استفاده ابزاری غرب از بازگشت مسیح! در آخرالزمان
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، در میان ادیان مختلف، اشخاص و گروه های بسیاری را می توان یافت که تاریخ هایی را به عنوان زمان ظهور منجی خویش معین کرده اند (توقیت) و پیروان ایشان در تکاپوی فراهم آمدن و آماده سازی استقبال از او برآمده اند. البته پس از فرارسیدن آن تاریخ و عدم ظهور منجی، آن پیروان و مدعیان یا ناامیدانه پراکنده گشته اند و یا زیرکانه مسیر پیشگویی خود را تغییر داده و وعده تاریخی دیگر داده اند.
پیش از این در نوشتاری با عنوان "تالار مشاهیر تعیین کنندگان زمان ظهور مسیح!" به برخی از این اشخاص اشاره کردیم. در نوشتار پیش رو ـکه به قلم حجت الاسلام محسن شریعتی نگاشته شده- به پایههای عقیدتی این انگاره در میان هزاره گرایان مسیحی پرداخته شده و احتمالات توقیتی پیش روی این گروه مطرح شده است.
هزاره گرایی (Millennialism) موضوعی مهم در میان مسیحیت معاصر ـ به ویژه شاخه پروتستان- است. مراد از این انگاره، هزاره مسیح و بازگشت دوباره اوست و دو نوع تفسیر از این هزاره گرایی میشود؛ در تفسیر اول مراد بازگشت مسیح بعد از هزاره است و در تفسیر دوم مراد حکومت هزارساله مسیح بعد از بازگشت مجدد اوست.
تفسیر اول برای مسیحیت از اتقان و اهمیتی بیشتری برخوردار است و به نحوی توقیت در بازگشت مسیح می باشد. بدین سبب است که گروهی از ایشان منتظر بازگشت دوباره مسیح در پایان/آغاز هزاره ها هستند و نور امید در پایان هر هزاره فروزانتر از زمان های دیگر می تابد.
البته باید توجه داشت هر مبنایی که از تاریخ مسیحیت در اینباره قبول گردد، هزاره میلاد مسیح تمام شده و دیگر احتمال بازگشت دوباره مسیح بر مبنای ولادت ایشان منتفی است و دلیلی بر امیدواری بر بازگشت مسیح بر مبنای این تاریخ نیست. (حتی اگر دو هزار سال در نظر گرفته شود!) اما دو تاریخ دوم -یعنی هزار سال بعد از رسالت یا هزار سال بعد از تصلیب- همچنان پیش روست و اگر تاریخ موجود در زمینه میلاد مسیح را بپذیریم، سال 2030 هزاره رسالت مسیح و سال 2033 هزاره تصلیب مسیح خواهد بود.
البته اگر قول جان ناس در زمینه تاریخ ولادت مسیح را بپذیریم و تاریخ را چهار سال به عقب بازگردانیم، سال 2026 هزاره رسالت مسیح و 2029 هزاره تصلیب مسیح می باشد. لازم به ذکر است تاریخ های دیگری نیز تا سال 2040 پیشگویی شده که در میان آنها چهار زمان ذکر شده، علاوه بر پیش رو بودن از اتقان و اهمیت بیشتری برخوردار است.
بحث اصلی در اینجاست که اگر این اعتقاد برای بخشی از جامعه مسیحیت و صرف توقیت و احتمال باشد، خطر چندان و قدرت تخریب نداشته و برای کسی خطرساز نخواهد بود؛ اما اگر این توقیت امری سیاسی شده و بخواهد اهرمی برای اهداف شوم گردد، زنگ خطر بهره برداری از این باور به صدا در می آید.
به بیان دیگر بعید نیست صهیونیسم جهانی، مسیحیت صهیونیزم و قدرت های استعماری -که همواره مترصد فرصتی برای صحه گذاری بر اعمال شومشان هستند- بخواهند از این اعتقاد، استفاده ابزاری نموده و به اهداف شوم خود رنگ و لعابی دینی بدهند و در زیر پرچم دین و موعودباوری جنایتی دیگر بیافرینند.
به عنوان مثال مسیحیت صهیونیزم که اهدافی چون اعطای استقلال سیاسی به صهیونیسم، سلطه بر خاورمیانه و سرکوبی انقلاب هایی چون ایران را در سر می پروراند، ممکن است از این اعتقاد درونی مسیحیان سوء استفاده کرده و اعمال پلید خود را برای تسریع در امر بازگشت دوباره مسیح تلقی کند و طرف های مقابل و مخالفین خود را ضد مسیح (AntiChrist)، پدیدآورندگان آرماگدون و مانع بازگشت مسیح معرفی نماید تا معادلات منتطقهای را به نفع اهداف شوم استعماری خود رقم بزند.
هرچند این تنها یک نظریه و فرضیه است و احتمال وقوع و عدم وقوع دارد اما با توجه به این نکته که استعمار نوین همواره از دین به نفع اهداف شوم خود استفاده ابزاری می نماید و از سوی دیگر اعتقاد به موعود در میان دینداران به عنوان موتور محرک و دارای پتانسیل قوی شناخته می شود و نیز در زمانه ای قرار داریم که بهترین زمان برای این استفاده منفی است؛ اهمیت توجه به این مسأله روشن می گردد.
البته در این بین نباید از لطف الهی و مدد گرفتن از حضرت ولی عصر علیه السلام غافل شد و می بایست ضمن تبیین و روشنگری پیرامون این خطر، راهکارهای مبارزه و خنثی سازی این توطئه را فرا بگیریم تا در صورت بروز چنین جریانی آماده بوده و در مقابل آن اقدام لازم را صورت دهیم./907/د102/ح
منبع: آینده روشن