اعتراض شاعران کشورهای اسلامی به اهانت گستاخانه ماکرون
به گزارش سرویس کتاب و نشر خبرگزاری رسا، اهانت گستاخانه امانوئل ماکرون، رئیس جمهور فرانسه به اسلام و ساحت مقدس پیامبر اکرم، حضرت محمد (ص)، خشم مسلمانان را در سراسر جهان برانگیخته است. در این میان، شاعران کشورهای اسلامی نیز به همراهی با دیگر مسلمانان، سرودههایی را در محکومیت اظهارات رئیس جمهور فرانسه منتشر کردهاند که بخشهایی از این اشعار را میتوانید در ادامه بخوانید:
احمد شهریار از پاکستان:
بی "صلّ علی..." هیچ دعا را نشناسیم
آیینه ترین آینه ها را نشناسیم
بی نامِ محمّد(ص) به احد راه نیابیم
بی روی نبی نورِ خدا را نشناسیم
در سایه خورشید نبوّت همه شادیم
حقّا که دگر ظلّ هما را نشناسیم
چون بوذر و سلمان، ادب آموزِ حصیریم
دارایی اسکندر و دارا نشناسیم
گمراه ترین طایفه دهر شمایید
در بابِ شما هیچ مدارا نشناسیم
در جسمِ شما روحِ ابوجهل دمیده است
این نیست که ما لحنِ صدا را نشناسیم
افسوس اگر زشتیِتان را بپذیریم
هیهات اگر خبثِ شما را نشناسیم
زان رو که شیاطین و فراعین زمانید
حیف است اگر سنگ و عصا را نشناسیم
نفرین به شما باد که این حقِّ شما بود
در حقِّ شما حرفِ دعا را نشناسیم
***
افشین علا:
به ماکرون
به قلب اهل قرآن، نیش عقرب را فرو کردن
دموکراسی است آیا یا طریق گفت و گو کردن؟
زبانت لال! هتکی کرده ای از حرمت یاری
که نامش بر زبان جاری نشاید بی وضو کردن
تو داعش پروراندی ورنه در قاموس دین هرگز
نمیگنجد برای هیچ کس مرگ آرزو کردن
تو بودی آن که از آن بی خرد سر را برید آری
به تیغ کینه در دل ریختن، خون در گلو کردن
به رشدی اقتدا کردی چنین خبطی چرا کردی؟
همین می خواستی؟ خود را چنین بی آبرو کردن؟
گر آزادی به این باشد که جایز، هتک دین باشد
اساس غرب را باید ز بنیان، زیر و رو کردن
چه محصولی طلب داری از این بذری که میکاری؟
به جز نفرت تراشیدن به جز کین جستجو کردن
نشاندی لکهای مکرون! به دامانت که در عالم
نگردد پاک اگر خواهی به زمزم شستشو کردن
***
غلامرضا کافی:
... اثبات کردهایم که در روزِ ناگزیر
اسبِ نفس بُریده به جیحون برآوریم
فَتحُ الفُتوح میکند اسلام، بیگمان
پرچم فَرازِ گنبدِ گردون برآوریم
دعوت کنیم عامِ بشر را به «لاشَریک»
آتش به شِرکْ خانه آمون برآوریم
چندی اگرچه گاوِ مُطَلّا به چَرچَر است
ساطور هم به کُشتنِ صَهیون برآوریم
سگهایِ لاس، لاغ به مهتاب میکشند
شیریم و در شَبانِ دُژَم، خون برآوریم
نام مُحمَّد است اَزل تا اَبَد به جا
از فخر، سر به عرشِ هُمایون برآوریم
نامِ مُحمَّد است قَرَنفُل به بادها
با عطر بیزِ اَبر، به هامون برآوریم
نامِ مُحمَّد است اَذان بر اذان، بلند
آن را به هفت گنبدِ گردون برآوریم
نامِ مُحمَّد است که حرزِ یگانه است
باری چه حاجت است که اَفسون برآوریم
نامِ مُحمَّد است که دریای رحمت است
اکنون بیا که لُؤلُؤِ مَکنون برآوریم
نامِ مُحمَّد است که طوفانِ خاطر است
شعری اگر زِ شعشعه مَشحون برآوریم
بادا که در تَوَسُّلِ آن نامِ مهربان
خود، سر از این گَریوه طاعون برآوریم
جان میدهیم و دست از آن گُل نمیکشیم
تا روزِ حَشر، چهره گلگون برآوریم
دل، مُژده داده است که نامِ دوبارهاش
از کعبه شریف، هم ایدون برآوریم!
***
محمدحسین مهدویانی:
او را که جهان گم شده در حلقه میمش
جبریل کند فخر که بوده است ندیمش
زانو زده پیشش ادب و مهر و کرامت
تا درس بیاموزند از خلق کریمش
هر آینه پیداست تجلی خداوند
در آینه خنده رحمان و رحیمش
شاید که شفاعت کند از مؤمن و کافر
در روز جزا گستره لطف عمیمش
غرق است شکیبایی و محو است تساهل
در ژرفی دریاصفت خوی حلیمش
زد خاتمه بر خاتم دیرین نبوت
شقالقمر از شعشعه دُرّ یتیمش
آن همت والا که جهانی نتوانست
هرگز بفریبد به متاع زر و سیمش
همبال بهار است، که گل بشکفد از گل
در باغ روانها، وزش نرم نسیمش
تابندهتر از مهر، ببین شمسه نامش
مهتاب، غباری که فشاندهست گلیمش
شاهد شده شعرم را، سوگند «لعمرک»
آن مدح که فرموده خداوند علیمش
کرده است اگر ابهلی از جهل، جسارت
جاوید محمد، که مبراست حریمش/826/د101/ق