اخلاق معاشرت (16)؛
توکز محنت دیگران بىغمى، نشاید که نامت نهند آدمى
خبرگزاری رسا ـ حجتالاسلام جواد محدثی در کتاب اخلاق معاشرت مینویسد: برخورد کریمانه، نشان دادن نوعى «مناعت طبع» و «بلند همتى» و«روحیه والا» است که دیگران را هم تحت تاثیر قرار مى دهد، مثل آنکه بدى را با نیکى پاسخ بگویى و قهر و خشونت را، با محبت و عاطفه.
به گزارش خبرگزاری رسا، حجتالاسلام جواد محدثی، نویسنده و پژوهشگر حوزوی، در کتاب«اخلاق معاشرت» مجموعهای از رهنمودهای اخلاق دینی در معاشرت با دیگران را ارائه کرده است.
بر اساس این گزارش، در بخشی از این کتاب با عنوان«برخورد کریمانه» میخوانیم:
همیشه عملهاى بزرگ و اقدامهاى والا، از سوى صاحبان روحهاى بلند سر میزند. اینکه نیکى را به نیکى پاسخ دهیم و به لبخند دیگرى با لبخند پاسخ دهیم، رفتارى عادى است.
برخورد کریمانه، نشان دادن نوعى «مناعت طبع» و «بلند همتى» و«روحیه والا» است که دیگران را هم تحت تاثیر قرار مى دهد. مثل آنکه بدى را با نیکى پاسخ بگویى و قهر و خشونت را، با محبت و عاطفه.
فتوت و جوانمردى در برخورد، یکى از این گونه «بزرگوارى»ها درمعاشرتهاست. «خود» را ندیدن و براى «دیگران» در قاموس زندگى شخصى، جایى باز کردن و دلى به دست آوردن و تکیهگاهى براى یک بینوا گشتن!
ضعیفان و جوانمردان
صاحبان دلهاى شکسته، در پى مرهم گذار، چشم به این سو و آنسو میدوزند. غریبان بىپناه، در تنگناهاى زندگى در سایه همت و فتوت آزادمردان میآرمند و مظلومان بلادیده، دل را با دست گرم و نوازشگر جوانمردان خوش میسازند و به حمایت و یارى آنان دلگرم و امیدوارند.
اگر در جامعه، افراد آزادهاى نباشند که عشق محرومان و ضعیفان را در دل دارند، ستمگران روزگار آنان را سیاهتر می کنند و بىدردان، تهیدستان را به روز سیاه می نشانند.
در عهد کهن، رمز و راز پیدایش گروههایى از «جوانمردان» و«عیاران»، همین روحیه خدمت به همنوع و یارى بىدفاع و پناه بودن براى بىپناهان بوده است.
چه خوش سروده است مرحوم فیض کاشانى:
بیا تا مونس هم، یار هم، غمخوار هم باشیم.
انیس جان هم، فرسوده بیمار هم باشیم.
شب آید، شمع هم گردیم و بهر یکدگر سوزیم.
شود چون روز، دست و پاى هم، در کار هم باشیم.
دواى هم، شفاى هم، براى هم، فداى هم.
دل هم، جان هم، جانان هم، دلدار هم باشیم.
فتوت و جوانمردى، زیباترین آرایش یک انسان است. به فرمودهامیر مؤمنان(ع):
«ما تزین الانسان بزینة اجمل من الفتوة»; (1)
انسان به هیچ زینتى، زیباتر از مروت و جوانمردى آراسته نشده است.
مفهوم فتوت
بىدردى و بىخیالى نسبت به وضع مردم و نیاز و محرومیت و مظلومیت آنان، از مردانگى و از مسلمانى به دور است. از آن سو، غممردم خوردن و حامى مظلوم بودن و یارى به بینوا رساندن، مسلمانى و مردانگى است.
آیین «رادمردى» حکم می کند که صاحبان قدرت و مکنت، دستى هم به سر و گوش محرومان بکشند و بازوى آنان را بگیرند و از زمینگیرى و خاکنشینى بلند کنند، عزت ببخشند و حرمت گزارند. این، زکات توانایى و توانگرى است!
«مردانگى»، صفتبرجسته و ارزشمندى است که به یک اجتماع زنده آبرو می بخشد. بزرگوارى و کرامت نفس در برخورد با دیگران، خصیصه آزادمردانى است که از روى فتوت و جوانمردى، اندیشه محرومان را در سر می پرورانند و مهرشان را در دل. زندگى بىحضور چنین فرزانگانى، نه لذت دارد، نه زیبایى. جامعهاى که از جوانمردان خالى باشد، غبار مرگ بر چهرهاش نشسته است.
این سجیه و خصلت عملى، ریشه در درون و اندیشه دارد و از آنجا به رفتار و معاشرت و برخوردها سرایت می کند. امام على(ع)می فرماید:
«بعد المرء عن الدنیة فتوة»; (2)
جوانمردى، دور بودن انسان از پستى و فرومایگى است.
و ... فرومایگى چیست، جز زور و تحقیر، بىحرمتى و تکبر، خودخواهى و حقکشى، کینهتوزى و انتقام جویى، بخل و حسادت، سختگیرى و بدرفتارى، بىوفایى و دروغ، نفاق و دو رنگى؟ ...
و مردانگى چیست، جز ایثار و گذشت، عفو و مدارا، بخشندگى و نوازش، صبورى و تحمل، همتبلند و حسن خلق، یکرنگى و وفادارى، صداقت و دلجویى؟ ...
در دید شما، «نامرد» و «پست» و «فرومایه» کیست؟ و مروت و مردانگى کدام است؟
خواجه عبدالله انصارى گوید:
«اگر بر روى آب روى، خسى باشى،
و اگر به هوا پرى، مگسى باشى،
دل به دست آر، تا کسى باشى!» (3)
و خداوند، همین را می پسندد و می پذیرد و پاداش می دهد، چرا که دلهاى شکسته، جلوهگاه محبتخدا و امید به درگاه او است و جوانمردى، آرامش بخشیدن به آن دلهاست. به گفته مولانا:
هزار بار پیاده طواف کعبه کنى.
قبول حق نشود گر دلى بیازارى (4)
در حدیثى، امیرالمؤمنین(ع) چارچوب و استخوانبندى مروت و جوانمردى را این گونه برمی شمارد که می تواند معیارى براى هرشخص جهت ارزیابى میزان فتوت خویش باشد:
«نظام الفتوة احتمال عثرات الاخوان و حسن تعهد الجیران»; (5)
نظام مردانگى، تحمل لغزشهاى برادران و رسیدگى شایسته به همسایگان است.
برخى از نشانهها
نه فتوت به ادعا است، نه جوانمردى به سخن! رفتار و عمل، شاهد مردى و نامردى هر انسان است. فتوت نیز تنها با عمل است که مهر تایید می خورد و مقبول خاطرها می گردد، نه با حرف و شعار.
بعضى از نشانههاى رادمردان که در روایات آمده، از این قرار است:
1- عفو و گذشت.
روحهاى بزرگ، ظرفیت بخشایش و گذشت نیز دارند. اما افراد حقیر و فرومایه، به سرعت در صدد انتقام برمی آیند. به فرموده حضرت على(ع):«لیس من شیم الکرام تعجیل الانتقام»; (6)
شتاب و سرعت در انتقام گرفتن، از اخلاق انسانهاى بزرگوار نیست.
باز هم از کلام حضرت امیر(ع) بیاموزیم:
«المبادرة الى العفو من اخلاق الکرام، المبادرة الى الانتقام من اخلاقاللئام»; (7)
سرعت در عفو، از اخلاق مردان بزرگوار است و شتاب در انتقامگرفتن، از اخلاق فرومایگان.
2- آغاز به نیکى.
گاهى کسى از انسان چیزى می طلبد، انسان هم پاسخ می دهد.
ولى اخلاق جوانمردانه آن است که حفظ آبروى دیگران کنى و پیش از سؤالشان، در رفع نیازشان بکوشى که این خصلت، مردانگى و فتوت است و نشانه کرامت روح. به تعبیر حضرت على(ع):
«الکریم من بدء باحسانه»; (8)
کریم، کسى است که آغازگر نیکى باشد و شروع به احسان کند.
3- پاسخ بدى با نیکى.
این رفتار نیز، روحیهاى والا و عفوى بزرگ می خواهد که اگر دیگران بدى کردند و ناسزا گفتند و بىاعتنایى نمودند، تو خوبى کنى و ادب و احترام نشان دهى و اگر از تو بریدند و قطع رابطه کردند، تو قطع رابطه نکنى و پیوندها را نگه دارى. در اینجا هم مناسب است این کلام علوى آویزه گوشمان باشد:
«الکریم من جازى الاسائة بالاحسان»; (9)
جوانمرد، کسى است که بدى را با نیکى پاسخ دهد. آرى ... در عفو، لذتى است که در انتقام نیست.
4- عفو با قدرت.
جوانمرد کسى است که وقتى قدرت دارد و میتواند انتقام بگیرد، درگذرد و عفو را پیشه خود سازد. على(ع) فرمود:
«الکریم اذا قدر صفح و اذا ملک سمح و اذا سئل انجح»; (10)
جوانمرد و بخشنده کسى است که:
- وقتى قدرت یابد، درگذرد و ببخشاید.
- و چون توانمند و مالک گردد، عطا کند و ببخشد،
- و آنگاه که چیزى از او خواسته شود، نیاز را برآورد.
5- غمخوارى محرومان.
جوانمردان به نیازمندان رسیدگى و نسبت به آنان حمایت و دلجویى میکنند و خود را در راحت و رنج دیگران شریک می شمارند.
به قول سعدى:
تو کز محنت دیگران بىغمى.
نشاید که نامت نهند آدمى.
«پوریاى ولى»، از پهلوانان نامدار و عارفى که از مردانگى اوحکایتهاى بسیارى زبانزد مردم است، (11) در یک رباعى چنین سرودهاست:
گر بر سر نفس خود امیرى، مردى.
ور بر دگرى نکته نگیرى، مردى.
مردى نبود فتاده را پاى زدن.
گر دست فتادهاى بگیرى، مردى (12)
جوانمردى همان خوشخویى، بخشندگى، مردمنوازى و رسیدگى به بینوایان است و همه اینها به شکرانه قدرت و توانى که پروردگار عطاکرده است. به گفته حافظ:
اى صاحب کرامت! شکرانه سلامت.
روزى تفقدى کن، درویش بینوا را.
تماشاى جلوههاى فتوت و بزرگوارى و «برخورد کریمانه» در آینه رفتار بزرگان و اسوهها، تماشایىتر است. نمونههایى از این رفتارهاى زیبا و نمونههاى تاریخى تقدیم شما می شود.
در مکتب جوانمردان و کریمان
فتوت و جوانمردى، یکى از شاخصههاى «برخورد کریمانه» درمعاشرتهاى اجتماعى است. از آنجا که ذکر نمونههاى عینى در اخلاق ورفتار جوانمردان، تاثیرگذارتر است، به چند نمونه تاریخى از رفتار اولیاء دین اشاره می شود.
اما براى اینکه ذهنیت آمادهترى داشته باشیم، به کلامى از حضرتامیر(ع) در این مورد استناد می کنیم که فرمود:
«ثلاثة هن المروءة: جود مع قلة، و احتمال من غیر ذلة و تعفف عن المسالة»; (13)
مروت سه چیز است:
- بذل و سخاوت، در عین تنگدستى.
- تحمل و بردبارى، بدون ذلت و خوارى.
- عفاف ورزیدن از سؤال و طلب.
به قول صائب تبریزى:
دست طلب چو پیش کسى می کنى دراز.
پل بستهاى که بگذرى از آبروى خویش.
مساله مناعت طبع، دورى از سؤال و طلب و طرح نکردن نیازمندى با این و آن نیز از نشانههاى تعالى روح است و آنان که صورت خود را با سیلى سرخ نگه می دارند و فقر و تنگدستى خویش را به خاطر حفظ آبرو، با دیگران در میان نمی گذارند، از این گروهند.
و اما نمونههاى تاریخى:
تاریخ اسلام و شرح حال بزرگان، اندوختههاى فراوانى از مروتهاى فراموش نشدنى به خاطر دارد که هر کدام درسى از «فتوت»است و تابلویى است که چشم دل را به سوى خود جذب می کند. در این بخش به چند نمونه اشاره می شود:
1- پیامبر(ص) و «پیمان جوانمردان».
از فرازهاى برجسته دوران جوانى رسول خدا(ص) پیش ازبعثت، شرکت و عضویت او در پیمانى بود که عدهاى از جوانمردان قریش براى دفاع از حقوق افتادگان و مظلومان بستند و به«حلفالفضول» معروف شد. این گروه، خود را ملزم و متعهد می دانستند که به استغاثه و استمدادهاى بىپناهانى که به حقشان تجاوز می شود پاسخ دهند. پیامبر خدا(ص) از این پیمان به عظمت و نیکى و با افتخار یاد می کرد و هرگز حاضر نبود به هیچ قیمت آن را بشکند. (14)
2- رسول خدا(ص) و «عفو عمومی ».
نمونه دیگر بزرگوارى و مروت و مداراى پیامبر(ص)، حتى نسبت به دشمنان سرسخت خویش، اعلان «عفو عمومی » بود که نسبتبه مردم مکه داشت. در سال «فتح مکه» که مسلمانان پیروزمندانه وارد مکه شدند، با آنکه مکیان، آن حضرت و مسلمانان را بسیار آزرده بودند و چندین بار براى نابودى اسلام، لشکرکشى کرده بودند و خود مشرکان نیز، خویش را مستحق هر گونه انتقامجویى می دیدند، اما انتظار کرم و بزرگوارى هم داشتند. رسول خدا(ص) همه را بخشود. (15) و با جمله «اذهبوا فانتم الطلقاء» - بروید، آزادید - همه را عفو کرد و آب عفو و گذشت بر آتش کینهها ریخت. این گونه برخورد با دشمن نیز، نشانروحیه والاى او بود.
3- على(ع) در میدان نبرد خندق.
رادمردى على(ع) در تاریخ، نمونه است و نمونههایش نیز فراوان. در جنگ خندق، وقتى با رقیب شجاعى همچون «عمرو بنعبدود» درافتاد و او را به هلاکت رساند، چون خواهر «عمرو» کنار کشته برادرش آمد و دید که زره قیمتى او بر تنش باقى است، پرسید: قاتل او کیست؟ گفتند: على بنابىطالب. آنگاه گفت: او را هماوردى بزرگوار و جوانمرد کشته است. سپس در سوگ برادرش اشعارى خواند، به اینمضمون: اگر کشنده عمرو، کسى جز «على» بود، همواره بر برادرم می گریستم; ولى چه کنم که قاتل او کسى است که از قتل او، عیب وعارى بر «عمرو» نیست. (16)
4- مروت على(ع) با قاتل خود.
امیرالمؤمنین(ع) با آنکه می دانست قاتلش «ابنملجم» است، اما متعرض او نشد و قصاص قبل از جنایت نکرد. مردانگى را به حدى رساند که به فرزندش امام مجتبى(ع) فرمود: او که اکنون در اختیارشماست، با او مدارا کنید و اگر من از دنیا رفتم، تنها یک ضربت به اوبزنید. و دستور داد از شیر و غذاى خودش به او هم بدهند. (17) این گونه حتى دشمنان و اسیران را مورد محبت و مروت قرار می داد. به قولشهریار:
بجز از على که گوید به پسر که: قاتل من.
چو اسیر توست اکنون، به اسیر کن مدارا.
همین فتوتهاى على(ع) بود که او را ملقب و مفتخر به «لا فتى الاعلى ...» ساخت.
5- با سپاه معاویه.
در جنگ صفین، وقتى سپاه معاویه بر نهر فرات دست یافتند، یاران على(ع) را از برداشتن آب جلوگیرى کردند. خطر بىآبى سپاه حضرت را تهدید می کرد. با سخنان پرشور آن حضرت، سربازان اسلام بر دشمن تاختند و فرات را تصرف کردند. آنان می توانستند مقابله به مثل کنند و سپاه معاویه را با تشنگى به هلاکت برسانند. اما على(ع) فرمود تا جایى را باز بگذارند تا لشکریان معاویه هم بتوانند از آبفرات بردارند. (18) این نیز نمونهاى از جوانمردى مولى، حتى در برخوردبا لشکریان متجاوز شام و دشمنى همچون معاویه بود.
6- عاشورا، جلوهگاه مروت.
حماسه عاشورا، سراسر درس کرامت و بزرگوارى و جلوهاى از برخوردهاى کریمانه اهلبیت(ع) با دیگران بود. وقتى سپاه تشنه حر آمدند و راه را بر امام(ع) بستند، حسین بنعلى(ع) دستور داد همه آنگروه هزار نفرى و حتى اسبهایشان را هم سیراب کنند. (19)
روز عاشورا، همین حر بن یزید، وقتى تصمیم گرفت از سپاه باطل جدا شود و به حسین بنعلى(ع) بپیوندد، امام او را پذیرفت و خطاىگذشتهاش را نادیده گرفت. حر به آغوش جوانمردى امام حسین(ع)پناه آورد و توبه کرد، توبهاش هم قبول شد. (20)
حسین بنعلى(ع) به سپاه کوفه فرمود: «اگر دین ندارید، لااقل آزاد مرد باشید.» خود او که روح بلند و خصلت جوانمردى داشت، دشمن را هم به داشتن مردانگى و پرهیز از هجوم به زنان و کودکان بىدفاع، فرامی خواند.
علمدار رشید و وفادارش حضرت ابوالفضل(ع) نمونه اعلاى فتوت و جوانمردى بود، بویژه آنجا که لب تشنه بر فرات وارد شد و مشک را از آب پر کرد و خواست از آب زلال آن بنوشد که یاد تشنگى امام حسین(ع) و کودکان خیام، مانع از آن شد و به خود خطاب کرد: اىنفس! پس از حسین زنده نباشى! او و یارانش در آستانه مرگ و شهادتند و تو می خواهى آب سرد بنوشى؟ ... آب را بر روى آب ریخت و لبتشنه از فرات بیرون آمد و به شهادت رسید. (21)
حضرت ابوالفضل، پهلوانى در میدان فتوت و نام آورى از دودمانغیرت و رادمردى بود.
به دریا پا نهاد و خشکلب بیرون شد از دریا.
مروت بین، جوانمردى نگر، غیرت تماشا کن.
7- امام حسن(ع) و مرد شامى.
مردى شامى که در اثر تبلیغات معاویه، دشمن اهلبیت(ع) بود، در مدینه امام مجتبى(ع) را دید و شروع کرد به ناسزاگویى و لعنت و ... آنحضرت نیز هیچ نمی گفت. سخنانش که تمام شد حضرت رو به او کرد،سلام داد و لبخند زد و فرمود: گویا غریب هستى! اگر از ما چیزى بخواهى می دهیم، اگر راهنمایى بخواهى، رهنمون می شویم، اگربخواهى بارت را به مقصد می رسانیم. اگر گرسنهاى، سیرت می کنیم، اگر برهنهاى، تو را می پوشانیم، اگر نیازمندى بىنیازت می کنیم، اگر رانده شده و بىپناهى، پناهت می دهیم، اگر حاجتى دارى بر می آوریم، اگر به منزل ما بیایى، تا وقتى که بخواهى بروى، مهمانت می کنیم و ...
مرد شامى که این سخنان را شنید و این برخورد را دید، گریست، وگفت: شهادت می دهم که تو جانشین خدا در زمینى. خدا داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد. تو و پدرت در نظر من منفورترین اشخاص بودید، اما اینک تو محبوبترین فرد در نظر منى. آنگاه به خانه امام(ع) رفت و تا بود، مهمان او بود و از دوستداران اهلبیت(ع)گردید. (22) این معجزه رفتار کریمانه است که حتى دشمن را به دوست تبدیل می سازد.
8- امام سجاد(ع) و جوانمردى.
هشام بناسماعیل، یکى از دولتمردان اموى و حاکم مدینه بود کهدر دوران حکومتش ستمهاى بسیار بخصوص بر علویان و بزرگ آنان امام سجاد(ع) کرده بود. وقتى عزل شد، به فرمان حاکم جدید او را جلوى خانه «مروان حکم» نگه داشته بودند که هر کس از او ستم دیده یا ناروا شنیده است، بیاید و تلافى کند.
شهید مطهرى می نویسد: «خود هشام، بیش از همه نگران علىبنالحسین و علویون بود. با خود فکر می کرد انتقام على بنالحسین در مقابل آن همه ستمها و سب و لعنها نسبتبه پدران بزرگوارش کمتر از کشتن نخواهد بود. ولى از آن طرف، امام به علویون فرمود: خوى ما بر این نیست که به افتاده، لگد بزنیم و از دشمن پس از آنکه ضعیف شد انتقام بگیریم. بلکه برعکس، اخلاق ما این است کهبه افتادگان کمک و مساعدت کنیم.
هنگامى که امام با جمعیت انبوه علویین به طرف هشام بناسماعیل می آمد،رنگ در چهره وى باقى نماند. هر لحظه انتظار مرگ را می کشید. ولى برخلافانتظار وى، امام طبق معمول که مسلمانى به مسلمانى می رسد، با صداى بلندفرمود: «السلام علیکم» و با او مصافحه کرد و بر حال او ترحم کرده، به او فرمود: اگرکمکى از من ساخته است، حاضرم. بعد از این جریان، مردم مدینه هم شماتتبه اورا موقوف کردند.» (23)
سخن از جوانمردى و رفتار کریمانه با دوست و دشمن، بویژه درسیره پیشوایان مکتبى و اصحاب آنان دامنهاى وسیع دارد.
این بحث را با فرازى از دعاى امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه بهپایان می بریم که نشانگر روح بلند آن حضرت است و تجلى شخصیتکریمانه که در نیایش او مشهود است:
«خدایا! ... بر پیامبر و دودمانش درود فرست و توفیق ده و یارى کن در برابرکسى که با من ناراستى می کند، خیرخواهانه رفتار کنم، کسى را که از من دورى می گزیند، به نیکى پاداش دهم، و هر که مرا محروم می سازد، به او عطا و بخشش کنم، و هر که با من قطع رابطه می کند، صله رحم کنم، هر که مرا غیبت می کند، نیکیهایش را یاد کنم، نعمت را سپاس گویم و از بدیها در گذرم ... .» (24)
امید است که گوشهاى از این گونه رفتار کریمانه و اخلاق و منشبزرگوارانه و فتوت و جوانمردى در زندگیهاى ما نیز جلوه یابد و چهرهجامعه و معاشرتهاى مردم را زیبا سازد.
پىنوشتها:
1) غررالحکم، چاپ دانشگاه، ج6، ص96.
2) همان، ج3، ص260.
3) مناجات، خواجه عبدالله انصارى، بخش مقالات، ص35.
4) کلیات شمس، جزء 6، ص298.
5) غرر الحکم، ج6، ص185.
6) همان، ج5، ص81.
7) میزان الحکمه، ج8، ص367.
8) همان، ص365.
9) همان.
10) غررالحکم، ج7، ص346.
11) فرهنگ فارسى (معین)، بخش اعلام.
12) چکیده اندیشهها، ج2، ص257.
13) میزانالحکمه، ج9، ص113.
14) فروغ ابدیت، ج1، ص151.
15) مغازى واقدى، ج2، ص835.
16) زندگانى حضرت محمد، رسولىمحلاتى، ص453.
17) بحارالانوار، ج42، ص289.
18) شرح ابنابىالحدید، ج3، ص331.
19) حیاة الامام الحسین، ج3، ص74.
20) اعیان الشیعه،ج1، ص603.
21) مقتل الحسین، مقرم، ص336.
22) مناقب، ابنشهر آشوب، ج4، ص19.
23) داستان راستان، ج1، ص74 (داستان: لگد به افتاده).
24) صحیفه سجادیه، دعاى20 (مکارم الاخلاق) ... سددنى لان اعارض .../971/د102/ن
ارسال نظرات