۰۵ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۸:۴۲
کد خبر: ۵۶۶۱۶۰
سرمقاله؛

پروتکل انتخابات ۱۳۹۹ و ۱۴۰۰ برداشت اول

جمهوری اسلامی و مردم‌سالاری دینی اصیل ما، نمی‌تواند با آمریكا و هر قدرت جهانی مستکبر و خودبزرگ‌بین تعامل کند؛ پس، انعطاف در برابر دشمن، او را گستاخ‌تر خواهد کرد.
مرگ بر آمریکا کلمه اتحاد مردم است

به گزارش خبرگزاری رسا، فضای دو انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری پیش رو، در سه گام خلاصه می‌شود.

1- بسیار ساده می‌توانیم به اهداف پوچ، امیدی کاذب ببندیم.

2- سیاست‌هایی را با امیدهای نادرست آغاز کنیم و بعد، فشار تدبیر امور، ما را به مرز هجوم به دوستان واقعی‌مان برساند.

3- حال، بیایید دوباره و واقع‌بینانه گذشته را مرور کنیم و با هم متحد گردیم. ما یک خانواده‌ایم و فقط «ظرفیت»های همدیگر را داریم که مطلقاً کم نیست.

آنچه در اینجا مطرح است، شکستن حصار «حباب ادراک غیرتاریخی» در بخشی از ملت است؛ «حباب ادراک غیرتاریخی» که نسلی از تازه رأی دهندگان در شهرهای مرفه را که دو انتخاب 92 و 96 را تجربه کردند، در بر گرفته بود؛ به هر تقدیر، شماری از این دهه هفتاد و هشتادی‌ها، در قلب مرفه و شهرنشین اماکنی همچون پالادیوم و پاساژ کورش، که در فضای پساتوسعه‌ای زیسته بودند، مرارت‌های دهه 40 و 50 را مطلقاً در خاطر نداشتند، و غرق در مطالعات کنکور، فرصت و مجال مطالعه تاریخ را نیافته بودند. حالا، با این هزینه، به گوشت و پوست خود، مفهوم «آمریکا» و «غرب» و «شیطان بزرگ» و «فرهنگ مادی و پراگماتیک» را لمس کردند و مانده است تا یک ابرجمله دیگر را درک کنند: این را که «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند». از این مسیر یادآوری، تنها همین یک جمله باقی مانده است. مفهوم تازه‌ای از «غرب» برای جوان‌ترها به دست آمد که تلقی دهه چهل و پنجاه و شصتی‌ها را عمیقاً تصدیق کرد. حالا فرصت آن است که با ظهور چهره‌های سیاسی تازه و با دید باز، اختلافات کهنه تشفی یابند و مسیرهای تازه به سوی آینده گشوده گردند و بار دیگر اثبات شود که «شیطان هیچ غلطی نمی‌تواند بکند»؛ شیطان فقط اغوا می‌کند و هیچ کاری غیر از این از دستش برنمی‌آید.

امروز، افسون «غرب شاید خوب» که در سایه فیلم‌های «هالیوود» و مصنوعات تکنولوژیک «سیلیکون‌ولی» پدید آمده بود، رنگ می‌بازد. البته، مهم است که رؤیاها و جاه‌طلبی‌هایی داشته باشیم، اما، در عین حال مهم است که به این افسون‌ها، دیدگاه و بینشی واقعی و آرمانی ببخشیم. اگر این موضوع را فراموش کنیم، خودمان را در مسیر زد و بندهای کوتاه‌مدت گم می‌کنیم و مسیر بلندمدت ملت فراموش می‌شود. ممکن است آن قدر به تعقیب و گریز اهداف واسطه عادت کنیم که کاملاً از یاد ببریم چه کسی بودیم و هرگز هم سعادت واقعی را حس نکنیم.

سخن از شماری دهه هفتاد و هشتادی شهرنشین که نسل‌های پس از خیر توسعه ما هستند، رفت؛ شاید متناقض‌گون به نظر برسد، ولی، از زمان بحران امپراطوری روم پندی قدیمی به دست آمد: «درست زمانی که همه چیز به خوبی پیش می‌رود، احتمال انحراف ما از آرمان‌های‌مان و معنای زندگی‌مان به حداکثر می‌رسد!». این فکر که تهدیدی در کار نیست، تمرکز را از بین می‌برد و مجوز استراحت را صادر می‌کند و انسان خواب‌آلود، در مستی خواب، روی چیزهای ارزشمند اطراف خود می‌غلطد و آن‌ها را خراب می‌کند. همواره این خطر هست که رسیدن به آرزوها، «زندگی سرزنده» را متوقف کند؛ آن وقت، ما به هدفی که برای آن مجدانه تلاش کردیم رسیده‌ایم، و پس از آن ابهام پیش می‌آید که از این پس چه اتفاقی خواهد افتاد؟ این، وضعی بود که پس از جنگ و بعدتر، پس از خیز توسعه در سطوحی از اقشار متوسط شهری پدید آمد؛ تمرکزها به آرمان‌ها و مجاهدت‌ها کم شد، و شکوه موفقیت خیلی زود کمرنگ گردید، و به یک «آژانس شیشه‌ای» پر رنگ و لعاب اما بی‌روح تبدیل شد.

از این قرار، موفقیت و توسعه، می‌تواند وجه خودتخریبگر بیابد، اگر ما، یک برنامه کلی برای پیشبرد ملت نداشته باشیم، و اسیر مستی موفقیت‌های مقطعی شویم. موفقیت‌ها می‌توانند ما را به تسخیر خود درآورند. برای پرهیز از این وضعیت، باید روی مأموریت انسانی و اخلاقی و دینی خود متمرکز شویم، نه جایگاه و موقعیت‌مان؛ در غیر این صورت، ارزش و احساس هدفمندی همیشه به آخرین دستاوردها بستگی خواهد داشت، و این، مسیر پر مخاطره‌ای برای حیات سیاسی است، زیرا، هرگز به استمرار در حرکت و انباشت کوشش‌ها و رسیدن به اهداف کامل نمی‌رسد.

به جای این که هدف کوتاه‌مدت خود را از جنس سیاست و قدرت تعریف کنیم، باید سعی خود را بر این قرار دهیم که یک مسیر اصولی و برنامه‌دار را در فازهای «تاریخی»، «بلندمدت»، «میان‌مدت» و «مقطعی» تعریف و مدام بازتعریف کنیم. و برای تعریف این مسیر اصولی، باید ایده نیرومندی برای خدمت کردن به «فضیلت»ها بیابیم و مطمئن باشیم که موفقیت به دنبال آن خواهد آمد. البته، شاید نه آن‌طور که تصور می‌کردیم، اما، شک نداشته باشیم که همه‌چیز خیلی عالی و تأثیرگذار پیش می‌رود. به این ترتیب است که نه پیروزی‌ها ما را به خود مشغول می‌دارند و نه شکست‌ها، مأیوسمان می‌کند.

نکته بعد این است که با این روحیه، همه ابناء ملت، هر کاری را که در جایگاه خود می‌توانند، برای تحقق معنای تاریخی ملت (به عنوان یک قلمرو فرهنگی) انجام خواهند داد، و این، قدر مطلق توان امپراطوری طریقت ما را بهینه می‌سازد. در یک رویکرد آرمان‌فهم آرمان‌گرا مجهز به هویت برنامه‌دار، همه در همان محدوده‌ای که حضور دارند، خوب عمل خواهند کرد و شرایط کلی ملت را بهبود خواهند داد. امروزه، در حالی که سیاست جهان، شکل یک تریلی از کنترل خارج شده را به خود گرفته است، حضور همیشه در صحنه تک تک افراد ملت، می‌تواند به معنای وارد آوردن ضربه مناسب به این تریلی در جهت مطلوب طریقت ملت باشد، پس به مساهمت تمام ابناء ملت نیاز هست، و این میسر نمی‌شود، مگر با یک روحیه جهادی و برنامه‌دار.

اکنون، پس از شکست نسبی برنامه جامع اقدام مشترک اتمی/ JCPOA، که دیگر «جامع» و «مشترک» نیست، باید افق دید خود را گسترش دهیم. نخبگان این کشور باید به خط شوند، و اجازه ندهند این شکست نسبی، روحیه ملت را سخت، و انبوه «ظرفیت»های نیک را از زندگی ملت محو کنند. این، یک اصل بدیهی در زندگی تک تک ماست که در برخی از موارد، اهداف محقق می‌شوند و مسیری که طی کرده بودیم به فرجام می‌رسد، ولی گاهی این اتفاق نمی‌افتد، و این نباید به معنای خاتمه دنیا برای ملتی پر تاریخ همچون ما تلقی شود. برنامه جامع اقدام مشترک اتمی/ JCPOA، از ابتدا و در جریان مبارزات معیوب سیاسی و نهایتاً انتخاباتی، بیش از حد بزرگ جلوه داده شد. عرض و طول این چیییییز اتمی در مقایسه با «ظرفیت»های ملت که در همان انتخابات 92 مطرح بودند، امکان کوچکی است.

اهداف مقطعی یک ملت، مایملک او هستند، نباید ملت را به تملک خود درآورند؛ و زمانی که محقق نشدند، ملت را سرسام‌زده و پوچ، رها کنند. اهداف مقطعی مهم هستند؛ اما، باید تحت کنترل ما قرار داشته باشند. اهمیت یک هدف صرفاً در محقق شدن آن نیست، بلکه در شخصیتی است که ما، حین تلاش برای رسیدن به آن هدف پیدا می‌کنیم. و ملت ما در جریان پیمان اتمی JCPOA، صرف‌نظر از برخی نمود و بروزهای انتخاباتی و روشنفکری معیوب و نامناسب، شخصیت ملی متین و خوبی داشت، و می‌تواند به این شخصیت در ادامه «شخصیت انقلاب»، و «شخصیت دفاع مقدس»، و «شخصیت حججی» افتخار کند. ما با متانت و آرامشی که در سایه زعامت ولایت فقیه حاصل شد، بلوغ ملی خود را در تلفیق پرحوصله آگاهی نسل جدید شهری که در قبال غرب دچار سوء تفاهم بود، با معنای کلی تاریخی مقاومت ملت ایران نشان دادیم، و حالا، همگی درس‌های تاریخی مهمی از رویدادهای معاصر خود، داریم. حالا می‌توانیم از «مرگ نیمی از جمعیت ایران در جنگ جهانی اول»، «تحمیل رضاخان و فرزند او به ملت ایران»، «کودتای 28 مرداد»، «تحمیل جنگ هشت ساله»، «اسقاط هواپیمای مسافربری»، و «خلف وعده JCPOA» یک سیر تاریخی معنادار و مورد توافق ملت بسازیم. رئوس این جمع‌بندی همان طور که رهبر عالی ما فرمودند چنین است:

۱. «جمهوری اسلامی» و «مردم‌سالاری دینی» اصیل ما، نمی‌تواند با آمریكا و هر قدرت جهانی مستکبر و خودبزرگ‌بین تعامل کند؛ «هیچ گاه یک ایرانی مسلمان را تهدید نکنید»؛

۲. دشمنی آمریكا بر محور مسئله هسته‌ای نیست و همان طور که از 28 مرداد تا کنون مشهود بوده، این خصومت با اعلام استقلال ملی و تجربه موفق نظام اسلامی ماست؛ آن‌ها به تسلیم‌های محدود ما رضایت نخواهند داد و تا ما را به درس عبرت سایر ملت‌ها تبدیل نکنند، دست از زیاده‌خواهی برنخواهند داشت؛

۳. پس، انعطاف در برابر دشمن، او را گستاخ‌تر خواهد کرد؛

۴. و بر عکس، بارها ثابت شده است که ایستادگی در مقابل آمریكا و قدرت‌های خودبزرگ‌بین غربی، باعث عقب نشاندن فاحش آنان می‌شود؛

۵. اروپا نشان داده در حساس‌ترین موارد با آمریكا همراه است؛

۶. نباید مسائل کشور را به مسائل خارجی گره زد. مسیر عظمت ملت از استقلال طریقت ملت می‌گذرد./۹۶۹//۱۰۲/خ

منبع: رسالت

ارسال نظرات