۰۵ آبان ۱۳۹۵ - ۰۹:۵۹
کد خبر: ۴۵۷۵۱۶

دو شاگرد انقلابی امام سجاد را بهتر بشناسیم

دوران امامت امام سجاد(ع) را می ‌توان سرآغاز تربیت شاگردان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) دانست که با بهره‌ گیری از این مکتب با فضیلت، منشأ بسیاری از تفکرات انقلابی و حرکت ‌های حماسی دورۀ بعد از خود شدند.
امام سجاد (ع)

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری  رسا به نقل از حوزه، شرح حال دو تن از شاگردان اصیل حضرت امام سجاد علیه السلام را به قلم سیدمحمدامام(جزایری) منتشر می کند.

* ابوخالد کابلی

ابو خالد کابلی از جمله یاران وفادار امام سجاد(علیه السلام)بود. وی «وردان» نام داشت و لقبش «کنکر» و کنیه ‌‏اش ابوخالد بود. او بیشتر عمر خود را در مدینه نزد سه امام به سر برد.[1] وی از سال 61 تا 114ق از امام سجاد تا امام صادق(علیهم السلام) دانش و معارف آموخت.[2]

وقتی حجّاج بن یوسف فرمانروای بصره و کوفه شد، از هیچ جنایتی دریغ نورزید. او بر یاران ائمه(علیهم السلام) سخت گرفت و بر آن شد که نهال برومند تشیّع را از بیخ و بن برکند. هرجا ردپایی از شاگردان مکتب امام علی(علیه السلام) می ‏‌یافت، بی ‏‌درنگ در پی تعقیب و نابودی بر می‏‌آمد و شاگردان امام سجاد(علیه السلام) را هدف توطئه ‌‏های خود قرار داده، در اولین گام «یحیی بن ام طویل» را به شهادت رساند.

امام صادق(علیه السلام) می ‏‌فرماید: حجاج، یحیی بن ام طویل را فرا خواند و گفت: ابوتراب را ناسزا بگو؛ وگرنه نابودت می‌ کنم. یحیی پاسخ منفی داد. به فرمان حجّاج دست ‌ها و پاهایش را قطع کردند.

سعید بن مسیّب با سلاح تقیه به جنگ حجّاج شتافت، در ظاهر راه «عامه» را پیش گرفت و بر اساس فقه آنان به افتاء پرداخت و با این تدبیر، از گزند شمشیر دشمنان نجات پیدا کرد. جابر بن عبدالله انصاری، که از بزرگان اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود و مردم او را به نیکی می ‏‌شناختند، در سایۀ پایگاه مستحکم مردمی، در بند توطئه‌‏ های حجّاج گرفتار نیامد.

چون ابوخالد کابلی از هدف پلید حجّاج آگاه شد، ناگزیر به مکه گریخت و خود را از شمشیر دشمنان اهل ‏‌بیت (علیهم السلام) رهانید.[3]

امام کاظم(علیه السلام)درباره عظمت شخصیت ابوخالد کابلی فرمود: «وقتی روز رستاخیز فرارسد، کسی فریاد می ‏‌زند: کجایند یاران و شاگردان محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله)؟ سلمان، ابوذر و مقداد بر می‏‌ خیزند. آنگاه بار دیگر فریاد می ‏‌زند: کجایند شاگردان علی بن ابی‏طالب(علیه السلام)؟ عمرو بن حمق خزاعی، محمد بن ابی بکر، میثم تمار و اویس قرنی بر می ‏‌خیزند. بار دیگر فریاد می‏‌ زند: کجایند یاران و هوادران حسن بن علی(علیهما السلام)؟ سفیان بن ابی لیلی همدانی و حذیفة بن اُسید غفاری بلند می ‌‏شوند. باز فریاد می ‌‏زند: کجایند یاران حسین بن علی(علیهما السلام)؟ شهدای کربلا بر می ‏‌خیزند. پس منادی می‌‏ گوید: کجایند شاگردان علی بن الحسین(علیهما السلام)؟ جبیر بن مطعم، یحیی بن ام طویل، ابوخالد کابلی و سعید بن مسیّب بلند می‏‌ شوند و... بدین ترتیب، تمام پیروان اهل‏‌ بیت(علیهم السلام) فراخوانده می ‌‏شوند. پس اینان نخستین گروهی هستند که به بهشت گام می ‏‌نهند.»[4]

* سعید بن مسیّب

یکی دیگر از یاران انقلابی حضرت، سعید بن مسیّب نام داشت که از شخصیت ‌های بزرگ علمی و دینی قرن اول هجری است. او از بزرگان تابعان و نخستین فقیهان مدینه به شمار می ‏رود؛ بلکه فقیه الفقها و مؤسس مکتب فقهی مدینه بود که در عالم شیعه نیز از عالمان و محدثان شیعی بوده، از امام اول تا امام چهارم(علیهم السلام) را درک کرده و از جمله معدود اصحاب اولیه امام سجاد(علیه السلام)به شمار می ‏‌رود.[5]

وی در سال 15 یا 17ق در عهد خلافت عمر، در مدینه متولد شد[6] و در همان شهر به تحصیل علم و دانش پرداخت و از محضر اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله)و اساتید و محدثان این شهر بهره برد و همان گونه که از شرح احوال او بر می ‌‏آید، غالب عمرش را در مدینه گذرانده و جز برای حج از آن خارج نشده است؛ ولی با توجه به اینکه چهل بار به حجّ مشرّف شده، می ‏‌توان گفت که از محدثان مکه نیز بهره‌‏ ها برده است.

او از قبیله بنی مخزوم است. پدرش مسیّب و جدّش حزن، هر دو پیامبر(صلی الله علیه و آله) را درک کرده و از کسانی هستند که در فتح مکه اسلام آوردند. به نقلی مسیّب از مهاجران بوده و در غزوه حدیبیّه و بیعت رضوان حضور داشته است.[7] بنا به نقلی پیامبر(صلی الله علیه و آله) به حزن بن ابی وهب، جدّ سعید، پیشنهاد کرد که نامش را به سهل تغییر دهد؛ ولی او نپذیرفت و عرض کرد: می ‏‌خواهم به نامی که پدر و مادرم بر من نهاده ‌‏اند، خوانده شوم.[8]

خاندان سعید با بنی‏ هاشم نوعی رابطه و خویشی داشته ‌‏اند؛ زیرا برادر حزن، هبیرة بن ابی وهب، شوهر امّ هانی، خواهر امیرمؤمنان علی(علیه السلام) بود. فرزندان هبیره، خواهرزادگان امام علی(علیه السلام)، شیعه و از یاران امیرالمؤمنین(علیه السلام) به شمار می ‏‌آمدند.

«مصقلة بن هبیره»، والی منطقه اردشیر خرّه در عصر حکومت حضرت علی(علیه السلام) بود.[9] همچنین «جعدة بن هبیره» از سوی امام علی(علیه السلام) در خراسان والی بود. از این  رو، در خاندان سعید، احتمالاً گرایش ضدّ هاشمی که تمایل غالب قریشیان بود، کمتر بوده است. به استثنای یک مورد که «زبیر بن بکّار» نقل کرده که: حزن، جدّ سعید در جریان سقیفه، از خالد بن ولید که علیه انصار سخنرانی کرده بود، طرفداری نموده و در تعریف و مدح او شعر سروده بود.[10]

البته این مسئله بیشتر جنبه قبیلگی و تعصّب قومی داشته است؛ زیرا خالد نیز از قبیله بنی مخزوم بود. مسیّب، پدر سعید، تاجر بود و خرید و فروش روغن می ‏‌کرد.[11] وی را سید تابعان نامیده ‌‏اند. مردم در مسائل شرعی به فقهای تابعان رجوع می‏‌ کردند که سعید بن مسیّب از مهم ‏ترین فقیهان این عصر بود و به گفته «ابن خلکان»، وی سیدالتابعین به شمار می ‌‏آمد.[12]

در اواخر قرن اول هجری، دو مکتب و مدرسه فقهی در میان مسلمانان پدید آمد: مکتب عراق و مکتب مدینه.

مکتب عراق را مکتب رأی و مکتب مدینه را مکتب حدیث می‏‌ گفتند. فقهای عراق بیشتر بر رأی و استدلال عقلی تکیه می ‏‌کردند؛ ولی فقهای مدینه بر احادیث و روایات فقهی تکیه داشتند. از میان فقهای چهارگانه اهل سنت، ابوحنیفه نماینده مکتب عراق و مالک بن انس نماینده مکتب مدینه بود.[13] سعید بن مسیّب در عصر خود یکی از مهم‏ ترین فقیهان مدینه به شمار می ‌‏آمد و به گفته ابن سعد، رئیس فقیهان مدینه،[14] بلکه مؤسس مکتب فقهی مدینه به شمار می‌‏ آمد.[15]

وی از عابدان و زاهدان عصر خود بود. ابن خلکان در مورد او می ‏‌گوید: او میان فقه، حدیث، زهد، عبادت و ورع جمع کرده بود.[16] سعید پیوسته ملازم مسجدالنّبی(صلی الله علیه و آله) بود و سی سال نماز جماعت آنجا را ترک نکرده بود. روزی چشمش درد می ‏‌کرد، آب و هوای وادی عقیق را به او توصیه کردند؛ ولی او از رفتن به آنجا امتناع کرد و گفت: پس چگونه به نماز جماعت صبح و عشای مسجدالنّبی(صلی الله علیه و آله) برسم؟![17]

سعید بن مسیّب علاوه بر آشنایی با فقه که در مفهومی وسیع ‌‏تر از معنای امروزی ‌اش به کار می ‏‌رفت، در تعبیر رؤیا نیز مهارت داشت و به گفته ابن سعد، از اهل زمانش در تعبیر رؤیا ماهرتر بود.[18]

وی از دانشمندان بی ‌‏بدیل عصر خویش و عالم علی الاطلاق مدینه و از جمله فقهای هفتگانه اولیه مدینه بود که عبارت بودند از: عروة بن زبیر، ابوبکر بن عبدالرحمن مخزومی، سلیمان بن یسار، عبدالله بن عتبه، خارجة بن زید، قاسم بن محمد بن ابی بکر و سعید بن مسیّب[19] که دو نفر اخیر را از پیروان اهل ‏‌بیت(علیهم السلام) و شاگردان امام سجاد(علیه السلام)دانسته ‌‏اند.[20]

در مورد مکانت علمی سعید بن مسیّب همین بس که امام زین العابدین(علیه السلام)درباره او فرمود: «سعید بن مسیّب آگاه ‌‏ترین مردم به آثار گذشتگان است و از لحاظ فهم و درک مسائل از همه قوی‏ تر می ‏‌باشد.»[21]

او در تحصیل علم و دانش و گردآوری حدیث سعی بلیغ و رنج فراوان برد، چنان که خود می‏‌ گوید: «شب‌ ها و روزها را در جستجوی یک حدیث صرف می ‏‌کردم.»[22]

در این راه از تمام راویان اخبار و محدثان عصر خود و اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله)سود برد و حتی گاهی خدمت همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله)می ‏‌رسید و از آنان اخذ حدیث می‏‌ کرد. اشخاصی از بزرگان صحابه چون جابر بن عبدالله انصاری و سلمان فارسی، از اساتید او به شمار می ‏‌رفتند؛ ولی  از محضر امیرمؤمنان(علیه السلام) بیشترین استفاده را کرد و به نقل کشّی: تربیت شده آن حضرت به شمار می ‏‌رفت.[23]

بعد از شهادت امام علی(علیه السلام)از محضر فرزندان آن حضرت بهره برد و به نقل کلینی(ره) در عصر امامت امام سجاد(علیه السلام)، از حواریون و شاگردان نزدیک آن امام به شمار می ‏‌رفت[24] و پیوسته از محضر آن حضرت استفاده می ‏‌کرد که احادیثی از آن جناب نقل کرده است.

غالب علم جویانی که به مدینه می ‌‏آمدند، پای درس او می ‏‌نشستند و از آرای فقهی و نظرات علمی او بهره می ‏‌بردند و در معضلات و مشکلات فقهی محل رجوع مردم بود. زمانی که عمر بن عبدالعزیز حاکم مدینه بود، در هیچ امری قضاوت نمی ‏‌کرد، مگر اینکه درباره آن از سعید بن مسیّب استفتاء می ‏‌کرد.[25] اشخاصی از اصحاب ائمه(علیهم السلام) چون ابوحمزه ثمالی، ابوغالب اسدی و ابان بن تغلب از شاگردان سعید بن مسیّب بودند و به واسطه او روایاتی از امام سجاد(علیه السلام)نقل کرده ‌‏اند.[26]

وی از نیروهای انقلابی شیعه و دست پروردۀ امام سجاد(علیه السلام)به شمار می ‌‏آمد، لذا مواضع سیاسی او کاملاً ضد اموی بود. وی حکومت اموی را باطل و حاکمان آن را غاصب می ‌‏دانست و در مورد یزید سخن او مشهور است که سال ‌های حکومت یزید را سال ‌های شوم معرفی کرده بود.[27]

سعيد به جهت چنین مواضعی پیوسته مورد آزار و اذیت امویان قرار گرفت. زمانی به خاطر مخالفت با عبدالملک و ابای از به رسمیّت شناختن فرزندان او (ولید و سلیمان) به عنوان ولیعهد، تازیانه خورد و به زندان افتاد.[28] زمانی هم تحت نظر قرار گرفت و از معاشرت با مردم محروم شد.[29]

سعید بن مسیّب علاوه بر مخالفت با بنی‏ امیه، در سایر مواضع سیاسی نیز با ائمه(علیهم السلام) هم ‌سویی داشت، چنان که در فتنه ابن زبیر، با او بیعت نکرد و حتی مورد آزار و اذیّت عمّال وی بود.[30]

برخی در مورد شیعه بودن سعید اشکال کرده، گفته ‌اند: فتاوای او بیشتر با فقه اهل سنّت سازگار است تا طریقه اهل‌‏بیت(علیهم السلام). دومین اشکالی که بر او گرفته ‌‏اند، عدم حضور او در تشییع جنازه امام سجاد(علیه السلام) است. صاحب «منتهی المقال» از این دو اشکال به نحو زیر پاسخ گفته است:

«مخالفت طریقه او با طریقه اهل ‏‌بیت(علیهم السلام) منافاتی با تشیّع او ندارد؛ چراکه بسیاری از اصحاب ائمه و اعاظم شیعیان آنها در بیشتر مسائل فقهی و فتاوای شرعی موافق اهل سنّت هستند؛ بلکه بعضی از نظریاتی که برخی  علمای شیعه مثل ابن جنید قائل شدند، مانند قیاس، به ضرورت مذهب باطل است. به ویژه اصحاب امام سجاد(علیه السلام) که به جهت شدّت تقیّه، قادر به اظهار اصول و فروع مذهب شیعه نبودند، مگر خیلی مسائل اندک، آن هم برای عده‌‏ ای قلیل، چنان که شیعیانی که امامت امام باقر(علیه السلام)را نپذیرفتند (مثل زیدیه) در فروع دین از فقهای عامه پیروی کردند. شخصی چون ابن عباس که تشیع او مسلّم است، بیشتر آرا و نظریاتش مخالف اصول شیعه است؛ اما حاضر نشدن سعید بن مسیّب در تشییع جنازه امام سجاد(علیه السلام) به احتمال قوی به خاطر تقیه و دفع تهمت بوده است.[31]

بالاخره، این فقیه بزرگوار و محدّث عالی مقام، پس از عمری بندگی، تحصیل و تدریس و نشر فرهنگ محمدی(صلی الله علیه و آله)در سال 94ق در مدینه در گذشت و در قبرستان بقیع مدفون شد. این سال را به جهت مرگ عده ‌‏ای از فقها در آن، «سنه الفقهاء» نامیده ‌‏اند، البته در مورد تاریخ مرگ سعید سال ‌های 92، 93، 95 و 105 را نیز نقل کرده ‌‏اند.[32]

سخن پایانی

بنابراین، دوران امامت امام سجاد(علیه السلام) را می‌توان سرآغاز تربیت شاگردان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) دانست که با بهره‌گیری از این مکتب با فضیلت، منشأ بسیاری از تفکرات انقلابی و حرکت‌ های حماسی دوره‌ ای بعد از  خود شدند.

پی‌نوشت:

[1]. جامع الرواة، اردبیلی قروی حائری، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1403ق، ج‏2، ص‏382.

[2]. مقاله سیمای ابوخالد کابلی، مجله فرهنگ کوثر، شهریور شماره 18، ص‏52.

[3]. اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، ص‏123.

[4]. الاختصاص، شیخ مفید محمد بن محمد بن النعمان، تصحیح و تعلیق: علی اکبر غفاری، جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم، ص‏61.

[5]. مقاله فقیه مدینه، غلامحسن محرمی، مجله فرهنگ کوثر، شماره 39، سال 79، ص‏37.

[6]. الوافی بالوفیات، صلاح الدین خلیل بن ابیک الصفدی، ج‏5، ص‏262.

[7]. مقاله فقیه مدینه، ص‏37.

[8]. اسد الغابه فی معرفة الصحابه، عزالدین ابی الحسن علی بن ابی الکرم بن اثیر، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج‏2، صص 2 - 3 و ج‏4، ص‏366؛ طبقات الکبری، ابن سعد، ج‏5، ص‏119.

[9]. تاریخ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن واضح، منشورات شریف الرضی، قم، 1414ق، ج‏2، ص‏201.

[10]. اخبار الموفقیات، زبیر بن بکار، منشورات شریف الرضی، قم، 1416ق، ص‏581.

[11]. المعارف، ابن قتیبة، ص‏437.

[12]. وفیات الاعیان، ابن خلکان، دار صادر، بیروت، ج‏2، ص‏375.

[13]. ادوار اجتهاد، محمد ابراهیم جناتی، سازمان انتشارات کیهان، تهران، صص 138 ـ 143.

[14]. طبقات کبری، ج‏5 ، ص120.

[15]. ادوار اجتهاد، ص160.

[16]. وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج‏2، ص‏375.

[17]. اعلام المسلمین؛ سعید بن المسیّب، الدکتور وهبه الزحیلی، دار القلم، دمشق، ص‏46.

[18]. طبقات ابن سعد، ص‏124.

[19]. الوافی بالوفیات، خلیل بن ابیک الصفدی، ج‏5، ص262.

[20]. تاریخ الشیعه، محمدحسین مظفر، منشورات مکتبه بصیرتی، قم، ص‏38.

[21]. اختیار معرفه الرجال،  ج‏1، ص‏335.

[22]. المعارف، ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه، منشورات شریف الرضی، قم، 1415ق، ص120.

[23]. اختیار معرفه الرجال، ج‏1، ص‏332.

[24]. اصول کافی، ج‏1، ص‏472.

[25]. طبقات ابن سعد، ص120.

[26]. معجم الرجال، خویی، ص‏145.

[27]. تاریخ یعقوبی، ص‏253.

[28]. همان، ص280؛ المعارف ابن قتیبه، ص‏437.

[29]. تذکرة الحفاظ، ذهبی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج1، ص‏56.

[30]. المعارف ابن قتیبه، ص‏437.

[31]. منتهی المقال، محمد بن اسماعیل، مؤسسه آل البیت، قم، ج‏3، صص 346 - 347.

[32]. تاریخ ابن خلکان، ج‏2، ص‏375.

منبع: معاونت تبلیغ؛ ذی طوی

/836/د102/ل

ارسال نظرات