داستانی درباره تاجر معروف ایرانی
به گزارش سرویس کتاب و نشر سرویس کتاب و نشر، «تلگرافی برای شاه» نوشته «رویا عمرانی» داستان بلندی است، برگرفته از زندگی پیش از انقلاب «علاءالدین میرمحمدصادقی» معروف به حاجآقا علاء؛ فعال امور صنایع و معادن و از چهرههای برجسته مجمع فعالان توسعه اقتصادی ایران و باسابقهترین عضو اتاق بازرگانی ایران است.
این تاجر و کارآفرین مشهور اولین بار با حکم امام (ره) به اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران راه یافت. داستان کتاب که برگرفته از یکی از رخدادهای مهم درباره حزب موتلفه اسلامی است، توسط نشر سوره مهر به چاپ رسیده و آنچه میخوانید گفتوگویی است با رویا عمرانی نویسنده این داستان که سال ۵۸ در اصفهان به دنیا آمده است.
تلگرافی که جان اعضای حزب موتلفه را نجات داد
چرا میرمحمدصادقی را به عنوان سوژه این کتاب انتخاب کردید؟
نوشتن این کتاب توصیهای بود از طرف حوزه هنری اصفهان. علاالدین میرمحمد صادقی یکی از اعضای هیأت موتلفه اسلامی بود و سال ۱۳۱۰ در اصفهان متولد شد. البته از دوران جوانی در تهران زندگی کرد، اما به دلیل اینکه زاده اصفهان است، این کار از سوی حوزه هنری اصفهان پیگری شد. حوزه گفتوگوهایی با او در گذشته داشت و مدتی قبل تصمیم گرفت، کار روی سرنوشتنامهها را شروع کند و نوشتن زندگی ایشان هم به من پیشنهاد شد.
او نقش موثری در انقلاب داشت. زمان ترور حسنعلی منصور توسط اعضای حزب موتلفه اسلامی، او با اینکه نقشی در ماجرا نداشت، توسط ساواک دستگیر شد. درواقع همه اعضای حزب دستگیر شدند.
ایشان در این مقطع زمانی به کربلا میرود. آنجا از مراجع تقلید امضا میگیرد و برای شاه تلگراف میکند و جان خود و همه همحزبیها را نجات میدهد. در زمان روایت مسیر رفتن به کربلا فلشبکهایی هم به گذشته داشتم و بخشهایی از دوران کودکی زندگی ایشان هم بازگو شده است.
جز این ماجرا، چه نکته دیگر این رمان، جذاب است؟
خواننده به جز اینکه با یک قسمت از زندگی این فرد آشنا میشود با فرهنگ و زیرکی و زبان و لهجه اصفهانی هم آشنا میشود، چون کل دیالوگها با لهجه اصفهانی نوشته شده است.
یک سال برای نوشتن این کتاب، کار کردم
تحقیق و نگارش چه مدت زمان برد و آیا صد درصد داستان برگرفته از واقعیت است؟
چند ماه تحقیق و ۹ ماه نوشتن زمان برد و در مجموع یکسال روی این اثر کار کردم. تمام گفتوگوهای انجام شده را گوش دادم و کتابی هم با موضوع زندگینامه ایشان، خواندم و بخشهایی را که مورد نیاز بود برداشتم. اتفاقات واقعی است که با حکایتی برساخته از ذهن من تلفیق شده است. با خود آقای میرمحمد صادقی گفتگو نداشتم چون در دسترس نیستند.
اصل قصه به زندگی حاجعلا وفادار است
این تغییرات تا چه حدی بودند؟
مثلا یک خط از بخشی از زندگی ایشان بود و من تبدیل به یک ماجرای کوتاه کردم. اما اصل قصه به زندگی ایشان وفادار است.