صفآرایی روزنامهنگاران سلطنتطلب برای حفظ رژیم پهلوی
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از روزنامه کیهان، شيوه عمل مطبوعات مخالف خوان و حمايتي كه ساواك عليرغم مقالههاي انتقادي از اين نشريات ميكرد، گاهي ديگر نشريات را نيز به مخالف خواني ترغيب ميكرد، اگر چه كه همين انتقاد اندك نيز از ديد حكومت تحملش مشكل بود:
«مجله خواندنيها با اطلاع ساواك در چند شماره اخير مقالاتي در طريق خواستههاي مردم درج نمود انتشار اين مقالات موجب جلب افكار عمومي به سوي مجله مزبور گرديده و تيراژ آن به نسبت زيادي افزايش يافت و مدير مجله نيز براي خود كسب وجههاي نمود. اين عمل نظر ساير مديران جرايد مخصوصاً مجلات را به خود معطوف نموده و سبب گرديد كه در جلسات هيئت تحريريه مذاكراتي نموده و تصميماتي در جهت خطمشي مجله خواندنيها اتخاذ نمايند. بهطوري كه يكي از مديران مجلات معتبر كشور اظهار مينمود تصميم گرفته است غير از خاندان جليل سلطنت در اطراف كليه مطالب بحث و انتقاد نموده تا لطمهاي كه به مجله او از نقطه نظر نقصان فروش و كمي تيراژ وارد گرديده جبران شود. اين مدير مجله اظهار مينمود از بس ساواك به ما گفت در اطراف سياست، اجتماعات، صور قبيحه، اقتصاديات مطلب ننويسيد مجله بهصورت ابتذال درآمده و ديگر كسي آن را نميخرد.»
اين گزارش در ادامه از قول مدير مجله مينويسد:
«اكنون ما تصميم گرفتهايم با رعايت مصالح كشور نواقص و ضعفهايي را كه در هيئت حاكمه و دستگاههاي اداري مشاهده ميكنيم مقالات انتقادي در اطراف آن نوشته تا افكار عمومي را به سوي خود جلب كنيم.»
روشن است كه اين رويه مطبوعات براي ساواكي كه ميكوشد همه رفتارهاي مطبوعاتي را به شدت در كنترل داشته باشد و هيئت حاكمه را از اتهام فساد و سوءاستفادههاي مالي و مسايلي از اين دست تبرئه كند تا خود مورد اتهام قرار نگيرد، هرگز قابل قبول نبود.
نظريه مأمور ساواك مؤيد اين نكته است:
«با وضع حساسي كه كشور دارد شروع چنين رويهاي از جانب مجلات و جرايد صحيح به نظر نميرسد. خصوصاً اينكه بعضاً مديران جرايد انتقادات خود را با اغراض شخصي توأم مينمايند عليهذا استدعا ميشود چنانچه تغيير محسوسي در خط مشي جرايد بايد ايجاد گردد موضوع را ابلاغ فرمايند تا در همان طريق غيرمحسوس مديران جرايد ارشاد گرديده و در آن طريق سوق داده شوند.»
و البته چنين ترسي بود كه سال 1353 اندك مانده جرايد را به تعطيلي كشاند. رژيم ديگر مايل نبود صداي هيچ اعتراضي را ولو اندك حتي به لحاظ درگيريهاي سياسي رجال تحمل كند و از همين رو حتي نشريات خودي مانند سپيد و سياه، اميد ايران، فردوسي و تهران مصور نيز تعطيل شد.
در واقع نظام تك حزبي كه شاه به آن ميانديشيد و سرانجام در قالب حزب رستاخيز عملي شد، به مطبوعات نيز رسيد و اندك نشريات باقيمانده تا سال 1357، فقط و فقط در ثناي شاه قلم ميزدند.
در سال 1357 مقارن با ايامي كه مبارزات و تلاشهاي ملت ايران هر روز اوج بيشتري ميگرفت و مردم مسلمان با رهبري حضرت آيتالله امام خميني(ره) در حال سرنگوني رژيم شاهنشاهي بودند، رژيم تلاش ويژهاي را براي به انحراف كشاندن انقلاب آغاز كرد و كوشيد تا با استفاده از ياري وابستگان داخلي هدايت افكار عمومي رابه دست گيرد، به همين دليل بود كه بار ديگر پس از اندكي مانور تبليغاتي، نشرياتي چون سپيد و سياه، مجله اميد ايران، مجله فردوسي، روزنامه دنيا و مجله تهران مصور دوباره پا به عرصه گذاشتند و عناصر وابسته به دربار و سلطنت بار ديگر در نشريات ظهور كردند. افرادي چون: عباس پهلوان، حسين مهري، مسعود بهنود، عليرضا نوريزاده و رضا مرزبان از جمله عناصري بودند كه در اين فراخوان به وسيله دكتر محمدرضا عامليتهراني، وزير اطلاعات و جهانگردي كابينه شريفامامي به كار دعوت شدند. مهري و بهنود اداره امور مجله تهران مصور را به عهده گرفتند، عليرضا نوريزاده سردبير اميد ايران شد و رضا مرزبان روزنامه پيغام امروز را انتشار داد و عباس پهلوان مسئوليت انتشار مجله فردوسي را پذيرفت.
در كنار اين عوامل سلطنتطلب در مطبوعات، عناصرتودهاي همچون رحمان هاتفي با گرايش جناح چپ آمريكايي در جهت پياده كردن اهداف غرب نيز وارد عرصه مطبوعات شدند كه با پيروزي انقلاب جاي برخي عناصر سلطنتطلب را گرفتند.
هدف اوليه افرادي چون هاتفي ادامه پروژهاي بود كه از آن ميتوان به عنوان پروژه رهبر تراشي ياد كرد كه از سوي آمريكاييها هدايت ميشد و اسناد آن نيز از لانه جاسوسي آمريكا به دست آمد.
از همين روي بود كه با پيروزي انقلاب ناگهان تصوير امام (ره) در صفحه نخست روزنامه كيهان جاي گرفت و در كنار تصوير ايشان عكس افرادي مانند شريعتمداري، سنجابي و شايگان نيز به عنوان رهبران انقلاب چاپ و منتشر شد.
اين مطبوعات پس از پيروزي انقلاب با اين اميد كه انقلاب شكست ميخورد و بار ديگر همچون زمان مصدق شاه به كشور باز ميگردد، در ايران ماندند و تلاش كردند با ايجاد شكاف در صف انقلابيون، نظام جديد را به نابودي بكشانند اما اين توطئهها با هوشياري مردم و امام خنثي شد و سرانجام دفتر اين مطبوعات براي هميشه بسته شد و برخي گردانندگان آنها چون اميراني دستگير و بهسزاي عملشان رسيدند و برخي نيز به خارج از كشور گريختند.
ورود ممنوع!
... و اما خط قرمزهايي كه نشريات در دوران پهلوي بايد رعايت ميكردند، كدامها بودند؟
«چون كميسيون مطبوعات انتشار خبر مزبور را مصلحت ندانسته لذا نسبت به تعويض آن اقدام لازم بهعمل آورده است.»
جملاتي از اين دست را در پايان اسناد ساواك در خصوص سانسور مطبوعات بارها ميتوان ديد. ميدانيم كه ساواك يا از طريق مأموراني كه در چاپخانهها گماشته بود يا از طريق اعزام نيرو به تحريريهها مطالب نشريات را رصد ميكرد.
نشريات موظف بودند گزارشها، مقالات و اخبار سياسي را كه ميخواهند به چاپ برسانند، به اطلاع ساواك برسانند. با اين حال بسيار پيش ميآمد كه مقالهاي سياسي را مأموري از ساواك بيخطرتشخيص ميداداما در مراحل پاياني كار كه نسخهاي از نشريه به ساواك ارسال ميشد، سازمان امنيت چاپ آن را به صلاح نميدانست وآن وقت صفحات مورد نظر تعويض و در صورت ارسال به شهرستانها اين صفحات از نشريه جدا ميشد، اين موضوع گاهي شامل مطالب اجتماعي نيز ميشد.
هر مديري ميدانست كه ساواك خط قرمزهايي دارد كه گذر از آنها ممنوع است، بنابراين ترجيح ميداد كه تا جاي ممكن به مسائل سياسي ورود نكند. نشرياتي نيز كه به سياست ميپرداختند ،با اجازه ساواك و با در نظر گرفتن چارچوبها و خطمشياي كه ساواك تعيين ميكرد، به اين مسائل ميپرداختند.
برخي نيز چون علياصغر اميراني كه «سارقالجرايد» لقب گرفته بود، اخبار نشريهها را به نقل به چاپ ميرساند و بنابر مصلحت روز در جرگه دوستان يا مخالفان يك جناح سياسي قرار ميگرفت.
در مجموع ميتوان گفت كه در مقابل آزادي عمل بسيار در خصوص مطالب مبتذل و بحثبرانگيز، نشريات براي نوشتن مطالب اجتماعي، اقتصادي و سياسي بهشدت تحت فشار بودند، براين اساس چاپ هر نوع گزارشي از وضعيت اقشار پايين دست جامعه يك نوع انتقاد به حكومت محسوب ميشد، هيچ كدام از نشريات حق نداشتند درباره مقام شامخ سلطنت به جز تعريف و تمجيد چيزي بنويسند و به دفعات ديده ميشد كه حتي چاپ يك بند شعر، باعث سوءتعبير مأموران ساواك و به دنبال آن دردسر و حتي توقيف نشريهاي ميشد.
مديران نشريههايي نيز كه از ساواك اجازه داشتند تا مقالات انتقادي بنويسند، قبل از هر چيز اينگونه توجيه ميشدند كه:
«بحث انتقادي نبايد به ساحت مستولي اعليحضرت همايون شاهنشاه كشيده شود و يا رژيم مملكتي مورد انتقاد قرار گيرد.»
سواي اين دستورالعمل كلي كه طيآن توهين به مقام شامخ سلطنت ممنوع بود، خط قرمزهايي هم وجودداشت كه به طور كتبي عنوان نميشد اما بهشدت خط كشي و رعايت ميشد، همانند انتقاد درباره دربار و ريختوپاشهاي آن و نوشتن درباره فساد خانواده سلطنتي كه حتي اگر به مسايل و خوشگذرانيهاي عادي يك شاهزاده در خارج از كشور نيز اشارهاي ميشد، بهشدت مورد بغض قرار ميگرفت.
نمونه چنين برخوردي را اميراني درباره اشرف پهلوي تجربه كرد; زماني كه وي در مجله خواندنيها به نقل از يك نشريه فرانسوي مطالبي را درباره اشرف به چاپ رساند، براي مدتها مورد دشمني اشرف قرار گرفت و ساواك حتي با وجود اطلاع از جاننثاري وي نسبت به حكومت، سردبيراني را براي اداره نشريهاش برگزيد و به وي تحميل كرد. اين دشمني تا مرز ورشكستگي مجله پيش رفت.
نويسنده كتاب «اشرف در آيينه بدون زنگار» به اين مطلب اشاره دارد:
«يكبار علياصغر اميراني كه اشرف پهلوي پيوسته از او ناخشنود بود و خاطرات تلخ چاپ تصاوير زنندهاش را به نقل از مطبوعات خارجي در خواندنيها فراموش نميكرد، در مقالهاي بيامضا بهشدت به اشرف حمله كرد و او را مورد سرزنش قرار داد. البته چند سال بعد در دوران حكومت هويدا به مجازات آن پا را از گليم فراتر گذاردن رسيد و دايره سانسور وزارت اطلاعات مدتها اداره امور مجلهاش را عهدهدار شد و يكي دو قلمزن بر جاي سردبير نشستند و از تيراژ و موقعيت خواندنيها كاستند.»
علاوه بر اين، چاپ مطالب مربوط به اعتراضات مردمي و دانشجويي، جريان محاكمهها، مسائل مربوط به مرزنشينها، خاطرات افراد سياسي و ترجمه برخي از كتابها(۱) در نشريات ممنوع بود يا زير نظر ساواك انجام ميشد.
بايدها و نبايدها
آن چه ساواك از نشريات ميخواست بسيار واضح بود، چاپ مطالبي كه خواسته دربار را تأمين كند، هدف نهايي آن همه فشار و سانسور بر مطبوعات بود. در اين رهگذر نشرياتي كه به كار تملق و چاپ عكسها و گزارشهاي مربوط به خاندان سلطنتي ميپرداختند، به لحاظ درجه شايستگي و اعتبار از اهميت بيشتري برخوردار بودند. در بسياري از نظرخواهيهايي كه وزارت دربار به منظور شرفيابي(!) مدير نشريهاي به محضر شاه از ساواك ميخواست، ملاك سنجش صلاحيت فرد و نشريهاش با اين جملات مشخص ميشد:
«نشريه فوق طرفدار مقام شامخ سلطنتي ميباشد. بهطور معمول گزارشها و عكسهايي را در جهت تمجيد از خاندان سلطنتي به چاپ ميرساند.»
طرفداري از مقام سلطنت، اصلي بود كه در همه نشريات ميبايست وجود ميداشت اما بايدهاي ديگري نيز وجود داشت كه بيشتر شامل حال نشريات منتقد و مورد توجه ميشد./998/102/ب3