گیری می‌کند. اینکه می‌گویم رگه‌ها، اینجاست. جلال در کتاب «غرب‌زدگی» شعار بازگشت به خویشتن می‌دهد که ما باید به فرهنگ و سنت و دین خودمان بازگردیم؛ اما باقر مؤمنی می‌گوید جلال مدعی بازگشت به خیش گاوآهن است. بعد ادعا می‌کند جلال صدوپنجاه سال از تاریخ عقب است. وقتی به او انتقاد می‌کنند، می‌گوید من گفتم صدوپنجاه سال، ولی در واقع دویست سال عقب است. به هر حال آثار مؤمنی برای یک نسلی مهم بود. الان هم در فرانسه است و هنوز کتاب‌های تاریخی می‌نویسد.

احسان طبری

احسان طبری یک ادیب و نظریه‌پرداز مارکسیست است. همان‌طور که قبلا اشاره کردم برخی از افراد مثل طبری چندبعدی هستند و وجوه مختلفی دارند. طبری در تاریخ‌نگاری هم دستی داشت. کتابی دارد به نام «جریانات فکری-اجتماعی» که تقریباً از دوران ملاهادی سبزواری شروع می‌کند. البته قبل از آن هم اشاره می‌کند که چون موضوع بحث ما نیست به بخش‌های سهروردی و... نمی‌پردازیم. او تاریخ را با معیار و ترازوی مارکسیسم و ماتریالیسم ارزیابی می‌کند؛ مثلا درباره دوران قاجار، بحث فئودالیسم و زمینه‌های پیدایی جریان بورژوازی را مطرح می‌کند. با نگاه مارکسیسم که نگاه می‌کند، احساس می‌کند می‌تواند دین را بشکند و به آن آسیب برساند؛ به همین خاطر ضمن تجلیل از بابی‌گری، آن را یک جنبش انقلابی می‌داند و معتقد است که جنبش دهقانی علیه دین و اسلام و تشیع است. کتاب دارد درباره وثوق الدوله و قوام السلطنه که از نظر تاریخی نسبتاً کتاب خوبی است.

بعد از انقلاب کتابی می‌نویسد به نام «ایران در دو سده واپسین». بخشی از کتاب مربوط به دوران تفکر مارکسیستی احسان طبری است، ولی بخش دیگری از کتاب مربوط به دوران بازگشت از تفکر مارکسیست است، که قابل توجه می‌باشد. در آن کتاب بهائیت را نقد می‌کند. کسروی را، هم تعریف و هم نقد می‌کند. بیشتر تجلیل از شریعت سنگرجی تاریخ‌نگاری می‌کند. طبری درمورد تاریخ باستان (موضوعی بین ادبیات و تاریخ) سه چهار جلد کتاب دارد.

سید حسن تقی‌زاده

می‌توان به تقی‌زاده اشاره کرد. او به غیر از ابعاد دیگری که دارد، یکی از مورخین خبره است؛ تاریخ قبل از اسلام، دوران اسلامی و تاریخ معاصر را می‌داند؛ خصوصاً از قبل از مشروطه که خود شاهد آن بوده است. او خیلی چیزها را نمی‌نویسد و با ترفند از کنارش رد می‌شود. برای اینکه در جایگاه اتهام قرار نگیرد در برخی جاهای کتاب می‌نویسد «برخی فکر می‌کردند» «برخی بر این اعتقاد بودند و این‌گونه تحلیل می‌کردند». این «برخی» منظور، خودش است. سبک خاصی دارد. مجموعه آثارش در چهارده جلد چاپ شده است. زندگی‌نامه‌اش در جلد چهاردهم است. در مورد مشروطه، شخصیت‌ها، وقایع و موضوعات، مقالاتی دارد که آدم وقتی می‌خواند می‌بیند قلم قوی، شیرین، جذاب ادبی دارد، ولی محتوا تحریف‌شده و حساب‌شده است. به هر حال او هم یک تاریخ‌نگار بود.

ابراهیم پورداوود

ابراهیم پورداوود؛ او علیه اسلام و دین است و به طرف زرتشتی‌گری می‌رود. عمدتاً ایران باستان را مطرح می‌کند و مدعی احیای تمدن اسلامی است. مدتی در هندوستان و مدتی در انگلیس است. آثارش تأثیرگذار بود و در دانشگاه تدریس می‌کرد؛ کرسی درس تاریخ ایران باستان در دانشگاه در اختیار پورداوود بود، که بعداً به احسان یارشاطر واگذار می‌کند.

احسان یارشاطر

یارشاطر منهای فراماسون بودن و بهائی بودن، مروج مراکز شرق‌شناسی یا به تعبیری ایران باستان بوده است، ولی ضدیتش با اسلام و دین خیلی روشن و بین است؛ حتی اگر او دائرة‌المعارف ایرانیکا را هم منتشر نمی‌کرد شخصیتش شناخته‌شده بود. خدا رحمت کند جلال آل احمد را، همیشه او را به جای یارشاطر، یار قاطر می‌گفت؛ چون از نظر شخصیتی واقعاً آدم پست و پلیدی بود و در فرهنگ ما نقش ویرانگری داشت.

قاسم تبریزی: نسل نو تاریخ نگار مسلمان، غرب ستیز و مستقل است

عبدالحسین زرین‌کوب

از شخصیت‌ها می‌شود دکتر عبدالحسین زرین‌کوب را نام برد. ایشان کتابی دارد به نام دو قرن سکوت که علیه اسلام و دین و ورود اسلام به ایران است و درست در راستای باستان‌گرایی رضاخان و محمدرضاست؛ اگرچه بعداً پشیمان شد. ما اواخر عمرش دو جلسه‌ای خدمتشان بودیم. ایشان گفت: «آقای مطهری به من پیشنهاد داد درباره حضرت امیر(ع) هم کتاب بنویس. دو جلد نوشتم و به یک ناشر دادم، اما بعدا ناشر گفت کتاب گم شده است». زرین‌کوب برای تلافی آن کارش کتابی نوشت. خلاصه این کتاب به مناسبت پانزدهمین قرن بعثت نبوی، در کتاب خاتم پیامبران چاپ شد. بعدا آن مستقلا به نام کتاب «بامداد اسلام» چاپ شد که واقعاً در مقام قضاوت، کتاب خوبی است. کتاب‌های دیگر ایشان هم برخی بینابین است.

زرین کوب توسط تقی‌زاده به تشکیلات فراماسونری رفت، اما شخصیتی بود که خود را حفظ کرد و به خباثت و خیانت آن‌ها نینجامید. شاید هم برخی از افراد مانند زرین‌کوب و دکتر عباس خوئی اگر به سمت فراماسونری رفتند، به‌خاطر بقای خودشان بود، ولی خیانت نکردند.

آقای زرین‌کوب در ادبیات و تاریخ قوی بود. این اواخر کتابی به نام «روزگاران» نوشته است. این کتاب خلاصه‌ای از تاریخ ایران است که گویا بعد از انقلاب با درخواست برخی افراد نوشت. حدود 150 صفحه درباره پهلوی خیلی خوب نوشت. حتی ارزش دارد بخش دوران پهلوی‌ را به صورت مستقل چاپ کنند. زرین‌کوب کتاب‌های زیادی دارد که هم ترجمه است و هم تألیف. آثار آقای زرین‌کوب باید نقادی شود. نه مطلبق می‌شود هر کتابی را رد کرد و نه مطلق می‌شود آن را پذیرفت.

عباس اقبال آشتیانی

در بین مورخین ما باید عباس اقبال آشتیانی را آدم مستقل و به‌طور کلی سالم، دید. نوشته‌هایش نیز باید منطبق با فرهنگ و سنت جامعه ما دانست. این کلیات مثبت درباره آشتیانی است. او در یک خانواده فقیر زندگی می‌کرد. کارگر یک چاپخانه بود. دست بر قضا موقعیتی پیدا می‌کند. ذوق و شوقی داشت و به فرانسه می‌رود. آنجا تاریخ می‌خواند و برمی‌گردد. او اصل را بر احیای کتب متون تاریخی دوران اسلامی گذاشت. شاید بیش از 50 عنوان کتاب را تصحیح کرد. وقتی تقی‌زاده در روزنامه کاوه در برلین، سلسله مقاله بازگشت به ایران باستان و غرب‌گرایی را نوشت، نامه تندی به تقی‌زاده نوشت؛ (مضمونش را می‌گویم) که تو با طرح این مسئله، فرهنگ و تمدن ایران اسلامی را در چهارده قرن ندیدی و نمی‌بینی. آن نامه نشانگر غیرت و همت و بینش دینی و سلامت اوست. سال‌های 24-25 مجله‌ای منتشر کرد. عمده مطالب آن مجله تاریخی بود. با سفر دوباره‌اش به فرانسه و فوتش، آن مجله نیز تعطیل شد. او در مورد امیرکبیر خیلی خوب کار کرد، در مورد مغول خوب کار کرد. او هیچ پیوندی با این افراد منفی که گفتیم ندارد و به صورت کلی مثبت تعریف شده است.

پیرنیا

پیرنیا در حقیقت سیاستمدار و رجال سیاسی مشروطه تا دوره رضاخان بود. تاریخ ایران باستانش، نوعی کپی‌برداری از تاریخ ایران سرجان ملکم است که در حقیقت ایران منهای اسلام را مطرح می‌کند، اما چون ادیب بود و قلم سنگین ادبی داشت، در دوره رضاخان در سال‌های 1305 تا 1311ش. کتابش جزو کتب درسی بود. البته به صورت جزوه بود، نه کتاب. درباره تفکر ناسیونالیستی اگر شما بخواهید مراکز شرق‌شناسی و حرکت و تأثیر این مراکز را در جامعه‌مان مطرح کنید، می‌توانید کتاب «ایران باستانی» پیرنیا را بگویید.

حسین مکی

در این دوره حسین مکی را داریم که به عنوان مورخ مطرح شده است. البته نوشته‌های او بیشتر روزنامه‌نگاری است تا تحلیل. هشت جلد تاریخ بیست ساله‌اش را نمی‌شود تحلیلی گفت. او این مقدار تاریخ را هم در کنار ملک الشعرای بهار یاد گرفت. او کار روزنامه‌ای می‌کرد. قبلا هم یک نظامی و افسر ارتش بود. در حد خیلی متعارف می‌توان به او نگاه کرد. بعد از انقلاب به دو جلد کتاب مدرس او نسبت به دیگر آثارش می‌توان نمره بهتری داد. بقیه کارهای او که حدود چهارده پانزده جلد کتاب دارد، متعارف است.

مسعود بهنود

از کسانی که بعد از انقلاب جریان‌ساز بودند مسعود بهنود است. بهنود مورخ نبود، او روزنامه‌نگار قوی‌ای بود. نمایشنامه و فیلم‌نامه می‌نوشت. با آن نگاه روزنامه‌نگاری وارد تاریخ شد و مقداری به افسانه‌بافی پرداخت؛ چه از جهت مثبت و چه منفی. یعنی قلم او از نظر ادبی و روزنامه‌نگاری قوی است، ولی نوشته‌هایش هیچ کدام ارزش تاریخی ندارد؛ جز کتاب «از سید ضیاء تا بختیار»؛ که آن را هم با نظام معامله کرد؛ کتاب را در زندان نوشت و دقت کرد تا بهتر بنویسد. ولی بقیه نوشته‌هایش ارزش تاریخی ندارد. عمدتاً هم با پیش‌داوری علیه انقلاب و نظام و روحانیت می‌نویسد. کتاب «این سه زن» را درباره مریم فیروز، اشرف پهلوی و ایران تیمورتاش می‌نویسد؛ اما مریم فیروز آن نیست که در کتاب معرفی می‌کند. خواسته است کتاب را قطور کند. اشرف پهلوی را هم خواسته است که به نوعی دیگر مطرح کند. یک وقت فرد مورخ است و مستند می‌نویسد، اما یک وقت فرد ادیب است و قدرت قلم دارد و دنبال سوژه می‌گردد که آن را بپروراند؛ یعنی سوژه را می‌پروراند. اما متأسفانه مسعود بهنود به عنوان مورخ مطرح شده است و برخی فکر می‌کنند برخی کتاب‌هایش ارزش تاریخی دارد و به آن مراجعه می‌کنند.

عباس میلانی

عباس میلانی را می‌توان مطرح کرد که مورخ نیست. او از دوران نوجوانی، حدود دوازده سالگی به آمریکا می‌رود و علوم سیاسی می‌خواند. عضو سازمان انقلابی حزب توده و عضو کنفدراسیون دانشجویان ایرانی بود. بعد هم به ایران می‌آید و دستگیر می‌شود. سال 54 به زندان می‌رود. به نفع شاه مصاحبه مفصلی می‌کند و آزاد می‌شود. بعد از انقلاب هم به آمریکا می‌رود. کتاب «معمای هویدا»ی او در درجه اول تبرئه آمریکا و غرب است. در این کتاب چند ویژگی برای شاره بیان می‌کند: یک، شاه را مستقل مطرح می‌کند؛ اگر مستقل بود دیگر چرا آمریکا و اسرائیل و انگلیس حمایتش کردند؟ دو، شاه را آدم معتقد و مذهبی معرفی می‌کند؛ اگر او مذهبی بود، پس چرا با او مبارزه کردند؟ سه، درباریانش آدم‌های خیلی فرهیخته‌ بودند و بعضی از آن‌ها نیز ناجور بودند، البته شاه مقداری فساد و دیکتاتوری داشت که این خاصیت شاهنشاهی است. این می‌شود شاه؛ یعنی شاه از آمریکا و غرب تبرئه می‌شود، حاکمیت شاه تبرئه می‌شود، اطرافیان فراماسون و وابسته به قدرت‌های خارجی نیز تبرئه می‌شوند. حالا شاه حکومت کرده و خطایی هم کرده و یک جایی هم با دیکتاتوری رفتار کرده است. ساواک هم یک جا یک اشتباهی کرده است! عباس میلانی مدعی است که سی و هفت ساعت با ثابتی صحبت کرده و اسنادی دیده است. در این مملکت، این همه خاطرات و اسناد است، چرا از آن‌ها استفاده نکرده است؟

درباره هویدا می‌نویسد که او بهائی نیست، یعنی از بهائیت تبرئه می‌شود؛ آدم مستقلی بوده است و کابینه هویدا ربطی به آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها ندارد؛ خیلی هم آدم معقول و متین و دموکرات‌منش بوده است، یعنی دست او به هیچ جنایت خیانتی آلوده نیست؛ فرهنگ ایران را خوب نمی‌شناخت و غرب‌زده بود، به معنای مطالعات، نه به معنای وابستگی. پس هویدا مسأله‌اش حل است! الان مشغول نوشتن کتاب «معمای امام» است. کتابی دارد به نام «نامداران ایران»، که دو جلد به زبان انگلیسی است. چهار بخش از این کتاب را ترجمه کرده‌اند که من خوانده‌ام؛ یک بخش در مورد امام(ره) است که همان مطالب مقاله هفده دی است. یک بخش درباره دکتر شریعتی است که او گرایش کمونیستی داشت. یک بحث درباره بازرگان است که آدم معقولی بود، ولی خیلی توانمند نبود. یک بخش درمورد آیت الله شریعتمداری است که خیلی خوب بود و جایگاه مرجعیت داشت.

یرواند آبراهامیان

آبراهامیان از ارامنه است. او توده‌ای بوده و الان هم برای آمریکایی‌ها کار می‌کند. کتاب‌هایی را هم که می‌نویسد، وقتی دقت می‌کنید، می‌بیند سیاست آن‌ها را پیش می‌برد.

قاسم تبریزی: نسل نو تاریخ نگار مسلمان، غرب ستیز و مستقل است

نتیجه گیری

در رجال‌شناسی تاریخی وقتی رجال را مطرح می‌کنیم، اول، باید ماهیت، هویت، کارنامه‌شان و حتی تبار‌شناسی‌شان را بدانیم. دوم در رجال تاریخ‌نگار بدانیم این فردی که تاریخ می‌نویسد، کیست. هر کس هر چه گفت که انسان نمی‌پذیرد. مثلاً اگر من سرما خورده‌ باشم و در تاکسی هر کسی یک تجویزی کند، آیا به حرف آن‌ها عمل می‌کنم یا به دنبال دکتر حاذق می‌روم؟ تازه این برای جسم است. در بین تاریخ‌نگارها نیز باید شناخت که تاریخ‌نگار کیست، از کجا حرف می‌زند و وابسته به کدام جریان است. در اینجا ما نباید دخل و تصرف کنیم و آن چه هست را بگوییم؛ فریدون آدمیت، باقر مؤمنی و... را همان که هست، مطرح کنیم، نه بیشتر و نه کمتر. بعد بگوییم با توجه به مبانی فکری، تفکر و جایگاه او، حرف او چقدر ارزش دارد و آیا می‌توانیم حرفش را بپذیریم؟ چون همه حرف می‌زنند. مانند این است که یک واقعه پیش بیاید هر کسی یک نظری بدهد، ما همه نظرات را می‌پذیریم یا نه؟ همچنین متنی که به عنوان سند ارائه می‌دهد، آیا مستند است یا سندسازی یا تحریف است؟ در مورد هویدا اینجا دو جلد کتاب اسناد در پرونده ساواک است. وقتی آدم آن را نگاه می‌کند، می‌بیند با معمای هویدا اصلاً نمی‌خواند. آن چیزی هم که خود عباس میلانی دیده است با این کتاب نمی‌خواند. ما اینجا سند داریم، مشاهده داریم، مطالعات آثاری از درون خودشان مانند علی امینی، اسد الله اعلم، کسانی که منتقد هم هستند و در حکومت بوده‌اند، داریم؛ وقتی انسان آن‌ها را نگاه می‌کند می‌بیند که با آن نمی‌خواند. اینجا به نوعی همان بحث علم درایه و حدیث‌شناسی مطرح است. عباس میلانی مطلبی که منهای شخصیت هویدا ارائه می‌دهد از کجا نقل می‌کند؟ او می‌گوید برای تحقیق درباره هویدا من هشت ماه مرکز اسناد فرانسه بودم. اولاً چرا اصل اسناد را ارائه نمی‌دهد، ثانیاً این اسناد چیست که با مطالعات و مشاهدات ما در درون، و کارنامه این شخص نمی‌خواند؟ چگونه ما باید به موضوع نگاه کنیم.

قاسم تبریزی: نسل نو تاریخ نگار مسلمان، غرب ستیز و مستقل است

گفتگو از: محمد مهدی زارع

ویرایش: سید مجتبی رفیعی

محمد مهدی محققی
ارسال نظرات
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۵ آبان ۱۳۹۸ - ۱۱:۱۶
مطالب خیلی گذرا و تلگرافی است. فاقد تحلیل است.
2
1
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۵ آبان ۱۳۹۸ - ۱۷:۴۲
در بخشی که در مورد عباس میلانی است کلمه شاه به اشتباه شاره نوشته شده است در صورت امکان اصلاح فرمایید
2
0
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۶ آبان ۱۳۹۸ - ۰۹:۴۵
احسنت خیلی خوب بود
2
0