۰۲ اسفند ۱۳۹۱ - ۰۹:۲۸
کد خبر: ۱۵۷۲۹۲
متن کامل گزارش ویژه اتاق فکر لابی صهیونیستی؛

ولایت فقیه نقطه وصل حزب‌الله به ایران است

اندیشکده واشنگتن با انتشار گزارش مفصل و ویژه‌ای به بررسی ارتباط حزب‌الله لبنان و نیروی قدس سپاه در کشورهای مختلف جهان از منظر تحلیل گران خود پرداخته است.
رژيم صهيونيستي

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، نحوه تنظیم گزارش به گونه‌ای است که شاید کمترین مطابقتی با واقعیات موجود در خصوص حزب‌الله و نیروی قدس سپاه نداشته باشد. چه اینکه تنها به عنوان نمونه، حزب‌الله لبنان طی سال‌های گذشته به موفقیت‌های چشمگیری در داخل در راستای حفظ ثبات و امنیت داخلی این کشور داشته و هم در برابر تجاوزات رژیم اسرائیل در جنگ 33 روزه و آزادسازی جنوب لبنان نیز بدون شک پیروز میدان بوده است.

مارتین ایندیک سفیر سابق آمریکا در اسرائیل و از بنیانگذاران لابی صهیونیستی (آیپک)

به گزارش مشرق، موسسه سیاست خاورمیانه واشنگتن – مشهور به اندیشکده واشنگتن از جمله اندیشکده‌های وابسته به لابی صهیونیستی در آمریکاست که در سال 1958 «مارتین ایندیک» یکی از مدیران و بنیانگذاران آیپک و سفیر سابق آمریکا در اسرائیل راه‌اندازی کرد. این مرکز به یکی از اتاق‌های فکر مهم و تاثیرگذار بر سیاست‌های خاورمیانه‌ای دولت آمریکا و رژیم اسرائیل تبدیل شده است. اندیشکده واشنگتن یکی از قدرتمندترین مراکز نفوذ لابی اسرائیل در آمریکاست و اعضای سرشناسی از جمله رابرت مک‌فارلین، پال ولفوویتز و ریچارد پرل در آن عضویت داشته یا دارند.

اندیشکده واشنگتن از مهمترین مراکز نفوذ لابی اسرائیل در آمریکا

متن کامل این گزارش در ادامه برای آشنایی با سطح نازل تحلیل و میزان اشراف اندک و اطلاعات نادرست مهمترین اتاق فکر لابی صهیونیستی در ادامه بدون دخل و تصرف در متن آن آمده است:

در ماه ژانویه 2010، نیروی قدس- واحد ویژه سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران (IRGC)- تصمیم گرفت که به همراه حزب‌الله، گروه اصلی همپیمانش، مبارزه جدید و خشونت‌آمیزی را آغاز کنند و نه تنها اسرائیل، بلکه آمریکا و دیگر اهداف غربی را هدف قرار دهند. از آن زمان، این دو سازمان در کنار همکاری با یکدیگر ، در اجرای عملیات در سرتاسر جهان نیز از همدیگر پیشی گرفته‌اند.

این گزارش با نادیده‌گرفتن شکست‌های پی در پی اسرائیل در منطقه و اختلافات داخل کابینه این رژیم مدعی شده است: شگفت‌انگیزتر از همه این که اقدامات هر دو سازمان تا چه حد ناشیانه بوده است: نه تنها در انتخاب اهداف هیچ دقتی نکرده بودند بلکه در اجرای حملات نیز هیچ مهارتی به خرج نداده بودند. اما مدتی بعد، این دو گروه تصمیم گرفتند که عملیات‌های خود را حرفه‌ای کنند، و تجهیزات هوایی بدساختشان خیلی زود جایش را به موفقیت‌های عملیاتی دادند. در حقیقت، یکی از عملیات‌های عجیبشان، اگر به خاطر وجود تصادفی یک مخبر مخفی دولت آمریکا نبود، بطور موفقیت‌آمیز اجرا می‌شد: یک فرد ایرانی آمریکایی فروشنده خودروهای کارکرده که در اکتبر 2012 به همدستی با مأموران ایرانی برای ترور سفیر عربستان در آمریکا اقرار کرد.


با وجود شواهد بسیار مبنی بر ساختگی بودن توطئه ترور سفیر عربستان و نبود هیچگونه مدرک مستند و موید ارتباط فرد یاد شده با ایران، تحلیل‌گران اتاق فکر لابی اسرائیل بار دیگر ایران را به دست داشتن در این ترور متهم می‌کنند. منصور ارباب سیر اندکی پس از دستگیری اعتراف کرد که با نیروی قدس همکاری داشته است، اما آزمایش های بالینی بر روی وی نشان داد وی مبتلا به اختلال شخصیتی دو قطبی بوده است: اقرار منصور ارباب سیر به این جرم، بیش از آن‌ که به رفع ابهامات کمکی کند، گره‌های جدیدی به ماجرا افزود. پرونده بسته شد، اما دولت‌های آمریکا و انگلیس رد این توطئه را در منشاءش یعنی تهران گرفتند و فرمانده نیروی قدس را به خاطر سرپرستی این توطئه در لیست سیاه قرار دادند. در حقیقت، مقامات آمریکایی از پیش از این نقشه آگاه بودند. ارباب سیر نه تنها اقدام به استخدام یک قاتل کرده بود که در حقیقت مخبر اداره مبارزه با مواد مخدر آمریکا بود، بلکه بلافاصله پس از دستگیری به نقش خود در این توطئه اقرار کرد و با یکی از بستگان نزدیک خود، از مشاوران نیروی قدس، سردار غلام شکوری تماس گرفت. در این مکالمه تلفنی، که مأموران نیز آن را شنود می‌کردند، شکوری اصرار کرد که نقشه باید هر چه سریع‌تر عملی شود. "سریع این کار را بکن. دیر شده."

منصور ارباب سیر

آزمایش ها نشان  داد وی دارای اختلال روانی شخصیت دو قطبی است

اما چرا نیروی قدس، که به خاطر دلاوری در عملیات‌ها حتی در بین دشمنانش نیز مشهور است، تا این اندازه برای پیش بردن عملیاتی که به وضوح معیوب است اصرار دارد؟ بنا به گفته یکی از یکی از روان‌پزشکان دولتی، ارباب سیر دارای شخصیت ضعیفی بوده که دوست داشته مهم باشد، و پسر عمویش او را برای انجام این توطئه ترغیب کرده است. پرسش اصلی این است که، نیروی قدس چه نقشه‌ای در سر داشته است؟

بنا به گفته مدیر اطلاعات ملی آمریکا، این نقشه "نشان می‌دهد که برخی از مقامات ایرانی- احتمالاً از جمله رهبر این کشور ‌آیت‌الله خامنه‌ای- تغییراتی در روش خود ایجاد کردند و اکنون نسبت به اجرای عملیات حمله در آمریکا در پاسخ به اقدامات واقعی یا خیالی آمریکا که حکومت را تهدید می‌کند اشتیاق بیشتری پیدا کرده‌اند". مقامات اطلاعاتی آمریکا بر این باورند که این تغییر روش به ژانویه 2010 بازمی‌گردد، زمانی که نیروی قدس تصمیم گرفت با همکاری حزب‌الله اقدام به مبارزه‌ای خشونت‌آمیز با تمرکز بر اسرائیل و نیز آمریکا و دیگر اهداف غربی بکند.

مسیر مبارزات نیروهای حزب‌الله در سال 1983 با حمله به اهداف غربی در لبنان آغاز شد، و سپس با حملات در خارج از کشور به منظور تلافی اقداماتی که منافع حزب الله و ایران را تهدید می‌کرد، یا به منظور فشار بر دولت‌های خارجی برای آزاد کردن عاملان دستگیرشده ادامه یافت. هر از گاهی نیز، از جمله بمبگذاری‌ةای سال‌های 1992 و 1994 در آرژانتین، منافع حزب‌الله در اجرای حملات در خارج از کشور به واسطه منافع مشترک با ایران شدت می‌یافت. این منافع یکسان به عملیات مشترکی انجامید- از جمله بمباران 1996 برج‌های الخُبر در عربستان سعودی- که قدرت هر یک از طرفین را تقویت و توانشان را در حالت متحد بیشینه ساخت.

در طول این رابطه‌ی همواره صمیمی میان ایران و حزب‌الله، دور از ذهن نیست که فرمانده نیروی قدس یا دیگر مقامات بلندپایه ایران از حزب‌الله خواسته باشند که خیز بردارد و پاسخ حزب‌الله نیز این بود که "تا کجا؟". تا حدی، یکی از کارکردهای اتحاد نزدیک میان رهبر ارشد حزب‌الله و حکومت روحانی ایران همین بوده است.

اما اعتقاد رهبران حزب‌الله به ولایت فقیه تا چه حد راسخ است؟ دبیر کل حزب‌الله، سید حسن نصرالله در این خصوص گفته است: "موضوع ولایت فقیه و امامت جوهر دکترین مذهبی ماست، و هر گونه اهانتی به آن را اهانت به مذهبمان تلقی می‌کنیم." اما یکی دیگر از دلایل این رابطه نزدیک وابستگی مالی، مادی و سیاسی حزب‌الله به ایران است. سالیان سال، چشم حزب‌الله به دستان پرسخاوت ایرانیان بوده است تا سالیانه 100 تا 200 میلیون دلار به آن‌ها کمک کنند. اما این گشاده‌دستی با قید و بندهایی برای حزب‌الله، نماینده نظامی اصلی پان شیعه تهران، نیز همراه بوده است.

سید حسن نصرالله:

"موضوع ولایت فقیه و امامت جوهر دکترین مذهبی ماست، و هر گونه اهانتی به آن را اهانت به مذهبمان تلقی می‌کنیم."

با این که حزب‌الله از مبارزه نظامی و خشونت‌آمیز و اقدامات انتحاری خود علیه اسرائیل دست برنداشته، و با وجود تنش‌های ادامه‌دارش با غرب، از زمان بمباران برج‌های الخبر به حمله خاصی علیه منافع غربی مبادرت نکرده بود. از آن گذشته، حزب‌الله تحت فرماندهی عماد مغنیه، بسیار تلاش کرده بود تا نسبت به ایران تا حدودی استقلال پیدا کند. در اواسط سال 2008، چهار ماه پس از ترور مغنیه، یکی از مقامات اطلاعاتی اسرائیل این‌گونه نتیجه‌گیری کرد که "حزب‌الله همیشه بنا بر خواسته ایران عمل نمی‌کند". اما تحت فرماندهی جانشینان مغنیه، مصطفی بدرالدین و طلال حمیه، گویا نقش ایران بار دیگر پررنگ شده است.

در فوریه سال 2012، مدیر اطلاعات ملی آمریکا، جیمز کلپر، رابطه میان حزب‌الله و ایران را "نوعی توافق شراکت، که ایرانیان در آن سهم بیشتری دارند" توصیف کرد. این "شراکت استراتژیک"، بنا به گفته مدیر مرکز ملی مبارزه با تروریسم متیو اوسلن، محصول تکاملی درازمدت از دهه 80 است، زمانی که حزب‌الله تنها یکی از نمایندگان ایران بود. اوسلن در ادامه می‌گوید که این دو هویت – حزب‌الله و قدس - دست در دست هم "اهداف مشترکشان را علیه اسرائیل و آمریکا" پیگیری می‌کنند.

بدون شک، حزب‌الله در طی این سال‌ها در اقدامات نظامی و عملیاتی بسیاری، از بمبگذاری در آرژانتین و عربستان سعودی گرفته تا توطئه‌هایی در جنوب شرقی آسیا و آفریقا، دست داشته است. اما توانایی حزب‌الله برای ادامه این فعالیت‌ها به دلیل یک اقدام تروریستی که از جانب آن‌ها نیز صورت نگرفته بود با موانعی روبه‌رو شد. حملات القاعده در 11 سپتامبر 2001، نقطه عطفی برای حزب‌الله، گروهی تروریستی که پیش از این رخداد مسئول بیشتر تلفات آمریکایی‌ها بود، تلقی می‌شود.

حزب‌الله که به هیچ وجه دلش نمی‌خواست در مرکز هدفگیری "جنگ علیه تروریسم" واشنگتن قرار گیرد، گویا عمداً تصمیم گرفته که از عملیات‌های بین‌المللی خود عقب‌نشینی و تمامی تلاشش را بر حمله به اهداف اسرائیلی متمرکز کند. اما با این که بمبگذاری سفارت برای مدتی به حالت تعلیق درآمد، حزب‌الله حمله به منافع اسرائیل، فرستادن عوامل نفوذی به اسرائیل برای گردآوری اطلاعات و انجام عملیات، و حمایت از منافع ایران، از جمله آموزش نظامیان شیعه عراقی پس از سقوط رژیم صدام، را همچنان پیگیری کرده است.

اما در فوریه 2008 ترور عماد مغنیه به ظهور دوباره بازوی عملیاتی بین‌المللی حزب‌الله، که بدون تردید توان پیشینش را دوباره به دست خواهد آورد، انجامید- به خصوص وقتی با اطلاعات ایران و عوامل نیروی قدس دست در دست هم دهند. اما وقتی سازمان جهاد اسلامی- اکنون تحت فرماندهی بدرالدین و حمیه- در ابتدا اقدام به تلافی ترور مغنیه کرد، عملیات رضوان (که به افتخار نام دیگر مغنیه، حاج رضوان)، با دشواری‌های پیاپی روبه‌رو شد. این بدبیاری‌ها در نهایت سبب شد که ایران و حزب‌الله درباره چگونگی آغاز جنگی سه‌لایه و در سایه، با هم و جداگانه، علیه منافع اسرائیل، یهودیان، آمریکا، و گاهی انگلیس در سرتاسر جهان را دوباره ارزیابی کنند.

ارزیابی دوباره جایگاه حزب‌الله در زرادخانه ایران

وقتی نصرالله وعده "جنگی علنی" در انتقام ترور مغنیه داد، مقامات اسرائیل به سرعت اقداماتی احتیاطی - از صدور هشدار سفر به اتباع خود گرفته تا اقدامات نفاق‌افکن پنهانی- در تقابل با سه سناریوی احتمالی در پیش گرفتند. این سه سناریو از این قرارند: 1) حمله به مقامات بلندپایه کنونی یا پیشین اسرائیل در خارج از این کشور؛ 2) حمله به دیپلمات‌های اسرائیلی در حال انجام مأموریت در کشورهای دیگر؛ یا 3) حمله به مکان‌های وابسته به اجتماع‌های یهودیان خارج از اسرائیل، همچون بمبگذاری 1994 انجمن دوجانبه اسرائیل و آرژانتین (AMIA - آمیا) در بوینس آیرس. آن‌ها آن قدر عاقل بودند که هشدار نصرالله را پشت گوش نیندازند.

با این حال، هرقدر هم که نصرالله نسبت به چنین عملیات‌هایی متعهد بود، سازمان جهاد اسلامی تجربه کافی در این زمینه نداشت. بنا به همین دلیل، رهبران حزب‌الله پس از حملات 11 سپتامبر، شبکه‌های جهانی عوامل خود را کاهش دادند. و این گونه به نظر می‌رسد که تمرکز "شراکت استراتژیکی" که طی ده سال گذشته با ایران داشته را معطوف به تأمین بودجه، آموزش و مسلح کردن شبه‌نظامیان حزب‌الله، کرده است. بنابراین، حزب‌الله از یک سو با کمبود منابع و توان ناکافی جهت انجام عملیات در خارج از کشور مواجه بود، و از سوی دیگر فقدان مغنیه را برای رهبری عملیات‌ها احساس می‌کرد.


اقدامات امنیتی سختگیرانه پس از حملات 11 سپتامبر حزب‌الله را بر آن داشت تا در کشورهایی با شرایط امنیتی آزادانه‌تر دست به انجام عملیات بزند تا کشورهای گوش‌به‌زنگ غربی. اما حتی همان موقع هم، با وجود حمایت شدید عوامل نیروهای قدس، تعدادی از عملیات‌های حزب‌الله در کشورهایی همچون آذربایجان، مصر و ترکیه با شکست‌های شرم‌آوری مواجه شد، که اولینشان شکست افتضاح‌آمیز توطئه مه 2008 در باکو بود، که طی آن چندین عملیات چشمگیر، از جمله بمب‌گذاری در سفارتخانه‌های اسرائیل و آمریکا، به شکست انجامید. پس از این حادثه تعدادی از کارکنان نیروی قدس بی‌سروصدا آزاد شدند اما دو تن از عوامل حزب‌الله مورد پیگرد قانونی قرار گرفتند. اندکی بعد، عملیات مشابهی نیز در مصر و ترکیه، و نیز عملیات ربودن اسرائیلی‌ها در اروپا و آفریقا، عقیم ماند.

خنثی شدن نقشه حمله در سپتامبر 2009 در ترکیه رخدادی سرنوشت‌ساز برای برنامه‌ریزان حزب‌الله و حامیان ایرانی‌شان بود. با وجود حمایت‌های لجستیکی گسترده نیروی قدرس از آن نقشه، عاملان حزب‌الله باز هم از به سرانجام‌ رسانیدن این توطئه باز ماندند. در این بین، اواخر سال 2009، ایران بیشتر به موضوعاتی همچون مبارزه با خطراتی که برنامه هسته‌ای نوظهورش را تهدید می‌کند تمایل نشان می‌داد تا مسائلی همچون تلافی مرگ مغنیه. در این مدت سانتریفیوژهای ایران از کار افتاد؛ برخی از افسران سپاه پاسداران دست از همکاری کشیدند، و در نهایت در ژانویه 2010 پروفسور ایرانی فیزیک مسعود علی محمدی بیرون از منزلش در تهران در اثر انفجار یک بمب جاسازی‌شده کشته شد.

-------------

بنا به گزارش مقامات اطلاعات اسرائیل، رهبران خشمگین ایران پس از مرگ محمدی به دو نتیجه رسیدند: 1) جهاد اسلامی حزب‌الله باید توانمندی‌های عملیاتی‌اش را باز احیا کند و 2) سپاه پاسدارای جمهوری اسلامی دیگر نمی‌تواند در اجرای حملات تروریستی در خارج از کشور تنها بر حزب‌الله اکتفا کند. اکنون باید عوامل نیروهای قدس را برای انجام عملیات، و نه فقط برای حمایت لجستیکی از نیروهای حزب‌الله، اعزام کند. تهران درحال حاضر بیش از آن که ناراحت دانشمندان از دست‌رفته‌اش باشد، در پی بازسازی وجهه آسیب‌دیده خود است- تصویر ایرانی که آن قدر ضعیف شده که دیگر حتی قادر به محافظت از دانشمندان خود در داخل کشور نیست.

حال حزب‌الله و قدس یکدیگر را به خاطر شکست عملیات‌ها در این دو سال، که اوج آن عقیم ماندن حمله در ترکیه و شکست توطئه‌ای دیگر در اردن در ژانویه 2010 بوده، مقصر می‌دانند. بدرالدین و حمیه، به دستور نصرالله، "در ژانویه 2010 تجدیدنظر عملیاتی گسترده‌ای کردند که به تغییرات عظیمی در درون سازمان جهاد اسلامی در مدت شش ماه انجامید." در این مدت، عملیات‌های سازمان جهاد اسلامی به حالت تعلیق درآمدند و تغییرات عمده‌ای در ساختار کارکنان ایجاد شد. عاملان جدیدی را از میان برجسته‌ترین اعضای جناح نظامی حزب‌الله برای آموزش‌های اطلاعاتی و عملیاتی به خدمت گرفتند، و عاملان کنونی سازمان جهاد اسلامتی را به پست‌های جدیدی منتقل کردند. در همین زمان، سازمان جهاد اسلامی شروع به سرمایه‌گذاری در زمینه توسعه توانمندی‌ها و کسب تجربه‌های اطلاعاتی کرد، که از سال 2001 وقتی تصمیم گرفت فرماندهی عملیات را به دست گیرد رو به افول رفته بود.

یکی از اقدامات حزب‌الله برای سامان دوباره سازمان جهاد اسلامی، انجام مذاکرات مفصل با مقامات ایرانی به منظور تبیین نقش حزب‌الله در نقشه بزرگ‌تر ایران برای برنامه‌ریزی جنگی در سایه علیه منافع اسرائیل، آمریکا، انگلیس و کشورهای حوزه خلیج فارس بود. تصمیم گرفته شد که بنا بر این نقشه، عملیات‌های متعددی در جهت اهداف گوناگون صورت گیرد، از جمله تلافی ترور مغنیه، تلافی حمله‌های متعدد به برنامه هسته‌ای ایران، و متقاعد ساختن نیروهای غربی که حمله به ایران مساوی است با حملات تروریستی نامتقارن در سرتاسر جهان.

بدین منظور، تصمیم‌گیرندگان ایران مبارزه‌ای خشونت‌آمیز بر مبنای تهدیدی سه‌لایه علیه این موارد آغاز کند: توریست‌های اسرائیلی، شخصیت‌های دولتی (سیاستمداران، مقامات بازنشسته)، و اهدافی که در بافتی وسیع‌تر نماینده اسرائیل یا اجتماع یهودیان هستند (رهبران اجتماع یهودیان، شرکت‌های اسرائیلی مطرح). در این مبارزه، وظیفه حمله به توریست‌های اسرائیلی- اهداف نرم- به حزب‌الله محول شد و حمله به منافع اسرائیل، آمریکا، انگلیس یا کشورهای حوزه خلیج فارس بر عهده نیروی قدس گذاشته شد. مأموریت دوم را واحد ویژه عملیات‌های خارج از کشور معروف به واحد 400 انجام خواهد داد.

کمپین وحشت سه‌لایه ایران

در ابتدا، به نظر نمی‌آمد که استراتژی تروریستی جدید ایران، و بازسازی کامل سازمان جهاد اسلامی، تأثیر چندانی داشته باشد. در مارس و سپتامبر 2010، مقامات چندین نقشه محرمانه نیروی قدس را در آذربایجان و ترکیه، به ترتیب، خنثی کردند. در مه 2010، مقامات کویت چند فرد کویتی، لبنانی و غیره را که مظنون به جاسوسی، زیر نظر داشتن منافع نظامی آمریکا، و در اختیار داشتن مواد منفجره برای حمله بودند بازداشت کرد.

در این بین، حال و روز حزب‌الله نیز دست کمی از قدس نداشت. رهبران سازمان جهاد اسلامی که برای اثبات توان عملیاتی تازه‌شان طاقتشان طاق شده بود، به نصرالله فشار آوردند که به آن‌ها اجازه دهد درخارج از کشور حمله‌ای را ترتیب دهند. در آوریل 2011، دفتر مبارزه با تروریسم اسرائیل هشداری رسمی در رابطه با سفر در تعطیلات عید فصح به کشورهای اطراف دریای مدیترانه و خاور دور صادر کرد و از نقشه‌های ایران و حزب‌الله خبر داد.


در حقیقت، این هشدار نوعی افشای برنامه‌ریزی‌شده از سوی اطلاعات اسرائیل بود تا نقشه حزب‌الله را برای حمله به توریست‌های اسرائیل در قبرس برملا و در نطفه خنثی کند. مقامات اسرائیلی به مطبوعات گفتند که رئیس سازمان جهاد اسلامی، طلال حمیه، به دستور نصرالله و فرمانده نیروی قدس، قاسم سلیمانی، در نظر داشت نقشه این حملات را به همراه گروه کوچکی از ژنرال های مورد اعتماد، از جمله "مرد دست راست و محافظ شخصی حمیه، احمد فئید" و همچنین "مهندس انفجار" علی نجم‌الدین و متخصص بمب مالک عوید"، اجرا کند.

گزارش شده است که مجید الذکور، اسنادی ساختگی را به وجود آورده، در شرایطی که حمایت‌های لجستیکی از تاجران لبنانی و ترک می‌رسید. با توجه به نقش حزب‌الله در چیدمان سه‌لایه کنونی، نصرالله آشکارا از این که مردم ممکن است به اشتباه تصور کنند که حملات حزب‌الله علیه توریست‌های اسرائیلی بهترین اقدامی بوده که حزب الله می‌توانسته در انتقام از قتل مغنیه انجام دهد راضی نیست. چندروز پس از انتشار گزارش‌ها از نقشه قبرس در رسانه‌ها، نصرالله در مصاحبه‌ای با یک روزنامه کویتی از ادامه عملیات‌های حزب‌الله برای انتقام از مرگ فرمانده سازمان جهاد اسلامی خبر داد. وی با تأکید بر این که هدف حزب‌الله صرفاً تقابل به مثل نیست گفت: "اگر می‌خواستیم، می‌توانستیم با کشتار توریست‌ها در این کشور یا آن کشور انتقاممان را بگیریم." اما منطق حزب‌الله این گونه نیست. حمله به توریست‌های اسرائیلی داستانی متفاوت بود- نقش سازمان جهاد اسلامی در جنگ در سایه ایران- خط تهدید مختص خود، و متفاوت با عملیات رضوان.

عملیات رضوان برای گرفتن انتقام خون شهید عماد مغنیه -  معروف به حاج رضوان - طراحی شد

در مه 2011، عوامل ایرانی یک دیپلمات سعودی را در کراچی پاکستان به قتل رساندند، عملیاتی که از پیش از نقشه ایران برای حمله به سفیر عربستان در واشنگتن خبر می‌داد. ده روز بعد، عوامل نیروی قدس و حزب‌الله عملیاتی به مراتب پیچیده‌تر علیه یک دیپلمات اسرائیلی در ترکیه به اجرا درآوردند. مقامات ترکیه در وهله اول تصور کردند که این حمله کار حزب کارگر کردستان (پ ک ک) بوده و هدفشان ایجاد اختلال در انتخابات پارلمانی پیش‌روی ترکیه بوده است. اما پس از چند هفته، تحقیقات نشان داد که این حمله نقشه حزب‌الله-نیروی قدس برای ترور سرکنسول اسرائیل در استانبول، موشه کیمحی، و هدف از آن تلافی ترور علی محمدی، دانشمند ایرانی، بوده است. به گزارش روزنامه ایتالیایی "کوریره دلا" که این حادثه را منتشر کرد، پیش از آن که عاملان حزب‌الله برای جاسازی بمب در مسیری که انتظار می‌رفت کیمحی از آن عبور کند احضار شوند، عاملان نیروی قدس منطقه را محاصره و فعالیت‌های روزانه کیمحی را ضبط کرده بودند.

طی چند هفته پس از این بمب‌گذاری، دادگاه ویژه لبنان- هیأتی که برای تحقیقات درباره ترور نخست وزیر پیشین لبنان، رفیق حریری، در فوریه 2005 گماشته شده بودند- چهار تن از عاملان حزب‌الله را، از جمله مصطفی بدرالدین، به خاطر نقششان در این قتل متهم اعلام کرد. عاملان حزب‌الله که از این اتفاق خشمگین شده بودند، دو حمله دیگر ترتیب دادند که طی آن‌هاچند تن از حافظان صلح فرانسه- شش غیرنظامی و سه سرباز- زخمی شدند. اما نقشه حمله به سفیر عربستان در واشنگتن بدترین این نقشه‌ها بود.

در تاریخ 11 اکتبر 2011، دادستان کل آمریکا، اریک هولدر، اعلام کرد که شکایاتی علیه شهروند ایرانی-آمریکایی، منصور ارباب سیر، و یکی از فرماندهان نیروی قدس به خاطر نقش احتمالیشان در نقشه قتل سفیر عربستان، عادل الجبیر، تنظیم شده است. کلید خوردن این نقشه تا به پایان رسیدنش تنها چند ماه طول کشید، از بهار 2011 تا سپتامبر همان سال که با دستگیری ارباب سیر پایان یافت. به گزارش دادگستری آمریکا، ارباب سیر به یکی از منابع سری وزارت انرژی اتمی در هیئت یک کارتل مواد مخدر مکزیکی گفته بود که "دستیارانش در ایران چندین نقشه خشونت‌آمیز برنامه‌ریزی کرده‌اند، تا [این منبع] و دستیارانش آن‌ها را اجرا کنند، از جمله قتل سفیر." اما این توطئه درست زمانی که تصمیم گرفته بودند عنان واحد 400 را برای حمله به غرب رها کنند به دامان طراحان آن در نیروی قدس بازگشت. ارباب سیر حدود 100 هزار دلار به عنوان پیش‌پرداخت ترور ارسال کرده بود، و این پول به حساب سری اف بی آی که او تصور می‌کرد متعلق به فرد قاتل است واریز شده بود.

در اکتبر 2012، ارباب سیر به اتهامات در رابطه با قتل در ازای پول و توطئه‌چینی برای ارتکاب به تروریسم بین‌المللی اقرار کرد. وزارت دارایی با اشاره به این که مقامات آمریکایی در ردیابی این نقشه به تصمیم‌گیرندگان بلندپایه ایرانی رسیده‌اند، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، قاسم سلیمانی، را به خاطر رهبری افسرانی که در این توطئه دست داشتند در فهرست تروریست‌‌های جهانی قرار داد.

آمریکا نام سردار سلیمانی فرمانده سپاه قدس را در لیست تحریم خود قرار داد

در مجمع عمومی سازمان ملل، کشورهای عضو با اکثریت قاطع آرا قطعنامه‌ای را صادر و نقشه ترور سفیر عربستان را محکوم کردند و از ایران خواستند "با کشورهایی که خواستار اجرای عدالت درمورد تمامی افراد دخیل در این نقشه و سازماندهی و پشتیبانی آن هستند همکاری کند." رئیس کل ام آی 5، جاناتان ایوانز، در ژوئن 2012 توضیح داد که توطئه حمله به دیپلمات سعودی کار سپاه پاسداران جمهوری اسلامی بوده و "البته سررشته سپاه پاسداران در دست رهبر ایران است." اطلاعات آمریکا به این نتیجه رسیده که رهبران ایران که ظاهراً اکنون مشتاق به حمله به آمریکا در پاسخ به اقداماتش، واقعی یا خیالی، که به تصور مقامات ایرانی تهدیدی برای حکومت ایران تلقی می‌شدند هستند. در واقع، با این که این بدگمانی رهبران ایران که اقدامات آمریکا بخشی از توطئه تغییر در حکومت ایران بوده بی‌پایه و اساس بوده، تصور ایران که هدف مجموعه‌ای از عملیات‌ها علیه برنامه‌ هسته‌ایش قرار گرفته صحت دارد.

اعتراف به عملیات استاکس نت

در سپتامبر 2010، شبکه‌های کامپیوتری متصل به غنی‌سازی اورانیوم در تأسیسات نطنز به ویروس استاکس‌نت آلوده شد، و تعدادی از یک هزار سانتریفیوژش از کار افتاد، که بنا بر گزارش‌ها، بخشی از عملیات مشترک آمریکا و اسرائیل با اسم رمز بازی‌های المپیک بوده است. یک ماه بعد، انفجاری در پایگاه موشکی سپاه پاسداران رخ داد که بخش اعظمی از ساختمان‌ها را با خاک یکسان کرد و منجر به مرگ هفده تن، از جمله ژنرال حسن تهرانی مقدم، از پایه‌گذاران برنامه موشک بالستیک ایران، شد.

....

توطئه ارباب سیر نیز مهر تأییدی بود بر علاقه رهبران نیروی قدس به همکاری با عناصر جنایتکار برای پیش بردن نقشه‌های عملیاتی، احتمالاً برای مقابله با اقدامات قانونی و اطلاعاتی. مقامات غربی چند بار دیگر شاهد همین روند بودند، که برجسته‌ترینشان احتمالاً واقعه باکو بود. در اکتبر 2011، نشانه‌هایی که اطلاعات با ردگیری ایمیل‌ها به دست آورد حاکی از آن بودند که عناصر جنایتکار آذری با روابطی آشکار با گروه‌های اطلاعاتی و نظامی ایران در حال برنامه‌ریزی برای انتقال سلاح و مواد منفجره از ایران به آذربایجان بودند. طی چند هفته بعد، سلاح‌ها و عاملان- شامل دستکم ده نیروی اعزامی از ایران- به طور غیرقانونی وارد آذربایجان شدند، و در آنجا با دیگر عناصر تبهکار آذری ملاقات کردند. آذری‌ها تنها به خاطر پول حاضر به همکاری شدند، و از اطلاعاتشان از آن ناحیه برای پایش یک مدرسه یهودی، یک رستوران فست فود آمریکایی، دفتر یک شرکت نفتی، سفارت آمریکا، و دیپلمات‌های آمریکایی خاصی استفاده می‌کردند.

یکی از مقامات وزارت کشور که با روند تحقیقات آشنا بود تأیید کرد که "آن‌ها کارشان تعقیب افراد بود... آن‌ها نام کارکنان را در اختیار داشتند و به اعضای خانواده نیز علاقه داشتند." در عرض چند ماه، عاملان آن چه را که یکی از مأموران تحقیق "ملغمه‌ای از نقشه‌های دارای تداخل" توصیف می‌کند طرح‌ریزی کردند، و یکی از اجزای آن ترور دیپلمات‌های آمریکایی و یک خاخام محلی یا حمله به دیگر اهداف یهودی بود. یکی اجزای این نقشه استفاده از تک‌تیراندازها با تفنگ‌های دارای صداخفه‌کن، و یکی دیگر، کشتن کارکنان سفارت آمریکا یا خانواده‌هایشان با استفاده از بمب جاسازی‌شده در خودرو بود. یک نقشه برای دسامبر 2011 و یکی دیگر برای فوریه 2012 طرح‌ریزی شده بود. رهبر دستگیرشده این شبکه بعدها به مأموران تحقیق گفت که قرار بود این دو نقشه با هم برای انتقام از ترور دانشمندان هسته‌ای پیاده شوند. مقامات طی مجموعه‌ای از حملات در آذربایجان در اوایل سال 2012، حدود 24 نفر را نیز به جرم همدستی دستگیر کردند، که بیشترشان از تبهکاران محلی بودند. مقامات آمریکا به این نتیجه رسیدند که این نقشه‌ها زیر نظر نیروی قدس، و با حمایت احتمالی حزب‌الله، طرح‌ریزی شده بودند و بخشی از مبارزه سیزده ماهه سازمان‌یافته با هدف حمله به دیپلمات‌های خارجی در دستکم هفت کشور بودند. بنا به گفته مقامات آمریکا، حزب‌الله به هریک از اعضای این باند تبهکاران برای حمله به مدرسه یهودیان در باکو 150 هزار دلار دستمزد داده بود. در این بین، عاملان حزب‌الله درگیر برنامه‌ریزی چندین عملیات برای به ثمر نشاندن نقشه سه‌لایه‌شان بودند: حمله به توریست‌های اسرائیلی در خارج از کشور.

همزمان با این که مقامات نقشه‌ای را مورخ ژانویه 2012 با هدف حمله به مسافران اسرائیلی در بلغارستان خنثی کردند- تنها چند هفته پیش از سالگرد ترور مغنیه- یکی دیگر از نقشه‌های حزب‌الله در یونان نقش بر آب شد. اما این بار در آنسوی دنیا، در بانکوک، مقامات اسرائیلی و محلی یکی از نقشه‌های به مراتب بلندپروازانه‌تر حزب‌الله را برای ترور توریست‌های اسرائیلی خنثی کردند. در تاریخ 12 ژانویه 2012، پلیس تایلند به توصیه اطلاعات اسرائیل، حسین عتریس- ملی‌گرای لبنانی با گذرنامه سوئدی- را در حال فرار از این کشور در فرودگاه بانکوک، دستگیر کرد. اما یکی دیگر از مظنونان، که چهره‌نگاریش شباهت عجیبی به نعیم حریص، از عوامل حزب‌الله، داشت توانست بگریزد. طی چند روز، پلیس توانست حکم دستگیری هم‌اتاقی عتریس ، مردی لبنانی با نام مستعار "جیمز سَمی پائولو" را صادر کند.

عتریس در تعطیلی آخر هفته 12 ژانویه بازجویی شد و پلیس را به ساختمانی سه طبقه در حومه بانکوک راهنمایی کرد. او و هم‌اتاقیش در آن ساختمان چیزی حدود 8800 پوند مواد شیمیایی برای تولید مواد منفجره انبار کرده بودند. آن‌ها مواد شیمیایی را پیشتر به صورت کریستال درآورده بودند، که یکی از مراحل ساخت بمب است. بنا بر فرم‌های اطلاعات باربری بین‌المللی که در محل یافت شد ، دستکم بخشی از مواد منفجره- که در کیف‌هایی قرار بوده به خارج ارسال شود. مقامات اطلاعاتی حدس زدند که حزب‌الله از تایلند به عنوان کانون تولید مواد منفجره استفاده می‌کرده- عتریس این ساختمان را از یک سال پیش اجاره کرده بود- و در نظر داشته از عوامل و مواد در دسترسش برای حمله به توریست‌های اسرائیلی استفاده کند. نتیجه به‌دست‌آمده هیچ جای شگفتی ندارد: مقامات آمریکا پیشتر نیز به این نتیجه رسیده بودند که حزب‌الله از بانکوک به عنوان کانون لجستیک و حمل و نقل استفده می‌کند، و این شهر را "مرکز شبکه کوکائین و پول‌شویی [حزب‌الله] " توصیف کرده بودند.

....

همزمان با این که عاملان حزب‌الله در حال اجرای عملیات‌های نامنسجم خود در سرتاسر دنیا بودند، نیروی قدس نیز مشغول همین کار، اما به شیوه بدتر، بودند. با این که مقامات مبارزه با تروریسم نگران افزایش سرعت عملیاتی تروریسم تحت حمایت ایران ، از جمله عملیات‌های حزب‌الله و واحد تازه‌تاسیس 400 نیروی قدس، بودند، تمام تمرکز خود را بر ژست و نقشه خشونت‌آمیز تهران برای نابود کردن منافع غرب معطوف کردند. ناهمخوانی اهداف ایران با توان عملیاتی این کشور خاطر مقامات غربی را آسوده کرده بود. پیش‌تر، آن‌ها از این وحشت داشتند که هم حزب‌الله و هم نیروی قدس دارای توانمندی لازم برای اجرای حملات مرگبار با هدف منافع غربی باشند. سرعت حملات سازمان‌یافته واحد 400 مهر تأییدی بود بر عزم راسخ ایران برای حمله به منافع غرب. اما شکست در اجرای این نقشه‌ها نشان از محدودیت توانمندی‌های این واحد تازه‌تأسیس داشت. درست است که سفیر آمریکا در باکو پس از خنثی شدن نقشه حمله به او و کارکنانش در فوریه 2012 نفس راحتی کشید، اما مأموریت‌های دیپلماتیک دیگر درسرتاسر جهان باید هر آن منتظر حمله‌ای از سوی نیروی قدس باشند. قرار بود که 5 عملیات حمله به دیپلمات‌های غربی تا حد امکان نزدیک به 12 فوریه، سالگرد ترور مغنیه، اجرا شود. نقشه باکو خنثی شد؛ نقشه ترکیه با تأخیر همراه بود؛ یعنی سه نقشه دیگر در هند، گرجستان و تایلند موفقیت‌آمیز بود.؟؟؟؟؟

در تاریخ 13 فوریه، دو بمب‌گذاری همزمان کارکنان سفارت اسرائیل در دهلی، هند، و تفلیس، گرجستان، را هدف قرار داد. در هر دو مورد، عاملان نیروی قدس با تدابیر امنیتی به مراتب پیچیده‌تر از که پیش‌بینی کرده بودند روبه‌رو شدند. از این روی، به حملات خفیف‌تری بسنده کردند. در هند، فردی مهاجم سوار بر موتورسیکلت یک بمب چسبنده مغناطیسی را به خودروی حامل همسر رایزن وزارت دفاع اسرائیل در راه برداشتن کودکانش از مدرسه چسباند. این انفجار باعث زخمی شدن این زن، راننده‌اش، و تعدادی از رهگذران شد. حدود سه ساعت بعد، حمله بمب‌گذاری مشابهی در گرجستان یکی از شهروندان محلی را که به استخدام سفارت درآمده بود هدف قرار گرفت، اما پیش از آن که این بمب آسیبی وارد کند، شناسایی و خنثی شد. درست یک ماه پیش، معاون مدیر تأسیسات غنی‌سازی نطنز، مصطفی احمدی روشن، در بمب‌گذاری مشابهی کشته شده بود. روشن پنجمین دانشمند ایرانی بود که ترور شد، و استفده از بمب‌های چسبنده برای کشتن دیپلمات‌های اسرائیلی پیام انتقامجویانه روشنی از سوی ایران بود.

انفجار خودروی همسر رایزن وزارت جنگ اسرائیل در هند

بعدازظهر روز بعد، یعنی 14 فوریه، در مرکز بانکوک انفجاری در خانه اجاره‌ای یک گروه ایرانی رخ داد. دو مرد با پاهای برهنه از خانه گریختند، اما نفر سوم زخمی شد و سعی کرد برای فرار تاکسی بگیرد. وقتی راننده تاکسی حاضر به توقف نشد، مرد زخمی بمبی را به سمت تاکسی پرتاب کرد که به نابودی نیمی از خودرو و زخمی شدن راننده و چهار رهگذر انجامید. اندکی بعد، پلیس مظنون زخمی را، که می‌خواست بمب دیگری نیز به سوی مأموران پرتاب کند اما ضعف جسمانی چنین اجازه‌ای به او نداد، دستگیر کردند. در نتیجه انفجار این بمب، وی هر دو پای خود را از دست داد. چیزی نگذشت که آن دو مرد دیگر نیز دستگیر شدند- یکی از آن‌ها را در فرودگاه وقتی که می‌خواست خود را به پروازی به مالزی برساند دستگیر کردند. فرد دیگر توانست به مالزی سفر کند، اما هنگام سوار شدن به هواپیما به مقصد ایران بازداشت شد.

بنا بر حکم دادگاه مالزی، وی به تایلند تحویل داده شد. تصور می‌شود که مظنون چهارم، یک زن ایرانی و مستأجر خانه مذکور، به ایران گریخته است. مأموران تحقیق تایلندی بر این باورند که، برخلاف نقشه خنثی‌شده حزب‌الله درست چند هفته پیش در تایلند، در این نقشه، عاملان نیروی قدس دیپلمات‌های اسرائیلی را هدف قرار داده بودند. مقامات در صحنه انفجار چند مورد بمب دست‌ساز چسبنده منفجرنشده درست مانند بمب‌های بکاررفته در هند و گرجستان یافتند. پیشتر، مأموران تحقیق نه تنها بر اساس مواد منفجره بلکه از طریق شنود مکالمات تلفنی، اسناد مسافرتی و نقل و انتقالات پولی، این سه حمله را مرتبط با یکدیگر می‌دانستند. حدود 12 تن از عاملان نیروی قدس در طراحی تمهیدات لازم برای این حملات، که ده ماه پیش در آوریل 2011 آغاز شد، نقش داشتند- اندکی پس از انتشار گزارش‌هایی که ویروس استاکس‌نت را به اسرائیل و آمریکا، و ترور دانشمند هسته‌ای مجید شهریاری را به اسرائیل نسبت دادند. در همان ماه، عوامل ایرانی برای ارزیابی اهداف حمله به هند و تایلند، و پس از آن نیز در تابستان و پاییز 2011 برای اجازه آپارتمان، اجیر کردن نیروهای محلی، انجام برنامه‌ریزی‌های مالی و نظارت سفر کردند.

هوشنگ افشار ایرانی، مهاجم شناسایی‌شده توسط پلیس هند که بمب موردنظر را به خودروی دیپلماتیک اسرائیلی در دهلی وصل کرد، در طول سفرهای شناسایی خود به هند در سال 2011، از شماره تلفن همراهی استفاده کرده که در ژوئن 2011 نیز در تفلیس از آن استفاده شده است. بنا به گفته مقامات اسرائیلی، تماس‌های تلفی و پیامک‌های میان عاملان در تایلند، هند و آذربایجان درباره حمله و جزئیات آن بوده است.

بنا بر این اطلاعات بدست‌آمده، مقامات آمریکایی مبارزه با تروریسم نتیجه‌گیری کردند که ایران در توطئه‌های آذربایجان، گرجستان، هند و تایلند دست داشته است. در رابطه با توطئه تایلند، گزارش شده است که فرمانده نیروی قدس، مجید علوی، پس از سفر در مالزی با گذرنامه دیپلماتیک و با نام ساختگی ، در تاریخ 19 ژانویه 2012 خود را به صحنه انفجار رسانیده است. علوی، مسئول واحد 400 نیروی قدس، پیش تر نیز مخالفان سیاسی ایرانی را در نقاط گوناگونی همچون لندن و لس انجلس ردیابی کرده بود. حملات به دیپلمات‌های اسرائیلی در آستانه سالگرد مرگ مغنیه نیز به دستور علوی صورت گرفته است.

این حملات اما، با وجود نظارت مستقیم افسران باسابقه نیروی قدس، نه تنها شکست خوردند بلکه شگردهای عملیات و امنیت عملیاتی نیروی قدس را نیز زیر سؤال بردند- نقاط مثبتی که معمولاً نیروی قدس به آن‌ها شهرت دارد. این عاملان، جدا از این که در عملیات‌های گوناگون از شماره‌ تلفن‌ها و سیم کارت‌های یکسانی استفاده کردند، با گذرنامه ایرانی سفر کردند، هنگام گرفتن اتاق در هتل خود را ایرانی معرفی کردند، در کیف پول‌هایشان پول ایران همراه داشتند، و دستکم در یک مورد برای وقت‌گذرانی با [...] از وظیفه نظارت خود دست کشیدند. عکسی دسته‌جمعی در گوشی یکی از این زنان به شناسایی این افراد که از کشور گریخته بودند کمک کرد. یکی از تحلیلگران در این باره گفته است "گویی اعزام تروریست‌های ارزان‌قیمت و [...] سیاست ایران است." این حملات نه تنها کمکی به بازسازی وجهه خدشه‌دار ایران نکرد، بلکه محدودیت‌های عملیاتی ایران را بیش از پیش به اثبات رسانید. نیروی قدس، پس از جنبش سبز ایران در سال 2009، ارتقای درجات شتابزده مدیران نه چندان بااستعداد در نیروی قدس موجب تضعیف توانمندی‌های حرفه‌ای این گروه در سطح مدیریت شد. نیروی قدس با شتاب و درماندگی در اجرای استراتژی تهاجمی و اقدام متقابل عیناً یکسان علیه حملات پنهانی به برنامه هسته‌ای ایران، شگردهای عملیات خود را قربانی این شتابزدگی کرد. برنامه‌ریزان نیروی قدس به خاطر سرعت بالای نقشه حمله جدیدشان با کمبود منابع روبه‌رو شدند، و چاره‌ای جز سرهم کردن تیم‌هایی از عوامل که برای کار با یکدیگر آموزش ندیده بودند نداشت.

بدتر از آن، برخلاف تمایل ایران برای به جا گذاشتن امضای خود بر روی حملات به سفارتخانه‌ها، دیپلمات‌ها یا مقامات دیگر- و برخلاف نگرانی‌های اطلاعات آمریکا از این که مبادا ایران در حال طرح‌ریزی نقشه‌های احتمالی برای چنین حملاتی به آمریکا و متحدانش باشد- برنامه‌ریزان ایرانی دریافتند که اهداف موردنظرشان تحت مراقبت‌های بسیار شدیدی هستند و بنابراین به اهداف دردسترس‌تر روی آوردند. و در نهایت، حتی یک از این پنج حمله طراحی‌شده را نمی‌توان موفقیت عملیاتی خواند. به گفته مقامات اسرائیلی، از آن زمان تا کنون، عوامل ایرانی ناکام "بیش از پیش تلاش می‌کنند" حملات موفقیت‌آمیزی به ثمربرسانند.

در واقع، اجرای عملیات با همان سرعت ادامه دارد. در مارس 2012، دفتر مبارزه با تروریسم شورای امنیت ملی اسرائیل از تهدیدهای تروریستی علیه اهداف یهودی و اسرائیلی در ترکیه خبر دارد. بنا بر مطبوعات ترکیه، کمتر از یک هفته پیش از این هشدار، سازمان اطلاعات اسرائیل اطلاعاتی درباره نقشه نیروی قدس در اختیار مقامات ترکیه قرار دادند. قرار بود این نقشه را دستکم چهار فرد مسلح که از ایران وارد مرز ترکیه شده بودند اجرا کنند. این توطئه، باز هم با هدف دیپلمات‌های اسرائیلی، در ابتدا قرار بود با توطئه‌های دیگر در ماه فوریه همزمان باشد اما به دلایلی به زمان دیگری موکول شد. در ماه مه، حمله دیگری علیه توریست‌های اسرائیلی در فرودگاه ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی شناسایی و خنثی شد.

در ماه مارس نیز، یک دانشجوی دکترای ایرانی دانشگاه پونه هند، حمید کشکولی 40 ساله، به اتهام جاسوسی از اتباع اسرائیلی، یک مرکز یهودی و یک کنیسه از این کشور اخراج شد. به گفته پلیس هند، کشکولی، از جاسوسان دولت ایران، مرتب به کنسولگری ایران در بمبئی رفت و آمد و با مقامات دولت ایران ملاقات می‌کرد. ردگیری ایمیل‌های وی نشان می‌دهد که وی عکس‌هایی از یهودیان در آن منطقه به همراه اطلاعات فعالیت‌های تجاریشان برای مقامات ایران می‌فرستاده است.

در ژوئن 2012، مقامات نایروبی، کنیا، دو تبعه ایرانی را که ادعا می‌شد از عوامل نیروی قدس هستند دستگیر کرد. پیش از دستگیری این دو مرد، پلیس کنیا گزارش کرده بود که این دو سفارت اسرائیل، کمیسیون عالی انگلیس، و مکان‌های دیگری را زیر نظر داشتند، و مقامات به این نتیجه رسیده بودند که این دو در حال طراحی حملاتی به منافع اسرائیل، آمریکا، انگلیس یا عربستان سعودی در کنیا یا نقاط دیگری در آفریقا هستند. یک روز پس از دستگیریشان، یکی از آن‌ها مکان جاسازی 33 پوند ماده منفجره هیکسوژه زیر یک بوته در کلوب گلف مومباسا، مشرف به اقیانوس هند، را به مقامات نشان داد. این دو عامل ایرانی ظاهراً برای منحرف ساختن اذهان از ایران در گروه تروریستی الشباب، وابسته به القائده، در سومالی همدست بودند. این ارتباط نشان می‌دهد که تهران تا چه اندازه خواهان به ثمر نشستن حملاتش بوده است. در حقیقت، با شتاب گرفتن اختلال‌ها در برنامه هسته‌ای ایران - از تحریم‌ها گرفته تا ترورها و کارشکنی در تأسیسات، این اشتیاق نسبت به گذشته بیشتر نیز شده است.

در تاریخ 17 ژوئیه، یک ماه پس از برملا شدن توطئه کنیا، مقامات قبرس به اتاق هتل یک مرد 24 ساله لبنانی-سوئدی با پاسپورت خارجی به طور ناگهانی وارد شدند. فرد مظنون عکس‌هایی از اهداف اسرائیلی در قبرس، به همراه اطلاعاتی درمورد اتوبوس‌های حامل توریست‌های اسرائیلی و پروازهای اسرائیلی ورودی و خروجی از این جزیره در اختیار داشت. بنا به گزارش‌های منتشرشده در مطبوعات، فرد مظنون در ابتدا هر گونه ارتباطی با اقدام تروریستی را انکار کرد اما مدتی بعد اعتراف کرد که از عوامل حزب‌الله است.

متأسفانه بخت با توریست‌های اسرائیلی در بورگاس، بلغارستان، یار نبود. در تاریخ 18 ژوئیه 2012، اوج فصل توریست، انفجار بمبی به نابودی یکی از هفت اتوبوس یک کاروان و کشته شدن راننده بلغاری و پنج اسرائیلی و زخمی شدن حدود 30 نفر منجر شد. از همان ابتدا، مقامات اسرائیلی به طور علنی اعلام کردند که حزب‌الله لبنان پشت این حمله بوده است. وزیر دفاع اسرائیل ایهود باراک به سی ان ان گفت که ما صد در صد مطمئنیم که مسئولیت تمام مراحل آماده‌سازی، طرح‌ریزی و اجرای این عملیات با حزب‌الله است. یکی از مقامات اسرائیل می‌گوید"هیچ کس بدون اجازه نصرالله حتی یک دکمه را هم فشار نمی دهد". در ماه‌های بعد نیز با افزایش تهدیدها مشاوران آژانس های مسافرتی اسرائیل مجبور شدند برخی کشورها را، از جمله قبرس، یونان، تایلند، بلغارستان و اکراین پوشش دهند.

اتوبوس حامل توریست های اسرائیلی در بورگاس بلغارستان

رویهم رفته در مدت 15 ماه از مه 2011 تا ژوئیه 2012 بیش از 20 حمله تروریستی از سوی حزب‌الله یا نیروی قدس شناسایی و خنثی شده است. در طول 9 ماه نخست سال 2012 نه توطئه شناسایی شد. نکته مشترک تمامی این حملات، چه از سوی حزب‌الله و چه نیروی قدس، تکذیب پذیر بودن آن ها بوده است. هم حزب‌الله و هم تهران خواهان اجرای حملات بودند، اما هیچ یک نمی‌خواستند اقدامشان به پاسخ نظامی تمام عیار در لبنان یا ایران منتهی شود. در واقع، بنا بر گزارش‌ها، از زمان جنگ میان اسرائیل و حزب‌الله در ژوئیه 2007، نصرالله از بیم شروع جنگی دیگر همواره از پذیرش مسئولیت هر حمله در مرز اسرائیل و لبنان سرباز زده است.

اما، برخلاف خرد متعارف، با این که حزب‌الله و نیروی قدس در برخی از نقشه‌ها با هم همکاری ککرده‌اند- از جمله در سال 2008 در باکو، سال 2009 در استانبول- در موارد دیگر قادر به deconflict عملیات‌های خود نبوده‌اند و در نتیجه اقدام به اجرای عملیات‌های کاملاً ناهماهنگ در یک مکان کرده‌اند. وقتی عوامل حزب‌الله شرایط را برای بمب‌گذاری در اواخر سال 2011 و اوایل 2012 در بانکوک مهیا می‌کردند، ظاهراً هیچ اطلاعی نداشتند که نیروی قدس نیز در همان شهر در حال آماده‌سازی شرایط برای حمله است. این که آیا نیروی قدس نیز از فعالیت‌های حزب‌الله بی‌خبر بوده یا خیر مشخص نیست، اما ظاهراً ایرانی‌ها از این موضوع خبر نداشتند که حزب‌الله بانکوک را کانون توزیع مواد منفجره خود کرده بود. و حتی زمانی که حسین عتریس از عوامل حزب‌الله در ژانویه 2012 دستگیر شد، عملیات نیروی قدس در آنجا متوقف نشد. به همین ترتیب، چند روز پس از انفجار بمب در بورگاس- وقتی تحقیقات درباره این بمب‌گذاری و جستجوی عاملانش در اوج خود بود- نیز مقامات بلغارستان یکی از عوامل نیروی قدس را که مشغول جاسوسی کنیسه‌ای در پایتخت این کشور، صوفیه، بود دستگیر کردند.

عملیات رضوان ادامه می‌یابد

با این که حزب‌الله همچنان نسبت به تلافی مرگ مغنیه مصمم است، رهبران سازمان جهاد اسلامی کم کم دریافته‌اند که حمله به مقامات بلندپایه اسرائیلی در کشورهای دیگر تا چه حد دشوار است. این گونه اهداف معمولاً به شدت تحت محافظت‌اند، بنا براین با این که برنامه‌ریزان حزب‌الله همچنان در پی اهداف عملی در کشورهای دیگر هستند، نقشه‌هایی را نیز به موازات آن برای حمله به مقامات اسرائیل در داخل این کشور آغاز کرده‌اند. حزب‌الله با بکارگیری شبکه‌های مجرمان که اغلب اطلاعات را با مواد مخدر مبادله می‌کنند، و گاهی نیز بکارگیری اعراب اسرائیلی جهت جاسوسی کردن برای این سازمان، دستکم دو نقشه برای حمله به مقامات اسرائیلی داخل این کشور در مدتی سه ماهه در سال 2012 طرح‌ریزی کردند که هر دو شناسایی و خنثی شد.

در این بین، ایران نیز از توانمندی‌های عملیاتی حزب‌الله برای حمایت از حکومت بشار اسد در سوریه استفاده می‌کند. در آگوست 2012 وزارت خزانه‌داری آمریکا افشا کرد که حزب‌الله به حکومت سوریه در برابر مخالفان کمک آموزشی، مشاوره‌ای و لجستیکی می‌کرده است. بیشتر مراسم عزاداری کشته‌شدگان در این نزاع بی‌سروصدا برگزار شد، چرا که حزب‌الله می‌کوشید بر حجم فعالیت‌هایش در سوریه سرپوش گذارد، اما اخبار کم‌کم به بیرون درز کرد.

حزب الله مصمم به گرفتن انتقام خون "حاج رضوان" است

با وجود لفاظی های حزب الله در مورد "مقاومت لبنان"، مقامات آمریکا در اکتبر 2012 به شورای امنیت سازمان ملل خبر دادند، "حقیقت آشکار است: جنگجویان نصرالله اکنون بخشی از ماشین کشتار اسد هستند." دو ماه بعد، سازمان ملل طی گزارشی تأیید کرد که اعضای حزب‌الله از جانب دولت اسد در سوریه در حال مبارزه هستند. پیش تر نیز گزارش‌هایی منتشر شده بود مبنی بر این که حزب‌الله در نوامبر 2012 اردوگاه‌های آموزشی کوچکی در نزدیکی پایگاه‌های تسلیحات شیمیایی سوریه به راه انداخته است. بنا به گفته یکی از مقامات بلندپایه آمریکا، " بزرگ‌ترین نگرانی ما این است که این سلاح‌ها به دست افراد نادرستی بیفتد."

نتیجه‌گیری

نتیجه نهایی جنگ در سایه ایران علیه غرب، بازگشت دوباره حزب‌الله و نیروی قدس به صدر فهرست تهدیدهای فوری برای آمریکا و متحدانش بوده است. در ژوئیه 2012، مدیر مرکز ملی مبارزه با تروریسم، متیو اوسلن، هشدار داد با این که ایران و حزب‌الله تا این لحظه هیچ هدفی را در آمریکا مورد حمله قرار نداده‌اند، مقامات آمریکا نگران تغییر این شرایطند. وی اشاره کرد که "ما شاهد افزایش فعالیت در سرتاسر جهان هستیم" و در ادامه گفت "هم حزب‌الله و هم نیروی قدس ثابت کرده‌اند که دارای توانایی اجرای عملیات در سطح جهان هستند." در حقیقت، خطر حزب‌الله-نیروی قدس گاهی از خطر القاعده نیز پیشی می‌گیرد. اوسلن در ادامه می‌گوید: "گاهی وقت‌ها که مشغول گزارش دادن به کاخ سفید درباره خطرات تروریستی هستیم، حزب‌الله یا ایران در صدر فهرستمان قرار دارند."

با وجود شکست حزب‌الله و نیروی قدس در بسیاری از عملیات‌های اخیر خود، خطر این دو سازمان خطری واقعی است.

ارسال نظرات