انسان در اسلام
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا،کتاب انسان در اسلام تالیف آیت الله جوادی آملی کتابی است که توسط مركز نشر فرهنگى رجاء در سال 1372 و در 119 صفحه به چاپ رسیده است.
متن اين کتاب حاصل دو جلسه تدريس درس انسان از ديدگاه اسلام در دانشكده علوم اجتماعى دانشگاه تهران توسط حضرت آيت الله جوادى آملى در تابستان 1359 است كه در پاسخ به تقاضاى برخى از دانشجويان جهت تبيين ديدگاه اسلام در مورد انسان کامل ارائه شده و از اينرو شكل رسمى تدريس متون فلسفى و يا عرفانى حوزوى را كه بعد از تحصيل مقدمات منطقى انجام مى شود را ندارد و در نتيجه در پى كاوش پيرامون براهين و استدلالهايى كه در متون رسمى درسى است نمى باشد لیکن با گذرى اجمالى بر بسيارى از مسائل و مطالبى كه پيرامون كمال انسان و انسان كامل اظهار مى شود، آشنايى مقدماتى خوبى را براى پژوهشگرانى كه قصد نزديكى و ورود به اين مباحث را دارند فراهم مى آورد.
تذييلات و حواشى اى كه در هنگام تنظيم عناوين و فصول اين جزوه گرد آمده در توضيح برخى از مسائل و يا تبيين بعضى مبادى و يا براهين و استدلالهاى اقامه شده براى آن مسائل است و براى اين منظور در پاره اى از موارد به نقل فرازهايى از آثار مدون در اين زمينه اكتفا شده تا از اين رهگذر آشنايى خوانندگان با اين آثار نيز تامين گردد
توضیح اجمالی
در حوزه تفكر دينى براى تبيين انسان كامل و كمال انسان دو ديدگاه فلسفى و عرفانى در طول يكديگر قابل تميز هستند و امتياز اين دو ديدگاه تابع امتياز آنها در هستى شناسى است. از نگاه عرفانى خداوند همان هستى نامحدود و مطلق است و هستى مطلق كه حتى اطلاق نيز قيد آن نيست و به اصطلاح لابشرط مقسمى است يك مفهوم ذهنى صرف نمى باشد بلكه داراى مصداق خارجى بوده و در نتيجه در عرض و يا در طول آن هستى ديگرى كه مباين و يا مشارك با آن باشد يافت نمى شود؛ از اينرو عارف كه نظاره گر اوست هر چند كثرت را دروغ و كاذب نمى داند و ليكن آن را داراى هستى حقيقى اى كه در عرض يا در طول هستى خداوند باشد نمى بيند بلكه همه كثرات و امور مقيد و محدود را نشانه، وجه، چهره، آيت و علامت حقيقى و اسم و مظهر تكوينى آن هستى احد و يگانه مى خواند و بدين ترتيب تنها يك بود حقيقى و هستى مطلق مى باشد و جز آن همه امور، آيات و نشانه هايى هستند كه هر يك در محدوده خود به ارائه آن هستى نا محدود پرداخته و از طريق همين ارائه نمادين از هستى مجازى برخوردار مى شوند.
اما در نگاه فلسفى كه واجب در عرض و يا در طول ديگر موجودات حقيقى قرار داشته و علت از براى كمالات حقيقى و واقعى آنها مى باشد، ذات واجب در سر سلسله هستى ها قرار گرفته و مجرد از قيود جزيى و امكانى ديگر موجودات شمرده مى شود يعنى در نگاه فلسفى واجب همان هستى بشرط لا است كه در هستى شناسى عرفانى به عنوان اولين تعين و ظهور هستى مطلق و اولين اسم از اسامى ذاتى خداوند سبحان بوده و از آن به دو اعتبار مختلف با دو نام احديت و واحديت ياد مى شود
حكيم و فيلسوف تا زمانى كه به اطلاق ذات بارى و لوازم آن توجه ننموده و هستى حقيقى را داراى مصاديق متباينه و يا مراتب مشككه مى پندارد ناگزير عاليترين مرتبه سلسله را ذات واجب شمرده در نتيجه هستى لا بشرط را به عنوان اولين صادر، به گونه اى كه در برخى از تذييلات خواهد آمد به مصداق ( مع كل شىء لابممازجه و غير كل شى ء لابمزايله).[1] سارى در حقايق امكانى و محدود به عالم طبيعت، مثال و عقل مى دانند.
ساختار کتاب
این کتاب در دو بخش تنظیم گردیده است و در ذیل هر کدام از بخش ها عناوینی طرح و نگارش شده است. بخش اول این اثر، مشتمل بر عناوین ذیل است:
قرآن بيانگر هستى انسان - انسان و دو بعد وجودى آن - كون جامع يا انسان كامل - نارسايى معيارهاى مادى در تعيين كمال انسان - معرفت نفس و نقش آن در تعالى انسان - علم و عمل دو حقيقت انسان ساز - رسالت اديان در تنظيم عمل عادلانه انسان - نيروهاى مزاحم و راه مبارزه با آنها - ياد خدا و طريق پاسدارى از حريم جان - تضرع در خفا و ادب دعا - نقش دين در رعايت عدالت كبراى انسانى - سبكبارى شرط پرواز به سوى كمال- مراحل سه گانه كمال و نقش دين در تحصيل آن - انسان كامل و ولايت تكوين - انسان كامل و مقام مكنون - انسان كامل و تسلط بر قواى جسمانى - تهجد و تحصيل مقام محمود - نفس گذرگاه انسان و عمل ابزار آن - حيات انفرادى انسان پس از دنيا - حشر انسان در گروههاى سه گانه.
در بخش دوم این اثر به عناوین و مباحث زیر پرداخته شده است:
هماهنگى در معرفت انسان و شناخت جهان - الله و آيت واحد او( بود ) و ( نمود ) هاى متعدد آن - سريان فطرت در جهان امكان - هدايت فطرت بر عبادت مفطور - انسان در سه مقطع از قبل تا بعد از دنيا - غير مادى بودن كمال انسانى - انسان نيمه راه در مكتب هاى مادى - شناخت كمال در گرو تبيين معاد - كمال انسان و انسان كامل - فيض منبسط و ظهور نفس رحمانى - وحدات عددى در پرتو وحدت حقيقى- انسان كامل و پيوند دو سرحلقه هستى - مخازن الهى و جريان فيض در قوس نزول - توحيد و جايگاه انسان در قوس صعود مراحل سه گانه توحيد- شناخت مقصد، مقدمه حركت - عمل و عقيده در مسير حركت انسان - صراط مستقيم و آگاهى بر انجام راه.
ما به ترتیب فهرست کتاب و به اختصار برخی از مطالب گنجانده شد در ذیل بخش ها را از نظر خوانندگان می گذرانیم.
بخش اول
قرآن بيانگر هستى انسان: قرآن كريم براى انسانها از دو بعد بسيار متفاوت نام برده است، يك بعد آن مربوط به بنيانگذاران تقوى و فضيلت در جوامع بشرى يعنى انبياء، اوليا، صديقين، شهداء، صالحين و همان بعدى است كه در آن از آدم به عنوان مسجود فرشتگان ياد مي شود و در همين بعد است كه آدمى به جايگاهى مي رسد كه در وصف او گفته مى شود و هو بالافق الاعلى ثم دنى فتدلى فكان قاب قوسين او ادنى. و بعد ديگر در مسير سقوط انسان به سوى انحطاط است تا جائيكه در رتبتى پست تر از حيوانات و بلكه فروتر از جماد قرار مى گيرد ثم قست قلوبكم من بعد ذلك فهى كالحجاره او اشد قسوه...
امتياز افراد يك نوع واحد به ماهيت نوعى آنها نيست بلكه به كمالات وجودى و شدت و ضعف هستى آنهاست زيرا تشكيك در ماهيت اشياء جايز نبوده و مربوط به وجود آنها مى باشد. با آنكه امتيازات و مراتب زيادت و نقصان در اجسام، نباتات، حيوانات بسيار است وليكن امتياز و تفاوت در افراد هيچ نوع به اندازه آنچه در افراد انسان است وجود ندارد و سرّ مطلب اين است كه مراتب تنزل و ترقى هيچ نوع از موجودات به وسعت و گستردگى مراتب و مقامات تشكيكى وجود انسان نيست. حيوان مركب از جسم و جان است و داراى يك نفس متوسطى است كه از تجرد برزخى نمى گذرد و بيش از آن اوج نمى گيرد و اما انسان داراى روحى است كه به تجرد تام عقلى مي رسد و اگر بُعد الهى خود را تقويت نمايد از تراب گذر كرده و ابوتراب خواهد شد.
نارسائى معيارهاى مادى در تعيين كمال انسانى: هر فرد به مقدار توان خود درجه و مرتبه اى از كمال را مى پيمايد و چون كمال است نظير متاعهاى مادى نيست تا آنكه قابل خريد و فروش و يا به مجرد نسبتهاى مادى قابل ارشاد و يا قابل فراهم كردن از راههاى صرفا مادى باشدو مورد توزین واقع گردد بازارى كه در آن به توزين و سنجش متاع انسانيت پرداخته مي شود در بيرون از حيطه انسانيت نبوده و در متن وجود اوست.
معرفت نفس و نقش آن در تعالى انسان: براى حركت در مسير كمالات انسانى گريزى از شناخت نفس، قواى نفس و سود و زيان و يا خير و شر آن نيست و آنچه در خارج از نفس است از ابزار تكامل هستند و هر موجودى به اندازه ظرفيت وجودى خود از چراغ فطرت برخوردار بوده و بر اين اساس هر موجود به تناسب كمال خود از كمال فطرى بهره ور است و چون كمال انسانى برتر از همه كمالات است از فطرت خاصه اى برخوردار است كه در ديگر موجودات يافت نمي شود.
نيروهاى مزاحم و راه مبارزه با آنها: آنچه با ستيز و نبرد خود مانع از اجراى قسط مي شود و مى تواند انسان را از پيروى خط و مشى نبوى باز دارد نيروهاى درونى اوست و از اينرو انسان بايد در نبردهاى درونى به سركوب نيروهاى مزاحمى بپردازد كه مانع از پرواز او با دو شهپَر علم و عمل مى باشند بهترين راهى را كه قرآن براى پيروزى در ستيزهاى درونى ارائه مى دهد ذكر و ياد خداوند است ذكر و ياد خدا در نبرد مستمر و مداوم درونى و در جبهه اى كه تا تسليم كامل دشمن هرگز آتش بس و توقفى را نمى پذيرد، برترين و بهترين سلاح است و هر انسان موظف است در ستيز با گرايش هاى پيكار جو كه دستور تسخير و تحميل و تجاوز به حريم هستى ديگران را مى دهند شركت جسته و از هر موجودى در مسير صحيح و مطابق قسط بهره بردارى نمايد.
نقش دين در رعايت عدالت كبرى انسانى: نقش دين براى تحصيل عدالت كبرى در نحوه تذكر و كيفيت ياد الله و چگونگى آموختن اسرار عالم، شيوه ياد گرفتن مبداء و معاد و رسالت و طريق آشنا شدن به قوانين اخلاق و مى باشد. دين شيوه عمل و چگونگى رفتارى را كه سالك در مسير هجرت خود بايد انجام دهد تعليم مى دهد و از اين رهگذر احكام و مقرراتى را نيز براى انسان تحت عنوان فروع دين وضع مى نمايد، يك بخش از اين قوانين و مقررات به نام معاملات و بخش ديگر به نام سياسات و بخش سوم معروف به احكام است بدين ترتيب اقتصاد، سياست و ساير مسائل اجتماعى از فروع دين بوده و اصول آن مسائل اعتقادى، توحيد، نبوت، معاد و معرفت اصيل هستى است.
سبكبارى شرط پرواز به سوى كمال: چون بر حركت عزم جزم باشد بايد تعلق از ما سوى كاستى گرفته و بلكه قطع شود , زيرا پس از آن كه دانسته شد كمال در سوى خداوند است و آنچه غير از اوست دست و پاگير است. بايد از آنچه جز اوست رهايى حاصل شود بايد از اولين لحظه اى كه از خواب بر مى خيزى همواره تا وقت خواب ادامه داشته باشد و در محضر مقدس حق تعالى ملازم ادب باش و بدان كه تو با همه اجزاء و ذرات وجودت اسير قدرت او هستى و احترام حضور شريفش را مراعات كن و او را آنگونه عبادت كن كه گوئى او را مى بينى پس اگر تو او را نمى بينى او تو را مى بيند و همواره به عظمت او و كوچكى خودت و بلندى او و پستى خود و عزت او و خوارى خود و بى نيازى او نيازمندى خود ملتفت باش و از قباحت اين كه تو از جل جلاله غافلى و او هميشه به ياد توست غافل مباش و در پيش او چون بنده اى ذليل و ناتوان بايست.
تو كه هنوز جوارح خود را از گناه پاك نكرده اى چگونه انتظارى دارى تا در شرح احوال قلبت براى تو بنويسم؟ پس شتاب و شتاب به سوى توبه راستين کن. اموال، زندگى، فرزندان، خويشان، زادگاه و خواب شما را چنان وابسته مى نمايد كه به هنگام حركت گويى تمامى زمين را مى خواهيد از جا برگرفته به حركت درآوريد پس اگر قصد وصول به كوى دوست است بايد سبكبار شد.
مراحل سه گانه كمال و نقش دين در تحصيل آن: چون انسان به مرحله تجرد كامل برسد نظام آفرينش نيز از او پيروى مى كند زيرا مطابق با اصول تشكيك، نظام هستى به سه مرحله و مقطع كلى تقسيم مى گردد: 1- بخش طبيعت و ماده 2- بخش تجرد مثالى و برزخى 3- بخش تجرد عقلى. اين سه بخش گسيخته از هم نبوده و در عرض يكديگر نمى باشند بلكه در طول يكديگرند بخش طبيعت موجودى مادى بوده و بخش عالم مثال داراى تجرد برزخى و مثالى است. يعنى اگر چه از ماده مجرد است وليكن از مقدار و شكل مجرد نمى باشد و بخش عالم عقل مجرد عقلى بوده و از مقدار و شكل نيز منزه مى باشد و انسان توان طى مراحل سه گانه را داراست. وقتى انسان در مرحله طبيعت است كارى جز آثار طبيعى كه در محدوده طبايع است ميسورش نيست وليكن چون به تجرد برزخى و مثالى دست يابد بر كارهاى طبيعى اشراف و احاطه وجودى پيدا مى كند و چون به تجرد عقلى دست يازد بر عالم مثال و مجرد برزخى نيز اشراف پيدا خواهد كرد.
انسان كامل و ولايت تكوينى: كسي كه مراحل تجرد برزخى و عقلى را طى كرده و به تجرد تام عقلى برسد به دليل آن كه در طول علل قرار گرفته و به همه مراتب مادون اشراف داشته و مسلط مي گردد در علم و عمل از آگاهى و قدرت كامل برخوردار بوده و انسان كامل ناميده مى شود و قدرت وجودى انسان كامل ولايت تكوينى ناميده مي شود و ولايت تكوينى انسان كامل از آن جهت است كه هر علتى تكوينا ولى معلول بوده و هر معلول تكوينا در تحت ولايت علت خود مى باشد و انسان كامل نيز در سلسله علل اشياء طبيعى و برزخى قرار گرفته است. نكته اى كه نبايد از نظر دور بماند اين است كه مقام ولايت از ناحيه خداوند سبحان به انسان كامل اعطا مي شود و به همين دليل انسان كامل كه ولى الله است بيرون از مجارى فيض خداوند نبوده و بلكه از مجارى فيض الهى شمرده مي شود.
انسان كامل و مقام مكنون: سلوك انسانى شامل مراتب و مدارجى است و اولين مرتبه آن را يقظه و بيدارى ناميده اند مراتب سلوك نظير، صبر، حلم، توبه، و انابه هر يك داراى خصوصيات و مراحلى است. توبه بازگشت از مخالفت به موافقت است و انابه بازگشت از غير محبوب به محبوب است. يعنى در انابه سخن از مخالفت نيست و از اينرو انابه كننده معصيتى را انجام نداده است تا آنكه قصد بازگشت و اطاعت نمايد بلكه او علاقه به غير نداشته و غير خدا را هر چند كه حلال باشد نمى خواهد. انسان پاكى كه به مقام مكنون نائل مى گردد هيچ يك از سياسات عبادات، معاملات و احكام را براى غير خدا انجام نمى دهد بلكه همه را به محبت او انجام داده و در اين مسير به جايگاهى واصل مى گردد كه هيچ چيزى حتى خود و بلكه محبت خود را نيز مشاهده نمى كنند و تنها محبوب را مى نگرد.
انسان كامل و تسلط بر قواى جسمانى: صورت انسانيت نفس مجرد است و ويژگيهاى صورت انسانى بعد عميق و گسترده اى را به آن داده است به گونه اى كه هيچ نوعى به مقدار آن مراتب كمال نمى توان از وسعت تشكيكى برخوردار نيست. انسان داراى دو حقيقت نيست تا آنكه يكى از آن دو روح و ديگرى بدن باشد بلكه داراى يك حقيقت است و آن حقيقت جان و متصرف در امر مى داند از اين مرض نجات پيدا نكند و به اين تصفيه و تخليص نائل نگردد. سالك بايد جهد كند و با رياضيات قلبيه و سلوك عقلى و عرفانى به قلب بفهماند كه جميع اعمال از موهبات و نعمت هاى الهيه است كه حق تعالى به دست بنده اجرا فرموده و چون توحيد فعلى در دل سالك جايگزين شد عمل را از خود نداند؛ پس طلب ثواب نكند بلكه ثواب را تفضل و نعم را ابتدايى داند.
تهجد و تحصيل مقام محمود: به فرموده امام حسن عسگری(ع) سير و هجرت و سلوك الى الله سفرى است كه طى آن جز با شب زنده دارى و سحر خيزى ميسور نيست. پر خورى، پر خوابى و ميدان دادن به لذتهاى بدنى و غرايز حيوانى، مانع از وصول به مقصد است و تنها افراد سبكبار توفيق پيمودن راه را پيدا مى كنند. پس اصل جان اوست و بدن به عنوان فرع نقش ابزار را براى مرتبه عاليه انسان - يعنى نفس او - ايفا مى كند و انسان كامل كسى است كه اين ابزار چون موم در دست او باشد بگونه اى كه از آن چون مركبى راهوار براى وصول به مقصد استفاده كرده و فرصت سركشى و طغيان را براى بدن و قواى مربوط به آن فراهم نياورد.
نفس گذرگاه انسان و عمل ابزار آن: پيوند جسم و روح ما پيوند دو عامل اصيل نيست بلكه رابطه ابزار و كار فرما است روح با ابزار و قوايى كه در كتب حكمى و اخلاقى مشخص شده است، حركت استكمالى خود را انجام مى دهد و در مسير حركت منازل و مراحلى را طى مى كند و با طى مراتب جان خود را از پليدى ها و خباثت هايى كه مانع كمال اوهستند پاك كرده و يا آنكه مصونيت مى بخشد. عالمان اخلاق و عارفان به نفس در كتب تفصيلى خود هر يك از اين مراحل و يا موانع را مشخص نموده و طريق گذر از آنها را با استعانت از دست آوردهاى انبياء و اولياء الهى نشان داده اند مانند آنچه در مراحل صبر و يا درجات علم اظهار داشته و يا از خصوصيات آز، حرص، ولع و ساير رذائل درونى افشا نموده اند. رسول خدا( ص ) فرمود : مگر نماز شب خوانان را نمى بينيد كه چهره هايشان از همه زيباتر است آنانكه شب با خداى سبحان خلوت كردند , پس خداى تعالى آنان را به جامعه اى از نور خود پوشاند.
حيات انفرادى انسان پس از دنيا: انسان تا زمانى كه در دنيا هست از زندگى اجتماعى برخوردار بوده، اختيارات و وظايفى داشته و به عبادت و يا عصيان نسبت به فرامين الهى مشغول مى باشد و اما با فرا رسيدن مرگ زندگى اجتماعى به پايان رسيده و حيات انفرادى آغاز مى شود و روزگار عمل نيز به سر آمده و جاى آن را علم و جزا مى گيرد. انسان در زندگى انفرادى بعد از دنيا با اعمال جوارحى و جوانحى كه در روزگار عمل يعنى در دنيا انجام داده است محشور مى شود و در واقع مرهون اخلاق و اعمال دنيايى خود مى باشد زيرا در نظام اخروى با ظهور مسبب الاسباب و علت حقيقى بروز وسايل، علل و اسباب به پايان مى رسد و در آنجا كار جديدى واقع نمى شود و زمينه كمالات هر كس حتى كمالاتى كه از طريق شفاعت و نظائر آن حاصل مى گردد با كارهاى پيشينى كه در دنيا شده است تامين مي شود.
بخش دوم
هماهنگى در معرفت انسان و شناخت جهان: گرچه جهان شناسى و انسان شناسى هر يك از مسائل مختص به خود برخوردارند وليكن چون انسان از جهان جدا نبوده و جهان بيرون از انسان نيست و اين دو شناخت هماهنگ با يكديگر مى باشن؛ از اينرو اگر جهان را بگونه اى بشناسيم كه انسان را به حساب نياوريم و يا انسان را با قطع نظر از جهان مورد مطالعه قرار دهيم و يا هر دو را با دو معرفت جداى از يكديگر بشناسيم به شناختى درست نسبت به هيچ يك از آن دو دست نخواهيم يافت.
غير مادى بودن كمال انسانى: كمالى را كه انسان در حركت مستمر خود يا گذر از كاستيها به سوى آن مى رود نمى تواند مادى باشد زيرا امور مادى بى حركت و بدون جهت و مقصد نمى باشند و غايت و مقصد به دليل آن كه هر امر مادى در حركت است مادى نيست امور مادى تنها مسير و مسافت حركت را تامين مى نمايند و متحرك كه در مسير گام مى نهد هيچگاه خود مقصد نمى باشد و مراحل مادى كه در حركت مستمرند اگر مقصد شمرده شوند مقصدى نسبى و اعتبارى هستند.
انسان نيمه راه در مكتب هاى مادى: شناخت انسان در گرو شناخت سه مقطع قبل، حال و بعد اوست و آنچه در شناخت واقعيت و در معرفت ايمان و عمل انسان نقش تعيين كننده و مؤثرى را دارد شناخت انسان در پس از دنيا است. مكتب هاى مادى كه با انكار معاد و يا بدون توجه به آن به كاوش پيرامون انسان مى پردازند با ديد و معرفتى ناقص و نابالغ به شناخت انسان پرداخته و او را تنها در نيمه راه مى يابند. رسيدگى به زيردستان توليد و كار كمك به مظلوم درمان و مداوا، رعايت نظام اجتماعى و اطاعت و پيروى از راهبرى هيچ يك كمال مختص به انسان نبوده و همه آنها در حيوانات يافت مى شود. پس امورى نظير امانتدارى، رسيدگى به زيردستان و حمايت از آنها مرحله خوبى از حيوانيت است و بسيارى چون به برتر از آن كه كمال انسانى است بار نيافته و از تصوير آن نيز عاجز مانده اند سطح انسانيت را پايين آورده و از اين قبيل امور به عنوان آرمانهاى انسانى ياد نموده اند؛ اين گروه به جاى آن كه خود فراز آيند آنچه را كه كمال است فرود آورده اند.
شناخت كمال در گرو تبيين معاد: شناخت فعليت و كمال انسان كه در برابر نقص و كاستيهاى آن است از ضروريات شناخت انسان و مسيرى است كه در آن زندگى مى كند. امورى نظير ظلم نكردن، امين بودن، رسيدگى به اوضاع زيردستان، نظم و تشكيلات، اطاعت و فرمانبردارى و حتى عبادت، كمال انسانى نيستند زيرا اين قبيل از امور گرچه در انسان به گونه اى بهتر يافت مى شوند و لیکن حيوانات نيز وجود دارند كمال انسان از امور دنيايى كه در بستر حركت و تحولند نمى باشد؛ از اينرو تا معاد يعنى بعد از دنيا روشن نشود تكامل انسان شناخته نمى شود.
كمال انسان و انسان كامل: كمال انسان همان حقايقى است كه در دعاى سحر بيان شده است[2] و انسان كامل شخصى است كه قادر به قدرتى شود كه بر همه امور جريان داشته باشد. رسيدن به آنچه در اين دعا آمده است به معناى رسيدن به مقام فنا است كه در اثر قرب فرائض و قرب نوافل حاصل شده و به مظهريت تام نسبت به اسماء حسنى الهى مى انجامد و تا انسان به اين مرحله نرسد در راه است و اما اين كه چگونه اين مراحل طى مى شود و چه كسى به اين مقام نائل شده و يا نائل مى گردد مسئله و بحثى ديگر است. انسانى كه به آن مقام رسيده باشد راهگشاى بقيه عالم خواهد بود و او همان ولى الله معصوم و يا پيامبر است و به اذن الله از ولايت تكوينى برخوردار مى باشد.
انسان كامل و پيوند دو سرحلقه هستى: انسانى كه مراتب هستى را طى كند و همه مراحل آن را بپيمايد و به تجرد كامل بار يابد , چندان كه بدون استعانت از ابزار مادى نظير چشم و گوش ببيند و بشنود , عصاره جهان است و از او با عنوان صادر اول ياد مى شود؛ شناختى درست نسبت به هيچ يك آن دو دست نخواهيم يافت. ما مى دانيم كه هر يك از بخش ها و عناصر فوق حقيقت و ماهيتى جدا از ديگر بخش ها دارد از خود مى پرسيم آيا حقيقت انسان متشكل از اين عناصر و بخشهاى متعددى است كه هر كدام در كنار ديگرى قرار گرفته است؟ آيا انسان بسان ماشين پيچيده اى است كه به دليل قدرت ترميم ويژگى ارگانيك پيدا كرده است. ما دلايل متعددى داريم در اثبات اين كه در وراى اين بخش هاى متعدد يك حقيقت واحده اى است كه عليرغم متعين نبودن به هيچ حدى از حدود فوق همراه با همه آنهاست حقيقتى كه جداى از همه بخشها است بدون آن كه مباينتى با آنها داشته باشد و همراه با همه است بى آنكه ممازجتى در كار باشد. از جمله آن دلايل اين است كه ما در نفس خود ادراكات گوناگون را مى يابيم كه هر يك متعلق به بخشى از ساختمان وجودى ما است، مثل ادراكات حسى، ادراكات خيالى و ادراكات عقلی.
توحيد و جايگاه انسان در قوس صعود: ما غالبا برخى از كمالات را براى انسان فرض مى كنيم كه در حيوانات نيز وجود دارد و اين كمالات نمى تواند تامين كننده نياز و خواست هاى انسان باشد. هر چه براى انسان به عنوان جامعه ايده آل در چهارچوب نگرشهاى مادى گفته مى شود در حيوانات نيز وجود دارد و ما اگر از موسيقى لذت برده و طراوت گل را مى پسنديم بلبل نيز در كنار گل نشسته و از خواندن لذت مى برد؛ پس آنچه در اين قبيل از مراحل است در حيوانات ديگر نيز وجود دارد وليكن آنچه در دعاى سحر است جز در انسان يافت نمى شود. اللهم انى اسئلك من قدرتك التى استطلت بها على كل شيى و كل قدرتك مستطيله , اللهم انى اسئلك بقدرتك كلها. آن قدرتى كه برهمه امور سلطه داشته و البته همه قدرت الهى چنين است و از اينرو آدمى از همه آن طلب مى نمايد. انسانهاى نمونه اى كه از اين قدرت طرفى بردند، همانها هستند كه آب و آتش و زمين و هوا را مهار كردند و رفتند، ابراهيم خليل بود كه صحراى آتش را مهار ساخت و موسى كليم بود كه درياى آب را متوقف گرداند و امواج آب را شكافت و سليمان پيامبر بود كه خداوند باد را مسخر او ساخت و سرانجام پيامبر اسلام(ص) بود كه به تسخير آسمان پرداخت و ماه را شكافت.
شخصى كه در وسط راه مانده و به مرحله تجرد عقلى نرسد حيوان خوبى است و اگر هم پاى در راه نگذارد گرچه قيافه آدم داشته باشد و با ديگران سخن بگويد , كتاب بخواند و بنويسد , ليكن همان است كه قرآن در وصف او فرمود ان هم الا كالانعام بل هم اضل سبيلا.
شناخت مقصد، مقدمه حركت: اگر از آغاز مقصد را بشناسيم , راه و مقدار آن , و كوله بارى كه در راه نياز است مشخص خواهد شد رسيدن به مقصد چندان سهل و آسان نيست و بلكه دشوارتر از مثالهايى است كه ذكر كرده اند و از اينرو گرچه ممكن است به آن مقصد نرسيم وليكن شناخت آن و گام نهادن در مسير است و حقيقت انسان همان حقيقت قرآن است و انسان در مسير خود به سوى آن حقيقت راه مى پيمايد. پيامبر اكرم كه مثل اعلاى اسماء الهى است به حقيقت قرآن واصل شده و ديگران نيز بايد سعى كنند تا به آن مقام كه جايگاه انسان كامل است نائل گردند؛ وصول به حقيقت قرآن گرچه دشوار است وليكن شناخت آن ممكن است.
صراط مستقيم و آگاهى بر انجام راه: راه آسان غير از راه مستقيم است؛ راه مستقيم راهى است كه پر از كتل ها و گردنه ها است. از امام على بن موسى الرضا(ع) نقل شده است كه چون سفره غذا را پهن مى كردند يك ظرف طلب نموده و از بهترين غذاهاى سفره در ظرف ريخته و به مستمند مى دادند و آنگاه اين آيه را قرائت مى فرمودند:« فلا اقتحم العقبه و ما ادريك ما العقبه فك رقبه او اطعام فى يوم ذى مسغبه يتيماذا مقربه او مسكينا ذا متربه» يعنى باز هم عقبه و گردنه تكليف را نپيمود و درباره آن عقبه چه مى دانى، آن عقبه بنده در راه خدا آزاد كردن و طعام در روز قحطى و گرسنگى دادن و يا به يتيم خويشاوند و يا به فقير مضطر خاك نشين احسان كردن است چرا گردنه ها را رها كرده و در دشتهاى پهن و هموار سير مى كنند غذاى مانده را به مستمند دادن همان در دشت گام زدن است و غذاى بهتر را بخشيدن از كتل گذر كردن است و اين قبيل كارها كه در محدوده قسط و عدل و نظاير آن است در حوزه عمل بوده و در حيوانات نيز يافت مى شود نمونه ها و نشانه هاى مقصد بلند انسانى را در ديگر گفته هاى پيشوايان معصوم مى توان يافت نظير اين گفتار كه ان قلوبنا اوعيه اراده الله يعنى دلهاى ما ظرف اراده خداوند است.
[1] . نهج البلاغه، خطبه اول. یعنی با همه چیز هست اما نه به این نحو که جفت و قرین چیزی واقع شود...
[2] . اللهم انى اسئلك من كمالك باكملها و كل كمالك كامل , اللهم انى اسئلك بكمالك كله , اللهم انى اسئلك من اسمائك باكبرها و كل اسمائك كبيره , اللهم انى اسئلك باسمائك كلها , اللهم انى اسئلك من عزتك باعزها و كل عزتك عزيزه...