کتابی دیگر از قاسم پورحسن
به گزارش کتاب ونشر خبرگزاری رسا؛ بسیاری از منتقدان و مفسران فلسفه اسلامی بر این باورند که سنت فلسفه اسلامی باید با تمرکز بر هستی شناسی مورد مطالعه و بررسی قرار بگیرد. غلبه این پارادایم فلسفی، باعث شده است که فلسفه اسلامی تا حد یک متافیزیک نظری صرف فروکاسته شود. این در حالی است که مباحث معرفتی، عملی و اخلاقی بخش قابل توجهی از نوآوریهای فیلسوفان بزرگ اسلامی کلاسیک و مدرن را در بر میگیرد و طبیعتاً تأکید افراطی بر مباحث وجودشناسی، میتواند منجر به غفلت از بسیاری از وجوه مهم تفکر فلسفی در عالم اسلام شود.
پورحسن در این اثر سعی دارد تا این تفسیر نادرست را طی یک بحث آسیب شناسانه و بنیادین و از طریق بازخوانی نظام فلسفی بنیانگذار فلسفه اسلامی یعنی فارابی مورد نقد قرار دهد.
این اثر که نخستین کوشش نظام مند در خوانش اندیشه معرفتی فارابی و فیلسوفان اسلامی است در پی آن است تا نشان دهد التفات به عقل و بنیانهای معرفتی جایگاهی مهم در فلسفه اسلامی دارد.
پورحسن معتقد است کتاب نظام معرفت شناسی کنکاشی تازه در نگرهها و اندیشههای انضمامی و ارزش یگانه عقل است. فیلسوفان اسلامی از فارابی تا علامه طباطبایی به نحوی بنیادین به معرفت شناسی توجه نشان داده و فارابی با تدوین اثری درباره معانی عقل، بنیادی مهم در التفات به عقل شناسی را فراهم آورد، متاسفانه توجه اندکی به اهمیت اساسی بحثهای معرفت شناسی شکل گرفته است. وی برای رفع این نقیصه دست به تدوین این اثر زده است.
به زعم پورحسن معرفت شناسی فلسفه اسلامی بخش مغفول در مطالعات متفکران اسلامی است. هیمنه تحقیقات هستی شناسانه بر دو قلمرو معرفت شناسی و عقل شناسی سایه افکنده است و بیشترین اقبال نسبت به مباحث هستی شناسی رخ داده است. فیلسوفان اسلامی از فارابی تا علامه طباطبایی بنحوی بنیادین به معرفت شناسی توجه نشان داده و فارابی با تدوین اثری در باره معانی عقل، بنیادی مهم در التفات به عقل شناسی را فراهم آورد. همین امر در اعتباریات علامه طباطبایی از منظری متفاوت و با رویکرد معرفت شناسی اجتماعی (فلسفه اجتماعی) ظهور مییابد. متاسفانه توجه اندکی به اهمیت اساسی بحثهای معرفت شناسی شکل گرفته است.
کتاب نظام معرفت شناسی قاسم پورحسن، کوششی برای بازخوانی دیدگاه متفکران اسلامی و به طور خاص فارابی در موضوعاتی همچون چیستی معرفت، چگونگی سازوکار ادرک، ارزش و اعتبار عقل، مسئله باور و صدق، رویکردهای گوناگون در باب توجیه و دلایل باورها، کنکاشی در باب نفس و ادراکات، تفاوتها و تمایزات سنخهای علم، معرفت یقینی، فرایند ظهور دانشها و نحوه پیدایش تفکر فلسفی، مسئله خیال و رؤیا و نبی است. در این اثر تلاش شده است تا بنحوی عام به مسائل اساسی معرفت شناسی التفات شده و در پرتو آراء فارابی و فیلسوفان اسلامی، تبینی درخور از موضوعات به دست داده شود.
در بخشی از مقدمه این اثر به قلم پورحسن آمده است: یکی از اشتباهات رایج در مطالعات صورت گرفته در کشورمان، این است که فارابی، ابن سینا و سهروردی را براساس فهم و عبارات و اصطلاحات ملاصدرا بررسی و حتی داوری کرده ایم و خوانش ملاصدرا را اصل قرار داده، فلسفه و اندیشه آنان را تحت سیطره مفاهیم و نظریه او ارزیابی کرده ایم. بدترین وضعیت را میتوان در حوزه معرفت شناسی و سپس در بحث از اتحاد عاقل به معقول و حرکت جوهری و معاد دید. هنوز پس از دوره ای طولانی نتوانسته ایم خود را از سیطره فهم ملاصدرایی رها کنیم؛ به این معنا که فارابی، ابن سینا و سهروردی را به نحو مستقل مورد فهم و ارزیابی قرار دهیم. اتحاد، علم و علم حصولی و حضوری، ادراک، حس و خیال و عقل، حرکت، زمان، معنای وجود و بسیاری دیگر از مباحث بنیادین فلسفه اسلامی را ذیل چیرگی ملاصدرا میخوانیم و دست به داوری میزنیم.
وضعیت ناگوار آن است که سنخ مطالعات تطبیقی ما حتی در درون سنت اسلامی، فرسنگها از حقیقت تطبیق دور است. اساسا توجهی به مبانی و مبادی تفکر خود فیلسوفان نداریم و براساس پنداشتی پراشکال، سراغ تطبیق میرویم. از همان ابتدا فرض میگیریم که اتحاد عاقل و معقول صدرایی یا حرکت و زمان در معنایی که ملاصدرا فهم کرده و یا وجود تنها در مفهومی که در حکمت متعالیه مورد تفسیر قرار گرفته است، درستترین یا تنهاترین فهم بوده و باید بالضروره آرای سایر فیلسوفان اسلامی را بر مدار آن مطالعه و مقایسه کنیم. این سنخ از مطالعات سبب غفلتی نابخشودنی از سنت فیلسوفان شده و ما را از اندیشههای حقیقی شان دور ساخته است.
فارابی در مطالعات دانشگاهی یا حضوری ندارد و یا بسیار رنجور و محو شده است. او آغاز و بنیان نخستین فلسفه اسلامی است و بهترین خوانش را در میان متفکران اسلامی از سنت یونانی به دست داده است. چندان نمی توان به کوششهای مستشرقان در این باب خرده گرفت، گرچه در بسیاری موارد نوع مطالعات آنان از حیث روش و رجوع به متون از مطالعات پژوهشگران ایرانی دقیقتر و صحیحتر بوده است. مرادم نوع نسبت آنان با فارابی و ابن سینا و داوری در باب بنیان اندیشه آنان است. متأسفانه غیر از هانری کربن، تمامی مستشرقان، فارابی و ابن سنیا را در درون تفکر نوافلاطونی مسلمان قرار داده و باب فهم درست اندیشههای آنان را بستند. در حالی که فارابی به نوعی هم آغاز است و هم تطبیقی؛ هم بنیان است و هم بنیادین. نیاز به فارابی پژوهی دقیق داریم. عمده مطالعات ما درباره فارابی و حتی ابن سینا تابعی از مطالعات نادرست(معنایی) مستشرقان است و اساسا نتوانسته ایم نسبتی صحیح با حکمت مشرقیه به وجود آوریم.
یادآور میشود، دکتر پورحسن با نگارش این اثر در ادامه دو اثر قبلی با عنوانهای «فارابی و الحروف: جستاری در تاملات زبانی ـ فلسفی فارابی» و «خوانشی نو از فلسفه فارابی؛ گسست بنیادین معرفتی از سنت یونانی» توانسته است خود را در عداد فارابی پژوهان توانمند و منصف قرار دهد.