اقتصاددان نمی تواند نسبت به فرهنگ بیتوجه باشد
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از مهر، اخیرا کتاب مولفه های نرم در تلاقی فرهنگ و اقتصاد (دلالتهایی برای اقتصاد مقاومتی) نوشته عادل پیغامی توسط موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران و ستاد همایش ملی اقتصاد مقاومتی با مشارکت موسسه نشر شهر به چاپ رسیده است. در این کتاب سعی شده تا تعاملات دوسویه فرهنگ و اقتصاد که فهرستی از مولفه های نرم در دستیابی به اقتصاد مقاومتی و زمینه های ضروری تحقق آن را به تصویر می کشند، مورد بحث و اشاره واقع شود.
نویسنده در مقدمه کتاب به تعاملات دوسویه فرهنگ و اقتصاد توجه داشته و آنها را تعریف کرده است. وی بعد از تعریف اقتصاد فرهنگ، زمینه های فرهنگی اقتصاد، اقتصاد فرهنگی، و فرهنگ اقتصادی آورده است: نظام اقتصادی با جمیع مولفه ها و اجزا آن شامل نهادها، متغیرها، عاملان و بازیگران بسترهای تعاملی اقتصادی با نظام فرهنگی و جمیع مولفه ها و اجزا آن، روابطی دو سویه دارد. گاه این نظام فرهنگی است که خادم نظام اقتصادی و ضامن موفقیت و کارآمدی آن است و گاه این نظام فرهنگی است که مخدوم نظام اقتصادی و جمیع عناصر آن قرار گیرد. در گفتگو با دکتر عادل پیغامی، معاون پژوهشی دانشگاه امام صادق(ع) به بررسی دیدگاه های وی در این کتاب پرداختیم که اکنون متن آن پیش روی شماست.
*چه پیوندی میان فرهنگ و تاریخ با اقتصاد وجود دارد؟ با توجه به کتاب «مولفههای نرم در تلاقی فرهنگ و اقتصاد (دلالتهایی برای اقتصاد مقاومتی)،» نگاه جدیدی به این مسأله ـ رابطه اقتصاد و فرهنگ و تاریخ ـ دارید، اقتصاددانان معمولا نگاه صرف اقتصادی دارند و حتی پیوند علوم سیاسی و اقتصاد زیر سؤال است، چه برسد به مسائلی مانند فرهنگ و تاریخ؟
به تعبیر جان استوارت میل اگر کسی اقتصاد را بداند ولی پیوند دانش اقتصاد و مسائل اقتصادی با مسائل سیاسی، حقوقی، فرهنگی و تاریخی را نداند و دنبال نکند نمیتواند از عهده فهم اقتصاد بر بیاید
جان استورات میل، اقتصاددانان بزرگ انگلیسی که بسیاریها از کارشناسان حتی او را پدر اقتصاد توسعه میدانند، جمله معروفی دارد که میگوید: «کسانی که جز اقتصاد نمی دانند، اقتصاد را هم نمی دانند.» این جمله نشان دهنده اهمیتی است که مطالعات بین رشته ای و چندرشته ای برای اهالی علوم انسانی دارد که اقتصاد از این مجموعه محسوب می شوند، یعنی به تعبیر جان استوارت میل اگر کسی اقتصاد را بداند ولی پیوند دانش اقتصاد و مسائل اقتصادی با مسائل سیاسی، حقوقی، فرهنگی و تاریخی را نداند و دنبال نکند نمیتواند از عهده فهم اقتصاد بر بیاید یا در مقام حل مسئله و نسخه هایی که باید بپیچید، مؤثر عمل کند.
از این منظر طبیعتا بنده در تحقیقات و آثارم سعی کردم مطالعات بین رشتهای و تلفیقی و چند رشتهای اقتصاد و سایر علوم را مورد توجه قرار دهم.
طبیعتا در بین مباحثی مانند حوزه سیاست، حوزه اجتماع، حوزه تاریخ و ...، مقوله فرهنگ از اهمیت خاصی برخوردار است، به دلیل اینکه تمام عرصه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ... در ظرف فرهنگ به نوعی هویت خود را پیدا می کنند. اساسا اقتصاد با فرهنگی که منبعث از آن است، هویت پیدا می کند و به اصطلاح شناسنامه دار و معنادار می شود. اینجاست که همان طور که شما گفتید گاهی اوقات بین کشورها در نظام اقتصادی تفاوت وجود دارد، اقتصاد فرانسه غیر از اقتصاد انگلیس است، چنانچه فرهنگ حوزه کار، فرهنگ حوزه پس انداز و سرمایه گذاری، فرهنگ حوزه مصرف، فرهنگ حقوقی و فرهنگ تعاملات بین بازیگران و نقش آفرینان مختلف اقتصاد این کشورها با هم متمایز است. از این جهت به نظر می رسد در مباحث حوزه اقتصاد ایران باید تعاملات بین حوزه فرهنگ و اقتصاد را به نحو کامل و لازم ببینیم.
تمام عرصه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ... در ظرف فرهنگ به نوعی هویت خود را پیدا می کنند. اساسا اقتصاد با فرهنگی که منبعث از آن است، هویت پیدا می کند
من در این کتاب سعی کردم تعاملات دوسویه بین اقتصاد و فرهنگ را از چند منظر مورد توجه قرار دهم؛ ابتدا از منظر حوزه اقتصاد فرهنگ، دوم از منظر حوزه اقتصاد فرهنگی و سوم از منظر حوزه فرهنگ اقتصادی. ما در اقتصاد فرهنگ، در پی این هستیم که نظام فرهنگ و نظام تولید کالاهای فرهنگی، محصولات فرهنگی، خدمات فرهنگی و نظام توزیع آنها و تخصیص بهینه منابع به حوزه فرهنگ و حوزه بازار و قیمت گذاری و ارزشگذاری در حوزه فرهنگ را به نوعی با چارچوبهای دانش اقتصاد مورد بررسی قرار دهیم.
در بخش اقتصاد فرهنگی، اساسا فرهنگ به مثابه موتور توسعه، فرهنگ به مثابه ساختار و زمینه اصیل برای پیشرفت اقتصادی و حل مسائل اقتصادی مورد توجه واقع شده و از آن به اقتصاد فرهنگی، اقتصاد فرهنگ بنیان، اقتصاد فرهنگ پایه تعبیر کردیم و در شق سوم به مقوله فرهنگ اقتصادی پرداختیم. اقتصاد هم مثل هر ساحت دیگری از بشر، خودش واجد فرهنگی است و نیازمند به عرصه فرهنگ، هنر و رسانه و ارتباطات است که بنده در آن مقوله مثال بحثهای فرهنگی اقتصاد مقاومتی را به عنوان نمونه ای از بحثهایی که امروزه در حوزه اقتصاد ایران به عنوان نسخه راهبردی جامع مورد توجه قرار گرفته است، مورد توجه قرار دادم.
*روایتها از تاریخ متفاوت است و فرهنگ هم متغیر است. همچنین با توجه به فضای ایران که قومهای مختلف زندگی می کنند، چگونه می توان از فرهنگ ایرانی ـ اسلامی سخن گفت و رابطه آنها را با اقتصاد بررسی کرد؟
هر چند فرهنگ مناطق، حتی فرهنگ کشور چند فرهنگی و چند قومیتی مانند ایران متمایز از همه هست و طبیعت اقتصادهای منطقه ای نیز همین مسأله را اقتضاء می کند، طبیعتا اگر بنده بخواهم در حوزه اقتصاد منطقه ای در کشور موفق شوم، باید فرهنگهای اقتصادهای متعدد و مختلف کشورم را بشناسم و رابطه آنها با حوزه اقتصاد را ببینم. هر چند که لایه مشترکی از حوزه فرهنگ داریم که بنام فرهنگ اسلامی ایرانی می توانیم از آن نام ببریم، ولی طبیعتا فرهنگ مناطق، فرهنگ بومها و اقوام مختلف در اقتصاد تأثیرگذار است. نادیده گرفتن اقتصاد این فرهنگها باعث می شود که گاهی در استانهای مرزی و به تعبیری در پیرامون، (خارج از مرکز و پایتخت) ناظر و شاهد نوعی از هم گسیختگی اقتصاد منطقه ای و چرخه تولید ارزش آنها هستیم.
*آیا فرهنگ ایرانیان موجب و زمینه و بستر توسعه، رشد یا اقتصاد مثبت و خوب را فراهم می کند یا برعکس؟
فرهنگ ایرانی، کل تعریف شده ای نیست که بتوانم بگویم این مجموعه واحد و ثابت بررسی شود تا قضاوت شود آیا این مجموعه ثابت موجبات رشد و پیشرفت اقتصادی را فراهم می کند و تعامل مثبتی با اقتصاد برقرار می کند یا نه، جزء موانع و مقتضیات منفی آن محسوب می شود.
طبیعتا فرهنگ ایرانی مجموعه ای است از نقاط تاریخی، نقاط امتداد یافته در طول تاریخ از ایرانیت و اسلامیت و نقاطی از تجارب و مراودات تاریخی معاصری که چه بسا با کشورهای منطقه داشتیم، یا در گذشته با جریانات مختلف پیدا کردیم. بخشهایی از اقتصاد ما به تعبیر شهید مطهری از حمله مغول در عرصه عدالت متأثر است. در مراودات جدید در سبک زندگی، در نظام تولید، شیوه بازار، شیوه تخصیص منابع گاهی وقتها از نظامهای غربی یا شرقی متأثر بوده است.
فرهنگ ایرانی با چنین تکثری باید مورد توجه قرار گیرد، اما در یک نگاه کلی اگر بخواهم به این سؤال با دقت بیشتری پاسخ دهم، باید بگویم فرهنگ ایرانی اسلامی ما ابعاد بسیار خوب و همسوئی برای ساختن یک اقتصاد پیشرفته و پویا دارد؛ هم در ابعاد و مبانی اسلامی که در این فرهنگ مستتر است هم در بعد فرهنگ ایرانی، اما شاهد خرده فرهنگهای معارضی هم هستیم، گاهی وقتها ضرب المثلی به نوعی هر گونه کار و تلاش و ... را نکوهش می کنند و می خواهد جلوی آن را بگیرد.
نگاهی که ما به سرمایه داریم، فرهنگ معارضی که هر گونه انباشت سرمایه را منفی می انگارد و حتی به نوعی همانند دزدی می داند، طبیعتا مخالف با مسئله توسعه و پیشرفت و رشد اقتصادی محسوب می شود. بازگشت به آن فرهنگ اصیل ایرانی اسلامی طبیعتا ازجمله پروژه ها و پروسه هایی است که در بازسازی نوین اقتصاد ایران باید جدی گرفته شود.
در طول تاریخ معاصر؛ بازار ایران، اقتصاد ایران، تولیدکنندگان ایران در هویت اصیل خودشان، شناسنامه و تعریفی از خودشان داشته اند. کنشگران اقتصادی ایرانی در طول تاریخ مخصوصا در دوره قبل از قاجار شاهد نوعی انسجام و هویت در مسائل اقتصادی ایران هستیم
در طول تاریخ معاصر؛ بازار ایران، اقتصاد ایران، تولیدکنندگان ایران در هویت اصیل خودشان، شناسنامه و تعریفی از خودشان داشته اند. کنشگران اقتصادی ایرانی در طول تاریخ مخصوصا در دوره قبل از قاجار شاهد نوعی انسجام و هویت در مسائل اقتصادی ایران هستیم، اما بعد از دوره قاجار و مشخصا در دوران پهلوی و ادامهاش، گاهی وقتها دچار نوعی از کژتابیها و رفتارهای سوء در اقتصاد شدیم، که مسیر را برای پیشرفت کشور سنگلاخ کرده است. ا
از این جهت اقتصاددان نمی تواند نسبت به مقوله فرهنگ و پالایش فرهنگ و تکثیر و بازسازی فرهنگ مطلوب در عرصه اقتصاد بی توجه باشد، فرهنگ مصرفی ما دچار نوعی اعوجاج و مشکلاتی شده است؛ فرهنگ پس انداز، فرهنگ کار و ... ؛ فهرستی از فرهنگهای مضاف هستند که در عرصه اقتصاد باید نسبت به آنها توجه لازم را مبذول داریم.
*پیشینه مطالعات شما را باید در مطالعات ماکس وبر دید که فرهنگ پروتستانی توجه می کند. ادیان مختلف را بررسی می کند و آنها را نسبت به توسعه و پیشرفت می سنجد تا تعیین کند کدام دین با اقتصاد توسعه و صنعتی هماهنگی و همسانی دارد. دین اسلام با اقتصاد توسعه و پیشرفت چه ارتباطی دارد؟
متون اصلی دینی، مشخصا آن بخش از متون مقدس تحریف نشده ای که امروز در دست بشر و منحصر در قرآن است و ما به آن اعتقاد و ایمان داریم، طی عبارتهایی به ما گوشزد می کند که نمی توان از آنها به راحتی گذشت، به طور مثال حتی اگر مسلمان هم نباشیم، متن تاریخی و سنگ نوشته ای در گوشه ای از دنیا پیدا شود که در آن آمده باشد که این فرمول اقتصادی را اجرا کردیم و به رشد و پیشرفت بالایی دست یافتیم، روحیه حقیقت جویی پژوهشگر اقتضاء می کند که ببیند در این سنگ نوشته چه چیزی نوشته شده و راهکار اقتصادی این قوم تاریخی چه بوده است؟
حتی اگر قرآن را به مثابه متن تاریخی ببینیم نه به مثابه متنی که خداوند متعال نازل فرموده این حداقل کنجکاوی را خواهیم داشت. در قرآن خداوند می فرماید: «وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا یَعْمَلُونَ»(مائده/۶۰) اگر اهل کتاب (یهودیان، مسیحیان و مسلمانها) به کتاب خود عمل می کردند، از بالای سر و زیر پایشان می خوردند؛ (این یعنی رونق اقتصادی)، بعد می فرماید: بعضی از اینها امت مقتصده خوب هستند، بیشترشان بد عمل می کنند.
این جمله نوعی «پ آنگاه کیو» است که قرآن به ما گوشزد می کند، می گوید: آن تعالیمی که دین آورده، به نوعی ضامن و تضمین کننده پیشرفت مادی شما در این دنیا هم هست. رفاه اقتصادی شما در این دنیا را هم تضمین می کند و این ویژگی احکام دینی است. از این جهت فرهنگ دینی اساسا معارض با فرهنگ توسعه نمی تواند باشد، ولی فرهنگ دین داری برخی معارض با توسعه است. برخی از تفاسیری که از اسلام شده با پیشرفت و توسعه مخالف هستند.
*اشاره داشتید به ضرب المثل و فرهنگ خاص و ...؛ نوعی زهدگرایی و دنیاگریزی که در فرهنگ ایرانی و ایرانی های مسلمان وجود دارد. این فرهنگ ها چه تأثیری بر اقتصاد ایران گذاشته است؟
متأسفانه در دوره هایی از تاریخ فرهنگ اسلامی ایرانیان و برخی دیگر از اقوام مسلمان، رویکردی از دنیاگریزی و رهبانیت شکل گرفته است. جریانات متصوفه معمولا تفسیری از دین را دنبال کردند که به نوعی با دنیاگریزی همراه بوده است. تفاسیری که از دین داشتند، نگاهی که دین به دنیا دارد به عنوان گذرگاه، ابزار و امانتی که خدا به انسان داده برای اجرای مأموریتی و طبیعتا اصالتی برای آن قائل نشده است اما این را تفسیر کردن به دنیاگریزی، مخالف متون اصلی قرآنی و حدیثی بوده است.
پیامبر(ص) میفرماید: «لا رَهْبانِیَّةَ فِی الإِسلامِ: در اسلام رهبانیت وجود ندارد.» جریان متصوفه گاهی وقتها خودش را به عنوان دین و دین داری بر اذهان و سبک زندگی مردم باز کرده است و نتیجه اش هم آن شده است که گاهی وقتها الان هم می بینیم برخی بنام دین و دین داری و برخی به اسم اسلام رویکرد گریز از دنیا و زهد را مطرح می کنند.
متأسفانه این خرده فرهنگهای معارض گاهی وقتها تأثیر منفی خود را در حیات اقتصادی کشور و پویایی آن گذاشته است. اینجاست که می بینیم کسانی مثل شهید مطهری، علامه طباطبایی، امام موسی صدر، شهید صدر بر نوزایی اندیشه اقتصادی اسلامی تأکید داشتند و سعی کردند این تعاریف را به نحو درستی تصحیح کنند، مثلا به ما گوشزد کردند زهد، عدم استفاده از دنیا نیست، زهد استفاده صحیح از دنیا است. در اسلام و نگاه عرفان اسلامی اصیل و نگاه اندیشه اسلامی اصیل با استفاده از دنیا و عمران و آبادانی ایجاد کردن در دنیا مخالف نیست.
پیغمبر(ص) می فرمایند: اگر مرگ تو فرا رسید و لحظه آخر عمر تو در این دنیاست و نهالی در دست تو بود، سعی کن این نهال را قبل از رفتن از این دنیا، بکاری. این نگاه به عمران و آبادانی برای خدمت به انسانها و اجرای مأموریتهای الهی، نگاهی است که در اصل و اصالت دین حضور داشته اما متأسفانه برخی از این فضا عدول کردند. متأسفانه رویکردهای چپ گرایانه در تاریخ معاصر به این قضیه دامن زده است. رویکردهای به نوعی مخالف با حوزه سرمایه و کار سرمایه و تأکید بیش از حد و افراطی به حوزه کارگری و استضعاف، به نوعی توسعه را از مسیر عقلانی خارج کرده است.
*اگر بخواهیم از اقتصاد نظری به اقتصاد واقعی حرکت کنیم و از اصطلاح توجه به دیدگاه چپ گرایانه ای که مطرح کردید، استفاده کنیم. ابتدای انقلاب اسلامی بسیاری از سازمانها، کارخانه ها، شرکت ها و ... در دست دولت قرار گرفت، علاوه بر این به خاطر اینکه اموال برخی از افراد وابسته به رژیم قبلی در دست دولت قرار گرفت، اینها باعث شد دولت بسیار بزرگ شود، از طرفی نگاه منفی به سرمایه و سرمایه داری با توجه به شرایط و روحیات انقلابی، اوج گرفت و هر کسی، هر مالی داشت به گونه ای با او برخورد می شد که انگار از بیت المال و ملت گرفته و سرمایه دار شده است. برخی افراد از کشور فرار کردند، برخی هم دستگیر و اعدام شدند. به هر حال نظرم این است که نگاه چپ گرایانه اوایل انقلاب اسلامی، دولت را بزرگ کرد. این دولت بزرگ چه مانعی برای توسعه شد؟
چند زمینه واقعی و متأسفانه یک کژاندیشی با هم ترکیب شدند و آن اتفاق دهه اول انقلاب اسلامی(دهه ۶۰) به وقوع پیوست. یک زمینه این بود که در دوران طاغوت پهلوی، هزار فامیل و جریاناتی که به غلط در حوزه اقتصاد ایران شکل گرفته بود، اموالی(مردمی و ملی، ایرانیان) را به خود اختصاص داده بود، این زمینه ای واقعی بود، بسیاری از قراردادهای خارجی و ثروت های ملی حتی اوقاف و موقوفات ایرانیان در دوره حکومت پهلوی ها، پدر و پسر، به غارت و چپاول رفت. این زمینه بعد از انقلاب با تغییر حکومت و مستقر شدن حکومت اسلامی اقتضاء می کرد، این اموال به مردم برگردد.
زمینه دوم با شکل گیری انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی صورت گرفت. طبیعتا همیشه شرایط اقتصاد جنگ، شرایط حضور بیشتر دولت را می پذیرد، در تمام کشورها حتی کشورهایی مثل آمریکا و انگلیس و حتی کشورهایی که دم از خصوصی سازی اقتصادی می زنند، مسلما در شرایط جنگ و بحران اقتصادی سهم دولت بیشتر و نقش دولت پر رنگ می شود. این دو زمینه واقعی را در نظر بگیرید، کج فهمی ای هم در دولت موقت، نهضت ملی، نهضت آزادی و رویکردهای ملی گرایانه بود که به ملی کردن کارخانه ها و بخش هایی از اقتصاد ایران تأکید می کرد. در واقع ملی کردن و ملی شدن اینها میراث غلط از دولت موقت و نهضت آزادی می دانیم، اساسا رویکرد بزرگانی مانند شهید مطهری، حضرت امام(ره) و کسانی مانند آیت الله مهدوی کنی از مؤسسان انقلاب، این نبوده است. این رویکرد غلط نهضت آزادی را جریانات چپ گرایانه(جریاناتی که تفاسیر چپ از اسلام) داشتند تشدید کردند. این کژفهمی به علاوه دو زمینه موجود، فضا را در ایران به نحوی پیش برد که شاهد این بودیم که دولت در اقتصاد حضور و نقش آفرینی غلط داشته باشد.
دولت در دوران انقلاب اسلامی در عرصه تصدی گری بی قاعده بزرگ شد، ولی واقعیت این است که دولت در عرصه مسئولیتها و مأموریتها و نقشهای ویژه ای که دارد، همیشه در اقتصاد ایران مخصوصا در نیم قرن گذشته بسیار کوچک و رقیق بوده است
البته من اصطلاح «دولت بزرگ» را قبول ندارم و استفاده نمی کنم. دولت در دوران انقلاب اسلامی عرصه تصدی گری بی قاعده بزرگ شد، ولی واقعیت این است که دولت در عرصه مسئولیتها و مأموریتها و نقشهای ویژه ای که دارد، همیشه در اقتصاد ایران مخصوصا در نیم قرن گذشته بسیار کوچک و رقیق بوده است. دولت ما الان در زمینه حکمرانی، مقررات گذاری و سیاست گذاری بسیار کم عمق است. عمق حکمرانی ما بسیار پائین است. بسیاری از مشکلات اقتصادی ما ناشی از همین است.
اینکه بخش خصوصی نمی تواند فعالیت کند و نمی تواند بخش خصوصی بزرگ شکل گیرد. این که معمولا دولت اسیر جریانات رانتی درون و بیرون دولت می شود، در اقتصاد سیاسی پنجاه سال اخیر ناشی از این است که ما با دولت مقتدر قوی مواجه نیستیم. به همین دلیل کلمه کوچک سازی دولت را دارای آسیب می دانم، کوچک سازی دولت را قبول ندارم.
بنده معتقدم این جریانی که مفهوم منفی داشته باشد. تعریف کردن از دوگانه دولتی و خصوصی، و اینکه باید خصوصی بزرگ شود و این بزرگ شدن منوط به این است که دولت رقیق تر و کوچک شود، غلط است. دولت باید حوزه تصدی گری خود را کمرنگ کند، ولی همزمان در عرصه حکمرانی باید پررنگ تر شود. آن حد از عمق حکمرانی که دولت آمریکا یا آلمان در اقتصادش دارد، متأسفانه ما در اقتصاد خود نداریم.
*بله همان طور که فرمودید، مشکلات موجود تأثیر مستقیم بزرگی یا کوچکی اقتصاد نیست. بی تدبیری و بی درایتی و آشنا نبودن به وظایف و حقوق خود باعث این مشکلات و نابسامانی ها شده است. همان طور که مردم به حقوق و وظایف خود آشنا نیستند، دولت هم به حقوق و وظایف خود آشنا نیست!
دولت باید در کارکردهای ویژه اصلی خودش بزرگ شود، دولت باید در کارکردهای غیر اصیل و اقتضائی خودش حسب اقتضائات قبض و بسط پیدا کند.
دولت در شرایط جنگ می تواند بزرگ شود، اما در شرایط غیرجنگ حتما باید کوچک شود. کوچک شدن و بزرگ شدن دولت ایدئولوژی نیست، اقتضاء زمانی است. وقتی بحران آمریکا در سال ۲۰۰۷ شدید شد، در کوتاه ترین فرصت بخش عمده ای از شرکتهای بزرگ آمریکایی دولتی شدند، جنرال موتورز دولتی شد. وقتی شرایط بحرانی سپری شد، در کوتاه ترین مدت به وضع قبل برمی گردد.
*توانایی و تدبیر دولت و حکومت یعنی همین!
بزرگ شدن دولتی که من می گویم افزایش توان، تدبیر و تمشیت و سیاستگذاری و حکمرانی اش است.
*بعد از سی و چند سال اقتصاد متمرکز و به تعبیر من دولت بزرگ، اصل ۴۴ قانون اساسی ابلاغ شد. این روند حرکت به سمت اقتصاد آزاد نیست!
من نامش را پیدا کردن ترکیب بهینه دولت، بازار و بخش سوم اقتصاد(تعاونی)، بخش چهارم اقتصاد (عمومی) و نهایتا نهادهای وقفی و خیریه می گذارم. باید ترکیب بهینه بین اینها را پیدا کنیم، متأسفانه وقتی که کلمه خصوصیسازی به زنجیره ای از اقدامات و فعالیتها از سوی دولتها به اقل(واگذاری) محدود میشود و به جای اینکه به دنبال ترکیب بهینه دولت و بازار باشیم با مقوله ای بنام واگذاریها نوعی به سمت پاک کردن صورت مسأله میرویم. اساسا خصوصی سازی را با تعریف اصیل و یافتن ترکیب بهینه دولت و بازار، متولد نشده خفه کردیم یعنی جنین مرده ای متولد شد که بر روی دست ما باقی مانده است.
آزادسازی در اقتصاد می تواند امری مطلوب باشد، ولی نوعی از رهاسازی با چاشنی جریانات رانت است، که به دنبال تقسیم رانت هستند را مشاهده می کنیم
اسمش آزادسازی نیست، نامش نوعی از رهاسازی است، چون آزادسازی در اقتصاد می تواند امری مطلوب باشد، ولی نوعی از رهاسازی با چاشنی جریانات رانت است، که به دنبال تقسیم رانت هستند را مشاهده می کنیم.
*ما در اقتصادمان دچار مسأله تورم هستیم؛ تورم فزاینده همراه با رکود، این تورم چقدر معارض توسعه است؟!
تورم دورقمی، معضل و مشکل اقتصادی است، اما به نظرم برای اقتصاد مشکل حادی نیست.
*حتی با دوام سی و هفت ساله و تبعات بالایی که در بخشهای مختلف اقتصادی دارد!
به شرط اینکه قدرت خرید مردم رعایت شود. تورم، بیماری اقتصادی است، اما اگر این بیماری به هسته مرکزی زندگی مردم یعنی قدرت خرید مردم، تخصیص بهینه منابع، بتوان اثرات جانبی منفی اش را مدیریت کرد تا مشکلی ایجاد نمی کند، هم قابل تحمل و هم قابل حل است.
متأسفانه مشکلی که داریم عدم کنترل تبعات این تورم و تداوم آن است. متأسفانه عزمی برای حل مسأله نبوده است. بسیاری از کشورهایی که مسیر پیوستن به پیشرفتگی اقتصادی را طی کردند، مثل برزیل در برهه هایی تورمهای سنگینی بودند و الان هم همین طور هست با تورمهای بالایی مواجه هستند و تجربه می کنند اما مدیریتی که نسبت به تورم می شود را باید مورد بحث قرار داد والا شکی نیست که تورم بیماری است اما بیماری اصلی در نحوه مدیریت اقتصادی است که با تورم پیش آمده چه برخوردی میکند./۱۳۲۵//۱۰۲/خ