مشکل حوزه با دانشگاه این است که مرز خود را مشخص نمیکند
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از رسای اندیشه بخش دوم و پایانی مصاحبه با حجت الاسلام رهدار تقدیم خوانندگان گرامی می شود.
نگاه حوزه به جریانهای دانشگاهی درون حوزه چیست؟
اصلاً حوزه، آنها را حوزوی نمیشناسد. مشکل حوزه این است که مرزهایش را با دانشگاهها مشخص نمیکند. ما برای تدریس در دانشگاه های دیگر هم دچار مشکل هستیم. یا نباید در دانشگاهها تدریس کنیم یا اگر وارد دانشگاهها شدیم به جای حمایت ما را اذیت نکنند. آنها باید مبانی و اصول دانشگاهها را بشناسند و دیدشان را نسبت به دانشگاه عوض کنند.
مثلاً برای تبلیغ، طلبه یا باید برود خارج از کشور تبلیغ کند یا نباید برود. اگر قرار است برود، باید به زبان دیپلماسی آشنا باشد؛ در حوزه چند درصد طلبههای ما زبان دیپلماسی را آموخته اند؟ چند سال پیش آقای نواب در جامعه الزهرا سخنرانیای کرد، ببینید ما با او چه کردیم؟ واقعاً چه کار کردیم؟ به نام امر به معروف و نهی از منکر اطلاعیه در قم پخش کردیم. پایین آن اطلاعیه، شماره تلفن منزل آقای نواب برای کسانی که بخواهند ایشان را امر به معروف کنند، تایپ شده بود. بندة خدا یکبار به من گفت: اصلاً من گناهکار، زن و بچة من چه گناهی کرده بودند. چهار تا آدم نفهم، زنگ میزنند، فحش میدهند. من به ایشان گفتم آقای نواب، زبان شما زبانِ قم نیست، زبان قوم هم نیست. این زبان برای قم ناآشناست. وقتی شما دارید برای قم سخنرانی میکنید این زبان ناآشنا است؛ اما وقتی هفته بعد به آلمان و ایتالیا و ترکیه سفر میکنید و آنجا سخنرانی میکنید، آنها با زبان شما آشنا هستند، پس اینکه من برای کجا صحبت میکنم خیلی مهم است.
چند سال قبل خدمت علّامه محمدحسین فضلالله رسیدم -خدا رحمتشان کند- ایشان جملهای راجع به شیخ میرزا جواد آقای تبریزی گفت، به این مضمون که آقای تبریزی توجّه ندارد که من مرجع تقلید قم نیستم، من مرجع تقلید شیعیانِ در اقلیتِ خلیج فارسم. آن موقع واقعا معنای آن جمله را نفهمیدم. بعد از اینکه علّامه فضلالله از دنیا رفت، مرجعی را به جای ایشان در قم تبلیغ میکردند که ریالِ عربستان پُشتش بود. تازه فهمیدم که ایشان با همة افکاری که احیاناً قم نمیپسندید، چه سنگری بود.
وقتی میگوییم حوزه، زبان دیپلماسی ندارد برای این است که حوزه اجازه میدهد آقای دانشمند بیاید پشت تریبون بایستد و برخلاف وحدت شیعه و سنی سخن می گوید و به زشت ترین صورت خلفا را سب می کند. آخر نمیدانم عقل حوزه کجا رفته است؟ اصلاً نمیشود تصوّر کرد که این اتفاق تا چه اندازه از زمان و مکان پرت است. چون یک ساعت بعد در کل دنیا آقا و امام و نظام را فحش میدهند و حوزه هنوز ایشان را برای سخنرانی در برخی دفاتر دعوت میکنند.
در مصاحبهای با برادرِ ریگی از او می پرسید: چطور گروههای تروریستی را آماده میکردید که به خودشان بمب میبستند و در جمع منفجر میکردند و کشته میشدند؟ گفته بود ما از برخی مداحان ایرانی فیلمی تهیه می کردیم که خلفا را با صراحت مورد خطاب قرار میدادند، سپس فیلم روضه خوانی همان مداحان را در حضور آقا پخش می کردیم، آنها روضه حضرت زهرا را می خواندند و آقا گریه میکردند. مخاطب وقتی این صحنه را میدید به این نتیجه می رسید که آقا هم موافق توهین به خلفاست؛ لذا از خود بیخود میشد و بر سر و رویش میزد و عزمش را جزم میکرد و میگفت: یا برای ما عملیات استشهادی تدارک میبینید یا ما شما را میکشیم.
عرضم این بود که مشکل ما ناآشنا بودن با زبان دیپلماسی است. مثلاً رییس جمهور در شبکه ایرانی سخنرانی میکند ولی مخاطبش ایرانیها نیستند بلکه خارجیها هستند. ما باید فهم این را داشته باشیم که دنیا دارد این صحبتها را گوش میکند و ایشان برای یک جای دیگر غیر از ایران حرف میزند.
در حوزه تربیتی نیز این مشکلات به نظر می رسد؟
میدانید فقط چند نفر انگشتشمار داریم که بر روی زبان کودک کار میکنند؟ در این موضوع فقط آقای راستگو را داریم که سی سال روی زبان کودک کار کرده است. با وجود اینکه این قدر طلبة بیکار داریم، نمی توانستیم صد نفر مانند آقای راستگو برای زبان بچهها تربیت کنیم؟ چه اشکالی دارد تعدادی طلبه آموزش بدهیم تا بروند مدل آقای دهنوی بشوند. کجایش عیب دارد؟ باید زبان ارتباط با جوان و کودک و زبان زنان را بیاموزیم.
زبان شعر هم به همین منوال است. اینها زبانهایی است که حوزه یا دیر به اینها توجه کرده یا کم توجه کرده است. لااقل ما این همه طلبه بیکار داریم به اینها هنر یاد بدهیم و الان فقط چند سال است که صدا و سیما از طلبهها نیرو میگیرد که آنهایی که رفتند به نوعی شکستخورده باز گشتند، چون خیلی کم مورد توجه قرار میگیرند و حمایت از آنها ویژه نبود.
نقد من به طرح ولایت هم از همین زاویه است. هر سال دو هزار دانشجو را جمع میکنند و به آنها مبانی انسانشناسی، هستیشناسی، معرفتشناسی، حقوق، سیاست و غیر اینها را یاد میدهند.
مؤسسه امام خمینی بیست سال است که دوره طرح ولایت برگزار میکند. موسسه این همه دکتر روانشناس تربیت میکند، اما تا به حال به ذهن هیچ کس نرسیده است که لااقل دو تا دکتر روانشناس در طرح بگذارند که دانشجویان بیایند و در خلوت، مشکلاتشان را بگویند.
میدانید در خانواده های مذهبی چقدر مشکل داریم؟ فقط به این دلیل که نزد روانشناس و روانپزشک رفتن را بد میدانیم. میخواهم بگویم وقتی فقط مبنا را میگوییم و بین مبنا و سبک زندگی پل نمیزنیم، آنگاه خیلی اتفاقات میافتد. چون مبناها فقط آدم را عمیق میکند، ولی آدم را مفید، تربیت نمیکند و راهبردی بار نمیآورد. آدمهایی که بتوانند از این مبنا فرمول زندگی بیرون بیاورند تربیت نمیکند. من اصرار دارم بگویم حوزه یک جریان عمیق است، نه جریان مفید. جامعه را حوزه نمیچرخاند ما به غلط میگوییم حکومت آخوندی است چرا که زبانهای حداقلی، ارتباطات حداقلی درست میکند. ارتباطات، قدرتزا هستند. چون زبان ما حداقلی است، ارتباطمان با جامعه نیز حداقلی است و قدرت تصرّف و تأثیر و نفوذمان هم حداقلی است.
این موضوع، در تعامل با کشورهای دیگر بدتر است؛ مثلاً در بحث بیداری اسلامی، ظرفی در دنیای اسلام باز شد که بیشک ما بهترین مظروف را داشتیم، اما عملاً کمترین مظروف را در این ظرف، ما ریختیم، فقط به دلیل اینکه ارتباط زبانی دیپلماسی نداشتیم؛ هیئتهایی از مصر با اشتیاق تمام به اینجا میآمدند و چندین جلسه با مصریها داشتیم. اما ناگهان جلسه به هم میخورد، چرا، چون ما یاد نداشتیم به اینها چه بگوییم. طرف از مصر آمده اینجا و ما به او میگوییم: آقا شما اول راهید.
ما سی سال این راه را رفتهایم و شما دارید از ما خط میگیرید، او هم حساب و کتاب میکند و میگوید شما داری اینجا کیفت را میکنی. من دارم در میدان تحریر شهید و کشته میدهم. همین حرف به او برمیخورد و میرود. ما چون زبان دیپلماسی نمیدانیم نتوانستیم خودمان را در آنجا حقنه کنیم. معاونت بینالملل حوزه یک سال و نیم است که راه اندازی شده است؛ یعنی سی سال است که حوزه ما بیخیال دنیا بوده است؛ یعنی بینالملل مسئلهاش نبوده است.
نسبت جریان شناسی و حوزه چیست؟
رسالت حوزه در سه بخش آموزش و پژوهش و تبلیغ است. حال شما بیایید هر کدام را آسیبشناسی کنید که در جریانشناسی خیلی به شما کمک میکند. شما وارد تبلیغ که میشوید جریانهای تبلیغی دارید چون سازمان اوقاف برای خودش تبلیغ دارد، دفتر تبلیغات برای خودش تبلیغ دارد و سازمان تبلیغات برای خودش تبلیغ دارد و بیوت مراجع برای خودشان تبلیغ دارند و برخی از مؤسسات تخصصی هم برای خودش تبلیغ دارد.
در مورد فضای آموزشی هم مشکلات فراوان است. من وقتی وارد درس خارج حوزه شدم دنبال کرسی رسمی درس خارج فقه سیاسی میگشتم. در کل قم نبود. آن سال برخی از بزرگواران در سیر درس خارجشان به مسئله فقه سیاسی رسیده بودند، مثلاً آقای جوادی بحث حکومت جائر را داشت یا آقای مؤمن بحث حکومت اسلامی را داشت که بحث فقه سیاسی است. ولی این کرسی رسمی فقه سیاسی نبود. من آنجا چیزی به ذهنم رسید که نتیجه آن خیلی بد بود و آن این بود که عوام فهمیدند که حکومت آخوندی است ولی آخوندها خودشان نفهمیدند حکومت آخوندی یعنی نرم افزار این حکومت را باید خود آخوندها بنویسند.
یعنی از ضروریات و اولویت اول قضیه فقه سیاسی است. وقتی نیست یعنی اصلاً حوزه ربطی به حکومت ندارد. این نماز جماعت و حج هم که به قول آقای سیستانی قبل از انقلاب هم بوده است. انقلاب در حوزه ضرب نشده. اگر ضرب میشد مسئلهها باید عوض میشد و خیلی چیزها باید عوض میشد که این اتفاق نیفتاد. به نظر من جریانها را جدا جدا بیاورید و تبیین اثباتی از جریان داشته باشید بعد آسیبشناسی کنید.
برش دیگر از حوزه را میتوان به مراکز و مؤسسات حاشیهای حوزه نسبت داد که نه حوزوی هستند نه نیستند؛ مانند مؤسسه فتوح. حدود صد مؤسسه در قم هست، این لایه را جدی بگیرید. پیشنهاد چند سال قبل من به دوستان این بود که بیاییم، صد مؤسسه در کمربند حاشیهای حوزهای بزنیم و با هم لینک باشیم و در حوزه هم نرویم. صد حلقه بشویم و به حوزه فشار بیاوریم و این فشار را تا حدی زیاد کنیم تا آنچه را میخواهیم، به دست بیاوریم. الگوی ما مؤسسه آقای مصباح است. اگر حوزوی صرف بود که تا حالا مرده بود. یعنی مؤسسه امام خمینی در حاشیه توانسته است رشد بکند. چون متن حوزه ضعیفتر از این است که بتواند تحمل کند و پرسشهای زمانه را پاسخ دهد و وارد محدوده زمانه شود.
پس در این صورت راحت میشود به آنها چیزی را قبولاند؟
تنها راهش این است که شما این لایهها و مؤسسات حاشیهای را جدی بگیرید. این لایهها توسط جوانهایی اداره میشوند که برآمده از فضای انقلاب هستند و اخلاق و ادبیات دیگری دارند. جسور هستند و ملاحظات و احتیاطهای رایج را ندارند.
گاهی لازم است در حوزه برشهای عرضی بزنیم و هرم درست کنیم و بگوییم در رأس و در لایه مرجعیت ما چند مدل مرجعیّت داریم. در لایة میانی که اساتید سطوح و خارج یک برش بزنیم و در لایة قاعده برشی بزنیم در برشهای عرضی طیفبندی کنیم. مثلاً باید برنامهای برای شناسایی جریانهایی داشته باشید که در حوزه زبان دیپلماسی را بلدند و کار میکنند، مانند دانشگاه ادیان یا سازمان فرهنگ و ارتباطات که بخش اصلی کارشان از طریق روحانیت است. این فضا را برش بزنید و مفصّل در مورد آن تحقیق کنید. بعد متوجه میشوید که در سازمان فرهنگ و ارتباطات چه خبر است رایزنهای ما در خارج از کشور چه کسانی هستند و چه نسبتی با حوزه و انقلاب دارند یا اصلاً نسبتی دارند یا نه؟
این جوری که هزاران هزار دسته میشود؟
خوب بشود. هر روز یکی را روی سایت بزنید. نهایتاً وارد آرشیوتان میشود. الآن اگر کسی بخواهد به سایت رسای اندیشه مراجعه کند میفهمد که میتواند به اعماق حوزه وارد شود و جریانها را بشناسد.
اسم این کار را کار درجه یک می گذاریم، رسای اندیشه با توجه به بودجه و منابع انسانیای که در دست دارد، اگر بخواهد کار درجه دو انجام دهد و اول کلیّات را بگوید بهتر است کدام پروژه را شروع کند؟
من معتقدم یک دهِ آباد به از صد شهر خراب است. وقتی بودجه ندارید کارهای کلان نکنید یک کار کوچک را بردارید و همان را خوب انجام دهید. یعنی یک مؤلّفه را بردارید و در مورد آن شفّاف اطلاعرسانی کنید، مثل جریانهایی که در حوزه با مقوله غرب مواجهه پیدا کردهاند؛ حالا با غربِ فکری، با غرب سیاسی، با غرب فرهنگی، با غرب معرفتی، با غرب سیاسی و... در مورد غرب سیاسی با روحانیونی که دیپلمات هستند صحبت کنید، در مورد غرب فرهنگی سراغ روحانیونی بروید که رایزن فرهنگی در خارج کشور هستند و همین طور در غرب معرفتی، روحانیونی که در رابطه با غرب کتاب نوشتهاند، در غرب علمی روحانیونی که دکترای فلسفه یا روانشناسی غرب دارند شناسایی شوند. یعنی اول لایههای غرب را برش بزنید بعد تحقیق کنید که مواجهه دین ما با این لایهها چگونه است. ما غرب را جدی نگرفتیم؛ سبک گرفتیم و هرروز از آن سنگین میخوریم. ما ازشما انتظار داریم تلاششان را در این مورد بیشتر کند.
اگر در بحث بنیانها نکته یا روشی به نظرتان میرسد بگویید؟
در طرح بنیانهای انتزاعی نمانید. انتزاعی یعنی اینکه نمیخواهد مشکلی را حل کند؛ چون در ذهن گروههایی را ترسیم میکنید و التزامات فکری آنها را بیان میکنید در حالی که مشاهدات شما صورت تحقیق عملی ندارد. اما وقتی انضمامی بحث میکنید یعنی به دیالکتیک آن مبنا و شاخه توجه دارید و بین ریشه و میوه پل میزنید، خیلی بهتر و عینیتر و واقعیتر است. مثلاً مبانی فکری بعضی از این جریانها گفته نشده است و طرف اصلاً فکور نیست. مثل جریان آقای نواب؛ آقای نواب که متفکر نیست و هیچ جا کتاب و مقالهای ندارد. ولی شما نمیتوانید نواب را از حوزه حذف کنید مثلاً طرف دانشگاهی ایجاد کرده و در دانشگاهش استاد سبزی آورده است و من هم دارم در آنجا تدریس میکنم. ممکن است کسی این را ببیند و بگوید آقای نواب رویکرد لیبرال و پلورال دارد. حالا شما مبانی کلی آن را نقد کنید.
مثلاً وقتی شما شروع میکنید که مبناهای جریانها را بشناسید دانشگاهی مانند دانشگاه ادیان در دام شما نمیافتد چون مبنایی ندارد. اگرچه جریان است ولی رصد نمیشود. بعضی از این جریانها مبانیشان معلوم است ولی برخی نه. مثلاً برخی جریان ها بر یک دادة معرفتی در حوزه انسانشناسیِ فلسفی استوارند؛ تخم لقّی است که مولوی وارد اندیشه ما کرد و خلاصهاش این است: «ای برادر تو همه اندیشهای». چرا که دواعیِ عمل، تنها اندیشه نیست. ده علّت بر عمل موثّر است؛ مثل جاه و هوس و موقعیت و شغل و دیگر علل. بلکه تو همه ارادهای و اراده، مقسم اندیشه و عاطفه است.
منطقِ قرآن این است که عمل صالح بعد از ایمان آمده است. یعنی اگر نظر درست شود، ایمان هم درست میشود؟
مگر ایمان، نظری است؟ یعنی پدر بیسواد من که نظر ندارد، ایمان ندارد؟
ممکن است پیری درس نخوانده باشد ولی نظر را که شنیده است؟
اگر شنیده باشد مبنا ندارد. نکتة مهم این است که برای حوزهای که رسالتش تبلیغ است عمل، بیش از اندیشه مهم است؛ قلب باید مهمتر از ذهن باشد. ما بیش از اینکه به تسخیر ذهنها نیاز داریم، به تسخیر قلبها نیاز داریم. الآن در مباحث معرفتیِ فلسفة مدرن غرب، از ذهن به قلب چرخیدهاند. اما حوزه هنوز ذهنی است در حالی که همه چیزِ حوزه، باید قلبی باشد. در قرآن هیچ جا مسئله علم و یقین با ذهن بشر گره نخورده بلکه با قلب بشر گره خورده است.
آقای دکتر با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، امیداوریم که بتوانیم بازهم از نظرات شما استفاده کنیم./924/د102/ج