اجتماع حجتها!
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از صبح نو، «مهدی فضائلی» کارشناس مسائل سیاسی در یادداشتی با تجلیل از شهید حججی به آنچه که این شهید بزرگوار برایمان به یادگار گذاشتهاست، پرداخت و نوشت:
در هنگامه و غوغای دنیامداری و فردگرایی، مدافعان و شهدای حرم پرچمدار دوباره خدامحوری و منافع ملی شدند. و در وانفسای لذت جویی و بحبوحه غفلت، شهید حججی سروقامت دوباره به ما لذت شهادت و جهاد در راه خدا را یادآور شد. ابتدا با چشمان نافذ و نگاه مصممش و سپس با تصاویر و صداهایی که از خود به یادگار گذاشته بود.
شهید محسن حججی،اجتماعی از حجتهاست برای ما در این زمانه پرهیاهو.
این جوان بیست و پنج ساله،حجت است برای آنانی که جوانی را بهانه غفلت و لذتجوییهای بیحساب میدانند و مصداق این شعر هستند:
لیک گفتند همه که جوان است هنوز
بگذارید جوانی بکند،
بهره از عمر برد کامروایی بکند.
بگذارید که خوش باشد و مست،
بعد از این باز ورا عمری هست
محسن حججی، حجت است برای ماهایی که هجوم رسانهها و سیل بنیانکن هرزهگی و ولنگاری را پایان دینباوری و دوران سلطه کامل سبک زندگی غربی میدانیم.
این جوان مومن و انقلابی نجفآبادی، حجت است برای همه آنهایی که از نقش و تاثیر اخلاص و ایثار غافل شدهاند.
محسن نیک سرشت ما حجت است برای کسانی که از نقش شهید و شهادت غافلند. چقدر برنامهریزی فرهنگی، چقدر هزینه و چقدر زمان لازم بود تا اثر فرهنگی که خون و شهادت این جوان پارسا و مومن بر جامعه گذاشت، بتواند محقق شود؟
این شهید مدافع حرم، حجت است برای دشمن تا ببیند و بفهمد که جوانان این مرز و بوم تا کجا پای امام و رهبرشان ایستادهاند و از زبان همسر جوان و زینبگونه چون اویی بشنود که: " همسرم رفت که بگوید امام خامنهای تنها نیست".
آری محسن حججی، نامش هم با مسماست و او اجتماعی از حجتها بود!
نه فقط تصویر پرصلابت حججی، بلکه آرمان و راه محسن حججی در تاریخ ملت بزرگ ایران ماندگار شد تا نماینده شایستهای باشد برای ماندگار کردن آرمان و راه شهدای مدافع حرم.
محسن حججی عزیز که ذهن و دل ملتی را به خود مشغول کرده و حال و هوای همه ما را دگرگون ساخته چه زیبا و باشکوه مصداق این شعر است:
من شدم خلق که با عزمی جزم پای از بند هواها گُسَلَم
گام در راه حقایق بنهم
با دلی آسوده
فارغ از شهوت و آز و حسد و کینه و بخل،
مملو از عشق و جوانمردی و زهد
در ره کشف حقایق کوشم،
شربت جرأت و امّید و شهامت نوشم،
زره جنگ برای بد و ناحق پوشم
ره حق پویم و حق جویم و پس حق گویم
آنچه آموختهام بر دگران نیز نکو آموزم
شمع راه دگران گردم و با شعلهی خویش،
ره نمایم به همه گر چه سرا پا سوزم.
من شدم خلق که مثمر باشم، نه چنین زائد و بیجوش و خروش،
عمر بر باد و به حسرت خاموش
/۱۳۲۵//۱۰۲/خ