ایجاد تعادل در شخصیت جامعه بهترین خدمت است
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حجتالاسلام علی صدوقی، پژوهشگر مبانی تربیتی و فرهنگ مهدوی در برنامه شبستان که از رادیو معارف پخش میشد، به بحث رابطه ائمه و خدمت رسانی پرداخت و گفت: ما اگر بتوانیم در جهت ایجاد یک تعادل در شخصیت جامعه، حرکتی انجام دهیم، این بهترین نوع خدمت است.
وی بیان داشت: به این معنا که کاری کنیم که انگیزههای درونی، در راستای رضای خدا در جامعه ما شکل پیدا کند، تا جامعه به یک بالندگی، نشاط و تلاش مضاعف برسد.
وی خاطرنشان کرد: ائمه اطهار (ع) سعیشان این بود که انگیزههای درونی را دامن بزنند؛ یعنی اگر میدیدند حتی یک نفر، به آنها بدی میکند، آن را با بدی پاسخ نمیدادند.
وی ادامه داد: ما معمولاً به کسی خدمت میکنیم که به ما بدی نکرده باشد و از او خوشمان بیاید، در صورتی که ممکن است یک نفر به ما نیاز داشته باشد، در حالی که قبلاً ظلمی هم در حقّمان کرده است، اگر عکسالعملی برخورد کنیم، هویت انسانی نخواهیم داشت، چه برسد به هویت مسلمانی و شیعه بودن، پس ما باید علایق شخصی خودمان را مبنای احسان و خدمت رسانی قرار ندهیم، بلکه به وظیفه خود عمل کنیم.
حجتالاسلام صدوقی ابراز داشت: امام حسن مجتبی (ع) در مدینه بودند، فردی از شام وارد مدینه شد و گفت: پسر علی بن ابیطالب کجاست؟ حضرت را به او نشان میدهند، سپس او هر چه بدی و دشنام از دهانش در میآید، به آن حضرت میگوید.
وی افزود: آن قدر ناسزا میگوید که خسته میشود، هنگامی که میخواهد برای ادامه ناسزا گویی، تجدید قوا کند، امام (ع) از فرصت استفاده میکند، خیلی آرام و متین میگوید: شما اهل اینجا نیستی، کسی را داری یا نه؟ میگوید نه، امام مجتبی (ع) او را به خانهاش دعوت میکند و از او پذیرایی میکند.
وی ادامه داد: این دعوت و مهربانی باعث میشود که نگاه آن فرد، نسبت به خاندان حضرت مجتبی (ع) عوض شود و بگوید: شما خاندان کرمید، این نگاه با حرف زدن عوض نشد، بلکه با خدمت رسانی در جایگاه خودش عوض شد.
وی با ذکر حکایت دیگری گفت: پیامبر اکرم (ص) مجبور بود از مسیری ردّ شود، امّا روی سر او خاکستر یا فضولات حیوانات میریختند، یک روز دیدند چیزی روی سرشان ریخته نشد، فرمود این فرد چه شده؟ گفتند در بستر بیماری است، ایشان برای عیادت وی به خانهاش رفت، میگویند او از خجالت، روپوشش را روی سرش کشید، چون نمیتوانست به آن حضرت، نگاه کند.
این کارشناس حوزوی، همچنین حکایت دیگری از امام سجّاد (ع) نقل کرد و گفت: آن حضرت، در ایام حج به مکه آمدند، راوی میگوید دیدم که امام (ع) نقاب بست و به خدمت حجاج در آمد و کارهای آنها را انجام میداد، به آنها کمک میکرد و مشکلاتشان را حل میکرد، حوائجشان را برآورده میکرد و هر خدمتی که از دستش برمی آمد انجام میداد.
وی افزود: بعد که فاش شد که ایشان امام است، به او گفتند چرا شما نقاب بستید؟ گفتند «اگر من را میشناختند، اجازه خدمت رسانی به من نمیدادند».
وی در پایان خاطرنشان کرد: درسی که این حکایت به ما میدهد، این است که امام (ع) نقاب میبندد که شناخته نشود، این دو معنا دارد یکی اینکه اگر شناخته شود، اجازه نمیدهند به آنها کمک کند، یعنی خدمترسانی و تأمین حوائج دیگران از نظر امام، امتیاز است، دوم اینکه؛ هر چه خدمت مخفیانهتر باشد، ارزشش بیشتر است./9194/پ202/ع