جامعهشناسی سیاسی حوادث پس از پیامبر، عبرتها و آموزهها
اشاره
مردم مدينه نسبت قومى و خويشاوندى با پيامبر(ص) داشتند. مادر پيامبر(ص) از آنجا بود و مادر عبدالمطلب(سلمي) نيز از قبيله قدرتمند خزرج بود؛ به همين خاطر مردم مدينه(مخصوصا خزرج) خودشان را اخوال رسول (داييهاى پيامبر) مىدانستند. افزون بر همه اينها پيامبر اكرم(ص) توانستند هزارا نفر فدايى تربيت نمايند كه حاضر بودند در راه خدا و دفاع از ايشان و خانواده شان جانهايشان را فدا كنند.
ولی بعد از رحلت پیامبر(ص) اتفاقات مهمی در جامعه اسلامی افتاد که نتیجه آن تغییر مسیری بود که پیامبر(ص) در غدیر تدوین کرده بودند. در اینجا این سوال پیش میآید که چرا مردم به مقابله با جریانی که خلاف نظر رسول الله(ص) بود برنخواستند و دیگر اینکه چرا امام علی(ع) به دادخواهی نپرداخت و اقدامی برای برگرداندن امور به وضعی که پیامبر(ص) فرموده بود انجام نداد؟
در این یادداشت قصد داریم جامعه پس از پیامبر(ص) را تحلیل کنیم که چگونه به این انحراف نظام سیاسی جامعه اسلامی رضایت دادند و در پایان تاملی خواهیم کرد بر عبرتهای این دوران.
امام علی(ع) و حوادث پس از پیامبر(ص)
یکی از سوالاتی که با مطالعه تاریخ به ذهن خطور میکند این است که چرا امام علی(ع) پس از پیامبر سکوت کرد و در مقابل انحراف نظام سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامی قیام نکرد؟ چرا امام علی(ع) از خانواده خود در برابر هجوم دشمنان دفاع نکرد و با حضور ایشان همسرش آسیب دید و فرزندش جان داد؟
در پاسخ به این پرسش به چند نکته باید توجه کرد:
الف) تهدیدات خارجی جهان اسلام(نظام سیاسی جهان اسلام)
مراجعه به تاریخ و درک شرایطی که در زمان شهادت پیامبر گرامی بر منطقه و جهان حاکم بود و دقت در شرایط پیش از رحلت به روشنی فلسفه عدم دفاع حضرت امیر را روشن میکند. سه خطر مهم به صورت یک مثلث شوم دین و موجودیت اسلام را تهدید میکرد: ضلع اول این مثلث شوم خطر امپراتوری روم بود. ضلع دوم را امپراتوری ایران میتوان تحلیل کرد. ضلع سوم را گروه منافقان داخلی تشکیل میدادند.
نسبت به خطر اول و اهمیت بسیار آن کافی است که بدانیم پیامبر گرامی همواره تا آخرین لحظات حیات خویش به آن میاندیشید. از این رو در آستانه وفاتش سپاه عظیمی به فرماندهی اسامه بن زید تجهیز کرد و برای رویارویی با رومیان اعزام کرد و هر که را که از آن تخلف کند لعن کرد.[1]
نسبت به خطر ضلع دوم نیز کافی است بدانیم که دشمن تند خویی بود که نامه پیامبر(ص) را پاره کرد و به حاکم یمن نوشت که رسول خدا(ص) را دستگیر کرده و خودش یا سرش را برای وی بفرستد.[2]
نسبت به خطر سوم هم باید بدانیم که گروه منافقان پیوسته برای پیامبر(ص) مزاحمت ایجاد میکردند و با توطئههای گوناگون آن حضرت را میآزردند و قرآن کریم پیوسته در سورههای مختلف از آنان و خصلتها و نفاق و آزار و تلاشهای پلید آنان سخن میگوید تا آنجا که یک سوره کامل به نام «منافقون» نامیده شد که درباره منافقان و نیتها و کارهای شوم آنان است.[3]
با وجود این مثلث خطرناک آیا صلاح بود که حضرت علی(ع) دست به شمشیر ببرد و با ایجاد هرج و مرج جامعه اسلامی را با خطر نابودی مواجه کند.
ب) توجه به خطرات داخلی جهان اسلام(نظام فرهنگی جامعه اسلامی)
علامه بزرگوار مجلسی روایت میکند: «امیر مومنان بعد از جنگ نهروان در مجلسی نشسته بود و مردم سخن میگفتند تا آنجا که خطاب به ایشان عرضه داشتند چرا با ابوبکر و عمر نبرد نکردی چنان که با طلحه و زبیر و معاویه نبرد کردی چرا با شمشیرت آنان را نزدی و حقت را از آنان نگرفتی؟»
حضرت علی(ع) فرمود: «من به شش پیامبر(ص) اقتدا کردم که آنان به خاطر خوف و هراس از نبرد با دشمنانشان خود داری کردند. نوح و لوط و ابراهیم و موسی و هارون و محمد زمانی که در مکه بود و به غار پناه برد.[4](من نیز خوف از بین رفتن اسلام را داشتم.)
و فرمود: «به خدا سوگند اگر از تفرقه میان مسلمانان و بازگشت کفر و نابودی دین نمی ترسیدم قطعا برخورد من با مخالفان غیر از آن چیزی بود که اتفاق افتاد.[5]»
امام صادق فرمود: «علی با آنان نبرد نکرد زیرا نگران بود که مردم به آیین کفر و جاهلی خود بازگردند.[6]»
ج) امر پیامبر(ص) به صبر
با توجه به نکات فوق است که رسول الله(ص)، حضرت علی(ع) را مامور به صبر و خویشتنداری کردند و حضرت نیز اطاعت نمودند. چنان که حضرت رسول(ص) در وصیت خود به علی(ع) چنین فرمود: «تورا به صبر در برابر آنچه از این گروه به تو و فاطمه خواهد رسید سفارش میکنم صبر را پیشه خود ساز تا بر من وارد شوید.[7]»
امام علی(ع) نیز توجه به سفارش پیامبر(ص) را به عنوان یکی از علل اقداماتش پس از پیامبر(ص) بیان کردهاند. ایشان میفرمایند:
اين ترس و فرار از مرگ نبود كه مرا از آن بازداشت، من بيش از هر كسى مىدانم كه آنچه نزد خداوند است برايم از دنيا و آنچه در آن است بهتر مىباشد؛ ولى آنچه مرا از شمشير كشيدن بازداشت وصيت و پيمان رسول خدا با من بود. رسول خدا(ص) مرا از آنچه امّت پس از حضرتش با من خواهند كرد خبر داده بود؛ بنابراين هنگامى كه كردار امت را با خود ديدم بيش از آنچه از پيش مىدانستم كه رسول خدا(ص) به من گفته بود، نبود. گفتم: اى رسول خدا! چه وصيت و سفارشي به من داريد؟ فرمود: «اگر يارانى يافتى با آنان جهاد كن و اگر نيافتى دست نگهدار و خون خويش حفظ كن تا كه براى برپايى دين و كتاب خدا و سنت من يارانى بيابى.»
رسول خدا(ص) مرا خبر داد كه به زودى امّت مرا رها خواهند كرد و با فردى جز من بيعت خواهند نمود و جز مرا پيروى خواهند كرد. رسول خدا(ص) مرا خبر داد كه من نسبت به او مانند هارونم نسبت به موسى و اندكى پس از حضرتش سرنوشت امّت همانند هارون و پيروانش و گوساله و گوساله پرستان خواهد شد آنك كه موسى به هارون گفت: اى هارون! چرا هنگامى كه ديدى گمراه شدند، از آنان جدا نشدى، آيا مىخواستى مرا نافرمانى كنى؟! «گفت: اى برادر! اين قوم مرا ناتوان ساختند و نزديك بود مرا بكشند» و گفت: اى برادر! مرا سرزنش مكن، ترسيدم كه بگويى ميان بنى اسرائيل جدائى انداختى و وصيتم را به كار نبستى! يعنى هنگامى كه موسى هارون را به جاى خود بر آنان گمارد، به وى فرمود اگر گمراه شدند و يارانى يافت با آنان جهاد كند و اگر نيافت دست نگهدارد و خون خويش را حفظ كند و پراكندهشان نسازد. و من ترسيدم كه برادرم رسول خدا(ص) به من چنين گويد كه: چرا ميان امت پراكندگى افكندى و وصيتم را به كار نبستى، به تو گفتم كه اگر يارانى نيافتى دست نگهدارى و خون خود و اهل بيت و پيروانت را حفظ كنى؟[8]
د) کمبود یاران
اگر حضرت علی(ع) یاران قابلی داشت که می توانست در اندک زمانی فتنه را خاموش کند و آرامش را به جامعه اسلامی بازگرداند حتما چنین می کرد اما متاسفانه یاران قابلی برای حضرت باقی نمانده بودند چنان که خود حضرت میفرماید: «در امر خود نظر کردم دیدم نه یاوری دارم و نه مدافع و همکاری... لذا چشمان پر از خاشاک را بر هم گذارده همچون کسی که استخوان در گلویش گیر کرده و با صبر در امر بسیار تلخی شکیبایی کردم.[9]»
در روایتی آمده است که از امام رضا(ع) سوال کردند که چرا علی(ع) با دشمنانش 25 سال بعد رسول الله(ص) نجنگید سپس در ایام خلافتش با دشمنانش جنگید؟
امام پاسخ داد: «او به پیامبر(ص) اقتدا کرد چرا که پیامبر نیز به مدت 13 سال در مکه و چند ماه در مدینه به دلیل کمی یاران جهاد با مشرکین را ترک کرد. با این وجود خللی به نبوتش وارد نمیشود همچنین خللی به امامت علی نیز وارد نمیشود چون علت ترک جهاد در مورد پیامبر و علی یکی است(و آن کمی یاران بود).[10]»
پیامبر(ص) به حضرت علی(ع) چنین وصیت کرد: «قریش به زودی بر علیه تو دست به دست هم می دهند و بر ظلم بر تو اجتماع میکنند اگر یارانی داشتی با آنان بجنگد و اگر اعوانی نیافتی دست نگه دار.[11]»
دقت در سخنان امام علی(ع) نشان میدهد ایشان بر روی کمبود یاران بسیار تاکید دارند. برخی از این موارد را مرور میکنیم:
- خدايا براى پيروزى بر قريش و يارانشان از تو كمك مىخواهم كه پيوند خويشاوندى مرا بريدند، و كار مرا دگرگون كردند و همگى براى مبارزه با من در حقى كه از همه آنان سزاوارترم، متحد گرديدند و گفتند: حق را اگر توانى بگير، و يا اگر تو ر از حق محروم دارند، با غم و اندوه صبر كن و يا با حسرت بمير. به اطرافم نگريستم، ديدم كه نه ياورى دارم، و نه كسى كه از من دفاع و حمايت مىكند، جز خانوادهام كه مايل نبودم جانشان به خطر افتد.[12]
- بسيارى از روايت کنندگان نقل کردهاند که او(حضرت علي(ع)) پس از ماجراى سقيفه اظهار ناراحتى كرد و حق خود را خواسته و کمک طلبيد و فرياد کشيد؛ زيرا در نزد وى حاضر نشدند و بيعت نکردند. و او در حاليکه رو به سوى قبر رسول خدا کرده بود گفت: "اى فرزند مادرم، اين قوم، مرا ناتوان يافتند و چيزى نمانده بود كه مرا بكشند" و فرمود: واى جعفر من امروز جعفر ندارم؛ واى حمزه؛ من امروز حمزه ندارم.[13]
- امير مؤمنان فرمود: نگاه کردم که نه کمک کارى دارم و نه يارى کنندهاي؛ پس خواستم که خاندان خود را از نابودى حفظ کنم؛ و اگر براى من پس از رسول خدا عمويم حمزه و جعفر بودند با زور بيعت نمىکردم؛ وليکن من مبتلا به دو نفر تازه مسلمان شدم؛ عباس و عقيل؛ پس خواستم که خاندان خود را از نابودى حفظ کنم؛ چشم خود را با وجود خار(در آن) بستم و آب دهان را با وجود تيغ فرو بردم و بر چيزى تلخ تر از علقم(گياهى تلخ) صبر کردم؛ و بر چيزى درد آور تر از تيغ براى قلب، صبر نمودم.[14]
- پس از درگذشت رسول خدا(ص) مردم به ابوبكر روى آوردند و با وى بيعت كردند، در حالى كه من سرگرم غسل و دفن رسول خدا بودم. سپس به قرآن پرداختم و با خود عهد بستم كه جز براى انجام نماز ردايى برنگيرم و پاى بيرون ننهم تا كه قرآن را در كتابى گرد آورم و چنين كردم، سپس فاطمه را برداشتم و دست پسرانم حسن و حسين را گرفتم و به خانه يكايك مجاهدان بدر و پيشگامان در اسلام از مهاجران و انصار رفتم و آنان را در باره حقّم به خدا سوگند دادم و آنان را به يارى خويش فراخواندم، از همه آنان تنها چهار نفر به دعوتم پاسخ دادند: سلمان، ابوذر، مقداد، و زبير. از خاندانم نيز كسى نبود تا از من پشتيبانى كند؛ حمزه در نبرد احد كشته شده بود و جعفر در نبرد موته، من بودم و دو عامى تندخوى بدبخت ناتوان خوار؛ عباس و عقيل كه تازه از كفر به اسلام روى آورده بودند. مردم مرا ناخوش داشتند و رها كردند، آن گونه كه هارون به برادرش گفت، گفتم: اى برادر! همانا كه اين قوم مرا ناتوان ساختند و نزديك بود مرا بكشند»، هارون برايم الگوى نيكويى است و عهد و پيمان رسول خدا(ص) برايم حجّتى نيرومند.[15]
- دست فاطمه و دو فرزندم حسن و حسين را گرفته و نزد اهل بدر و سابقين رفتم و آنان را بر گرفتن حق خودم قسم داده و به يارى خويش دعوت کردم؛ کسى از ايشان جز چهار نفر به من پاسخ نداد؛ سلمان و ابوذر و مقداد و زبير؛ افرادى كه براى كمك به آنان دل بسته بودم همه رفتند... قسم به کسى که محمد را به حق فرستاد اگر در روزى که با ابوبکر بيعت شد چهل نفر مىيافتم در راه خدا مىجنگيدم تا وظيفهام را انجام داده باشم.[16]
- قسم به خدا اگر به اندازه تعداد ياوران طالوت يا تعداد اهل بدر نيرو داشتم و ايشان با شما دشمنى مىکردند(ياور من مىشدند) شما را با شمشير مىزدم تا به حق باز گرديد و به راستى ميل کنيد؛ پس آن بهتر بود براى جمع کردن فاصلهها و نگهداشتن آرامش.[17]
ه) سنتهای قبیلهگرایانه جاهلی
فضای سیاسی-اجتماعی جزیره العرب مبتنی بر نوعی نظام قبیلهای بود که در آن بیش از آنکه حق و حقیقت مهم باشد، تعصب قومی و یا همراهی قبیلهای مهم بود.
قريش و در رأس ايشان ابوبکر و عمر حق امير مؤمنان را در حالي که ايشان مشغول دفن رسول خدا(ص) بودند، غصب نمود و سپس با تطميع ديگران(مانند ابوسفيان) اکثر قريش را با خود همراه ساختند و مشخص است که باقى قبايل قدرت رويارويى با قريش را ندارند.
ابوبکر و عمر نيز قبايل مختلف بياباننشين را که به زور شمشير اسلام آورده بودند، در مدينه جمع کردند و بسيارى از تازه مسلمانان را جلب کردند؛ زيرا امير مؤمنان در تمام جنگها محور پيروزى اسلام بود و آنها از امير مؤمنان(ع) کينه داشتند و منافقان از همين کينه استفاده کردند. سپس با استفاده از فشار اين گروهها و نيز قبايل بيابان نشين اطراف مدينه خانه امير مؤمنان را محاصره کرده و خواستند آن را به آتش بکشند.
طبرى در تاريخ خود، ماوردى شافعى در الحاوى الكبير و عبد الوهاب نويرى در نهاية الأرب، مىنويسند: قبيله اسلم همگى در مدينه گرد آمدند تا با ابوبکر بيعت کنند، آنقدر جمعيت زياد بود که حتى بازارها نيز گنجايش ايشان را نداشت. عمر گفت: قبيله اسلم را كه ديدم يقين به پيروزى پيدا کردم.[18]
يعنى حتى اگر مردم مدينه هم مىخواستند، در چنين وضعيتي، توانايى مقابله با ابوبکر و عمر و طرفداران ايشان را نداشتند.
لزوم توجه به ابعاد سیاسی اجتماعی حوادث پس از پیامبر(ص)
به نظر میرسد مهمترین نکته در مورد حوادث پس از پیامبر، ابعاد سیاسی و اجتماعی آن است. هر چند مسائل تاریخی نیز مهم است و باید بحثهای علمی و پژوهشی انجام شود و همچنین بحث عزادی و ابراز محبت به ساحت اهل بیت نیز بسیار مهم و از اهم فرائض است که سبب قرب الی الله است ولی باید با شناخت اولویتها، به جریان کلی تاریخ و حوادث مهم آن توجه کنیم و عبرت بگیریم تا از تکرار حوادث بد جلوگیری کنیم.
حضرت صدیقه(س) در زمانی کوتاه، بالاترین و بهترین فعالیت سیاسی اجتماعی در دفاع از مهمترین اصل دین یعنی ولایت را انجام دادند و این ایام نشان میدهد که محب اهل بیت بودن بدون بصیرت سیاسی و اجتماعی فایدهای ندارد چنانکه خود حضرت نیز فقط محب نبود بلکه با بصیرتی عمیق و حیرتآور جریان اصیل حب به اهل بیت را برای ما ترسیم کرد. محبان بیبصیرت به ایجاد گروه و طبقهای از شیعیان بیتفاوت و خاموش منتهی میشود که هجمه باطل بر حق را به تماشا مینشینند؛ شیعیان عافیتگرایی که حزن را پوششی بر تنبلی و بیتحرکی خود قرار میدهند. در حضور این شیعیان است که علی(ع) را دست بسته به مسجد میبرند و به حضرت زهرا(س) جسارت میکنند. همین روند در عاشورا به اوج خود رسید به طوری که در کنار کوفه، پایگاه شیعیان، امام شیعیان را به شهادت رساندند؛ شیعیانی که منتظر امام خود بودند ولی تعلل و عافیتگرایی بیبصیرتانه آنها سبب شد که سر امامشان را بر بالای نیزه به نظاره بنشینند.
البته این سخنان به معنای مخالفت با عزاداری در این ایام نیست بلکه فروکاستن این ایام به عزاداری و بیتوجهی به ابعاد و عبرتهای سیاسی-اجتماعی آن نقطه ضعف بزرگ و تقلیلانگاری آن است.
مقام معظم رهبری همواره بر ابعاد سیاسی هیئتهای عزاداری تاکید دارند. ایشان میفرمایند: "اینکه آدم در یک مجلس روضه یا هیئت مراقب باشد که نبادا وارد مباحث اسلام سیاسی بشود این غلط است" یا در جای دیگر میفرمایند: "فکر انقلاب و اسلام، خط مبارکی که امام ترسیم کردند در هیئتها حضور داشته باشد" نتیجه این سخنان این میشود که ایشان میفرمایند: "هیئتها نمیتوانند سکولار باشند".
عزاداری صرفا یک عمل فردی و احساسی نیست بلکه باید همراه بصیرت باشد. اساسا شیعه بیبصیرت نمیتواند گفتمان شیعه را پیش ببرد و حتی ممکن است بیبصیرتی او سبب شود از جبهه حق خارج و به جبهه باطل و ورطه هلاکت بیفتد.
این ایام یکی از مهمترین دوران تاریخ شیعه است که بسیار عبرتآموز است.
درسها و عبرتهایی از حوادث پس از رحلت پیامبر(ص)
در این ایام عبرتهای گوناگونی از تاریخ میتوان گرفت که در روزگار امروز ما نیز بسیار نیز کاربرد دارد. تاریخ امری ایستا و منحصر در گذشته نیست بلکه تاریخ چراغ آینده است. وقتی جریان تشیع در تاریخ معاصر را نگاه میکنیم میبینیم که چه راحت تاریخ تکرار میشود و بیبصیرتیها به جریان تشیع ضربه میزنند.
یکی از مهمترین عبرتهای این رویداد تاریخی ولایتمداری و دفاع از حریم ولایت است. حضرت زهرا(س) به عنوان یک زن از همه مردان زمانش در دفاع از حریم ولایت پیشی گرفت تا نه تنها در اخلاق و عرفان بلکه در فعالیت سیاسی نیز اسوه همه زنان و مردان شیعه و مسلمان باشد. اینکه حضرت دختر پیامبر بود سبب نشد خود را از صحنه سیاست کنار بکشد و به جریان عبادت فردی بپردازد بلکه ایشان چه خوب نشان دادند که عبادت فردی تا زمانی که بسترهای اصیل سیاسی و اجتماعی بر مدار حق و حقیقت نباشد دوامی ندارد بلکه به انحراف دین منجر میشود آنگاه دیگر عبادت فردی هم محقق نمیشود.
حضرت پس از اینکه خطبه فدکیه را خواند و عموم جامعه را خطاب قرار داد تا در مقابل انحراف دین ساکت نباشند در ادامه فعالیت سیاسی اجتماعی خود به سراغ خانه مهاجر و انصار رفت تا حقیقت را عیان کند. بنا بر نقل سلمان فارسی، پس از غصب خلافت و فدک، علی(ع) همراه حضرت فاطمه و حسنین(ع) شب هنگام به درِ خانه مهاجران و انصار میرفت و آنان را به همراهی برای بازپسگیری حق خویش فرا میخواند. پس از اینکه این موضوع هم به دلیل بیبصیرتی و عافیتطلبی و مسامحهگری کسانی که غدیر را درک کرده بودند به نتیجه نرسید حضرت وارد مرحله جدیدی شد و جان شریفشان را در این مسیر قرار دادند. البته در این رویداد تلخ تاریخی نباید نقش تبلیغات و انحرافگری دشمنان اسلام و غاصبان خلافت را از نظر دور داشت.
در همه این مراحل به این نکته باید توجه کنیم که حضرت زهرا(س) دختر پیامبر است و از برگزیدگان جامعه و نخبگان بود که میتوانست در این عرصه ورود نکند و با مسامحهگری و محافظهکاری به حفظ شأن اجتماعی خود در آن جامعه فکر کند.
عالیترین و مهمترین درس این ایام دفاع از حریم ولایت و لایتمداری است چرا که ولایت تداوم مسیر نبوت و اصل اساسی دین است که بدون آن سایر اصول و فروع دین یا از بین میرود یا دچار انحراف میشود.
تاریخ شیعه نشان میدهد که هر موقع شیعیان در حریم ولایت بودهاند به نتیجه رسیدهاند و هر گاه از آن دور شدند ضربه خوردهاند. تاریخ انقلاب، بهترین الگو و مثال برای این موضوع است. در هر برهه از انقلاب که ما در مسیر ولایت بودیم بر دشمن غلبه کردیم. دشمن نیز متوجه این قوت انقلاب شده است و برای انحراف در انقلاب تمام تلاش خود را بر این گذاشته است که مردم را از جریان ولایت دور کند و جریان ولایتمداری در جامعه تضعیف کند.
عبرت دیگر این ایام این است که خواص همواره در ایجاد مسیر تاریخ موثر بودهاند. اگر خواص دچار انحراف شوند جامعه نیز دچار انحراف میشود مگر اینکه عموم جامعه دچار بصیرت باشند تا بتوانند خواص را به راه راست بکشانند. در این بین اگر خواص منحرف، جامعه را به سوی خود بکشند، سایر خواص جامعه نیز که در مسیر حق هستند عملا از صحنه جامعه خارج میشوند. البته تاریخ نشان داده است که این خواص از پای نمینشینند و برای هدایت جامعه تلاش میکنند ولی اگر عوام آنها را همراهی نکنند جامعه به مسیر انحرافی خود ادامه میدهد و آنها عملا دچار انزوای سیاسی و اجتماعی میشوند. در این شرایط جبهه باطل راحتتر میتواند به اهداف خود دست یابد. در بسیاری از موارد خواص باطل، خواص حق را از سر راه برمیدارند تا زمینه بازگشت مردم به آنها را نیز از بین ببرند. حادثه کربلا از این جهت بسیار جای تامل دارد.
یکی از نکات مهم در مورد خواص، بحث ریزش خواص یا خواص منافق است. دشوارترین مرحله عملکرد خواص در جایی است که آنها در یک دو راهی و آزمون بزرگ قرار میگیرند که بیشتر در مسیر قدرت و اقتدار و موقعیت سیاسی اجتماعی و حکومت است. در این مرحله است که خواصی که قبلا در جریان حق بودند به اردوی باطل نقل مکان میکنند. در اینجا انتخاب و تحلیل برای عوام بسیار سخت میشود. سخن امیر المومنین علی(ع) چه زیباست که فرمود حق را از روی اصول و ضوابطش بشناسید نه افراد؛ زیرا ممکن است افراد جبهه حق دچار لغزش شوند و به جریان باطل بپیوندند.
این عبرت بزرگ بارها و بارها در تاریخ انقلاب اسلامی روی داد و ما ریزشهای متعددی را در سطح خواص دیدیم. جالب این است که در این مسئله بسیار مهم عوامی که دارای بصیرت سیاسی بودند فریب نخوردند و چه بسا از خواص بیبصیرت هم پیشی گرفتند. همه اینها به برکت پیروی از ولایت فراهم شد.
عبرت سوم این رویدادها این است که بدانیم انحراف همیشه در کمین جامعه اسلامی است و دشمن در صدد انحراف در جامعه است. حتی در جامعهای که فقط چند روز است که پیامبر(ص) از آن رخت بر بسته است نیز دشمن در کمین است تا جامعه را به از مسیر مستقیم خارج کند
حوادث بعد از رحلت پیامبر(ص) این واقعیت را نشان داد که رهبری مهمترین رکن جامعه اسلامی است که باید جامعه را به سوی سعادت هدایت کند و اگر این رکن دچار آسیب شود، سعادت از جامعه جدا خواهد شد.
مجموعه این نکات را میتوان در یک کلام جمعبندی کرد این که سیاست از دیانت جدا نیست.
975/702/ر
[1] . بحار الانوار، ج22، ص468.
[2] . بحار الانوار، ج20، ص378.
[3] . الالهیات ،سبحانی، ج،4 ص48.
[4] . بحار الانوار، ج29، ص417.
[5] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ص184؛ الاستیعاب، ج2، ص497.
[6] . بحار الانوار، ج29، ص440.
[7] . خصایص الائمه، رضی، ص73؛ بحار الانوار، ج22، ص484.
[8] . الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي80هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص666، ناشر: انتشارات هادى ـ قم، الطبعة الأولي، 1405هـ.
[9] . نهج البلاغه، خطبه217.
[10] . بحار الانوار،ج29، ص435.
[11] . احتجاج، ج1، ص280.
[12] . نهج البلاغه، محمد عبده، ج2، ص 202 خطبه 217 و الإمامة والسياسة، ابن قتيبة، ج 1 ص 134، و مجمع الأمثال، أحمد بن محمد الميداني النيسابوري ( متوفي 528)، ج2، ص282 و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 6، ص 95 و ج 11، ص109.
[13] . إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج ج 11، ص 65، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.
[14] . الحسني الحسيني، رضي الدين أبي القاسم علي بن موسى بن جعفر بن محمد بن طاووس (متوفاى664هـ)، كشف المحجة لثمرة المهجة، ص249، ناشر: بوستان كتاب ـ قم، الطبعة الثانية، 1375ش؛ المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 30 ص 15، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م.
[15] . المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 29، ص 468، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م.
[16] . الطبرسي، أبي منصور أحمد بن علي بن أبي طالب (متوفاي 548هـ)، الاحتجاج، ج 1 ص 98، تحقيق: تعليق وملاحظات: السيد محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف، 1386 - 1966 م.
[17] . الكليني الرازي، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 8 ص 32، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 ش.
[18] . الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 244، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت؛ الماوردي البصري الشافعي، علي بن محمد بن حبيب (متوفاي450هـ)، الحاوي الكبير في فقه مذهب الإمام الشافعي وهو شرح مختصر المزني، ج 14، ص 99، تحقيق الشيخ علي محمد معوض - الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ -1999 م؛ النويري، شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب (متوفاي733هـ)، نهاية الأرب في فنون الأدب، ج 19، ص 21، تحقيق مفيد قمحية وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م.