آشنایی با کابالیسم و گسترش آن در کشورهای اسلامی

جوامع انسانی در عصر کنونی، افزون بر گرفتاریهای زندگی، تقابلهای فرهنگی و چالشهای سیاسی، با پدیدههای نوظهور شبه دینی و عرفانی مواجه شدهاند که تضادهای اجتماعی و خانوادگی جدیدی ایجاد کرده است. ظهور قارچ گونه فرقههای شبه دینی و شیطانپرستی و نحلههای عرفانی به حدی است که در نیم قرن اخیر 173 دین و به نقلی دویست آیین، در طول 25 سال اخیر در سراسر جهان اسلام تأسیس گردیده است(1) و در کشورهای غربی نیز متجاوز از هفتصد فرقه رخ گشودهاند و بیش از هزار دین و مسلک در ایالت متحده آمریکا هم اکنون فعالیت میکنند(2). همچنین پنج هزار سایت و چندین هزار کتاب، به ترویج این نوع عرفانها و ادیان ساختگی میپردازند و حدود هزار مرکز آموزش یوگا، انواع کلاسهای ریکی، سایکیک، انرژی درمانی و مدیتیشن در ایران فعال میباشند.
این پدیدههای نوظهور که قطعاً اعتقادات و باورهای مذهبی مردم و به ویژه جوانان را هدف قرار دادهاند، نیازمند بازکاوی مجدّانه است تا همگان سره را از ناسره باز یابند و در دام این عرفانهای ساختگی نیفتند. در عرفانهای اصیل، همواره خداپرستی و خداگرایی محور بوده است. از دیدگاه عرفان، وجود اصیل و حقیقی خداست و آن چه غیر خداست، «نمود» است نه وجود، سایه است نه صاحب سایه.
سالهای پس از رنسانس را میتوان به سالهای افسار گسیختگی جهان غرب در تمامی ابعاد فردی و اجتماعی و جنبههای متعدد منتهی به روابط انسانی توصیف کرد.
پس از برداشته شدن یوق تعالیم متعصب کلیسای کاتولیک از گردن انسان غربی، چند کنش عمده فکری و فلسفی شکل گرفت که شرح آن در حوصله این مقال نمیگنجد؛ لکن آنچه قابل توجه است، رویکردهای متفاوت به مسأله انسان و رابطه او با خدا است که زمینههای شکلگیری بسیاری از جریانهای فلسفی را فراهم میآورد.
نکتهای که نباید از ذهن دور بماند، تأثیرات گسترده مکاتب یونانی و شرقی بر اندیشه متفکران غربی است.
در هر حال با در نظر گرفتن موارد فوقالذکر، دامنه انتقادگرایی به مباحث اصلی توحیدی یعنی جایگاه خدا، انسان و شیطان نیز رسید.
قرنها بعد یعنی در سالهای آغازین قرن بیستم، برخی از عناصر فاسد الاخلاق با اتکا به گرایشها و نظرییهای توراتی و پروتستانی، به صورت مخفیانه جریان «شیطانپرستی» را با ویژگیهایی همچون گناه گرایی، قتل، تجاوزات جنسی، هدم اصول اخلاقی، بیتوجهی به مسائل توحیدی و... پایهگذاری کردند.
اگر چه فطرت خداجوی انسانی عاملی بازدارنده در تمایل یافتن تعداد وسیعی از افراد جامعه انسانی به این جریان شده است، لکن استفاده از موسیقیهای جذاب و متنوع، انجام اعمال خارقالعاده و دور از ذهن، تهی شدن انسان غربی و عصر جدید از معنویت و اتصال به منبع فیض، موجبات گرایش افراد اندکی را به این گروهها فراهم آورد.
نکته حائز اهمیت آن است که علیرغم عدم استقبال عمومی از عضویت در گروههای شیطانپرستی، آموزهها و تعالیم گمراه کنندهای توسط آنها و به وسیله ابزارهایی که توسط قدرتهای بزرگ سیاسی در اختیار ایشان قرار گرفته، منتشر شده و میشود و این گروهها در سراسر جهان همواره به عنوان کانونهای فحشا و فساد شناخته میشوند.
سال 1960 را میتوان به صورت جدی آغاز دور جدید حیات و فعالیت شیطانپرستان در آمریکا دانست. صرفنظر از انواع شیطانپرستی که طی سالیان متمادی در ممالک باستانی، همچون یونان، عراق، ایران و... وجود داشته است. هدف این پژوهش بررسی و مطالعه جریان خاص شیطانپرستی مسیحی است که در سال 1960 میلادی رسماً در کشور آمریکا فعالیت خود را به عنوان یک فرقه و مکتب آغاز کرده است.
نکته ضروری، نقش قابل توجه یک مأمور شناخته شده سازمان مرکزی جاسوسی آمریکا در شکلگیری جریان مذکور میباشد که طی پژوهش به آن اشاره خواهد شد.
آشنایی با کابالیسم
کابالا یا کبالا یا قبالا به معنای «دریافتکردن» و به معنی واقعی کلمه «رسم رسیده» است. کابالا تفسیر رمزگونهای از کتابهای مقدس عبری است.
کابالا نامی است که بر تصوف یهودی اطلاق میشود و تلفظ اروپایی قبّالاه عبری است، به معنی قدیمی و کهن. این واژه به شکل قباله برای فارسی زبانان و عربها است. بیشتر یهودیان ارتودوکس به آیین کابالا(کابالیسم) اعتقاد دارند.
تاریخچه اصطلاح نام «کابالیسم» به درستی مشخص نیست و مورد اختلاف است. برخی سلیمان ابن جبرئیل(1058 -1021 میلادی) و برخی کابالیست اسپانیولی قرن سیزدهم، بهیا بن آشر را اولین اشخاصی میدانند که آیین مخفی و سری عهد عتیق را «کابالا» نامیدند. با این وجود ادله و منابع بسیار قدیمی که برخی از آنها به قرن دوم میلادی باز میگردند، وجود دارند که حاکی از نامهایی به جز «کابالا» بر آیین فوق هستند. با این وجود هم اکنون اصطلاح «کابالا» وصف کننده تمرین آیین و دانش محرمانه یهود است.
مهمترین منابع و کتب کابالیستی که به عنوان ستون فقرات و پایه اصلی «آئین کابالا» در آمدند، شامل مجموعه کتب عبری بهیر به معنای «کتاب روشنایی» و هیچالوت به معنای «کاخها» میشوند که به قرن اول میلادی باز میگردند. نهایتا در قرن سیزدهم میلادی، کتاب زوهر نوشته شد که تفکر و شکل کنونی «آیین کابالا» را تشکیل داد.
بنابر سنت و عقاید کابالیستی، دانش کابالیستها به صورت شفاهی از سوی سه شه پدر(ابراهیم، پسرش اسحاق و نوهاش یعقوب) و دیگر پیامبران قوم یهود(معروف به نوئیم) و حکیمان و ربایهای ارشد یهود منتقل شد. عدهای تاریخچه پیدایش کابالا را به پیش از موسی و از طریق ارتباط مستقیم کاهنان مصری با بیگانگان میدانند. با مهاجرت بنی اسراییل به صحرای سینا، عملا این علم به فلسطین امروزی منتقل شد. در غرب اعتقاد بر این است که استر، همسر دوم خشایارشاه، توانست با استفاده از این آیین شاه را از کشتار یهودیان شوش برهاند که این روز به نام جشن پوریم هنوز بزرگ داشته میشود. کابالا شباهتهای زیادی با عرفانهای شرقی دارد. به خصوص درباره مراحل سیر روحانی مسیرهای درخت حیات، شباهتهایی با هم دارند.
عقاید کابالی
1- کابالیستها معتقد به خدای واحد نیستند. آنها اعتقاد دارند که آدم و حوا، هر دو خدا بودند(خدای نرینه و خدای مادینه)، لذا نسل آنها که طبق تورات تحریف شده، یهودیان هستند، نیز خدا میباشند؛ بنابراین میتوان چنین در نظر گرفت که کابالیستها، یهودیان را خدا میدانند.
2- بر اعتقاد هواداران و معتقدین به آیین کابالا، فهمیدن و درک رموز مخفی در آیین کابالا، باعث میشود تا انسان به صورت روحانیواری به خدا نزدیکتر شود و بدین ترتیب بشریت، قدرت والایی از رموز مخفی خدا که برای دیگر انسانها پوشیدهاست، را پی میبرد.
3- نماد «کابالیستها» روبان قرمز است. همچنین از نمادهای رایج میتوان به ستاره پنج پر(پنتاگرام)، ستاره داوود، کله بز و صلیب شکسته اشاره داشت -کله بز در تقابل با مسیحیت طراحی شدهاست- نماد مسیحیت، گوسفند است.
4- توضیح کابالا درباره آفرینش با آنچه در تورات موجود است، کاملاً متفاوت میباشد و تفسیری مادیگرا و مبتنی بر عقاید مصر باستان بوده و به وجود ابدی ماده عقیده دارد.
محقق آمریکایی «لنس اس. اوینز» در یکی از کتب خود درباره کابالا دیدگاه خویش را درباره ریشه احتمالی این تعالیم چنین بیان میکند:
تعالیم کابالا مفاهیم مختلفی درباره خدا ارائه میدهد که بسیاری از آنها از دیدگاه «ارتودوکس» منحرف، شناخته شدهاند.
اصلیترین انگاره دین یهود این است که «خدای ما یکی است.» اما کابالا ادعا میکند در حالیکه خدا در درجه اعلی و به صورت یگانهای توصیف ناپذیر ـکه در کابالا Einsof به معنای «لایتناهی» نامیده میشودـ وجود دارد، یکتاییاش لزوماً در تعداد زیادی صورت الهی تجلی یافته! تعدد خدایان کابالیستها این را «سیفراث»(sefrroth) به معنای چهرههای خدا مینامند. چگونگی نزول خداوند از مقام یکتای لایتناهی به تعدد خدایان، معمایی است که کابالیستها بسیار در آن تعمق کردهاند. بدیهی است که این تصویر چند چهره از خدا را برای مشرک خواندن کابالیستها باز میکند... .
در خداشناسی کابالیستها نه تنها دیدگاه تکثر خدایان وجود دارد، بلکه خداوند صورت دوگانه مذکر و مؤنث به خود گرفته: Hokhmah، Binah پدر و مادر آسمانی که اولین شکلهای خدایی بودند. کابالیستها برای توضیح چگونگی آمیزش این دو و ایجاد آفرینش بعدی، صراحتاً از استعارههای جنسی استفاده میکنند.
از خصایص جالب این خداشناسی سری این است که بر مبنای آن بشر خلق شده، بلکه خود به گونهای موجودی خدایی است. اوینز این اسطوره را چنین تشریح مینماید:
کابالا تصویر پیچیده خدا را به گونه دیگری نیز نشان میدهد؛ موجود یگانهای شبیه انسان! به گفته یک کابالیست، خداوند اولین انسان ازلی و نمونه اولیه آن بود. انسان خصوصیات درونی، ابدی و الهی و ساختاری مشترکی با خدا دارد.
به عقیده الیوت ولفسون، وقایع مربوط به عصر روشنفکری رنسانس نیز نتوانست عقاید پیشین یهودیان را به طور کامل تغییر دهد. وی بر این باور است که امروزه نیز تعداد زیادی از پیروان کابالا هنوز بر عقاید سنتی یهودیان هستند. ولفسون معتقد است که بسیاری از یهودیان این تغییرات به وجود آمده را زشت میپندارند. به اعتقاد وی، کنکاشهای اخلاقی صاحب نظران، باعث زدودن به مرور باورهای پیشین یهودی در طی عصر رنسانس گردیدهاست.
در زوهر چه گفته میشود؟
کتاب کابالا «زوهر» نام دارد که یک یهودی اندلسی یا اسپانیایی که با برخی از صوفیان مسلمان تبادل نظری داشته است، آن را تحت تأثیر از تصوف اسلامی نوشته است و عمدتاً اثری است که کلیات کابالا را طرح کرده و مبانی نگاه انسان شناسانه و هستی شناسانه کبالیستها برگرفته از این کتاب است که متاًسفانه بابهایی از این کتاب در ایران به صورت کتابچهای کوچک با متنی روان برای تبلیغ هر چه بیشتر این فرقه ترجمه و منتشر شده است.
مفهوم خدا و خلقت در زوهر بر اساسEin - Sof(بینهایت) و ده سفیروت بنا نهاده شده و این عقیده از سِفر یصیرا اخذ شده است. در سِفر یصیرا اصطلاح سفیروث(اعداد) اشاره به عناصر خلقت دارد. این اصطلاح در قبالا معنایی کاملا جدید یافت. از نظر برخی محققان، تحت تأثیر فلسفه نو افلاطونی، سفیراها واسطه در هستی شدند، بدون اینکه ویژگی اصلی خود به عنوان قوای محرک را از دست بدهند. در زوهر، اصطلاح سفیروث به ندرت یافت میشود و نویسنده زوهر اصطلاحات نمادین متعددی را جایگزین آن میکند.
اساس ده سفیروت در زوهر که به سه بخش تقسیم میشود عبارتند از:
1- kete(تاج) در رأس درخت
)Hokhmah-2حکمت) در قسمت منتهی إلیه سمت راستِ درخت
Binah-3(فهم یا معرفت) که در قسمت منتهی إلیه سمت چپ درخت واقع شده است. عنوان مجله انجمن کلیمیان ایران نیز از همین نام برداشت شده است.(Binah)
4- Gedullah(عظمت) یا Hesed(لطف)
5- )Gebhurahقدرت) یا Din(قضاوت)
6- Tipheret(شکوه) یا Rahmim(رحمت)
7- Nasah (ابدیت)
8- Hod (جلال)
9- )Saddiqانسان عادل) یا Yesod(اصل)
10 Maikhut -(قلمرو پادشاهی)
مسأله اصلی در ده سفیرا که با شکل درخت کابالا نمود یافته، طیف شناسی ستونهای سه گانه کابالاست. ستون اول در سمت راست که در واقع ستون رحمت نامیده میشود، نمادی از مرد میباشد. ستون سوم نیز که در سمت چپ قرار گرفته، نمادی از زن است.
ستون وسط در واقع خنثی کننده فشار دو ستون دیگر و خنثی کننده نیروی جنسی مرد و زن است که از تاج شروع میشود و به قلمرو پادشاهی که نمادی از خاک است، ختم میگردد. اما اهمیت این مسأله در این است که قبل از فلسفه رسمی در غرب، چهار فیلسوف، ادعایی علمی مبنی بر ماده اصلی خلق(آب، خاک، آتش و هوا) را مطرح کردند. بنیان علمی و فلسفی غرب در درختواره کابالا کاملا نهادینه شده و این مسأله و روابط آنها کاملا به صورت ریاضی آمده و مطرح شده است.
در عرفان قبالا، خداوند در ده سفیروت که تجلیات الهیاند، خود را آشکار میسازد. این سفیراها با یکدیگر «عالم یکپارچه» حیات الهی یا «عالم وحدت» را شکل میدهند. سفیراها «تاجهای عرفانی پادشاه مقدس» نامیده میشود. «خدا آنهاست و آنها خدا هستند». سفیراها ده اسم فراگیر خدایند که با هم اسم اعظم را شکل میدهند. معتقدند اینها «وجوه پادشاه» میباشند.(توجه داشته باشید که چگونه نام پادشاه را جایگزین خدا کردهاند؛ این روش یکی از روشهایی است که فرعونهای مصر با استفاده از آن خود را خدا نامیده و به مردم القاء میکردند که فرعون مساوی است با خدا) به عبارت دیگر، سفیراها جنبههای مختلف خدایند. سفیراها ده مرحله از عالم باطنی هستند که از طریق آن، خدا به «شخینا» نزول میکند. اینها لباسهای الوهیت و شعاعهای نورند که به پایین فرستاده میشوند.
باید دانست که پیروی از کابالا، به معنای تبعیّت بیچون و چرا از خاخامها است و در واقع یک کابالیست، غلام حلقه به گوش خاخامها میباشد. برای اثبات این مطلب، به موارد زیر که از کتاب ظُهَر انتخاب شد، بنگرید:
خداوند، با خطوط سیمای یهودیان، خود را بر روی زمین آشکار میسازد(یعنی یهودیان، تجسم زمینی خدا میباشند).
پاو(یهودی) الوهیّت جهان است.
دستورهای خاخامها را باید ما فوق احکام پیامبران در نظر گرفت.
سخنان خاخامها، سخنان خدای حیّ است.
حکمی که خاخام صادر نماید، برای خدا قانون حساب میشود.
سریال حضرت یوسف و کابالیستها
در سریال حضرت یوسف کاهنان معبد آمون به مدیریت آنخماهو، کاهن اعظم در برابر حکومت حضرت یوسف صف آرائی کردند که در فضای جادوگری و پیشگویی و تعبیر خواب و غیره سیر میکردند و با این علوم و سیاستی که داشتند، صاحب قدرت و نفوذ بالایی در کشور مصر شدند و دین مصریان باستان برگرفته از دکترین آنها بود و گویا حکومت سرسپرده و آمریکایی حسنی مبارک، فرعون معاصر مصر به این سریال اعتراض کرده و مقام معظم رهبری از سازندگان این سریال قدردانی کردند.
بله سریالی که برخی از عوام الناس از آن به یوسف و زلیخا یاد میکردند، حاوی افشاگریهای تاریخی و سیاسی متعددی بود؛ این سریال به اجداد معنوی فراماسونهای امروزی اشاره داشت!
یک سؤال عجیب
آیا هرگز از خود پرسیدهایم که تصویر اهرام مصر روی اسکناس یک دلاری ایالات متحده آمریکا چه کار میکند!؟ خوب طبیعتا هر کشوری باید تصویر آثار باستانی خودش به عنوان نماد ملی روی اسکناسش حکاکی کند و اصلا معنی ندارد که مثلا روی لیره ترکیه علامت تخت جمشید یا مسجد تاج محل باشد! برای جواب این سؤال باید گفت که این به عمل حساب شده گردانندگان کابالیست حکومت ایالات متحده بر میگردد؛ به تعلق خاطری که به اجداد معنوی خودشان یعنی ماسونهای کابالیست باستان «که گویا اهرام مصر رو ساختند» داشتند! بله درست است اهرام مصر به حکومت آمریکا خیلی مربوطتر است از تخت جمشید به حکومت پهلوی یا جمهوری اسلامی.
فراماسون به چه معناست؟
فراماسون یا فریماسون به معنی بنایان یا معماران آزاد است؛ یعنی کسانی که اصول معماری آزادانه خودشان را دارند. این معماری از بنای یک ساختمان کوچک تا کره زمین و حتی هر کره دیگری که بشود میل طبیعی و سیری ناپذیر یهود را ارضا کند را شامل میشود. معماری هم تلاش آنهاست و هم شعارشان و هم به عنوان سمبل و هم به عنوان یکی از مأموریتها در چارت سازمان مخفی آنها قرار دارد.
تاریخچه و اتهامهای کابالیستهای دجالیست
همان طور که خواندید، تاریخچه این گروه به قبل از زمان حضرت یوسف و فراعنه و به نقلی به زمان اولین سالهای بعد از طوفان و یا حتی قبل از آن میرسد. این گروه همانی هستند که سالها بعد از صف آرایی در برابر حضرت یوسف، نزدیک بودن ولادت پسری به نام موسی را به فرعون وقت گزارش دادند و به او گفتند که وی حکومت او را نابود خواهد کرد. سپس فرعون را تحریک کردند که همه فرزندان پسری که در بنیاسرائیل به دنیا میآید را بکشد؛ اما موسی به خواست خدا در آغوش فرعون بزرگ شد! پس وقتی متوجه شدند که نتوانستهاند حضرت موسی سلام الله علیه را بکشند، مزورانه ادعای اسلام کردند و با او از نیل گذشتند و در میان بنیاسرائیل اجر و قرب یافتند؛ آنگاه وقتی حضرتش به میعاد پروردگارش در کوه طور رفت و ده روز تأخیر کرد، به فرض اینکه ایشان رحلت کرده است، یکی از اینها به نام سامری گوسالهای را ساخت که صدای گاو میداد و بنیاسرائیل را به پرستش آن دعوت کرد که از این راه قصد سروری بر این قوم را داشت!
باز هم سالها گذشت و آنها ولادت حضرت عیسی را پیش بینی کردند؛ در برابر مریم موضع گیری کرده و آنگاه که ایشان به نبوت رسید، پس از یک نبرد طولانی همه جانبه در لباس خاخامهای یهود برای ایشان حکم اعدام صادر کردند؛ اما به خواست خدا حضرت عیسی نیز از حیله آنها در امان ماند و در مکان نامعلومی مخفی شد که تا امروز در کنار حلقه مفقوده و مرموز انبیاء الهی، یعنی حضرت خضر علی نبینا و علیه السلام به حیات پربرکت خود ادامه میدهد تا با امام مهدی صلوات الله علیه ظهور نمایند و در دادگستری دادیار، امین ایشان باشند.
آنها پس از چندی با نزدیک شدن ولادت حضرت محمد بن عبدالله صلوات الله علیه و آله و سلم در قالب قبیلههای بنیقریضه و بنینظیر در حجاز ساکن شدند و قریش را تحت نظر گرفتند. آنها به دنبال کسی بودند که با همه اهل مکه و حتی قریش تفاوت داشت. «عبدالله»؛ او اسم تقریبا نامأنوسی داشت؛ اسمی که پدرش یعنی عبدالمطلب که از حنیفان و یکتاپرستان بود، برایش انتخاب کرده بود و پیدا کردن او در میان قومی که همه بت پرست بودند، کار سادهای به نظر میرسید و چون بر مبنای پیش بینیهای آنها و بشارتهای عیسی در انجیلی که تحریف نکرده بودند، پدر پیامبری بود که سیطره آنها بر جهان را به مخاطره خواهد انداخت، قبل از ولادت فرزند عظیم الشأنشان ایشان را به شهادت رساندند.
پس همین که حضرت محمد صلوات الله علیه و آله و سلم به دنیا آمد، عبدالمطلب یا ابوطالب عموی آن حضرت بلافاصله مخفیانه ایشان را در صحرا به حلیمه سپردند «البته در کتاب دینی شما آمده است که این به خاطر خشکسالی بوده، اما باید پرسید که اگر در مکه و مدینه خشکسالی بوده، حتما خشکسالی در بیابان بیشتر بوده است»! همان طوری که آمده است حلیمه نیز از خشکسالی در رنج بود؛ ولی با گرفتن آن حضرت سینه خشکیدهاش پر از شیر شد و قوت زندگی شان تأمین شد! پس آن حضرت مخفیانه بزرگ شد تا به حدی رسید که با هوشمندی و حضور در میان جوانان بنیهاشم، به طور طبیعی در امان باشد. اما به محض بعثت آن حضرت با مشرکان متحد شده و برای نبرد در مقابل آن حضرت ایستادند و وقتی دیدند از جنگ نیز طرفی نخواهند بست، به گونهای دیگر وارد شدند که مثلا اولی و دومی را از آینده آگاه کردند و با سیاستهایی به جان اسلام انداختند و یکی از آنها به نام ابوهریره اعلام اسلام کرد و او را بزرگ کردند؛ به طوری که هزاران حدیث ساختگی را بر علیه ریشه و مبنا و دنبالههای اسلام جعل کرد و احادیثی که از او رسیده است، بیش از همه احادیثی است که از چهار خلیفه و عایشه نقل شده است!
به طور یقین اگر بیشتر بررسی شود رد پای کابالیستها را تقریبا در تمام فجایع جهان اسلام از رحلت غریبانه و مرموز، (شهادت) پیامبر خاتم و پشت پرده فاجعه کربلا تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام که توسط سندی ابن شاهک ظاهرا یهودی، در زندان به شهادت رسید و بعد از آن تا جنگهای جهانی در جهان مسیحیت، به وضوح کامل خواهد رسید.
ایلومیناتی
یک گروه زیرزمینی تقریبا 300 نفره کابالیست که خود را مالکان جهان میدانند، با نقاب اسلام و بیشتر مسیحیت و بیشتر از همه با نقاب یهود زندگی میکنند! بسیار بیرحم، بسیار منظم و بسیار حساب شده عمل میکنند. تقریبا همه آمریکا و کشورهای جهان را در چنگ دارند. شیطان پرستی را نیز همین گروه به وجود آورده است و نمادهای شیطان پرستان در بسیاری از موارد با کابالیستها و فریماسونها یکسان است.
دجال
موجودی که در آخرالزمان ادعای خدائی میکند و میگوید منم خدای شما، از زمین گیاه میرویانم و از آسمان باران نازل میکنم نمادی از او بر روی همان هرم 13 طبقه بر روی یک دلاری آمریکا حک شده است. او یک چشم است و چشم او چشم چپ است؛ از او به یک موجود دیجیتال نیز تعبیر کردهاند. در هر موی خر او هزارن ترانه است و او یکی از 30 دجال است؛ هم زمان با ظهور امام زمان ظهور میکند و...
نفوذ کابالیسم در میان مسلمانان
ماسونیسم و جریان مداوم فراماسونری، از زمانهای دیرین و در اعماق قرون وسطی، ماسونها و بنّایان و معماران کلیساها که در آن عصر سلطه کلیسا، به ساختن کلیساها میپرداختند، چون خود را بندگان مقرب خدا و آباد کننده معابد الهی میدانستند، مدعی شدند اگر پاپها، کشیشها، راهبان و قدیسان برگزیدهترین بندگان خدا هستند، ما نیز دستکم در آخر صف آن بندگان مقرب هستیم؛ باید با دیگر مردمان(کشاورزان و پیشهوران) فرقی داشته باشیم و موفق شدند فرقه ماسونیسم را تأسیس کنند.
پیدایش چنین جریان فکری در آن روز اروپا که نظام فئودالی کلیسائی بر همگان حتی بر پادشاهان مسلط بود و همه مردم را برده کلیسا میدانست، هیچ توجیهی نداشت؛ مگر بر اساس نوعی «باطن گرائی» و توجیهات صوفیانه؛ توجیههایی که اجازه میداد یک طبقه دیگر در کنار طبقه اشراف و طبقه کلیسا، ایجاد شود و بر طبقات ممتاز جامعه افزوده گردد.
پس از سقوط نظام سلطه کلیسا که کلیسا سازی از رونق افتاد، لژها(کلاسهای) ماسونی، به محفلهای خصوصی و محرمانه طبقه اشراف تبدیل گشت.
ماسونها در آموزشهایی که در کلاسها(لژها) به آن میپرداختند، علاوه بر آموزش معماری و بنائی، آموزشهای دینی نیز داشتند. بدیهی است که این تعلیمات با تعلیمات رسمی کلیسا متفاوت بوده و الّا نیازی به تکرار آنها در لژها نبود.
با تبدیل لژهای ماسونی به لژهای فراماسونی، جنبه صوفیانه کابالیسم یعنی «تسامح در اصول و ارزشهای دو دین یهودی و مسیحی» -توجه فرمائید: مسیحیان که اساس اصول فروع دینشان را از تورات میگیرند و تورات کتاب عهد عتیقشان است، اول یهودی هستند، سپس مسیحی- کاملاً بر لژها مسلط شد. زیرا آموزشهای معماری از بین رفته بود.
کابالیسم در صورت و ماهیت فراماسونری کاملاً با اصول و فروع اولیه کابالیسم، تا به امروز ادامه دارد و هنوز هم جنبه محرمانه و راز و رمز آلود بودن خود را از دست نداده است. که باز در دو بستر جریان دارد:
1- فراماسونری در اروپا و همه جوامع غربی، ابزاری است برای اتحاد مسیحی و یهودی و واقعاً در افق «فرا مسیحی و فرا یهودی» کار میکند و هر وقت لازم شد، نسخهها و بل تصمیمهای خود را برای مقابله با دیگر ملل، ارائه میدهد.
2- نقش فراماسونها در جوامع دیگر مثلاً در مصر، ایران و ترکیه و هر کشور غیر غربی، برای از بین بردن دین جامعهها و تربیت شخصیتهای برجسته آنها بر اساس تعالیم و اصول کابالا میباشد.
تصوف در هر جامعه(در میان همه مردمان جهان با نژادها و ادیان مختلف) آیین اشرافهای راحت طلب بوده و هست؛ خواه در قالب کابالیسم و خواه در قالب صوفیان ما و خواه در هند و چین و مصر باستان یا یونان باستان و...
فراماسونری یک جریان مخفی و محرمانه در اروپا است. زیرا آنان کابالیسم را همان طور که گفته شد، خردمندانه کنترل میکردند و در میان جوامع دیگر نیز یک جریان مخفی و محرمانه است؛ زیرا یک جنگ نرم است.
اصول کابالیسم همان اصول فراماسونی است؛ البته با رنگی متفاوت در جزئیات.
کابالا در چهار مرحله از تاریخ
1- از مصر باستان و یونان باستان تا سالهای پس از حضرت موسی(ع)، حوالی سال 1400 پیش از میلاد.
2- از سالهای پس از موسی(ع) تا «اسحاق کور» 1160- 1235 میلادی؛ کابالا تا زمان فعالیت اسحاق کور به عنوان یک فکر اهریمنی، مخفی، محرمانه و به اصطلاح به شدت حالت زیر زمینی داشته است.
در این زمان همان طور که اشاره رفت، ناتوانی دو دین مسیحی و یهودی در مقابل اسلام، یک نیاز اجتماعی در زمینه روان اجتماعی اروپا به یک آیین سوم و جدید آماده کرده بود که اسحاق کور از این شرایط اجتماعی استفاده کرد و تا حدودی کابالا را گر چه در شعاع محدود آشکار کرد.
آیا اسحاق کور یک یهودی بود یا یک مسیحی؟ معلوم نیست و در هر صورت همان طور که ماهیت کابالا اقتضا دارد، او فراتر از هر دو آیین میرفته است.
اسحاق کور از اهالی جنوب فرانسه بود که معمولاً خیزشگاه اندیشههای نو در جامعه اروپایی است؛ اما نظر به شرایط آن روزی اسپانیا که مسیحیان و انبوه یهودیان در خط مقدم جبهه زیر سم اسبان مسلمانان پایمال میشدند، نو آوری اسحاق کور بیشترین مشتریان را در اسپانیا داشت.
3- از اسحاق کور تا نهمانیدس آشکار شدن و رواج کابالا همچنان پیش میرفت و در مبارزه با مسلمانان به کار گرفته میشد؛ هم در عرصه جنگ نرم و هم در زمینه جنگ فیزیکی، که زمام این آشکار شدن را نهمانیدس به دست گرفت و توانست نیروی دو دین رسمی، نیروی نظامی دولتهای مسیحی و نیروی نژادی و ناسیونالیسم یهودی و بالأخره کوتاه آمدن پاپ و واتیکان را در برابر کابالا، به دست آورد.
موسی بن نهمان معروف به نهمانیدس متولد 1194 متوفای 1270 که نام اسپانیائی او «بناستروگ داپورتا» است، یهودی اسپانیائی، به چهار مقام بزرگ رسید:
الف: به بزرگترین سمت رهبری دینی یهود در اسپانیا رسید؛ یعنی به ریاست بالاترین سمت دین رسمی در میان یهودیان جهان.
ب: به مقام و سمت رهبری عرفان یهودی یعنی کابالیسم رسید؛ سمتی که «ربی» نامیده میشد. او شهر «گرونا» را به مرکز آموزش و فعالیت کابالیسم تبدیل کرد؛ مرکزی که علاوه بر پرورش افراد کابالیست، با انبوه رسالههای کابالی، کابالیسم را در سرتاسر ایبری منتشر کرد و از آن جا به دیگر مناطق اروپا تا حدودی علنی، نفوذ داد.
ج: نهمانیدس موفق شد علاوه بر رهبری رسمی دین و رهبری کابالیسم، همکاری و حمایت بیدریغ «مه یربن تودروس ابولافی» را که رئیس قومی و نژادی و اقتصادی یهودیان انبوه اسپانیا بود، به خود جلب کند.
از نو باید یاد آوری شود: در شرایط آن روز ریاست قومی بر یهودیان اسپانیا، به مثابه ریاست بر همه یهودیان جهان بود؛ هم به دلیل کثرت یهودیان در اسپانیا و هم به دلیل حساسیت جایگاهی که آنان در مقابل مسلمانان داشتند.
د: نهمانیدس به مقام مشاورت جیمز اول، پادشاه مسیحیان رسید و علاوه بر مشاورت، دوست محبوب و مورد علاقه او نیز بود.
همان طور که اشاره شد، این «مثلث اتحاد» جریان جنگهای چند قرنی اندلس را به نفع مسیحیان و یهودیان، تغییر داد.
نهمانیدس کارهای زیر را نیز انجام داد:
1- زمینه را طوری فراهم کرد که برای اولین بار در تاریخ، یک یهودی وزیر مالیّه جیمز اول شد؛ یهودیای به نام «جودا لاکاوالریا»، وزیر یهودی در دولت مسیحی.
2- او فعالیتهای جنگ نرم برای به فساد کشیدن پسران و دختران جوان مسلمان، را توسعه و شدّت بخشید که مهمترین آن در دو زمینه بود:
الف: علاوه بر محصولات تاکستانهای مسیحیان، تاکستانهای مسلمانان را نیز اجاره کرده و همه محصولات آنها را به شراب تبدیل کرده و به اصطلاح امروزی در کافی شاپها به طور تقریباً رایگان در اختیار جوانان مسلمان قرار میدادند.
ب: مطابق اصلی از اصول کابالا که خواهد آمد، زنان و دختران مسیحی و یهودی را در اختیار جوانان مسلمان قرار میدادند و آنان را هوسباز و بیغیرت به بار میآوردند.
توضیح: برنامه جنگ نرم با همه اصول و فروعش پیش از به قدرت رسیدن نهمانیدس نیز بود. نهمانیدس به همان میزان که توانست کابالیسم را علنی کند، به همان مقدار نیز بر کمّ و کیف جنگ نرم افزود.
3- مطابق قراردادی که میان اعضای سه گانه مثلث مذکور برقرار بود، هر شهری را که از مسلمانان میگرفتند، به یهودیان واگذار میکردند و این خود نشان میدهد که جمعیت یهودیان تا چه حدودی در اسپانیا بوده است و بیتردید در هیچ جای دنیا این کثرت را نداشتهاند.
4- جیمز اول که به عنوان فرمانده نظامی جنگ موفق شده و به لقب «جیمز فاتح» ملقب گشته و جنگهای او به «جنگهای باز پس گیری» موسوم شده بود، همگی در اثر اتحاد مثلثی بود که نهمانیدس ایجاد کرده و با انبوه رسالههای کابالیستی، از مرکز «گرونا» به همه جا پخش میکرد و این فتوحات نظامی در جادهای پیش میرفت که برنامه استراتژیک جنگ نرم، آن را صاف کرده بود.
جنگهای جیمز اول از سال 1229(627) هجری قمری، شروع شده است؛ البته در آن زمان مسلمانان از نظر داخلی نیز دچار اضطرابات و درگیریهای شدید بودند. آیا میتوان با قاطعیت گفت جنگ نرمی که مثلث مذکور به راه انداخته بود، نقشی در درگیریهای داخلی مسلمانان داشت؟ و اگر داشت تا چه حدودی؟
این تردید درباره «ایجاد اختلاف به طور مستقیم در میان سران و زمامداران نظامی مسلمانان» است؛ اما دخالت به معنی فاسد کردن مسلمانان و از بین بردن غیرت، حمّیت، تعصب و دافعه جامعه مسلمان اسپانیا، یک امر مسلّم است؛ همان طور که در بالا بیان شد.
آن روزها رفاه پرستی و عیاشی جامعه مسلمان عرب در اسپانیا و نیز روشنفکریشان به معنی «سنّت شکنی» در اثر برنامههای مذکور و نفوذ دادن کابالیسم در لباس تصوف مثلاً اسلامی، کار خودش را کرده بود.
5- نهمانیدس سه اسم و نام برای خود برگزیده بود:
الف: نامی که بافت ادبی و اصطلاحی آن عربی و اسلامی است: «موسی بن نهمان».
ب: نامی که بافت ادبی و اصطلاحی آن یونانی است: «نهمانیدس».
ج: نام اسپانیایی: «بناستروگ داپورتا».
اصول مسلّم کابالا
اصل اول: هوخمه(=حکمت): تسمیه اهریمنیترین فکر با هوخمه و حکمت.
اصل دوم: وحدت در عین کثرت؛ اولین اصل در خداشناسی کابالا این است که خداوند در درجه اعلیا، یگانه و «احد» است؛ اما در درجه دوم متعدد و متکثّر است. کابالیستها این درجه دوم را «سفیرات» مینامند.
اصل سوم: تقسیم کار میان خدایان؛ خدایان که زیر نظر «الله» کار میکنند، هر کدام بخشی از کائنات و امور مربوط به آن بخش را اداره مینمایند.
اصل چهارم: صحیح دانستن تناقض؛ یکی از اصول کابالیسم همان طور که از اصل دوم نیز پیداست، باطل ندانستن تناقض است که همه اصول و فروع آن بر این اصل استوار است.
در تاریخ بشر و در تاریخ ملل و نحل و در تعقل هر انسان عاقل، جنون و دیوانگیای بزرگتر از این نبوده و نیست که فرد عاقلی تناقض را صحیح بداند.
اصل پنجم: خدایان مؤنّث؛ اصل دیگر کابالیسم وجود خدایان مؤنّث است. این عنصری است که از «سازمان الهههای یونان باستان» برگرفته شده است.
اصل ششم: تعامل و همکاری میان خدایان؛ حتی پارتی بازی تحت عنوان شفاعت، مثلاً درباره یک انسان، میان خدایان بر قرار است.
اصل هفتم: ازلی بودن مخلوقات در قالب ویژهای که یکی از اصول کابالیسم است؛ بدین شرح: همه مخلوقات، همه اشیائی که به وجود آمدهاند یا به وجود میآیند و یا خواهند آمد، همگی پیش از پیدایش شان در عالم باطن وجود داشتهاند و هیچ چیز مسبوق به عدم نیست و همین طور هر حادثه طبیعی و هر حادثه اجتماعی و هر رفتار انسانی.
اصل هشتم: فیضان وجود خدا؛ یعنی وجود خدا بر وجود اشیاء کائنات، فیضان دارد و در وجود هر چیز سریان دارد(وجود خدا در همه چیز هست) و این یکی دیگر از اصول کابالیسم است.
صهیونیسم و شیطانیسم
در این فصل به رابطه میان صهیونیسم و یهودیت و ارتباط آن با شکلگیری و دوام شیطانیسم میپردازیم. لازم به ذکر است که متون دینی یهود و عمدهترین عامل ایجاد این نحله فاسد فلسفی و فرهنگی(بخوانید ضد فرهنگی) بوده است.
3ـ1 خواه ناخواه متون یهودی منبع برداشت برای مسیحیان نیز قلمداد میشوند و نگاه خاصی یهودیت به شیطان، تأثیرات فراوانی را بر مسیحیت داشته است.
کابالا بخش رمزآلود و بسیار سری دین یهودی طی 500 سال اخیر محسوب شده و عمده تحولات جهان توسط کابالیستها دنبال میشود.
کریستف کلمب و همکارانش همگی کابالیست بودند و از فنون جادوگری کابالایی و منجمان آن در راه پیدا کردن قاره آمریکا بهرهبرداری نمودند. کابالا عمیقًا بر برخی باورهای خرافی، همچون جادوگری استوار است و رسماً برای آن تقدس قائل است و این عمدهترین نقطه اشتراک شیطانپرستی در گذشته و حال است.
هماکنون اصطلاح کابالا وصفکننده تمرین آیین و دانش محرمانه یهود است. مهمترین منابع و کتب کابالیستی که به عنوان ستون فقرات و پایه اصلی آیین کابالا درآمدند، شامل مجموعه کتب عبری بهیر(به معنای کتاب روشنایی) و هیچالوت(به معنای کاخها) میشوند که به قرن اول میلادی باز میگردند. نهایتاً در قرن سیزدهم میلادی، کتاب زوهار نوشته شد که تفکر و شکل کنونی آیین کابالا را تشکیل داد.
دکتر عبدالله شهبازی نویسنده مجموعه کتابهای زرسالاران یهودی و پارسی و متخصص تاریخ، در پایگاه خود درباره فرقه کابالا مقاله جامعی دارد و دیدگاههای وی با آنچه در دانشنامه ویکی پدیا آمدهاست، متفاوت است.
شهبازی در رد این ادعا میگوید:
شهبازی دیرینه مکتب کابالا را به اوایل سده سیزدهم میلادی محدود کرده و ماقبل آن را گرتهبرداری یهودیان از مکتب فیلو اسکندرانی در فرهنگ هلنی و فلسفه یونانی و کپیبرداری از آموزههای عرفانی مکتب اسلام میداند.
وی در قسمت دوم مقاله خود مینویسد:
وی در جایی از قسمت اول مقاله خود درباره گذشته تصوف یهود، پیش از ظهور کابالا، مینویسد: مشارکت یهودیان در نحلههای فکری رازآمیز و عرفانی، به فیلواسکندرانی در اوایل سده اول میلادی میرسد.
سپس میافزاید:
این استاد تاریخ در انتهای بحث خود میافزاید:
مناسک جنسی در فرقه کابالا
مسأله دیگری که در فرقه کابالا حائز اهمیت است، مناسک جنسی این فرقه است که از نیمه سده هجدهم و بر اساس آموزههای فردی به نام یعقوب بن یهودا لیب، که با نام یاکوب فرانک(1719 ـ 1726) شهرت دارد، ظهور کرد.
یاکوب فرانک شاخه فرانکسیت فرقه کابالا را بر بنیاد میراث شاخههای متعلق به شابتای زوی و ناتان غزهای بنا نهاد. وی که به یک خانواده ثروتمند تاجر و پیمانکار یهودی ساکن اوکراین تعلق داشت و همسرش نیز از یک خانواده ثروتمند تاجر بود، در جوانب به طریقت کابالا جذب شد. کتاب ظُهَر(Zohare؛کتابی که موسیبن شم تاولئونی در سالهای 1280 ـ 1286میلادی نوشت و با تدوین این کتاب، تصوف رازآمیز کابالا به صورت یک نظام فکری و عملی سازمانیافته و منسجم درآمد و شکل نهایی یافت) را خواند و به عضویت شاخه شابتایزوی در آمد. در دسامبر 1755 فرانک از سوی سران فرقه دونمه، برای تصدی ریاست این فرقه در لهستان به همراه دو خاخام، راهی زادگاه خود شد. فرانک در رأس فرقه شابتای، در پودولیا قرار گرفت؛ ولی کمی بعد، در ژانویه 1756 کارش به رسوایی کشید.
زمانی که فرانک و پیروانش در یک خانه در بسته مشغول اجرای مناسک جنسی مرسوم در فرقه شابتای بودند، به علت باز شدن تصادفی پنجرهها، مردم مطلع شدند و...
یکی از مواردی که توانسته از کابالا به شیطانپرستی راه یابد، نماد پنتاگرام یا ستاره پنج پر است که در بخش بعدی اشاره بدان خواهد شد. این نماد به مثابه ابزاری برای جادوگران کابالیست مورد استفاده قرار میگرفته است.
همچنین شنیدنی است که بخش عمدهای از بازیگران و خوانندگان فحشا محور جهان، همچون مدونا، کابالیست میباشند. مدونا سال 2005 رسما عضویتش را در گروههای کابالا اعلام کرد و نام یهودی استر را بر خود نهاد.
نقطه دیگر اشتراک کابالا با شیطانپرستی دیدگاه جنسی این دو است که در هر دو نحله فاسد لذت جنسی در اولویت قرار دارد.
بنیانگذاران کابالا همان افرادی هستند که سپس نهضتی را با عنوان پرستش زنان تشکیل دادند که میتوان به صراحت آن را یک جریان شهوتمحور خطاب کرد.
این گروه جریانی را در ادامه بنا نهاد تا رابطه جنسی نه به مثابه یک عمل برای تداوم نسل، بلکه در راستای هدف انسان در زندگی به آن نگاه شود.
برخی از کارشناسان بر این باورند که کابالیستها ذائقه جنسی مردان و زنان را در سراسر عالم دستخوش تغییر و تحول به سمت توحش قرار دادهاند؛ مانند تغییر جنسیت مایکل جکسون و...
اگر چه ذکر سایر توضیحات مناسب این نوشتار ارزیابی نمیشود، لکن یادآوری این نکته ضروری است که یهودیان و صهیونیستها به شدت از سخن راندن در باب کابالا پرهیز دارند و امروز تنها یک کتاب فارسی در این خصوص قابل دسترسی بوده و در صفحات مقالات اینترنتی نیز تا دو سال قبل به جز کابالا شدن مدونا خبری در دسترس عموم قرار نداشت.
نمادها
در بررسی نمادهای متعلق به شیطانپرستی، خط بسیار روشنی از ارتباط صهیونیسم و شیطانیسم به وضوح قابل مشاهده است.
در برخی از نمادها که به عنوان نگین انگشتر، گردنبند، تصاویر بر روی دستبندها، پیراهن، شلوار، کفش، ادکلن، ساعت و... درج شده و از جمله به ایران اسلامی نیز راه یافته است، مورد بررسی و معرفی قرار میگیرد:
اگر نوشته وسط نماد یعنی(Satanism) به معنای شیطانگرایی به همراه دایره حذف کنیم، آن وقت یک ستاره پنجضلعی بر جای میماند که همان نشانه ستاره صبح یا پنتاگرام(pentagram) باقی میماند.
این همان ابزاری است که در نجوم کابالایی مورد استفاده قرار میگرفت و انواع آن در علائم شیطانپرستی دیده میشود.
این سمبل نیز همان پنتاگرام است؛ با فرق اینکه انواع آن گاه پنجضلعی وارونهsnvertedpentagram)) یا دیو (Buphomet) و به شکل در میان نمادهای شیطانپرستان به چشم میخورد.
درمیان پنتاگراهای قبلی تصویر سر یک بز تعبیه شده است که اقدامی ضد مسیحی، به این معناست که مسیحیان معتقدند که مسیح همچون یک بره برای نجات ایشان قربانی شده است و با توجه به اینکه ایشان بز را نماد شیطان و در برابر بره میدانند این آرم را انتخاب کردهاند.
/9456/702/ر
کارشناس ارشد زبان و ادبیات عرب؛
حسین ساعدی
منابع :
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- یحیی جهانگردی«دین هیونیزگیت»، مجله هفت اقلیم،شماره1،ص 9
2- همان منبع، ص 2.
مکتب کابالا نیز به دو بخش حکمت نظری و " حکمت علمی تقسیم میشود. در تصوف کابالا بحثهای مفصلی درباره خداوند و خلقت وجود دارد که مشابه عرفان اسلامی است به ویژه در تاکید فراوان آن بر مفهوم نور و مراحل تجلی آن.
بسیاری از مفاهیم آن [کابالا] شکل عبری مفاهیم رایج در فلسفه و عرفان اسلامی است. در واقع اندیشهپردازان مکتب کابالا، به دلیل زندگی در فضای فرهنگ اسلامی و آشنایی با زبان عربی، به اقتباس از متون مفصل عرفان اسلامی دست زدند و با تاویلهای خود به آن روح و صبغه یهودی دادند. این کاری است که یهودیان در شاخههای متنوع علوم و دانش انجام دادند. برای نمونه باید به مفاهیم هوخمه (حکمت)، کدش (قدس)، نفش(نفس)، نفش مدبرت(نفس مدبره)، نفش سیخلت(نفس عاقله)، نفش حی(نفس حیاتبخش)، روح و... در کابالا اشاره کرد.
این واژه به شکل قباله برای ما آشناست. پیروان آیین کابالا یا کابالیستها این مکتب را دانش سری و پنهان خاخامهای یهودی میخوانند و برای آن پیشینهای کهن قائلاند. برای نمونه، مادام بلاواتسکی رهبر فرقه تئوسوفی، مدعی است که کابالا (قباله) در اصل کتابی است رمزگونه که از سوی خداوند به پیامبران، آدم و نوح و ابراهیم و موسی نازل شد و حاوی دانش پنهان قوم بنیاسرائیل بود. به ادعای بلاواتسکی، نه تنها پیامبران بلکه تمامی شخصیتهای مهم فرهنگی و سیاسی و حتی نظامی تاریخ چون افلاطون و ارسطو و اسکندر و غیره، دانش خود را از این کتاب گرفتهاند. مادام بلاواتسکی برخی از متفکرین غربی، چون اسپینوزا و بیکن و نیوتون را از پیروان آیین کابالا میداند.
کابالا نامی است که بر تصوف یهودی اطلاق میشود و تلفظ اروپایی کباله عبری است به معنی قدیمی و کهن.
برابر نظریات کارشناسان ملل و نحل این فرقه تحت تاثیر عرفان و تصوف اسلامی در اثر همنشینی مسلمانان آندلس با برخی از یهودیان تشکیل شده است.
کابالا یا قبالا یا همان تصوف یهودی آیینی است که به نوع خاصی از ریاضتهای شیطانی یهودیت دلالت دارد.
2ـ1 در مکاشفات نیز به عدد 666 عدد مقدس شیطانپرستان اشاراتی شده و آن عدد وحش توصیف شده است که باید شمرده شود.
از منظر یهودی و نقش آنها در شکلگیری شیطانپرستی چند نکته ذیل قابل توجه است.
1ـ1 براساس آموزههای یهودی و عبرانی شیطان نه یک موجود بد، بلکه یک فرشته خادم برای آزمایش انسانها است.
همانطور که میدانید یهودیان معتقدند زن را شیطان خلق کرده، یعنی مرد توسط خدا خلق شده و مرد در حالی که تنها و افسرده بود، کنار آب نشسته بود و به صورت کاملا برهنه تصویر مرد در آب افتاده بود؛ سپس شیطان آمد و با دست زدن به آب، تصویر زن را از آب گرفت! بنابر آنچه در کابالاست، مرد نمادی از آتش و زن نمادی از آب میباشد؛ همچنانکه از عنصر سوم به پنجم در ستاره پنتاگرام(ستاره پنج پَر) را نیز نماد زن میگیرند. ستون دوم هم که حد وسط ستون سمت راست و چپ میباشد، نماد بیجنسیتی است و در آن از سمبل هوا یا نفَس استفاده میکنند.