۱۳ تير ۱۳۹۱ - ۱۶:۵۱
کد خبر: ۱۳۲۰۴۴
یاد یاران سفر کرده (21)؛

جهاد برای خدا سبب سربلندی است

خبرگزاری رسا- شهید ارشاد در وصیت‌نامه خود نوشت: آن موقع که دین خدا احتیاج به جهاد و شهادت داشته باشد، انسان باید برای رضای خدا در این جهاد مقدس شرکت کند و بجنگد، بکشد و شهید شود و اگر چنین کرد، پیروز و سربلند خواهد شد.
ياد ياران سفر کرده

به گزارش خبرگزاری رسا، سیدابوالقاسم ارشادی در سال 1330 در خانواده‌ای متدین و مذهبی در امین‌آباد از توابع شهرستان بابل به دنیا آمد. پس از گذراندن دروس کلاسیک، موفق به اخذ دیپلم شد. در تمامی دوران تحصیل در راهپیمایی‌ها و در پخش اعلامیه‌های امام بزرگوار نقش فعال و کلیدی داشت؛ اما به علت علاقه به اسلام و روحانیت وارد حوزه علمیه قم شد و پس از طی مراحل مقدماتی، فقه و اصول را در مرحله سطح در محضر استادان بزرگی گذراند. سپس شروع به درس خارج فقه و اصول نمود، جدیت و تلاش او به حدی بود که در اندک زمانی در زمره شاگردان زبده و کوشا درآمد و شهرت علمی‌اش در حوزه علمیه زبانزد بزرگان و فضلا گردید.

در عرصه‌های مختلف فرهنگی و تبلیغی نیز لحظه‌ای از پای نمی‌نشست؛ او آن چنان شیفته اسلام و ولایت بود که در راه حمایت از آن از بذل جان هم دریغ نداشت. او همیشه دل در گرو عاشقان نیک خصالی داشت که در عروجی خونین چون ستارگان فروزان می‌درخشیدند؛ شیران روزی که چون آتشی سوزنده بر خرمن خصم می‌افتادند و طومار زندگی آن‌ها را در هم می‌پیچیدند. او همیشه به یاد زاهدانی بود که با ترنم ناله‌هایشان، در سکوتی شبانه، دل به معشوق می‌سپردند و در گرماگرم رزم، خود را سپر هر تیر و ترکش می‌کردند و به حال آنها غبطه می‌خورد.

بخشی کوتاه از وصیت‌نامه شهید ارشادی

آن موقع که دین خدا احتیاج به جهاد و شهادت داشته باشد، انسان باید برای رضای خدا در این جهاد مقدس شرکت کند و بجنگد، بکشد و شهید شود و اگر چنین کرد، پیروز و سربلند خواهد شد. ای ملت به پا خواستۀ مسلمان ایران! به ندای خدا و قرآن کریم گوش فرا دهید و به پاخیزید که چشمان اشک آلود مستضعفان، انتظار شما را می کشد. اگر من شهید شدم، جنازه ام را در قم دفن کنید.

وصلی عاشقانه

مطالعه، تفریح او بود و همنشین شب‌های خستگی‌اش. صبر و پشتکار زیبایی‌بخش کارنامه زندگی او بود و لبخند لبان ذاکرش نمک را از سکه می‌انداخت. کافی بود لختی در کنارش بنشینی تا هیبت و مردانگی‌اش جایی دیگر برای خستگی‌تان نگذارد. از آن بچه‌های با معرفت تهران بود که عاطفه و محبت از وجود بارانی اش، می بارید. او دل از هر چه غیر خدا بود خالی کرده بود که شهادت در کنج دلش، جا خوش کرد و آن قدر او را به خود مشغول کرد که ورد و ذکرش شود. آخر هم همین دلدادگی، کار دستش داد، قرارش را گرفت و بی تابش ساخت و چشم به راهش کرد. هر آن شب در فراق روی لیلی که برمجنون رود لیلی طویل است انتظار نگریستن به یک در بسته نیست. انتظار نگریستن در یک خیابان خالی و بی انتها نیست که انتظار خواهش دل است در سرعت ثانیه ها برای وصلی عاشقانه و او که منتهی انتظارش رسید آن گاه که ساعاتی قبل از شهادتش غسل شهادت کرد و به پیشوازش شتافت.

تو از مرگ می ترسیدی؛ از مرگ کوچک و حقیر در بستر، و عاشق شهادت بودی و شهادت کوچه کوچه در جستجوی تو بود. ای گل همیشه بهار! بهار با تو صمیمی بود و چه زیبا پرواز نمودی و در آسمان آبی دوست اوج گرفتی و در تاریخ 1/12/1364 در آسمان مردان عشق و مقاومت (اهواز) به علت اصابت موشک به هواپیما، به دوست رسیدی. خدا صدایش را شنید و پاسخ او را داد./914/د101/ن

ارسال نظرات