شهید حاجرحیمی که از سال 1359 در کسوت مربی و از پادگان امام حسین(ع) کار خود را آغاز کرده بود، رفته رفته مسیر تعالی و تحول را طی کرد تا اینکه به فرماندهی یکی از مهمترین ردههای نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یعنی یگان نیروهای مخصوص امام علی(ع) رسید و مبدأ تحولات بسیاری در این یگان و در پرورش رزمندگان جبهه مقاومت شد.
پس از شهادت سردار حجازی، ایشان به سمت معاون هماهنگکننده نیروی قدس منصوب شد و پس از چند سال در حالی که مسئولیت بالاتری داشت با اصرار خودش قرار شد جانشین سردار شهید علی زاهدی در منطقه سوریه شود.
سردار حمید چراغچی سالها بهعنوان معاون بازرسی و بعد هم بهعنوان معاون هماهنگکننده یگان نیروهای مخصوص امام علی(ع) از نزدیک با سردار شهید حاجرحیمی کار کرده است و مطالبی ناب و ناگفته از این شهید بزرگوار دارد. بهدلیل آنکه هماکنون سردار چراغچی مسئول یکی از ردههای نیروی قدس سپاه است، و بهدلیل مسائل امنیتی امکان انتشار تصویر ایشان فراهم نیست.
در ابتدا بفرمایید؛ از کجا با شهید حاجرحیمی آشنا و از کی با هم همکار شدید؟
از سال 85 زمانی که آقای حاجرحیمی جانشین دانشکده بودند با هم آشنا شدیم، تقریبا 3-4 سالی با ایشان دورادور در ارتباط بودیم تا اینکه در سال 89 پیشنهاد دادند که من به عنوان مسئول بازرسی به یگان امام علی(ع) بروم و از سال 89 خدمت ایشان رفتم و تا همین اواخر در یگان امام علی(ع) و در زمانیکه ایشان معاون هماهنگکننده نیرو بودند در یک یگان دیگر با ایشان کار میکردیم.
نقش ویژه سردار حاجرحیمی در آموزش نیروهای افغانستانی
یگانی که ایشان فرماندهیاش را به عهده داشت، یگان خاصی بود، چگونه شد که سردار حاجرحیمی مسئولیت خطیر فرماندهی این یگان را پذیرفتند؟
یگان نیروهای مخصوص امام علی(ع) تنها یگان نیروهای مخصوص نیروی قدس بود که تقریبا در همه تخصصها انجام وظیفه میکرد، از جمله آموزش نیروهای جبهه مقاومت. کلیه تخصصهایی که مورد نیاز یک یگان نیروهای مخصوص بود در یگان امام علی(ع) وجود داشت.
بعد از اینکه اواخر خدمت آقای عروج بود، سردار سلیمانی در بین تمام فرماندهان نیرو روی شهید حاجرحیمی دست گذاشت و بهدلیل شخصیت خاصی که سردار حاجرحیمی داشت و از سوی دیگر فردی بود که هم مربی تاکتیک بود و به امور آموزشی آشنا بود، هم با توجه به اینکه در دوران دفاع مقدس تجربه فرماندهی داشت و علاوه بر آن تبحر بالایی در حوزه آموزش و سازماندهی نیروهای نهضتی داشت، او را انتخاب کرد.
از خاطراتی که خودشان از زمان دفاع مقدس تعریف میکردند مشخص بود که ایشان نقش بسیار مهمی در آموزش و سازماندهی اولین یگان منسجم مجاهدان افغانستانی برای مقابله با ارتش شوروی داشتند.
حتی دو سه بار به افغانستان برای ماموریت رفته بودند و آنطور که خودشان تعریف میکردند شرایط بسیار سختی هم داشتند. ازاینرو و ازآنجایی که حاج قاسم انسان آینده نگری بود و میدانست در غرب آسیا تحولات بزرگی رخ خواهد داد لذا بهدنبال افرادی مانند شهید حاجرحیمی بود و با انتخاب ایشان برای فرماندهی یگان نیروهای مخصوص امام علی(ع) تحولی در این یگان رخ داد.
بالابردن تنوع و جغرافیای مأموریتی نیروی مخصوص امام(ع)
یعنی با حضور ایشان چه تحول و اتفاقی در یگان افتاد؟
سردار حاجرحیمی افق دید وسیعی داشت و بسیار آیندهنگر بود و استنباط بسیار خوبی از ماموریت داشت. برخی مواقع اقداماتی را انجام میداد که بعد از چند ماه حاج قاسم هم روی همان موضوع تاکید میکرد. از همان ابتدا هم با من جلساتی را برگزار کرد و روی انتخاب و شناسایی جوانان و نخبگان برای پذیرش مسئولیتها در آینده یگان تاکید داشت.
لذا بعد از اینکه سردار حاجرحیمی به یگان آمدند علیرغم زحماتی که فرماندهان قبلی کشیده بودند تحولی در یگان به وجود آمد. تنوع ماموریت و جغرافیای ماموریتی یگان بالا رفت و ایشان ماموریت یگان را گسترش داد.
یعنی هرجایی که اتفاقی میافتاد و در حوزههای مقاومت درگیری ایجاد میشد یا تهدیدی به وجود میآمد، اولین کسی که از فرماندههان نیرو به کنار حاج قاسم میرفت، حاجرحیمی بود.
حاجرحیمی سنگ صبور نیروهایش بود
پس به نوعی میشود گفت نقش ایشان فقط در گسترش خود یگان نبوده و نقش اثرگذاری در جبهه مقاومت داشت.
بله در عین حال که یگان نیروهای مخصوص بود سه مأموریت اصلی بحث آموزش، مستشاری و اقدام مستقیم را داشت لذا شما وقتی بررسی میکنید میبینید، بچههایی که مربی بودند، به منطقه می رفتند و چند صد نفر یا چند هزار نفر از نیروهای بومی را جذب و ساماندهی میکردند و با همین نیرو ها میرفتند و عملیات میکردند.
در اکثر این مأموریتها هم سردار حاجرحیمی حضور فعال داشتند، اینطوری نبود که یک یگانی مأموریت داشته باشد و او دورادور کنترل کند، نه، حتماً میرفت و حضور اثربخش و اثرگذار داشت.
یادم هست در منطقه در جلسات قبل از عملیات در جلسات توجیهی بحثهای خیلی تخصصی سنگین میکرد و با خیلی از افراد قدر سپاه و نظامیگری در موضوعات تخصصی بحث میکرد و معمولا نظراتش طوری بود که همه میپذیرفتند. حتی با خود حاج قاسم هم همینطور بود.
ایشان شخصیت خاص و واقعا جاذبه عجیبی داشت؛ یعنی کسی یک بار او را میدید شیفته مرام و اخلاقش میشد و به همین دلیل در اجرای ماموریت خیلی موفق بود.
شهید مرتضی مسیبزاده از نیروهای یگان امام علی(ع) کنار شهید حاجرحیمی
به دلیل همین اخلاق خوبش بود که هرکس با هر سن و سال و سابقه خدمتی در کنارش قرار میگرفت با دل و جان کار میکرد و یکی از دلایل اصلی موفقیت ایشان هم در کنار تمام محاسنی که داشت همین اخلاق خوبش بود.
شاید بعضی وقتها خیلیها به دلیل سختی کار و نبود امکانات و مشکلات و دوری از خانواده و... گلایه و شکایت میکردند و تند میشدند ولی ایشان خیلی آرام تبیین میکرد توضیح میداد، هدف را مشخص میکرد و بچهها آرام می شدند و بعضی وقتها هم شرمنده میشدند.
شهید حاجرحیمی از دوران دفاع مقدس فعالیت نظامی خود را آغاز کرد و تجربیات خوبی داشت اما چطور در ارتباط با نیروهای جوان دانش نظامی خود را بروز نگه میداشت؟
ایشان الحمدلله به دلیل آن تقوای بالایی که داشتند، خیلی از مسائل را حل کرده بودند. برای خود ماهم هم سوال بود مثلا ایشان وقتی مینشست نظر میداد، یک غریبهای که در جلسه وارد میشد فکر میکرد ایشان متخصص آن موضوع است، چون ایشان تخصصش مربی تاکتیک بود قاعدتا باید در تاکتیک صاحب نظر میبود که بود، ولی در همه تخصصهای دیگر در بحث تخریب، آتشهای پشتیبانی، هوابرد و ... اصلا حرف اول و آخر را ایشان میزد دانش نظامی بالا و مطالعه خوبی داشت و همیشه اطلاعات خودش را به روز میکرد.
این تخصصها بیشتر در کجا به کارآمد و اگر امکان دارد به صورت نمونه به آن اشاره کنید؟
هم در بارریزی و هم آتشهای پشتیبانی خیلی بکار آمد. تقریبا یکی از رموز موفقیتهای بچههای مقاومت فراگیری همین تخصصها بود. اثر همین آموزشها و رزمایشهایی که تقریبا 80-70 درصدش در حوزههای اردوگاهی و مراکز رزمایشی همین یگان انجام میشد را در جبهه مقاومت دیدیم. ایشان به صورت مستقیم و مرتب از آموزشها و رزمایشهای مختلف سرکشی و ایرادات را برطرف میکرد.
بخوبی از بچهها پشتیبانی میکرد و در خیلی از درگیریها و عملیاتها ماموریت اصلی به عهده نیروهای همین یگان بود. لذا هم در جنگ 33 روزه هم در جنگهای بعدی، به خصوص در بحث سوریه و در درگیریهای عراق یگان تحت امر ایشان تاثیرگذار بودند.
حاجقاسم گفت؛ "بروید پادگانهای نیروی زمینی را برای آموزش نیروهای نهضتی هماهنگ کنید"
با اینکه تقریبا بالای 70 درصد از نیروهای این یگان در میدان بودند، اما ماموریت پشت جبهه را هم در بحثهای آموزشی و رزمایشی پشتیبانی میکردند و آن ماموریتها هم تعطیل نمیشد، یعنی یک زمانی من یادم است که در یکی از جلسات حاج قاسم به شهید حاجرحیمی فرمودند؛ "بروید این پادگانهای نیروی زمینی، مثل پادگان کرمانشاه و یزد و... را برای آموزش نیروهای نهضتی هماهنگ کنید".
وقتی اولین مرتبه بهاتفاق شهید حاجرحیمی و سید شفیع به پادگان شهدای کرمانشاه رفتیم و با فرمانده آن صحبت کردیم، فرمانده میگفت اصلا امکان چنین کاری وجود ندارد. پادگان شهدای کرمانشاه مرکز آموزش افسران وظیفه بود اما برابر ماموریتی که به آن دادند از طرف نیروی زمینی سپاه تقریبا حدود یک سال و نیم دو سال کامل در اختیار نیرو برای آموزش قرار گرفت. البته از مربیهای خودشان هم استفاده کردیم که همان روزهای اول آقای حاجرحیمی در جلسه فرمودند؛ "ما میخواهیم اینجا را کلاً تغییر بدهیم، الآن دو تا میدان تیر دارد اما باید حداقل 15 ـ 15 میدان تیر احداث کنیم.
ایشان بلافاصله با مهندسی نیرو تماس گرفت و ماشین آلات و لودر و بلدوزرها شروع به کار کردند و اصلا میدان را تغییر دادند. در برخی مواقع ما تنها 20 تا 25 نفر مربی برای آموزش حدود 2 هزار نفر از نیروهای نهضتی میفرستادیم که با همکاری مربیان آن پادگان کار را پیش میبردند.
هیچکس بهاندازه سردار حاجرحیمی نیروی نهضتی آموزش نداده است
نکتهای که در این بین وجود دارد طرح درس خاصی بود که شهید حاجرحیمی برای این آموزشها طراحی کرده بودند که تلفیقی از آموزشهای پایه با آموزشهای نیرو مخصوص بود.
هنر ایشان این بود که در عرض یک ماه در بحث متون، محتوا و طرح درس همه ساختارها را به هم میزد. بعد یک چیزی از آن در میآورد که مورد تایید همه کارشناسان بود. من یادم است آن اوایل یک سری اعتراض کرده بودند که آقا نمیشود این برنامه را اجرایی کرد. این موجب شد تا حاج قاسم خود هم تیم ارزیابی بفرستد و موضوع را بررسی کرد.
پس از آن گفت اتفاقا ما این روش را می خواهیم نه آن روش های سنتی که آمریکاییها در کتابهای غربی پنجاه، هفتاد سال پیش نوشتند و در دنیا هم تدریس میشود. باید یک کار نو بوجود آورد و به جرات میتوانم بگویم فکر نمیکنم بهاندازه سردار حاجرحیمی کسی در جمهوری اسلامی، نیروی نهضتی آموزش داده باشد. یعنی یک زمانی اگر بشود آمارها را منتشر کرد آنهایی که خیلی ادعا دارند کیلومترها از آقای حاجرحیمی عقبترند و این هنر سردار حاجرحیمی بود.
بهکارگیری پهپاد برای هدایت آتش توپخانه توسط یگان امام علی(ع)
خاطرهای از ایشان در میدان عملیات دارید؟
در عملیاتها بعضا بچهها میرفتند عمل میکردند و آن نقطه سقوط نمیکرد یا دشمن مقاومت میکرد. در این زمان ایشان خیلی با طمانینه عقب میکشید صبحت بچهها را میشنید، راهکار میداد و در اکثر جلسات نظر آقای حاجرحیمی نظر غالب بود، اصلاً دیگر آنهایی که حتی آقای حاجرحیمی را نمیشناختند بعد از مدتی فقط گوششان به دهان آقای حاجرحیمی بود که ایشان نظرش چیست.
مثلا در منطقهای در سوریه قرار بود عملیات شود، ایشان نظری داشت که وقتی بچهها بر اساس نظر ایشان اقدام کردند با کمترین تلفات فکر میکنم با یکی دو شهید و زخمی رفتند یک منطقه خیلی وسیعی را گرفتند. یکی از ویژگیهای ایشان این بود که همیشه در بحث به خصوص آفند و در عملیاتها قائل به این بود که باید با حداقل نیرو کار کرد. میگفت اتفاقا باید اصولی کار کنیم نیاز نیست 500 نفر آدم وارد کنیم با 20 نفر کارش را انجام میداد.
دقت در آتشهای پشتیبانی یکی از دغدغههای ایشان بود. چون در برخی مواقع حجم آتش مورد نیاز نبود و دشمن در کانالها و تونلها مخفی میشد و باید آتش اثر بخش اجرا میکردیم.
«یگان منتظرالشهادة» نامی بود که حاجقاسم روی یگان نیروهای مخصوص امام علی(ع) گذاشته بود
ایشان اولین کسی بود که از همین کوادکوپتر یا پهپاد در منطقه برای هدایت آتش استفاده کرد. سال 92 یک تیم پهپاد شامل شهید کمال شیرخانی به اتفاق دو نفر دیگر را به منطقه فرستاد. در آن زمان نگاه به پهپاد در حد فیلمبرداری برای رزمایش بود. برخی فرماندهان هم چون آن زمان شناختی نسبت به پهپاد نداشتند در برابر آن مقاومت میکردند.
یک روز به یکی از فرماندهان گفتم بگذاریم این پهپاد پرواز کند. گفت نه اینها اسباب بازی است تا اینکه مرحوم معینی که در حما بود با من تماس گرفت که من با حاجرحیمی صحبت کردم تیمتان را به حما بفرستید. سردار حاجرحیمی در حلب بود به ایشان گفتم آقای معینی تیم ما را خواسته است تا در حما کار کند.
این تیم با اصرار و هماهنگی شخص حاجرحیمی اعزام شد. وقتی پهپاد پرواز کرد مسلحین و تکفیریها نمیدانستند چیست و هر آنچه که از سلاح داشتند به سمت آن فرستادند به همین دلیل یک آمار بسیار زیادی مهمات از آنها گرفتیم.
در حدادین سمت تل شبیر یک جاهایی بود که از آنجا به سمت ما آتش شد و ولی ما جایش را پیدا نمیکردیم، با تصاویر دوربین این پهپادها، شهید نعمایی با شهید کمال در تماس بود بعد به توپخانه که روی تل ادریس بود هدایت آتش میداد. به واسطه تصاویر پهپاد ما برای اولین توانستیم مناطقی را که قبلا روی آن دید نداشتیم زیر آتش موثر بگیریم.
بارریزی هوایی در سوریه از ابتکارات شهید حاجرحیمی بود
در بحث بارریزی هوایی تنها کسی که بارریزی را در جمهوری اسلامی و در سوریه استارت زد، آقای حاجرحیمی بود. خیلیها معتقد بودند دورهای که با چتر نیرو خالی میکردند تمام شده است، ولی ایشان مقوله را عوض کرد. در روزهای محاصره نبل و الزهرا پیشنهاد بارریزی را مطرح کرد. مسئول هوابرد یگان این موضوع را تایید کرد و امکانات لازم برای این کار را فراهم آورد و چهار سال پشتیبانی از مردم در مناطق تحت محاصره در سوریه با کمک ویژه یگان امام علی(ع) انجام شد.
هنر آقای حاجرحیمی این بود با همان نیروهایی که در میدان بود کار میکرد. در یکی از شبها مسلحین حمله کردند تعدادشان زیاد بود و با چند نفر به خط زدند و نیروهایی که در خط بودند آنجا را خالی کردند. ما در حربیه بودیم حاجی هم بود وقتی نیروها آمدند شهید حاجرحیمی آنها را جمع کرد. گفت اینها را به مدرسه ترکان ببریم. 100 نفر بودند سریع با پشتیبانی حلب تماس گرفت و درخواست غذا برای نیروها کرد. به نیروها امکانات و مهمات داد و فردایش با همین نیروها عملیات کردند و نقاطی که سقوط کرده بود را با همین نیروها گرفتند که من کمتر کسی را دیدم اینجوری حواسش به همه چیز باشد.
سردار حاجرحیمی یک بازوی توانمند برای حاجقاسم بود
بهنظر من سردار حاجرحیمی یک بازوی توانمند برای حاج قاسم بود، الحق و الانصاف هر جایی حاج قاسم میدید، اوضاع سخت شده، پیغام میداد؛ "به آقای حاجرحیمی بگویید 50 تا 100 نفر آدم بردارد و بیاید".
یکی دیگر از هنرهای ویژه سردار حاجرحیمی این بود اگر فرمانده دستوری میداد با تمام توان سعی میکرد این دستور را از همان لحظهای که دستور صادر شده اجرایی کند، خدا گواه است روزی سردار سلیمانی به یگان آمد و دستوری داد از فردایش جلسات اجرای این دستور آغاز شد و کمیسیونی برای آن تشکیل شد.
اصلاً سردار حاجرحیمی به بچههایش یاد داده بود که در اجرای مأموریت بههیچوجه نگویند نمیشود؛ بله میرفت دعوا میکرد کشتی میگرفت درگیر میشد امکانات و تجهیزات میگرفت ولی اینکه بگوید حالا چون امکانات نیست این کار نمیشود اصلا همچنین چیزی نداشت اصلا نشد، در کار ایشان وجود نداشت.
تکهکلامی داشت که میگفت در سپاه و نیروی قدس کار نشد ندارد و بچهها هم همین را یاد گرفتند. سردار حاجرحیمی طوری بچههایش را آموزش داده بود که وقتی 5 نفرشان به کشوری برای اولین بار میرفتند آنقدر تواناییشان بالا بود و استاد بودند که در کمتر از 48 ساعت ارتباط میگرفتند، نیرو جذب میکردند، شناسایی میکردند، سازماندهی میکردند، آموزش می دادند و با همین نیرو عملیات میکردند و این یکی از آن برکاتی بود که در وجود سردار حاجرحیمی بود.
سرکشی به خانواده شهدا از دغدغههای شهید حاجرحیمی بود
رابطهشان با نیروهایش چطور بود. به عنوان مثال آیا به مشکلاتشان رسیدگی میکرد یا فقط دغدغهشان در حوزه کاری بود؟
او حواسش به همه چیز بود. بعنوان مثال در موضوع پرداخت وام اولویتش این بود که امتیازات را اول به نیروهایی بدهد که در ماموریت هستند. اگر در موضوعی هم برخی از نیروها گلهمند بودند خود شهید حاجی رحیمی به مسجد یگان میرفت و در جمع بچهها صحبت میکرد.
در بحث رسیدگی به جانبازان و خانوادههای شهدا خیلی پیگیر بود. اگر کسی در یگان شهید میشد، آقای حاجرحیمی دو سه روز مانده به تشییع پیکر شهید یک جلسه تشکیل میداد و کارهای مراسم شهید را تقسیم میکرد حتی روزی که میخواستند سرخاک بروند همان جا با بستگان درجه یک شهید صحبت میکردند و یک رستوران را برای پذیرایی از میهمانان هماهنگ میکردند و میگفتند خانواده شهید نباید دغدغه این چیزها را داشته باشد و معمولا یکی از برنامههای مستمرش سرکشی به خانوادههای شهدا بود.
سردار حاجرحیمی کنار خانواده شهدا
یکی از برنامه هایی که در یگان داشتیم این بود که معمولا ماهی یک نوبت خانوادههای شهدا را دعوت میکردیم و یک کلاس برای خانمها میگذاشتیم و برای بچهها هم با موتورهای چهار چرخ و پینت بال برنامههای تفریحی برگزار میکردیم. طوری که بچهها لحظه شماری میکردند تا آن روز فرا برسد. اصرار هم داشت این برنامه در یگان برگزار شود تا خانواده شهدا با محل کار همسر و پدرشان آشنا شوند و الحق و الانصاف کمتر چیزی بود که از دید ایشان پنهان بماند.
سالی هم چند نوبت از حاج قاسم مجوز میگرفت تا برای خانواده شهدا هدیه تهیه و تقدیم آنها کند. در مجموع بچهها هر مشکلی که داشتند اول مستقیم به خودش میگفتند و در اتاقش هم به روی همه باز بود.
رابطه حاج قاسم با ایشان چطور بود؟
رابطهشان، رابطه مرید و مرادی بود. با یکدیگر بحث هم میکردند ولی حاج قاسم واقعاً ایشان را دوست داشت و یکی از فرماندهانی بود که حاجی بدون ملاحظه و بیدغدغه به ایشان اطمینان میکرد. وقتی به ایشان میگفت؛ "آقای حاجرحیمی، این کار را انجام بده."، میدانست که آقای حاجرحیمی تمام توانش را میگذارد که این دستور حاجی روی زمین نماند.
شاید ده سال قبل از اینکه درگیریهای یمن شروع شود، در یک جایی بودیم. حاج قاسم فرمود بروید در فلان تخصص بچههایتان را آموزش دهید. شهید حاجرحیمی گفت این کار خیلی سخت است و پول و هماهنگی میخواهد حاج قاسم گفت همه را هماهنگ کن و انجام بده. در نتیجه چند نفر از بچهها آن تخصص را یاد گرفتند و بعد از چند سال ما فهمیدیم که هدف ایشان چه بود.
زمانی حاج قاسم ماموریتی به شهید حاجرحیمی داده بودند. زمانیکه معاون عملیات کل سپاه، به یگان ما آمد و گزارش آقای حاجرحیمی را شنید گفت آقای حاجرحیمی این کاری که دنبال میکنید جزو بزرگترین خواستههای حضرت آقاست. اگر در این کار موفق بشویم با یک پنجم همین تعداد نیرو ما در آینده هیچ مشکلی نداریم.
درخصوص مراقبتی که ایشان در استفاده از امکاناتی که در اختیارش بود، بری مخاطبان بفرمائید.
ایشان خیلی مقید بود که از بیت المال به هیچ وجه استفاده شخصی نکنیم. خیلی وقتها میشد یک جایی کار داشت اما دیر وقت بود و منزل رانندهاش هم کرج بود به او میگفت برود و خودش به دنبال کارش میرفت یا ما ایشان را تا بخشی از مسیر میرساندیم.
یک بار پسرش آقا محسن میگفت ماشین نداشتم و از ایشان خواهش کردم مرا برساند، تا آنجایی که در مسیرش بود من را رساند و گفت بقیه راه باید خودت بروی آخرش هم تعریف کرده بود برای آن دوباری که تو را رساندم رد مظالم دادم.
ایشان برای همه نیروهایی که برای مأموریت به سوریه رفته بودند و یا به نوعی با این مأموریت درگیر بودند، مجوز گرفت و خانواده همه را برای زیارت به سوریه فرستاد.
در یک مراسمی خانم ایشان به همسر بنده گلایه کرده بود که ما نتوانستیم زیارت برویم و همسرم هم این موضوع را به من منتقل کرد. یک روز با حاج قاسم جلسه داشتیم به ایشان گفتم، آقای حاجرحیمی خانوادهاش را به سوریه نبرده است، حاج قاسم عصبانی شد گفت نخیر باید خانوادهات را ببری همین هفته آینده باید بروید یک هفته ده روز آنجا بمانید تا من نگفتم نیایید. آقای حاجرحیمی گفت چشم. حاج قاسم گفت بچه تهران بازی برای من درنیار باید خانوادهات را ببری!
بعد از دو هفته گفتم آقای حاجرحیمی خانوادهات را به سوریه نبردی فردا حاج قاسم ببیند دعوا راه میاندازد. گفت حاجی یادش میرود، گفتم تو که همه را فرستادی خب آنها را هم ببر، گفت ببین همه خانوادههای شهدا سوریه رفتند؟ گفتم بله خانواده شهدای مدافع حرم رفتند، گفت نه شهدای دفاع مقدس، شهدای انقلاب، شهدای امنیت و شهدای دیگر هم رفتهاند؟ گفت آیا همه رزمندههای دفاع مقدس سوریه زیارت رفتند که من خانوادهام را ببرم؟ هر موقع همه رفتند من هم خانودهام را میبرم.
خیلی از امتیازات هم حق بچهها بود مثل همین هدیههایی که برای بچهها می گرفتند، لباسهایی که معمولا هر دو سال یک دست لباس و پوتین میدادند، ایشان اینها را هم نمیگرفت میگفت اینها برای نیروها است.
من یک بار ندیدم ایشان وام بگیرد؛ با اینکه بعضی وقتها مشکل داشت میرفت از بستگانش قرض میکرد ولی وامی که حق مسلم همه بچههاست نمیگرفت، فیش حقوقی ایشان را میدیدم وامی نداشت و کسی بود که از سپاه یک وجب زمین هم نگرفته است.
چه شد که سردار مسئولیت مهمی که در ستاد فرماندهی نیرو داشت را کنار گذاشت و اصرار کرد به سوریه برود؟
مسئولیت هماهنگ کنندگی نیروی قدس را بر اساس تکلیف قبول کرد و در همین مدت کوتاهی که در این مسئولیت بود منشا خدمات زیادی شد.
ایشان از زمانی که مسئولیت معاون هماهنگ کننده نیرو را تحویل گرفت این مسائل و بخصوص ساخت منازل سازمانی برای بچهها را آغاز کرد و امتیازات خوبی در این زمینه برای نیرو گرفت. همه دغدغهاش در این مدت رفاهیات نیرو بود و میگفت بچهها نباید از این ناحیه مشکلی داشته باشند.
اگر نکتهای مغفول مانده که مطرح نشده است به عنوان نکته پایانی بفرمایید.
ما باید به این سمت برویم که روش و منش شهید حاجرحیمی در حوزههای آموزشی و عملیاتی را تدوین و تبیین کنیم و اگر مکتب شهید حاجرحیمی تبیین شده و در دانشکدههای ما به عنوان الگو معرفی شود قطعا دانشجویان ما در دانشگاههای افسری پیشرفت میکنند.