شماره 33 دوهفته نامه الکترونیکی باب الجواد منتشر شد
خبرگزاری رسا ـ سی و سومین شماره دوهفته نامه الکترونیکی باب الجواد(ع) با هدف تولید و نشر آثار مرتبط با امام رضا(ع) در موضوعات مختلف در فضای مجازی منتشر شد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، شماره 33 دوهفته نامه الکترونیکی بابالجواد(ع) شامل سخن سردبیر، مناسبتنامه، داستان، عیون اخبارالرضا، خاطره، معرفی کتاب و مقاله، بازنشر، مقاله و مشاهیر مدفون در حرم در فضای مجازی به منتشر شد.
وبلاگ شهر رضا، دل نوشتههای من برای امام رضا(ع) و ضامن آهو از موضوعات مطرح شده در بخش حدیث یار و موضوعاتی همچون آداب مسافرت، آفتاب هشتم، من تو را می خوانم، غبار حرم، چه بخواهیم، آداب زیارت و امام رئوف نیز در قسمت پاکدستها و رهتوشه این دوهفته نامه الکترونیکی قابل مشاهده است.
زیارت آنلاین، آیینه نگار، پنجره فولاد، حدیث یار، شماره های پیشین، اخبار، پیوندها و تبلیغات از دیگر بخشهای این شماره است که بخش معرفی وبلاگها در سبک جدیدی به معرفی کامل وبلاگهای رضوی میپردازد و در بخش اخبار، هر روز اخبار مرتبط با امام رضا(ع) پوشش داده شده است.
در بخش آیینه نگار پوسترها و عکسهای جذاب و دیدنی از فاطمیه، یا زهرا، شهادت، یا ثامن الحجج، یا هادی، کلمه التوحید، حضرت عشق، یا فاطمه معصومه(س)، یا حضرت عبدالعظیم(ع)، مولود کعبه، یا موسی بن جعفر، هدیه میلاد، بارگاه هشتم، دخیل و خورشید بر نیزه آورده شده که با بهترین کیفیت قابل مشاهده و دانلود است.
صدای اذان
در بخش داستان این دوهفتهنامه در ذیل موضوعی با عنوان صدای اذان آمده است: سر سفره صبحانه نشستهاند که یاد خوابش میافتد، پنیر را روی لقمه نانش میمالد و میگوید: دیشب خواب دیدم حرم امام رضا بودم.
شوهر و دخترش نگاهشان را از تلویزیون به طرف او برمیگردانند، به دخترش اشاره میکند و میگوید: تو هم بودی، حرم خیلی خلوت بود، دو تا پسر بچه هم بودن، داشتن برای امام رضا نامه مینوشتن که بندازن داخل ضریح، مریض بودن، نامه مینوشتن برای شفا گرفتنشون، یه خانومی هم اونجا بود که داشت بقیه نامهها رو میخوند. انگار مأمور بود از طرف امام رضا.
لقمهای را که در دستش مانده، روی سفره میگذارد و اشکهایش را پاک میکند و ادامه میدهد: چسبیده بودم به ضریح و احساس میکردم الان هر چی از امام رضا بخوام، حتما مستجاب میشه.
شوهر و دخترش هر دو آهی میکشند و همزمان میگویند: خب، میگوید: داشتم فکر میکردم بهترین چیزها را بخوام که بیدار شدم، همون موقع صدای اذان هم بلند شد، دختر به چشمهای پراشک مادرش نگاه میکند، جرعهای از چایی سردش را سر میکشد و میگوید: خیره انشالله.
مشاوران خوب
در بخش دیگری از این دوهفتهنامه با موضوع خاطره میخوانیم: پریشان در صحن حرم میدوید و از خدام حرم سراغ مردی را میگرفت که چشمانی روشن داشت، میگفت یکی از خادمین حرم است دقیق نمیدانست چه روزی او را دیده است، حتی صحن را هم یادش نبود تنها میگفت: چشمانش آبی بود همین.
جلوتر رفتم نگاهش کردم چشمانش پر از اشک شده بود، سلام کردم و ماجرا را از او پرسیدم، اشکهای چشمانش را پاک کرد و گفت: خیلی پریشان بودم نمیتوانستم با کارم کنار بیایم، دوسال بود که عین استخوانی در گلو کارم برایم معضل شده بود و نمیتوانستم با آن کنار بیایم نه میتوانستم با آن بسازم نه میتوانستم آن را کنار بگذارم.
تا اینکه دو هفته قبل امام رضا(ع) ما را به پابوسی خود قبول کرد و من همراه خانواده به پابوسی آمدم، از آقا خواستم که راهی را جلوی پای من بگذارد و من را راهنمایی کند، در یکی از شبها در رواق امام خمینی(ره) در حلقههای معرفت متوجه شدم که آستان قدس مشاوران خوبی دارد با خودم گفتم که خدا را شکر میتوانم مشکلم را حل کنم.
چند روز گشتم تا بالاخره آدرس را پیدا کردم، در صحن جمهوری شب تا صبح بیدار نشستم تا بتوانم به مرکز مشاوره بروم و با مشاور خوبی حرف بزنم.
ساعت به دیدار نزدیک میشد و باید مرکز را پیدا میکردم، پیش خادمی با چشمانی روشن رفتم با سلام از او آدرس مرکز مشاوره را پرسیدم نگاهی به من کرد و با انگشت گنبد آقا را نشان داد و گفت نگاه کن آن دو گلدسته را میبینی، آنجا مرکز مشاوره است اولین گلدسته مادرت است و دومین گلدسته پدرت، بهترین مشاورانی که میتوانند تو را راهنمایی کنند.
من خیلی ناراحت شدم آنقدر ناراحت شدم که گریه کردم و به صحن انقلاب رفته به آقا شکایت کردم و کلی گله که مگر من چه میخواستم که شما اینگونه جواب من را دادین.
دو روز گریه میکردم تا آنکه با اصرار خواهرانم ماجرا را به آنها گفتم و مشاورهای از آنها گرفتم که تا آن موقع هیچ مشاوری اینقدر خیالم را راحت نکرده بود.
من تکلیفم را فهمیدم و راهم را متوجه شدم و حالا آمده ام تا از قاصد بهترین مشاور تشکر کنم، مسیر را خوب به من نشان داد، ناگهان صدای دختر جوانی او را به سمت خود خواند: بیا از دفتر کارت است با تو کار دارند.
مژده امام به اسحاق
در بخش عیون اخبارالرضا(ع) دوهفتهنامه الکترونیکی بابالجواد روایتی از اسحاق بن عمار نقل شده که امام صادق علیه السلام چنین فرمودهاند: «اى اسحاق مى خواهى به تو مژده دهم؟
اسحاق گوید: عرض کردم: بله، قربانت گردم اى پسر رسول خدا، حضرت فرمودند: ما صحیفهاى به املاء رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و خط امیرمؤمنان علیهالسلام بدست آوردهایم که در آن چنین آمده است: «بسم اللَّه الرحمن الرحیم این، نامهاى است از جانب خداوند با عزت و قدرت و علیم» و سپس بقیه حدیث را مانند حدیث قبل ذکر کرد جز اینکه آخر حدیث را این گونه نقل کرد: سپس امام صادق علیه السلام فرمودند: اى اسحاق، این، دین ملائکه و رسل است، آن را از غیر اهلش مصون و مخفى بدار، خداوند تو را حفظ کند و احوالت را اصلاح نماید، سپس فرمودند: هر کس به این مطالب متدین شود از عقاب خداوند عزوجل در امان خواهد بود».
حضرت عبد العظیم حسنى نیز از جدش على بن حسن بن زید بن حسن علیه السلام روایت کرده است: «عبد اللَّه نوه امام صادق علیه السلام از قول پدرش محمد و او از جدش امام صادق علیهالسلام نقل کرده است که امام باقر علیهالسلام فرزندان خود را جمع کرد.
عموى آنها، زید بن على علیهالسلام نیز حضور داشت سپس دست نوشتهاى به خط امیرمؤمنان علیهالسلام که کلام پیامبر و به دستور خود را به آنها نشان داد که در آن چنین نوشته شده بود: (این نوشتهاى است از جانب خداوند عزیز و حکیم)، حدیث لوح تا آنجا که مى گوید: و آنان هستند که هدایت یافتهاند.
آخرش هم نوشته شده عبد العظیم گفت: از محمّد بن جعفر فرزند امام صادق علیهالسلام که این مطالب را از پدرش شنید ولى باز هم قیام کرد جاى تعجب است، سپس گفت: این راز خدا و دین او و دین ملائکه اوست، آن را از غیر اهلش مصون و مخفى بدار».
جابر بن عبد اللَّه انصاریّ گوید: «به خدمت حضرت فاطمه علیها سلام مشرف شدم، در مقابل حضرت لوحى قرار داشت که نورانیت آن، نزدیک بود چشم را کور کند در آن لوح 12 اسم دیده مىشد، سه اسم در روى لوح، سه اسم پشت آن و سه اسم در آخر آن و سه اسم در کنار آن، آنها را شمردم، دوازده نام بود، پرسیدم: اینها اسامى چه کسانى است؟ فرمودند: اینها اسماء اوصیاء است، اولین آنها پسر عمویم و یازده نفر بقیه، از اولاد من هستند که آخرین آنها «قائم» است.
جابر ادامه داد: در سه موضع از آن لوح نام محمد، و در چهار موضع از آن نام «على» دیده مىشد.»
حسن بن محبوب از ابى الجارود از امام باقر علیهالسلام از جابر بن عبداللَّه انصارى نقل کرده است که جابر گفت: «خدمت حضرت فاطمه علیها سلام رسیدم و در مقابل آن حضرت لوحى قرار داشت که اسامى اوصیاء در آن بود، آنها را شمردم، دوازده نام بود، آخرین آنها «قائم»، سه تن از آنان «محمد» و چهار تن «على» بود، درود بر ایشان».
سند حدیث در کافى و خصال نیز به همین ترتیب است، با این حال سند قابل تأمل است، زیرا حسن بن محبوب در سال 151 متولد شده است و ابو الجارود از تابعین بوده است و خیلى بعید است که حسن بن محبوب از ابو الجارود روایت نقل کند، زیرا اصلا هم عصر نبودند و همزمان زندگی نمیکردند.
احتمالا حسن بن محبوب با یک واسطه از ابو الجارود نقل کرده است و آن واسطه نیز ظاهرا محمد بن سنان بوده است.
سی و سومین شماره دوهفته نامه الکترونیکی باب الجواد(ع) به همراه چهار شماره پیشین، به مدیرمسؤولی و سردبیری زهرا باقری در فضای مجازی به نشانی اینترنتی www.baboljavad.com بارگذاری شده و قابل استفاده برای علاقه مندان است./907/ت302/پ
ارسال نظرات