به مناسبت 28 صفر؛
افترای مسلماننماها بر رسول خدا صلی الله علیه و آله
خبرگزاری رسا _ یکی از بارزترین مصادیق انحطاط امت، بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله، دروغ بستن به ساحت ایشان و پایین آوردن شأن و مقام این بزرگوار در حد انسانی معمولی است. بعضی مطالب، شخصیت ایشان را حتی از یک انسان عادی هم پایینتر میآورد.
رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله، بزرگمردی که خون دلها خورد و برای هدایت امت، زحمات فراوانی کشید و سختیهای زیادی را متحمل شد، از بزرگترین مصائبی است که بر امت اسلامی وارد شده است. در بعضی از زیارات و ادعیه به این موضوع اشاره شده است؛ از جمله در زیارت حضرت در روز شنبه چنین آمده است: «...أُصِبْنَا بِکَ یَا حَبِیبَ قُلُوبِنَا فَمَا أَعْظَمَ الْمُصِیبَةَ بِکَ حَیْثُ انْقَطَعَ عَنَّا الْوَحْیُ وَ حَیْثُ فَقَدْنَاکَ فاِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ...؛ ای حبیب قلوب ما! به واسطه شما مصیبت دیدهایم؛ چه مصیبت بزرگی که وحی از ما قطع شده و شما را ازدست دادهایم؛ پس ما برای خدا هستیم و به سوی او باز میگردیم...».
این مطلب نشاندهنده عظمت وجودی پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله میباشد و گویای این است که ما چه نعمت بزگی را از دست دادهایم و تا چه اندازه باید قدردان این بزرگمرد الهی باشیم.
با کمال تأسف، امت اسلامی با کنار گذاشتن سخن ایشان مبنی بر تمسک به ثقلین(عترت و قرآن) و از طرفی، پیروی از نااهلان، از مسیر درست منحرف شد و از حیث اعتقادی و عملی به انحطاط شدیدی مبتلا گردید.
یکی از بارزترین مصادیق این انحطاط، دروغ بستن به ساحت نبی مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله و پایین آوردن شأن و مقام ایشان در حد انسانی معمولی است. بعضی مطالب، شخصیت ایشان را حتی از یک انسان عادی هم پایینتر میآورد و چه بسا ذکرش شایسته نباشد. این مطالب به عنوان احادیث نبوی در مجامع اصیل و قدیمی اهل سنت وجود دارد که اثرات منفی آن همچنان دامنگیر جهان اسلام است و برداشتهای غلطی که نوعاّ از جانب مستشرقان در مورد اسلام و نبی اکرم صلوات الله علیه و آله میشود، عمدتاً ریشه در همین مسائل دارد.
دروغ بستن به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معضلی بود که در زمان حیات ایشان هم اتفاق افتاده بود؛ ولی بعدها بیشتر شد و در مکتب اهل سنت -حداقل بخش قابل توجهی از اهل سنت- نتایج آن به صورت سیره و کلام نبی در آمد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در ایام حیاتش خطاب به مردم فرمود: «أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ کَثُرَتْ عَلَیَ الْکَذَّابَةُ فَمَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ؛ ای مردم بر من زیاد دروغ بسته شده؛ کسی که عمداً بر من دروغ بندد، محل نشستنش از آتش پر میشود.»
منابعی مثل صحیح مسلم که نزد اهل سنت از جایگاه خاصی برخوردار هستند، احادیثی را در بر دارند که مقام پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله را به طور تأسفباری خدشه دار میکنند؛ به حدی که تصور چنین مطالبی در مورد یک عالم معمولی سنگین و غیر قابل قبول است، چه رسد به پیامبری که عقل کل و معصوم است و برترین خلق الهی و اشرف و خاتم انبیاء میباشد.
نمونههایی از این موارد ذکر میشود تا مشخص گردد که جایگاه پیامبر صلی الله علیه و آله نزد اهل سنت چگونه است.
پیامبر صلی الله علیه و آله از بدیهیترین امور بیاطلاع است!
مىدانیم همه درختان از جمله نخل خرما، نر و ماده دارند و نخل ماده است که ثمر مىدهد. درخت خرماى نر خوشهاى دارد که در زبان عربى بدان «طلع» مىگویند. صاحبان نخلستان، خوشههاى نر را چیده و روى درخت مادهاى که تازه خوشه داده مىافشانند تا گردههاى موجود در خوشههاى نر، روى خوشههاى ماده بنشیند. بدین وسیله است که میوه خرما به وجود مىآید، بزرگ مىشود و شیرین مىگردد وگرنه خراب شده و میوه خرما به وجود نمىآید. این مطلب را همه مردمانى که در سرزمینهاى خرماخیز زندگى مىکنند مىدانند و چیزى نیست که بر کسى پنهان باشد.
با توجّه به این مقدّمه لازم، به اصل حادثه میرسیم:
در صحیح مسلم و مسند احمد از عایشه و انس نقل شده که روزى پیامبر صلی الله علیه و آله از کنار نخلستانى عبور مىکرد. مردانى بر سر درختان، مشغول گردهپاشى و تلقیح نخلهاى ماده بودند.
حضرت به آنها رو کرد و گفت: «اگر این کار را نکنید بهتر است. اگر این عمل را انجام ندهید، خرما بهتر خواهد شد.»
فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله را اجرا نمودند. نتیجه این شد که خرماى آن سال خراب شد!
روز دیگرى پیامبر از نخلستان گذشت و خرماهاى خراب شده را مشاهده کرد که به خاطر عدم گردهپاشى همه فاسد شده بودند. سؤال فرمود: «خرماهاى شما چرا خراب شده است؟» عرضه داشتند: شما فرمان دادید که گردهپاشى نکنید، خرماى شما بهتر مىشود! ما نیز گردهپاشى نکردیم، خرماى ما فاسد شد!
فرمود: «شما کار دنیاى خود را از من بهتر مىدانید، شما به امور دنیاى خود از من آگاهترید!!»
شما به نقاط گرمسیر خودمان بروید؛ مثلا به خوزستان و از یک نوجوان بپرسید که یک درخت خرما را چگونه بارور مىکنند. خواهید دید که کاملا مسأله تلقیح و گردهپاشى را مىداند و نیز مىفهمد که بدون این کار درخت ثمر نخواهد داد.
امّا این روایت مىگوید پیامبر صلی الله علیه و آله که در آن وقت بیش از پنجاه سال از سنّ مبارکش گذشته، این مسأله ساده را نمىدانسته است!
نتیجه اینگونه روایات که در معتبرترین کتب حدیثى مکتب خلفا وجود دارد، چیست؟ آیا این ثمره را به دست نمىدهد که هر چه پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد مسائل دنیایى -مثل تعیین حاکم و ولىّ پس از خود- گفته است، چندان قیمتى ندارد؟ زیرا مردم مىتوانند بهتر از آن حاکم را بیابند و انتخاب نمایند؛ زیرا خود آن حضرت گفته و با عمل خود اثبات کرده است که مردم در کارهاى دنیایى خود آگاهتر و داناتر هستند! و نیز مردم مىفهمند که دین آمده است نماز خواندن، روزه گرفتن، نیایش کردن و بالاخره عبادت نمودن را یاد بدهد؛ امّا به کار دنیا دخالتى ندارد و مسائل دنیایى را به خود مردم واگذار کرده، زیرا آنها در این زمینهها داناترند!
اینگونه احادیث مىخواهند بگویند: اگر پیامبر تعلیم نماز و روزه و عبادت بدهد مانعى ندارد، امّا در کار دنیا اشتباه مىکند! زیرا رأى خودش را گفته و از آسمان تعلیم نگرفته است!
آیا سخن به اینجا نمىرسد که دین از سیاست جداست؟! دین از اجتماعات و مسائل مربوط به دنیاى انسانها جداست و در این زمینهها حرف و پیام و سخنى ندارد؟!
و نیز آیا سخن به همانجا نمىرسد که مسیحیان مىگویند: «کار قیصر را به قیصر واگذار و کار خدا را به خدا!»؟
پیامبر صلی الله علیه و آله قرآن را فراموش مىکند!
روایات دیگری که شخصیّت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را هدف حمله قرار مىدهد، روایاتى است که مىکوشد آن حضرت را مردى فراموشکار جلوه دهد. حتّى آیات قرآن کریم را که بر خودش نازل شده و خودش به مردم آموزش داده، فراموش مىنماید! چنان که گویى اصلاً با آن آشنا نبوده است!
عایشه و ابو هریره طبق نقل بخارى و مسلم و دیگر محدّثان معتبر مکتب خلفا نقل مىکنند: روزى پیامبر صلی الله علیه و آله در مسجد نشسته بود. صداى قرآن خواندن مسلمانى به گوشش رسید.
فرمود: خداى رحمتش کند، این قارى مرا به یاد آیاتى انداخت که به کلّى فراموش کرده بودم و هنگام قرائت فلان سوره، این آیات را نمىخواندم!
حال ببینیم خداوند در قرآن کریم چه مىفرماید: «سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى؛ ما بر تو قرآن را خواهیم خواند و تو آن را فراموش نخواهى کرد.» اعلی/6
مفسّران مىگویند: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قبل از نزول این آیه، هنگام نازل شدن آیات قرآن، آنها را تکرار مىکرد؛ به طورى که هنوز نزول آیات تمام نشده بود، او به قرائت آنها شروع مىفرمود. امّا با نزول این آیه کریمه، دیگر جایى براى این تکرار وجود نداشت؛ لذا مىبینیم که در آیات دیگرى به آن حضرت دستور داده مىشود: «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ؛ براى خواندن قرآن تعجیل مکن. ما آن را گرد آورده، قرائت مىکنیم. پس آنگاه که ما آن را قرائت کردیم، تو از قرائت ما پیروى کن. بعد ما آن را براى تو توضیح خواهیم داد و بیان خواهیم نمود.» قیامت/19- 16
و باز در خود قرآن کریم این فرمان را مىخوانیم: «وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضى إِلَیْکَ وَحْیُهُ؛ در خواندن قرآن، قبل از اینکه وحى آن پایان پذیرد، شتاب مکن.» طه/114
در روایات معتبر نیز مطالبى مىیابیم که احادیث مورد بحث را به شدّت محکوم مىکند. در صحیح بخارى و سنن ابن ماجه و مسند احمد بن حنبل مىخوانیم که پیامبر صلی الله علیه و آله سالى یک بار قرآن کریم را بر جبرئیل مىخواند و در سال رحلتش، این عمل دو بار تکرار شد؛ یعنى پیامبر صلی الله علیه و آله تمام قرآن را از ابتدا تا انتها مىخوانده و جبرئیل هم گوش مىداده است.
لعنت بیمورد!
در صحیح مسلم و مسند احمد و مدارک معتبر دیگر مکتب خلفا، روایتى وجود دارد که راوى حدیث بر اساس این نقل، عایشه است و چون اعتبار حدیث او در نظر اهل سنّت از همه راویان بیشتر است، این روایت ذکر میشود.
روایت بر اساس نقل احمد بن حنبل در مسند چنین است؛ عایشه مىگوید: مردمان فراوانى از قبایل مختلف عرب، به نزد پیامبر آمده و گرد آن حضرت را گرفته بودند و از وى چیزهایى مىخواستند. جمعیت به حدّى شده بود که آن حضرت را تحت فشار قرار داد و وى را رنجور ساخت. مهاجرین، براى کمک پیامبر صلی الله علیه و آله از جاى برخاستند و اعراب، قبایل را از اطراف وى دور کرده، راه را باز نمودند تا اینکه توانست بر در خانه عایشه بایستد؛ امّا ناگزیر عباى خود را در دست ایشان رها ساخت.
پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از اینکه به در خانه نزدیک شد، فرمود: اللّهمّ العنهم؛ بار خدایا! اینان را لعنت کن!
عایشه مىگوید: عرضه داشتم: یا رسول اللّه! اینان هلاک شدند، شما لعنتشان کردید، لعنت شما هلاکشان مىنماید! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اى دختر ابو بکر! نه واللّه. اینها که من لعنتشان کردم، هلاک نخواهند شد!
پیامبر صلی الله علیه و آله مىفرماید: من با پروردگارم شرط کردم، آن هم چنان شرطى که در آن هیچگونه تخلّفى نیست. من به خداى خویش گفتم: بار الها! من بشرى هستم مانند همه افراد معمولى بشر که سینهام به تنگ مىآید؛ اگر در چنین حالى به مؤمنى سخنى ناشایسته و ناروا گفتم، آن سخن را براى او کفّاره گناهان قرار بده و این لعنت من براى آنها کفّاره گناهان بشود!!
در روایت دیگر، صحیح مسلم از عایشه نقل مىکند: «دو مرد بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شدند و صحبتهایى با او کردند. من نفهمیدم که چه گفتند، امّا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از صحبتها سخت به غضب آمد و لعنت و ناسزا نثارشان ساخت! بعد از اینکه از محضرش بیرون رفتند، گفتم: اگر به کسى خیرى برسد، به این دو تن هرگز خیرى نخواهد رسید.
فرمود: براى چه؟ مگر چه شده است؟ من گفتم: از آنجا که شما این دو تن را لعنت کردید و دشنام دادید.
فرمود: نمىدانى که من با خداى خودم چه شرطى کردهام؛ من شرط کردهام و گفتهام: بار الها! من بشرم، هر مسلمانى را که دشنام دادم یا لعنت کردم، این لعنت و ناسزاى مرا براى او زکات و پاکیزگى قرار بده و او را در برابر لعنت من پاک و پاکیزه بنما!!»
ملاحظه میکنید که دروغ بستن تا کجا رسیده و براى شکستن اعتبار گفته پیامبر صلی الله علیه و آله، چه مىگویند!
با این وصف، به راحتی میتوانند لعنت کردن امثال ابوسفیان و معاویه را توجیه کنند و به واسطه کفاره گناه بودن، فضیلتی هم برای اینها به حساب آورند!
در صحیح مسلم بابی به این عنوان باز شده: «باب من لعنه النبىّ أو سبّه جعله اللّه زکاة و طهورا؛ درباره آن کس که پیامبر او را لعنت کند، یا ناسزا گوید، خداوند آن لعن و ناسزا را براى او پاکى و طهارت قرار مىدهد.» این مطلب، گویای اعتقادی بودن این مسئله نزد مسلم میباشد که عملاً یعنی فاجعه!
این مطالب در تناقض آشکار با نص صریح قرآن است که میفرماید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى؛ پیامبر صلوات الله علیه از روی هوا و هوس سخن نمیگوید و هر چه میگوید وحی است.» نجم/3و 4
تناقضگویی
همین منابع، روایاتی نقل کردهاند که اصلاً با مطالب مذکور هماهنگی ندارد. در صحیح بخارى، صحیح مسلم، سنن ابو داوود، مسند احمد و مسند ابوعوانه، از عبد اللّه بن مسعود این روایت نقل شده است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: «سباب المسلم فسوق و قتاله کفر؛ دشنام دادن به مسلمان فسق است و جنگ با او کفر.»
روایت دیگر از ثابت بن ضحّاک نقل شده که از اصحاب بیعت رضوان مىباشد. در اینجا پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مىفرمایند: «من لعن مؤمنا، فهو کقتله و من قذف مؤمنا بکفر، فهو کقتله؛ کسى که مؤمنى را لعنت کند و کسى که به مؤمنى نسبت کفر بدهد، مثل این است که او را کشته باشد.»
ابو داوود نقل مىکند: مردى از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله گرفتار باد تندى شد، آنچنان که رداى او را باد از دوشش مىگرفت. او باد را لعنت کرد. پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: «باد را لعنت مکن، او مأمورى از مأموران خداوند است. کسى که چیزى را لعنت کند و آن چیز سزاوار لعنت نباشد، لعنت، به لعنتکننده برمىگردد.»
در صحیح مسلم این روایت آمده است: «روزى زنى از انصار، شتر خود را لعنت کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: جهاز شتر را از او برگیرید و رهایش کنید تا شتر لعنت شده با ما همراه نباشد.»
با توجّه به این مجموعه احادیث، چگونه ممکن است خود پیامبر صلی الله علیه و آله بیجا این همه مسلمانان و مؤمنان را مورد لعنت قرار دهد؟!
در مدارک بسیار معتبر تاریخ و حدیث از امّ المؤمنین، عایشه نقل شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله مسلمانى را لعنت نکرد که گفته شود و به یادها بماند.
آیا این سخن، نشانه کمحافظه بودن گوینده آن نیست؟ همان کس که آن همه لعنت بیجا از پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد مسلمانان نقل مىکند، مىگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ مسلمانى را لعنت نکرده است!
احتمالات دیگری در اینجا و سایر روایات مشابه، ممکن است؛ یکی اینکه به خاطر جایگاهی که عایشه نزد اهل سنت دارد، این مطالب را به دروغ به او نسبت دادهاند یا اینکه خود عایشه عمداً به نبی اکرم صلی الله علیه و آله دروغ بسته است؛ به هر حال هر انسان منصفی که این روایات را ببیند، متوجه خواهد شد که یک جای کار میلنگد.
فکر میکنید کسى که معتقد به صحّت اینگونه احادیث باشد، شناختش در مورد پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم چگونه خواهد بود و او را در چه حدّى از انسانیّت و عقل و شعور مىشناسد؟! آیا اصولا او را در حدّ یک انسان عادى داراى تعقّل و تفکّر مىداند؟ پیامبرى که قرآن کریم دربارهاش با نهایت صراحت مىگوید: «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ؛ به نعمت و لطف پروردگارت تو دیوانه نیستی». قلم/2
کفّار قریش تنها نسبت جنون به پیامبر دادند، امّا اینگونه احادیث، آن را عملا اثبات کردند!
همانطور که در ابتدا ذکر شد، مستشرقین و معاندین همین مطالب را به عنوان آموزههای اسلامی تلقّی میکنند و به این واسطه دین اسلام را مورد انتقاد قرار میدهند. طبیعی هم هست که دید مثبتی به رسول خدا صلی الله علیه و آله و دین مبین اسلام نداشته باشند؛ چرا که این مطالب، مسلمان معتقد و دوستدار پیامبر صلی الله علیه و آله را بدبین میکند، چه برسد به اینها که اصولاً با بدبینی و سوء نیت به اسلام شناسی میپردازند.
این مطالب تأسفبار، بخشی از نکات ضد ارزشی میباشند که در منابع اهل سنت موجود است.
[برگرفته از جلد اول کتاب ارزشمند "نقش ائمه در احیای دین"، تألیف علامه عسکری رحمت الله علیه]
و الحمدلله رب العالمین
999/702ب/ر
ارسال نظرات