خطبه فدکیه حضرت زهرا(س)؛ تفسیری بر آیات قرآن کریم
به گزارش خبرگزاری رسا، فاطمه زهرا علیها السلام در خانهای پرورش یافته که نمونه والای حسن خلق، سلامت طبع، دانش، بینش، هدایت و بالاتر از همه مهبط وحی الهی بوده و از این رو، ضربالمثل کمال و انسانیت، عفّت، پاکی، متانت و آگاهی است. وی از آنچه پیامبر از حق تعالی تلقّی کرده، بهره گرفته و در خانه پدر و دامان پرورش او به فضایلی آراسته شده که هیچ دختری به آنها دست نیافته است. او همچنین از فضل همنشینی همسری برخوردار است که تمامی دغدغه او از آغاز تا انجام، قرآن کریم و تحقق آیات آن در میان مردم بوده است. وی قرآن کریم را از زبان رسول خدا صلیالله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام شنیده و روان خویش را در پرتو مفاهیم آن تصفیه نموده است. در کتب بسیاری آمده است که ایشان بر علوم قرآن و مسائل و مطالب ادیان و شرایع پیشین آگاهی داشت و خواندن و نوشتن میدانست و بر حسب فرمان خدا صلیالله علیه و آله مطالبی به صورت مکتوب فراهم آورده بود تا از آنها بهره گیرد و در امور دینی و دنیوی، بصیرت و آگاهی یابد. [۱]
از مباحثاتی که وی با ابوبکر و زنان مهاجر و انصار نموده است، این واقعیت برمی آید که ایشان بر آیات کریمه احاطه کامل داشته و به اقتضای کلام، از آنها بهره برده و بدانها استدلال نموده است. گرچه اخیراً قریب ۲۰۰۰ کتاب مستقل و چاپی درباره حضرت زهرا علیها السلام به ۲۶ زبان دنیا معرفی گردیده اند، [۲] ولی کتاب مستقلی در خصوص بیانات قرآنی این بانوی بزرگ در این مجموعهها یافت نمیشود و صرفاً میتوان این گونه بیانات قرآنی را ذیل زندگی نامه و نقلهای تاریخی جستوجو نمود. بخشی از این گفتارهای نورانی، در نقلهای کوتاه و بخش دیگر آن در گفتار مفصّل آن حضرت علیها السلام در مسجد مدینه (خطبه فدک) و در دیدار با زنان مهاجر و انصار (خطبه عیادت) نمودِ کامل و بارزی یافتهاند. در این نوشتار، به بخش اخیر توجه نموده و با توجه به اسناد معتبر خطبه «فدک» و «عیادت»، متنهای قرآنی آنها عرضه میگردند.
خطبه فدکیه
بنا بر روایت براء بن عازب، پس از خاتمه بیعت در «سقیفه»، کسانی که در آن مجمع گرد آمده بودند از محل خارج شدند و در کوچهها به راه افتادند و به هر کس میرسیدند دست او را میگرفتند به دست ابوبکر میمالیدند، چه آن شخص به این کار تمایلی داشت یا نداشت. براء میگوید: در آن زمان بود که من به در خانه بنی هاشم رفتم و خبر را به آنان دادم. [۳]
فاطمه زهرا علیها السلام از زمره مخالفان بود و از این رو، خانه وی بلافاصله محل اجتماع ایشان و رویارویی با جریان سقیفه گردید. امیرالمؤمنین علیه السلام و فاطمه زهرا علیها السلام برای بازگرداندن امر خلافت از ابوبکر و بیعت با حضرت علی علیه السلام تلاش زیادی کردند، اما تلاش آنها ثمری نبخشید تا اینکه این مواجهه در جریان تصرف فدک به مبارزهای بزرگ تبدیل شد و فاطمه زهرا علیها السلام برای حق خواهی و ادعای مالکیت فدک، در حضور مسلمانان در مسجد پیامبر حاضر گردید و در مخالفت با تصدّی مقام خلافت به وسیله ابوبکر، خطابهای طولانی ایراد نمود.
طریحی در مجمع البحرین میگوید: «فدک» از آبادیهای یهودیان بود که تا مدینه دو روز و تأخیر کمتر از یک منزل فاصله داشت. [۴]
این آبادی بنا بر نقل همه مورّخان، به رسول خدا صلیالله علیه و آله اختصاص داشت؛ زیرا آن حضرت به همراه حضرت علی علیه السلام آن را فتح کرد و هیچیک از دیگر مسلمانان در فتح آن شرکت نداشت و بنابراین، عنوان «فی ء» را از دست داده و ذیل کلمه «انفال» وارد شده بود.
طریحی آورده است: هنگامی که آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّه» (اسراء: ۲۶) نازل گردید، حضرت رسول صلیالله علیه و آله «فدک» را به حضرت فاطمه علیها السلام بخشید و آن ملک تا پس از رحلت حضرت در تصرف ایشان بود و به زور از او گرفته شد و حضرت علی علیه السلام در یک نقل تأویلی، حدود آن را بدین گونه مشخص نمود: یک طرفش کوه احد، مرز دیگرش عریش مصر، مرز دیگر سیف البحر و مرز دیگر دومة الجندل است. [۵]
فصاحت و بلاغت، آرایه های لفظی و معنوی و بخصوص صنعت «سجع» در این سخنان موج میزنند و بسیاری را به این نحوه کلام متوجه نموده و مقهور گفتار پردازی آن کرده است.
بلاذری، طبری، ابن اثیر و ابن ابی الحدید نیز میگویند: «خیبر» فی ء مسلمانان و «فدک» خالصه رسول خدا صلیالله علیه و آله بود؛ زیرا آنان تاخت و تازی در آنجا نداشتند. [۶]
پس از روی کار آمدن خلیفه اول، از اولین اقدامات در جهت تثبیت قدرت سیاسی و اقتصادی خلافت، گردآوری زکات و سامان بخشیدن درآمدها بود و از این رو، تصرف منطقه فدک، آغاز رویارویی عملی با مخالفان سیاسی بود که با این حرکت، درگیری را از پشت درها به صحنه علمی مسجد کشانید و فاطمه زهرا علیها السلام را به بیانی طولانی و مفصّل وادار نمود. قدیمیترین سند این سخنرانی کتاب بلاغات النساء، ابوالفضل احمد بن ابی طاهر مروزی (۲۰۴-۲۰۸ قمری) است. این خطبه به عنوان دومین گفتار آن کتاب پس از مرثیه عایشه در مرگ ابوبکر ضبط گردیده است.
فصاحت و بلاغت، آرایه های لفظی و معنوی و بخصوص صنعت «سجع» در این سخنان موج میزنند و بسیاری را به این نحوه کلام متوجه نموده و مقهور گفتار پردازی آن کرده است. برخی نیز آن را ترکیبی از مخالفت با قدرت سیاسی موجود و خطبهای انقلابی میدانند که سعی بر براندازی نظام نوبنیاد دارد تا حق خواهی شخصی. [۷] به هر صورت، محتوای این سخنان ظهور استدلالی غنی بر ادعایی است که علاوه بر قدرت بیان گوینده در لفظ و معنا، شاهد نحوه بهره گیری منطقیترین و استوارترین استدلال از آیات کریمه قرآن است که به فراخور بحث، محتوای سخن را سرشار از نورانیت قرآن کرده و آن را به تفسیری موجز از برخی آیات الهی تبدیل نموده است.
مرحوم مجلسی این خطبه را در جلد هشتم کتاب بحارالانوار آورده و لغات آن را نیز شرح نموده و برخی مضامین آن را نیز تبیین نموده است. [۸]
محتوای کامل این سخنان شامل موارد ذیل است: حمد و ثنای خداوند، شهادت به وحدانیت خداوند، شهادت به رسالت محمّدی صلیالله علیه و آله، تفسیری از کتاب اللّه قرآن کریم، تفسیری از هجده مضمون معرفتی قرآن کریم. پس از این مقدّمات، خطابه شروع گردیده و با استناد مستقیم به ۲۱ آیه کریمه و اقتباس از ۶ آیه دیگر، استدلال را قوّت بخشیده و از محتوای بحث به آیات قرآن و از آیات قرآن به محتوای سخن سرایت داده شده است.
بررسی محتوایی خطبه فدکیه
«لااله الااللّه» کلمهای است که تأویلش را اخلاص [۹] قرار داده و پیوندش را در دلها نهاده [۱۰] و در فکر برای تعقّل آن، روشنایی ایجاد کرده است.
خداوندی که دیدارش برای دیدگان و توصیفش برای زبانها و درک چگونگی اش برای وهمها ناشدنی است، اشیا را نه از چیزی که قبل از آن باشد [و از نیستی] پدیدار ساخت و بدون استفاده از مثال و الگو، اشیا را آفرید و به قدرت خویش، خلق کرد و به خواست خود پدید آورد، بدون اینکه به آفرینش آنها نیازی داشته باشد و یا در شکل بخشیدن به آنها فایدهای برایش باشد، جز اینکه حکمتش را پایدار، و بر طاعت و قدرتش دیگران را آگاه، و برای آفریدگانش موجب تعبّد و بندگی، و برای دعوتش موجب سرفرازی باشد. پس از آن، بر طاعت و گوش فرادادن آنان ثواب را مترتّب ساخت و بر نافرمانی شأن عقاب و کیفر نهاد تا بندگانش را از خشم خود بازدارد و به سوی بهشت فراخواند.
«أشهد أنَّ ابی محمّدا عبدهُ و رسولهُ …»؛ گواهی میدهم که پدرم محمّد بنده و رسول اوست. پیش از آنکه به او مأموریت دهد، وی را برگزید و برتری و شرافت بخشید و پیش از پدید آوردنش، او را نام نهاد [۱۱] و پیش از آنکه او را مبعوث کند، برگزیده است، در آن هنگام که آفریدگان در پس پرده غیب مکتوم و در پشت پردههای ترسناک [۱۲] نگه داری شده و در کنار مرز نیستی به سر میبردند؛ چون خداوند نتیجه و پیامد کارها را میدانست و به رویدادهای روزگاران احاطه داشت و به زمان وقوع مقدّرات و کارهای شدنی آشنا بود...
سپس حضرت رو به اهل مجلس کرد و فرمود: شما ای بندگان خدا! مخاطبان و مسئولان مستقیم امر و نهی الهی و حاملان دین و وحی او و امین های خداوند بر خویشتن و رسانندگان دین خدا به دیگر امّت ها هستید. حقی از خداوند بر گردن شماست؛ خداوند را در بین شما عهد و قراری است که نزد شما گذارده، و بازمانده ای است که بر شما به خلافت و نیابت خود برگزیده است و آن کتاب ناطق الهی و قرآن راستین، نور درخشان و چراغ تابناک است. دیدگاهش مستدل و روشن، اسرارش آشکار [در نزد اهل آن] و ظواهرش درخشان است. پیروانش مورد غبطه دیگران و پیرویاش راهبر به سوی بهشت برین و تلاوت آن موجب نجات است. به وسیله آن میتوان به حجتهای الهی دست یافت، و دستورات واضح، حرامهایی که از آنها بر حذر شدهاید، دلایل روشن، براهین کافی، فضیلتهای مستحبی، امور جایز که موهبتی اند، و نیز قوانین مکتوب خداوندی از طریق آن (قرآن) حاصل میگردند.
پس از این بیانات تفسیری و روشن از مضامین مطرح شده، به تفسیر و تبیین مضامین و محتوای معارف و احکام مندرج در قرآن پرداخته است و پیرامون ۲۰ مضمون قرآنی بیانات خویش را ادامه داده که به مناسبت هر یک، آیات مربوط را ذکر میکنیم:
۱. ایمان؛ پاکی از شرک: «فَجَعَلَ اللهُ الایمانَ تطهیرا لکم مِن الشرکِ.» (در قرآن کریم ۷۳۶ بار مشتقات «أمن» آمده که از این تعداد ۱۸ بار لفظ «آمنوا» است.)
۲. نماز؛ تغذیه و پاکی از آلودگی تکبّر: «و الصلاةَ تنزیها لکم عَن الکِبر.» (در قرآن کریم ۹۹ آیه درباره نماز آمده اند.)
۳. زکات؛ پاک ساختن روح و افزایش روزی: «والزکاةَ تزکیةً لِلنَّفسِ و نماءً فی الرزقِ.» (در قرآن کریم ۳۲ آیه درباره زکات ذکر شده اند.)
۴. روزه؛ تثبیت اخلاص: «والصیامَ تثبیتا لِلاخلاصِ.» (در قرآن کریم ۱۳ آیه درباره روزه آمده اند.)
۵. حج؛ استحکام دین: «والحجَ تشییدا للدین.» (در قرآن کریم ۱۲ آیه درباره حج میباشند.)
۶. عدل؛ نزدیکی و تألیف دلها: «والعدلَ تنسیقا لِلقلوبِ.» (در قرآن کریم ۳۷ آیه درباره عدل گرد آمده اند.)
۷. فرمان برداری از فرمانهای ما؛ انتظام امّت اسلام: «و طاعتَنا نظاما لِلملَّةِ.» (در قرآن کریم ۱۹ آیه با لفظ «اطیعوا» آمده اند که یک بار آن اطاعت اولی الامر است. «نساء: ۵۹»)
۸. امامت؛ امنیت از خطر تفرقه: «و اِمَامتنا امانا مِن الفَرقةِ.» (اشاره به آیه «وجَعلنا لِلمتّقینَ اِماما» «فرقان: ۷۴»)
۹. جهاد؛ عزّت اسلام و ذلّت کافران و منافقان: «والجهادَ عِزّا للاسلام.» (۴۱ آیه درباره جهاد و مجاهد موجودند که ۴ آیه آن با لفظ امر «جاهَدوا» میباشند.)
۱۰. صبر؛ جلب خیرات: «والصبرَ معونةً علی استیجابِ الاجرِ» (۱۰۳ آیه درباره صبر و مشتقّات آن میباشند.)
۱۱. امر به معروف و نهی از منکر؛ اصلاح حال عموم: «والاَمرَ بِالمعروفِ مصلحةً للعامّةِ» (در ۶ آیه تکرار هر دو لفظ با هم، ۳۹ آیه از ماده «معروف» و ۱۵ آیه از ماده «منکر» ذکر شده اند.)
۱۲. احسان به پدر و مادر؛ جلوگیری از خشم خدا: «و برَّ الوالدینِ وقایةً مِن السخطِ.» (۵ آیه درباره احسان به پدر و مادر آمده اند.)
۱۳. پیوند خویشاوندی؛ تأخیر اجل و طول عمر: «وصلةَ الارحامِ منماةً للعددِ.» (اشاره به آیه «واُولوا الارحامِ بعضُهم اَولی بِبعضٍ فِی کتابِ اللهِ» «احزاب: ۶» میباشد.)
۱۴. قصاص؛ احترام و حرمت خونها: «والقصاصَ حصنا لِلدّماءِ.» (۵ آیه درباره با قصاص در قرآن کریم ذکر شده اند.)
۱۵. وفای به نذر؛ در معرض آمرزش حق قرار گرفتن: «والوفاءَ بالنذر تعریضا للمغفرةِ.» (اشاره به آیه «واوفوا بالعهدِ اِنَّ العهدَ کانَ مسئولاً» «اسراء: ۲۴ / انعام ۱۵۲»)
۱۶. کم نفروختن؛ تغییر خوی وعادت کم گذاری از حق دیگران: «و توفیةَ المکائیلِ و الموازینِ تغییرا للمبخس» (اشاره به مضمون آیات چهارگانه «واوفوا الکیلَ و المیزانَ بِالقسطِ»)
۱۷. نهی از می خوارگی؛ پاکیزه شدن از آلودگیها: «والنَهیَ عَن شُربِ الخمرِ تنزیها عَن الرّجسِ» (اشاره به آیات تحریم خمر «مائده ۹۰ و ۹۱ / بقره ۲۱۹»)
۱۸. دوری از تهمت؛ مانع لعنت: «و اجتنابَ القذفِ حِجابا عن اللعنةِ.» (اشاره به مضمون آیه «اِجتنبوا قولَ الزورِ» «حج: ۳۰»)
۱۹. ترک دزدی؛ موجب عفّت و خویشتن داری: «و ترکَ السرقة ایجابا لِلعفّةِ.» (اشاره به آیه «والسارقُ و السارقةُ فاقطعُوا اَیدیهُما جزاءً بما کَسَبا «مائده: ۳۸»»)
۲۰. حرمت شرک؛ موجب اخلاص در قبول ربوبیت در پذیرش توحید محض: «و حَرَّمَ اللّهُ الشرکَ اخلاصا بالربوبیّة.» (۱۶۸ بار لفظ «شرک» و «مشرکین» در قرآن کریم آمده اند و حرمت شرک مورد تأکید قرار گرفته که آیه «اِنَّ اللهَ لا یَغفرُ اَن یُشرکَ به» «نساء: ۴۸» صریح در آن است.)
آن گاه پس از تبیین فلسفه احکام مزبور، به تقوای الهی توصیه کرده، میفرماید: «اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُون.» (آل عمران: ۱۰۲) بدین وسیله، اطاعت از خدا در فرمانهای وارد شده و نهیهای مذکور را مورد تأکید قرار میدهد: «و اطیعوا اللهَ فیما اَمرَکم به و نَهاکُم عَنه فانّه «إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»» (فاطر: ۲۸) و سپس وارد محتوای اصلی خطبه میگردد.
متن خطبه
حضرت زهرا علیها السلام پس از معرفی خود در این قسمت به عنوان دختر رسول خدا، درباره شیوه زندگی مردمان در زمان ظهور پیامبر خدا صلیالله علیه و آله و روش برخورد آن حضرت با این اوضاع، با استشهاد به آیه «لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُم» (توبه: ۱۲۸) میفرماید: پیامبری از خود شما برایتان آمد که آنچه شما را به زحمت میانداخت بر او دشوار بود، نسبت به [خیر و صلاح [شما علاقه شدید داشت، و به ایمان آورندگان مهربان و دلسوز بود. سپس در تبیین آیه مزبور ادامه میدهد: «… آن حضرت رسالت خویش را ابلاغ و بیم و انذار و اندرز خود را اظهار و از مسلک و روش مشرکان برکنار بود، کمر آنان را شکست و حلقوم ایشان را فشرد و با حکمت و پند نیکو، ایشان را به راه پروردگارش دعوت نمود، بتها را شکست و گردن فرازان را سرکوب کرد تا آنکه جمع ایشان شکست خورده پا به فرار گذاشتند.»
حضرت رو به اهل مجلس کرد و فرمود: شما ای بندگان خدا! مخاطبان و مسئولان مستقیم امر و نهی الهی و حاملان دین و وحی او و امین های خداوند بر خویشتن و رسانندگان دین خدا به دیگر امّت ها هستید. حقی از خداوند بر گردن شماست؛ خداوند را در بین شما عهد و قراری است که نزد شما گذارده، و بازمانده ای است که بر شما به خلافت و نیابت خود برگزیده است و آن کتاب ناطق الهی و قرآن راستین، نور درخشان و چراغ تابناک است.
آن گاه با اشاره به مسلمانان و حق خواهی ایشان در آن دوران سخت ایمان آوردن، میفرماید: «شما به همراه سپیدرویان پاک نهاد، گویای کلمه اخلاص شدید، و حال آنکه «کنتم علی شَفا حُفرةٍ مِن النارِ» (آل عمران: ۱۰۳) بر لبه پرتگاه جهنم بودید. به خاطر ضعف و ناتوانی شما، هر کس از راه میرسید میتوانست شما را نابود کند، جرعهای برای هر تشنه و طعمهای برای هر گرسنه و آتش گیره هر شعلهای بودید، زیر پای دیگران له شده بودید، آبهای گندیده میآشامیدید و برگ درختان میچیدید، ذلیل و توسری خور بودید.» سپس به آیه «تَخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ» (انفال: ۲۶) اشاره مینماید که «شما وحشت داشتید دیگران از اطراف به شما هجوم آورند، و خداوند به واسطه فیض وجود رسول خدا، شما را از آن گرفتاریها نجات داد.»
و سپس اشاره میفرماید: شما را از کلیه گرفتاریهای دیگر نیز در هر زمان رهانید» و به آیه «کُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ» (مائده: ۶۴) استناد میجوید.
پس از فرمایشهای دیگری، به طرح فتنهها و بروز نفاقها پس رسول خدا و سرگشتگی مردم و حیرت ایشان میپردازد و با آیه «أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِین» (توبه: ۴۹) وقایع را شرح میدهد و به پشت سر انداختن قرآن و بازگشت به جاهلیت نویدشان میدهد و آن را جایگزین بدی میخواند: «بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلا» (کهف: ۵۰) و چنین کاری را خسران تفسیر مینماید: «وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِین» (آل عمران: ۸۵) و آن گاه پس از توضیحات دیگری از این واقعه، به مسئله قطعی ارث خویش از پیامبر اشاره کرده، میفرماید: شما پنداشته اید که ما ارثی نمی بریم؟ «أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْمًا لِّقَوْمٍ یُوقِنُون» (مائده: ۵۰) آیا از دستورات دوران جاهلیت پی روی میکنند؟ برای مردمی که باور دارند، چه کسی از خداوند بهتر دستور میدهد و داوری میکند؟
سپس مستقیماً جانب خطاب را به ابوبکر نموده، میفرماید: «… ای پسر ابی قحافه! آیا در کتاب خداوند آمده است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟ تو مطلب ناروا و سخن نامناسبی گفته ای: «لقد جِئتَ شیئا فریّا» آن گاه به وراثت حضرت سلیمان از داود علیهماالسلام اشاره فرموده، میگوید: «وَوَرِثَ سُلَیَْمانُ دَاوُود» (نمل: ۱۶) و سلیمان از داود ارث برد، و به ذکر داستان یحیی بن زکریّا اشاره میفرماید که گفت: «… فَهَبْ لی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب» (مریم: ۵۶)؛ پروردگارا! از سوی خودت، به جانشینی به من ببخش که از من و از خاندان یعقوب ارث ببرد.
در ادامه، به آیات ذیل استناد میجوید: «وَاُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّه» (انفال: ۷۵)؛ و خویشاوندان برخی نسبت به برخی دیگر در کتاب خدا مقدّم میباشند. «یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی اَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْن» (نساء: ۱۱) و خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش میکند که پسر دو برابر دختر سهم ببرد و «اِن تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِین» (بقره: ۱۸) اگر مالی از خود جای گذاشت، برای پدر و مادر و خویشاوندان به گونه خیر و شناخته شده و معروف وصیت کند و این برای پرهیزگاران کاری درست و شایسته است. و ادامه میدهد: شما پنداشته اید که من بهرهای نداشته، از پدرم ارث نمی برم و هیچ رابطه و پیوندی بین ما نیست؛ در همین زمینه، با اقتباس از آیه ۶۷ سوره انعام و آیه ۳۹ سوره هود میفرماید: «شما خود را نسبت به عام و خاص قرآن، از پدر و پسرعمویم داناتر میدانید. پس (این شما و این فدک که) همچون شتر مهار کشیده و بار کرده در اختیار شما باشد و روز واپسین و رستاخیز تو و آن (فدک) با هم روبه رو خواهید شد … «لِکُلِّ نَبَإٍ مُّسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُون»؛ «مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیم»؛ هر رویدادی را جایگاهی است و به زودی خواهید دانست که بر چه کسی عذاب خوارکننده فرود آمده، شکنجهای پایدار وارد خواهد شد. همچون قصّه گناه کاران نوح، هم غرق میشوید و هم عذابی جاودانه در انتظارتان است.
آن حضرت از بازگشت مردم پس از رسول خدا صلیالله علیه و آله شکوه میکند که «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَیَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِین» (آل عمران: ۱۴۴)؛ محمّد صلیالله علیه و آله فرستاده کسی است که پیش از او نیز فرستادگانی آمده اند. آیا گر بمیرد یا کشته شود شما به گذشته خود برمی گردید؟ و هر کس به گذشته خود برگردد هرگز زیانی به خداوند وارد نیاورده است و به زودی خداوند سپاس گزاران را پاداش خواهد داد. و فریاد برمی آورد: «ای قوم اوس و خزرج! آیا میراث پدرم بلعیده شود، در حالی که شما مرا میبینید و صدای مرا میشنوید و آغاز و فرجام کار به شما برمی گردد و زمام امور در دست شماست؟» و با شِکوه از پنهان کاری مردم و چشم پوشی آنان از حق و انحراف از راه راست، با استناد به آیه «اَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُواْ أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُّؤُمِنِین» (توبه: ۱۳) میفرماید: آیا با مردمی که پیمانهای خود را شکسته و برای بیرون کردن پیامبر تصمیم گرفته اند نمیجنگید، با آنکه جنگ را آغاز کرده اند؟ آیا از آنان میترسید با اینکه خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر ایمان آورده و دین را باور کرده اید؟ [۱۳]
در ادامه بیانات تند و گزنده خطبه، حضرت زهرا علیها السلام رفاه طلبی و تمایل به زندگی راحت را عامل این چرخش دانسته، میفرماید: «إِن تَکْفُرُواْ أَنتُمْ وَمَن فِی الأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ» (ابراهیم: ۸) اگر شما و همه کسانی که در روی زمین زندگی میکنند کافر شوید، بدانید که خداوند بی نیاز و ستوده است. و با خشم اظهار میدارد: «این سخنان خروشی بودند که از جان برآمد و آهی بودند که از خشم من برخاستند و از بی تابی و توان فرسایی من حکایت میکردند … آنچه را شما انجام میدهید پیش روی پروردگار است و او ناظر و بینا: «وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ» (شعراء: ۲۲۷) و به زودی ستم کاران خواهند دانست به چه جایگاهی بازگشت میکنند! و ادامه میدهد: «من دختر پیامبر، هشداردهنده شمایم که شما را از عذاب سرسخت پیش رویتان بیم میداد. «فاعلَموا إِنَّا عَامِلُونَ وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُون» (اقتباس از آیات ۱۲۱ و ۱۲۲ سوره هود)؛ پس هر کاری میخواهید انجام دهید که ما هم کار خود را انجام خواهیم داد و چشم به راه باشید که ما هم منتظریم.
در این فراز از سخن، ابوبکر با دل جویی و آرامش تلاش میکند تا حضرت را از خشم فرونشاند و در عین حال، حکم خویش را در مورد «فدک» و اموال باقی مانده از رسول خدا ابراز نماید؛ میگوید: «ما آنچه را که شما در نظر دارید، در راه خرید اسلحه و ساز و برگ جنگی خرج کرده ایم تا به وسیله آنها، مسلمانان با کافران هماورد باشند.» آن گاه در این تصمیم گیری به اجماع عموم مسلمانان تکیه کرد و از اینکه نمیتواند خلاف دستور پیامبر کاری کند و باید این اموال به ولیّ پس از وی سپرده شود، از اموال شخصی خویش پیش کش کرده، میگوید: در آنچه در اختیار شخص من است و از اموال من به شمار میرود، هر دستوری که بفرمائید اجرا میشود. آیا شما صلاح میدانید که من در این مورد، خلاف پدرت حضرت رسول صلیالله علیه و آله عمل کنم؟
در این هنگام، حضرت زهرا علیها السلام به خروش آمده، میفرماید: «سبحان الله! … هیچ گاه رسول خدا از کتاب خدا روی گردان و نسبت به احکام او مخالف نبود، بلکه پیرو قرآن و سورههای آن بود. آیا شما با نیرنگ و فریب، اجماع کرده، بهانهای دروغین بر او بسته اید؟» و سپس به قرآن اشاره نموده، میفرماید: «این کتاب خدا، که داوری دادگر است و بیان آن حل و فصل میکند، میفرماید: درخواست زکریّا از خداوند آن بود که به او فرزندی بدهد و گفت: «یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب» (مریم: ۶) و «وَوَرِثَ سُلَیَْمانُ دَاوُود» (نمل: ۱۶) آن فرزند وارث من وآل یعقوب باشد و سلیمان از داود ارث برد. بنابراین، خداوند متعال در آنچه توزیع و تقسیم کرده، سهم هر کسی را تعیین و مقدار واجب و حتمی از میراث را مشخص ساخته است. سهم پسران و دختران را به گونهای واضح و روشن بیان داشته، بهانه جویی یاوه سرایی را باطل ساخته و از بدگمانی و شبهه افراد وامانده در آینده جلوگیری نموده است. نه، چنین نیست: «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَی مَا تَصِفُون» (یوسف: ۱۸)؛ بلکه شما خودتان را گول زده و نفوس شما کاری (قبیح) را برایتان با جلوهای زیبا نمایش داده اند. و من بردباری و صبری نیکو خواهم کرد و بر آنچه شما توصیف میکنید، از خداوند کمک می جویم.»
در اینجا نیز ابوبکر به این بهانه که خلافت را مردم به گردن وی انداخته اند و بر آنان مستبدّانه حاکم نشده، مسلمانان را به داوری بین خود و حضرت فرامی خواند.
حضرت در آخرین فراز، با دلی آکنده از غم، مردم را به تدبّر در قرآن فراخوانده، میفرماید: «ای مردم که شتابان به گفتار باطل روی آورده، کار زشت زیان بار را با دیده اغماض نگریسته، آن را پذیرفته اید! «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا» (محمد: ۲۴) آیا در قرآن اندیشه نمیکنند (نمیکنید) یا اینکه بر دلهایشان (دلهایتان) قفل است؟ نه چنین است، «بَل رَانَ عَلی قلوبِکم» (اشاره به آیه ۱۴ مطفّفین)، بلکه کارهای زشتتان بر دلهایتان نقش بسته، گوشها و چشمهایتان را فراگرفته است. به چه جای بدی برگشتید و به چه وضع بدی گرفتار شده اید! به چیز بدی اشاره کرده اید و به معاوضه نامناسب و بدی رضا داده اید! به خدا سوگند! هنگامی که پردهها به یک سو زده شوند بارش را سنگین و پیامدش را خطرناک خواهید یافت و زیان و ضرر به دنبال خواهد داشت.
سپس در آخرین فرمایشهای خویش، با تکیه بر دو آیه از قرآن کریم، میفرماید: «وَ بَدَا لَهُم مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ» (زمر: ۴۷)؛ «وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُون» (غافر: ۷۸)؛ و از پروردگارتان آنچه را که حساب نمیکردید و به ذهنتان نمیآمد، برایتان آشکار خواهد شد و در آن هنگام، آنها که بر باطل هستند، زیان خواهند دید. و در انتها، با سرودن اشعاری خطاب به رسول خدا صلیالله علیه و آله، به منزل برگشت. [۱۴]
در این گفت وگو، حق خواهی و ادعای مالکیت زمینی مطرح است که غصب آن نقطه آغاز حمله به شخصیت معنوی و مادی اهل بیت علیهم السلام بود و نشان از موضع گیری مستبدّانه خلیفه چند روزه در برخورد با هر نوع مخالفت در مقابله با خلافت جدید داشت و از این رو، قدرتمندترین و سرشناسترین مخالفان به عنوان اولین مقابله گران سقیفه را انتخاب کرد تا همه مسلمانان پس از آن عبرت گرفته، توان هر نوع سرکشی و تمرّدی را از دست بدهند. بدین روی، حضرت زهرا علیها السلام به عنوان مدافع امامت حضرت علی علیه السلام و حق ارث خویش، باید به چیزی استناد کند که فصل الخطاب همه رویاروییها بوده و غیر قابل انکار باشد. او به قرآن مجید استناد کرده، مضمون کامل کلام را در اقتباس یا استشهاد از آیات برمی گزیند و این، هم به معنای اعلام یک رویارویی باطنی و درونی با عنصر حکومتی حاضر است و هم به معنای کشف موضوع پشت سر انداختن قرآن توسط حاکمان وقت، و همه مسلمانان را به تأمّلی سخت بر تفسیر مجدّد آیات دعوت مینماید.
علاّمه سید شرف الدین در تحلیل مفصّلی از این خطبه، به رموز تفسیری آن پرداخته، چگونگی تفسیر هر یک از آیات مطرح شده را بیان مینماید. وی در بخشی از این تبیین آورده است: «ببینید چگونه در آغاز، بر اثر گذاردن پیامبران، به دو آیه مربوط به داود و زکریّا علیهماالسلام، به صراحت در ارث گذاری آن دو استدلال میکند، و به جان خود سوگند که آن حضرت بر خلاف دیگر کسانی که مدتها پس از نزول قرآن پا به عرصه گیتی نهاده اند، ارث را در این آیات شریفه مربوط به ارث حکمت و پیامبری دانسته، نه ارث در اموال، و معنای مجازی را بدان دلیل بر معنای حقیقی مقدّم داشته که نسبت به فهم آیات قرآن داناتر و اعلم بوده که اگر این تصرف و دخالت در معنای حقیقی لفظ بدون دلیل جایز بود، ابوبکر و یا دیگر کسانی که در آن روزها طرفدار او بودند نیز میتوانستند بدین گونه پاسخ حضرت زهرا علیها السلام را بدهند؛ با اینکه آنان چنین پاسخی را به آن حضرت ندادند. علاوه بر این، در اینجا قرائت دیگری نیز موجود است که میگوید: مقصود از ارث، ارث در اموال است .»[۱۵]
پس از استدلال به آیات مربوط به ارث پیامبران، حضرت به عموم آیات مربوط به ارث و عموم آیه «وصیت» استدلال نموده و تخصیص این آیات را بدون دلیل شرعی از کتاب و سنّت، کاری زشت برشمرده، با لحن و بیان کوبنده ای این تخصیصِ بی جهت را بر آنان ایراد گرفته، چنین فرمود: «آیا خداوند درباره شما آیه مخصوصی نازل کرده که پدرم را با آن آیه از این عموم خارج کرده باشد.» و با این استفهام انکاری، وجود مخصّص را در قرآن مجید نفی کرده، آن گاه میفرماید: «و یا آنکه شما از پدرم و از پسرعمویم، در فهم عموم و خصوص قرآن آگاهتر و داناترید؟»
با این پرسش توبیخی، وجود مخصّص را در سنّت، بلکه مطلق وجود مخصّص را منتفی دانسته است؛ زیرا اگر مخصّصی وجود میداشت رسول خدا و یا جانشین آن حضرت به او فهمانیده، بیان میکردند و نمیتوان گفت که آنان نمیدانستند و از وجود مخصّص خبر نداشتند و یا در بیان این مسئله به آن حضرت کوتاهی کرده اند؛ زیرا در آن صورت، تفریط و اهمال در بیان حکم الهی و کتمان حق و وادار کردن به جهل و در معرض بازداشتن او از جدال و درگیری و کینه توزی و دشمنی بی جهت و بیهوده لازم میآید که همگی این ها در مورد پیامبران الهی و جانشینانشان محال و ممتنع میباشند.»
وی سپس نتیجه گیری نموده، میگوید: «برای حضرت زهرا، فقط یک راه و یک سخن باقی مانده است که با گفتن آن کلمه، غیرت آنان را برانگیخت و با بلاغت و رسایی هرچه تمام تر در گفتارش، جوش و خروش در آنان ایجاد کرد و آن جمله این بود که فرمود: "… یا اینکه میگوئید: اهل دو آئین از یکدیگر ارث نمیبرند! " که میخواست با این جمله، بفهماند عموم آیه ارث با آنچه شما ادّعا میکنید، تخصیص نمیخورد، مگر اینکه بخواهید به جمله آن حضرت که فرمود: "اهل دو ملت و دو آئین مختلف از یکدیگر ارث نمیبرند. " استناد کنید و بنابراین، آیا به چنین کلامی لب میگشایید و چنین جملهای را خواهید گفت؟ آیا میتوانید بگویید که من از امّت اسلامی نیستم و در زمره مسلمانان به شمار نمی آیم و از این نظر، حق ارث ندارم و با این حساب، برای کار خود، که مرا از ارث محروم ساخته اید، حجت و دلیلی دارید که در این صورت، باید گفت: «اِنّا لِلّه و اِنّا اِلیهِ راجعونَ ».»[۱۶]
علاّمه امینی نیز در تحلیلی از این خطبه، بر آیات وارد شده تفسیری نموده اند که «معلوم است که حقیقت میراث عبارت از انتقال مال موروث به وارث پس از مرگ او به حکم خداوند متعال است. حمل آیه بر علم و نبوّت چنان که اهل سنّت انجام داده اند بر خلاف آیه شریفه است؛ زیرا نبوّت و علم به ارث نمی رسند. نبوّت دایر مدار مصالح عمومی است و از روز نخست آفرینش، در پیشگاه پروردگار مشخص و معیّن گشته و خداوند داناتر است که رسالت و مأموریت خود را در چه کسی و در چه جایی قرار دهد؛ نسبت و وراثت دخالتی در آن ندارد. همان گونه که دعا و درخواست از خداوند اثری برای گزینش و اختیار الهی ندارد، علم نیز متوقف بر آموزش و فراگیری است و مربوط به کسی میشود که خود را در معرض آن قرار دهد.
علاوه بر این، زکریّا علیه السلام از خداوند درخواست کرد که از فرزندانش کسی را وارث او قرار دهد که وجود وی مانع و حاجب از دیگر افراد خویشاوند و فامیل و پسر عموهایش باشد و این ممنوعیت تنها با میراث اموال مناسبت دارد و معنا ندارد که بخواهد موالی و خویشاوندانش را از علم و نبوّت مانع شود.»
وی در ادامه میگوید: «نکته دیگر اینکه شرط کرد که این ولی و وارث مورد پسند باشد، در آنجا که گفت: «واجعلهُ ربِّ رضیا»، (مریم: ۶) و این درخواست پسندیده بودن با نبوّت و رسالت سازگار نیست؛ زیرا عصمت و تقدّس در ویژگیهای نفسانی و ملکات روحی هیچ گاه از پیامبران جدا نیست و بنابراین، درخواست این خصوصیت بی معنا و بیهوده است.
... و اما اینکه حکم مخصوص حضرت رسول باشد، این سخن مستلزم آن است که عموم آیات ارث را تخصیص بزنیم؛ مانند آیات «یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی اَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْن» (نساء: ۱۱)؛ «وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّه» (انفال: ۷۵)؛ «إِن تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوف.» (بقره: ۱۸۰)
قرآن مجید را جز با دلیل ثابت و مسلّم نمیتوان تخصیص زد و خبر واحدی که عمل به ظاهر آن به خاطر مخالفتش با سیره تمام پیامبران گذشته امکان ندارد، نمیتواند مخصّص عموم آیات ارث باشد. [۱۷]
ابن ابی الحدید نیز ضمن ذکر روایاتی مینویسد: «مردم میپندارند که نزاع فاطمه با ابوبکر در دو چیز بوده: در میراث و در نحله. من در احادیث یافتم که آن حضرت در مسئله سومی با او نزاع داشته و ابوبکر او را از آنها نیز منع کرده بود که عبارت بود از سهم ذوی القربی .»[۱۸]
علاّمه مظفّر در دلایل الصدق آورده است: «حضرت زهرا حق چهارمی نیز داشت که مربوط به خمس غنایمی بود که پس از پیامبر حادث میگردیدند؛ چون ابوبکر، همان گونه که خمس اهل بیت علیهم السلام را که در زمان رسول خدا (مانند خمس خیبر) مالک شده بودند گرفته بود، آنها را از خمس غنایمی که پس از آن حضرت حادث شده بود نیز منع کرد و حضرت زهرا علیها السلام درباره آنها نیز با او به نزاع پرداخت و اخبار در این مورد بسیارند .»[۱۹]
خطبه عیادت
علاّمه مجلسی از شیخ بزرگوار وثقه، صدوق رحمه الله، روایت کرده است که در دوران شدت و غلبه بیماری حضرت زهرا علیها السلام، زنان مهاجران و انصار به عیادت ایشان رفتند، جویای احوال ایشان شدند و پرسیدند: در این حال بیماری، چگونه سر میکنید؟ حضرت بدین گونه پاسخ گفت: «به خدا سوگند! روزگارم سر میشود و حالم به گونهای است که از دنیای شما ناخشنود و از مردان شما خشمگین و ناراحتم … «لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَفِی الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُون» (مائده: ۸۰) و بد چیزی است آنچه که نفوسشان مقدّم داشته؛ چرا که موجب خشم و غضب الهی شده و در عذاب جاودانه اند.
... وای بر آنها! چگونه خلافت را از پایگاه استوار رسالت و پایههای محکم نبوّت و محل نزول وحی امین و انسان آگاه به امر دین و دنیا منحرف کرده، دور ساختند؛ «أَلَا ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِین» (زمر: ۱۵) آگاه باشید که این همان زیان و خسران آشکار است.
... پس ای کاش بینی مردمی که «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعا» (کهف: ۱۰۴) میپندارند کار نیک انجام میدهند، به خاک مالیده شود. «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِن لایَشْعُرُون» (بقره: ۱۲)؛ آگاه باشید که آنان تبه کارند و خود نمیفهمند. «أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لایَهِدِّیَ إِلاَّ أَن یُهْدی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُون» (یونس: ۳۵)؛ آیا آن کس که به درستی و راستی هدایت میکند برای پی روی شایستهتر است، یا آن کس که خود هدایت نیافته باشد؟ پس شما را چه شده است؟ چگونه قضاوت میکنید؟
سوگند به خداوندگارت که شتر این فتنه آبستن شده و به همین زودی خواهد زایید و شما قدح خونین و سمّ مهلک آن را خواهید دوشید. در آن هنگام «یَخْسَرُ الْمُبْطِلُون» (جاثیه: ۲۷) یاوره سرایان و تبه کاران زیان خواهند دید، و آیندگان پیامد سنّت های گذشتگان را خواهند دید و در آن هنگام، به خاطر رضایت خاطر جمعی، خود را آماده فتنه و آشوب کنید و به شمشیری برّان و هرج و مرج فراگیر و خودکامگی ستمگران نوید دهید! سهمیه هایتان را اندک خواهند داد و محصولات کشاورزی تان را خود درو خواهند کرد. وای بر شما! که در آن هنگام در چه شرایطی به سر میبرید! دلهایتان کور گشته اند. آیا ما شما را الزام و اجبار نمائیم، در حالی که خود اکراه دارید؟ «فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا کَارِهُون» (هود: ۲۸)[۲۰]
ابن ابی الحدید و طبری از عمر بن خطّاب روایتی آورده اند که متضمّن این موضع گیری نسبت به حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام میباشد. عمر بن خطّاب به ابن عبّاس میگوید: «آیا میدانید که چه چیز باعث شد پس از محمّد، قومتان (قریش) توجهی به شما نکنند؟ آنان از اینکه نبوّت و خلافت در شما جمع شود و بدین وسیله، بر قوم خود فخر و مباهات کنید خوششان نمیآمد. بنابراین، قریش برای خود فکری کرد و به نتیجه رسید .»[۲۱]
و پیداست که حزب حاکم بر تمام حقوق سیاسی بنی هاشم دست گذارده، تمام امتیازات مادی و معنوی آنان را لغو ساخته بود و نسبت به اموال نیز بنی هاشم را از فدک و میراث و خمس (سهم ذوی القربی) محروم ساخته، آنان را مانند دیگر مردم به شمار آوردند. بنی هاشم و در رأس آنان، علی ابن ابی طالب علیه السلام نمیتوانستند خود نسبت به مطالبه حقوق مغصوب خود اقدامی کنند. حضرت زهرا علیها السلام رأسا اقدام به مطالبه حق خود و دیگر افراد بنی هاشم نمود. حضرت زهرا علیها السلام با اصرار و پافشاری نسبت به «فدک»، هدفش آن بود که زمینه را برای حضرت علی علیه السلام در مطالبه حق پایمال شده اش آماده سازد و در واقع، «فدک» و خلافت با یکدیگر همراه و در یک مسیر قرار گرفته بودند؛ چنان که بعدها کلمه «فدک» عنوان بزرگتری پیدا کرد که منحصر به یک سرزمین مزروعی که در زمان رسول خدا محدود و معیّن بود، نمیشد، بلکه موضوع فدک همپای خلافت و تمام دفترچه و پرونده اسلام شد. دلیل بر این مطلب آنکه ائمّه اطهار علیهم السلام هنگام تحدید و تعیین مرزهای «فدک»، آن را منحصر به آن روستا و مزرعه نکردند، بلکه مثلاً امیرالمؤمنین علی علیه السلام آن را در زمان خود، به این عبارت تحدید نمود: «یک مرز فدک کوه اُحد است و مرز دیگرش عریش مصر، حدّ دیگر کناره دریا و مرز دیگر دومة الجندل» که این ها حدود تقریبی جهان اسلام در آن دوران بودند و حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نیز پس از آنکه هارون الرشید اصرار کرد که «فدک» را از او بپذیرد، فرمود: من آن را از تو نمیگیرم، مگر با تمام حدود و مرزهایش. هارون الرشید پرسید: حدودش چیست؟ فرمود: حد اول عدن، حد دوم سمرقند، حد سوم افریقیّه، حد چهارم کناره دریا از خزر تا ارمنیّه. هارون گفت: دیگر چیزی برای ما باقی نماند، جای را تغییر دادی. حضرت فرمود: من به تو گفتم که اگر حدودش را مشخص سازم، تو پس نخواهی داد.
از این رو، در امر شفّاف سازی سیاسی و بازشناسی حق خلافت، حضرت زهرا علیها السلام هر محملی را برای این ادعا بر میگزیند تا بتواند از تحریف و انحرافی که به وسیله حکومت تازه روی کار آمده پرده برداشته، اتمام حجّت نماید و مسئولیت خود را در یاری دین و کیان و مرکزیت آن یعنی حضرت علی علیه السلام ادا نماید و این مسئله را در خطبه «فدک» در مسجد و خطبه «عیادت» تصریح نموده، بدون ابهام و پیچیدگی، نظریاتش را بیان میکند و استحکام این کلام را در استناد پی در پی به آیات قرآن کریم پیریزی مینماید و فصاحت و بلاغت و شیرینی بیان، روانی عبارت، نیرومندی استدلال و انسجام در گفتار، آوردن انواع و اقسام استعارات و کنایات، والایی سطح مطلب، تمرکز نسبت به اصل هدف و در عین حال، تنوّع مباحث با پیچیدگی با آیات خدا، سخنش را جاودان و کلامش را درخشان و نبوغ و بینشش را پیش از پیش اظهار میدارد.
[۱] توفیق ابوعلم، فاطمة الزهرا علیها السلام، ترجمه علی اکبر صادقی، امیرکبیر، ۱۳۶۴، ص ۱۱۱.
[۲] اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی، فاطمه در آئینه کتاب، قم، الهادی، ۱۳۷۸.
[۳] رسول جعفریان، تاریخ الخلفاء، انتشارات دلیل، ۱۳۸۰، ص ۲۲، به نقل از: ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج ۵، ص ۲۶۱.
[۴] فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، تحقیق احمد الحسینی، تهران، مرتضوی، ۱۳۶۵، ذیل کلمه «فدک».
[۵] همان.
[۶] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، داراحیاء التراث الکتب العربیة، ۱۹۶۰، ج ۱۶، ص ۲۱۰ / ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ۱۲۸۵ ق، ج ۲، ص ۲۲۱ / محمّد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمّدابوالفضل ابراهیم، قاهره، دارالمعارف بمصر، ۱۹۶۸، ج ۲، ص ۱۴ / احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۶، ص ۴۶.
[۷] سیدجعفر شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا علیها السلام، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۲، ص ۱۲۲.
[۸] محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، چاپ کمپانی، ج ۸، ص ۱۱۴.
[۹] علاّمه مجلسی ذیل کلمه «اخلاص» در شرح لغات خطبه آورده است: «مقصود از اخلاص آن است که همه اعمال را برای خداوند خالص نمود، ریا و هدفهای فاسد را با آن مخلوط نکند و در هیچیک از کارهایش به غیر خداوند توسّل نجوید و تأویل کلمه توحید همین است؛ زیرا کسی که یقین داشته باشد خالق و مدبّر، خداوند است و در خدایی اش با کسی شریک نیست، بر او لازم و سزاوار است که در پرستش او کسی را شریک قرار ندهد و در هیچ کاری به غیر او متوجه نشود.»
[۱۰] وی همچنین در فراز «پیوندش را در دل نهاده است»، میگوید: در این فقره، چند احتمال وجود دارند:
اول. خداوند بر دلها آنچه را که لازمه این کلمه کرده عبارتند از: عدم ترکیب در ذات خدا و عدم زیادتی صفات کمالیه بر ذات خداوند، و امثال این گونه مطالب را، که مربوط به توحیدند، واجب و حتم قرار داده است.
دوم. آنچه عقل از این کلمه به آن میرسد، به قلب متصل میکند و آیات آفاق و انفس به او مینمایاند و با توحید فطری آن را کامل میکند و در دلهایشان مستقر میسازد.
سوم. ممکن است مقصود آن باشد که عقلها را مکلّف به رسیدن به آخرین درجه دقایق کلمه توحید و تأویل نکرده، بلکه همه دلها را مکلّف ساخته است که به ظاهر معنایش اذعان و اعتراف کنند و مقصود از «وصول» همین است.
چهارم. احتمال دارد ضمیر در کلمه «موصولها» در عبارت «وَ ضَمَّنَ القلوبَ موصولَها» به قلوب برگردد؛ یعنی بر دلها بیش از آن اندازه که امکان وصول دارند، لازم نکرده و رسیدن به تأویل کامل این کلمه طیّبه و دقایقی که از آن استنباط میشوند و یا به طور مطلق، اصولاً رسیدن به این ها را بر دلها واجب ننموده است. وی در انتها، این تفسیر چهارم از عبارت مزبور را بر سایر وجوه ترجیح داده است. (محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، چاپ کمپانی، ج ۸، ص ۱۱۴.)
[۱۱] سیوطی در کتاب الاتقان مینویسد: ابن ابی حاتم از عمرو بن مرّة روایت کرده است که پنج نفر پیش از آنکه موجود شوند نام گذاری شدند: یکی از آنها حضرت محمد صلیالله علیه و آله بود که حضرت عیسی علیه السلام به وجود او بشارت داد و گفت: «وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَد …» (صف: ۶) و این اشاره به بیان مزبور دارد.
[۱۲] شاید مقصود از «پرده»، نیستی یا حجابهای اصلاب و ارحام باشد، و اینکه آنها را نسبت به «اهاویل» داده، به خاطر وجود منابع و عوامل بازدارنده در این حالت است. و شاید مقصود آن باشد که آنان در آن حال از «أهاویل» و چیزهای ترس آور مصون و محفوظ بودند؛ زیرا ترس و هول پس از وجود به اشیا میرسد و در حال نیستی، ترس و وحشتی نیست و گفته شده است: تعبیر «أهاویل» از قبیل تعبیر از درجات عدم به ظلمتها و تاریکی هاست. (رحمانی همدانی، فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی، ترجمه سیدحسن افتخار زاده سبزواری، بدر، ۱۳۷۶، ص ۴۷۹.)
[۱۳] علاّمه مجلسی ذیل این بخش از خطبه میفرماید: «در بین مفسّران مشهور است که این آیه درباره آن عده یهودیانی نازل شد که پیمان خود را شکستند و با احزاب همکاری کردند و تصمیم گرفتند حضرت رسول را از مدینه بیرون کنند و به پیمان شکنی و جنگ پرداختند.» و ادامه میدهد: «همچنین گفته شده است که درباره مشرکان قریش و اهالی مکّه نازل شده که پیمان خود را با پیامبر و مؤمنان، که قرار گذاشته بودند با دشمنان آنان همکاری نکنند (صلح حدیبیه)، شکستند و قبیله "بنی بکر" را علیه "خزاعه" یاری کردند و تصمیم گرفتند حضرت را از مکّه بیرون کنند. اینان در "دارالندوه" گرد آمدند و شیطان، که به صورت پیرمرد نجدی بر آنان ظاهر شده بود، آنها را راهنمایی کرد …» در واقع، از آن زمان دشمنی و مخالفت با رسول خدا را آغاز نمودند و جنگ بدر و پیمان شکنی را از این زمان شروع کردند.
اما مقصود حضرت زهرا علیها السلام از مردمی که عهد و میثاق خود را شکستند، یا همانهایی هستند که در آیه شریفه از آنان نام برده شده است که در این صورت، بیان کننده وجوب جنگ با غاصبان خلافت و ربایندگان حق آن حضرت است که پیمان و عهدی را که با رسول خدا در مورد وصیت آن حضرت و نسبت به خویشاوندان و اهل بیتش بستند، نقض کردند؛ همان گونه که خداوند قتال با پیمان شکنان قریش را واجب فرموده بود، و یا اینکه مقصود حضرت زهرا علیها السلام جنگ با غاصبان حق اهل بیت علیهم السلام است و مقصود از پیمان شکنی آنان نقض همان عهدی بود که با رسول خدا بسته بودند که از آن حضرت اطاعت کرده، پیرو اوامر و نواهی او باشند و در باطن با او دشمنی نکنند، اما این عهد و پیمان را شکستند و به دستورات آن حضرت عمل نکردند و مقصود از «اخراج رسول» اخراج کسی است که همچون پیامبر و نفس آن حضرت و جانشین او در دستورات و اوامر و نواهی است که او را از مقام خلافت بیرون کرده، دستورات حضرت را در مورد اهل بیتش نادیده گرفتند، که در این صورت، ذکر آیه قرآن در ضمن فرمایش حضرت زهرا علیها السلام یک نحوه اقتباس از قرآن مجید است. (محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۸، ص ۱۰۹.)
[۱۴]
قد کانَ بَعْدَکَ انباءٌ و هَنبثَةٌ |
لو کُنتَ شاهدها لم تکبر الخَطْبُ |
انّا فقدناک فَقْدَ الارضِ واِبلها |
واختَلَّ قومُک فاشْهَدْهم و قد نکبوُا |
و کُلُّ اهلٍ له قربی و منزلةٌ |
عِند الالهِ علی الاَدنَینِ مقتربٌ |
اَبدَتْ رجالٌ لنا نجوی صُدورِهم |
لمّا مَضَیتَ و حالَتْ دونکَ التُّربُ |
تجَهَّمَتْنا رجالٌ واستُخِفَّ بِنا |
لما فقدِتَ و کُلُّ الارضِ مَغتَصَبٌ |
و کُنتَ بَدرا و نورا یُستَضاءُ به |
علیک تُنْزَلُ مِن ذِی العزَّةِ الکُتُبِ |
و کان جبریلُ بالآیاتِ یُؤنِسنا |
فَقَد فُقِدْتَ فَکُلُّ الخیرِ مُحتَجِبٌ |
فلیتَ قبلَکَ کانَ الموتُ صادَفَنا |
لمّا مَضَیْتَ و حالَتْ دونَ الْکُتبُ |
انّا رُزِئنا بما لم یُزْرَءْ ذُوشَجَنٍ |
مِن البَریّةِ لاعجمٌ و لا عَرَبٌ. |
[۱۵] سیّد شرف الدین عاملی، النص و الاجتهاد، ص ۱۰۳۱۰۹.
[۱۶] همان.
[۱۷] عبدالحسین احمد الامینی النجفی، الغدیر فی الکتاب و السنّه والادب، بیروت، دارالکتب العربی، ۱۳۹۷ ق، ج ۷، ص ۱۹۰۱۹۷.
[۱۸] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ۱۶، ص ۲۳۰۲۳۱.
[۱۹] محمّدحسن مظفّر، دلایل الصدق؛ دراسة علمیة عن الدلائل، مرتضی الحکمی، قاهره، دارالعلم، ۱۳۹۶، ج ۳، ص ۷۵.
[۲۰] محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج ۸، ص ۱۰۹۱۱۲.
[۲۱] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ۱۲، ص ۵۳ / طبری، پیشین، ج ۵، ص ۳۱.